سایر منابع:
سایر خبرها
خلبان نخبه ای که فدایی خدمت شد
...، در حال آماده شدن برای رفتن به داعا، دانشگاه عالی دفاع ملی بود. شیفته خدمت به محرومان ارتش بیش از 30 مرکز اورژانس هوایی کشور را به عهده دارد و به آنها پرواز و سرویس هوایی می دهد. استان چهارمحال و بختیاری، استان اصفهان، استان مرکزی و استان فارس در پوشش هوایی پایگاه ما بود. شهید خواجوی که به عنوان جانشین گردان هجومی پایگاه چهارم مشغول به خدمت بود و به عنوان سرهنگ ستاد خلبان جایگاه ...
خواهر جوان قربانی عشق برادرش شد
طور که خودش می گفت ظاهراً خواهر ناتنی اش بوده یعنی پدرش دو تا همسر داشته و این دختر از همسر اول پدرش بوده است. حدود 10 سالی اختلاف سنی دارند. اما بعد از مرگ پدر و مادرش با خواهر خود در خانه پدری زندگی می کرده است. می گفت خواهرش قصد ازدواج داشته و قرار بوده به زودی عروسی کند، اما دو سه روز است که گم شده و خبری از او ندارند. حالا شکایت کرده و پیگیر ماجرا هستیم. پرسیدم: چرا آنقدر اضطراب ...
نقشه سرقت، 3 جنایت برجا گذاشت
نشستم سر کوچه و شروع کردم به خوردن مشروب. محسن هم مدام پیامک می فرستاد و می گفت داداش ما را بدبخت نکنی، گرفتارمان نکنی؛ اینها غذا را خوردند. من هم پیامی برایش فرستادم با این مضمون که نگران نباش هیچ اتفاقی نمی افتد. فقط چند ساعت می خوابند. چند ساعت بعد وارد خانه شدم. مادر مونا و شوهرش در اتاق خواب بودند و خواهر مونا هم در اتاقی دیگر. همه شان خواب بودند. محسن ترسیده بود دست و پایش می لرزید ...
در غرب خبری هست
شان که همه شیمیایی هستند یک مرکز درمانی مخصوص وجود ندارد؛ از این که برای درمان باید هربار به بیمارستان ساسان تهران بیایند و هزینه هنگفتی پرداخت کنند؛ از این که نمی دانند چرا بنیاد بیشتر آنها را جانباز و شهید محسوب نمی کند! و... در روز بمباران همه 900 نفر جمعیت روستا شیمیایی شده بودند. عواقب آن حملات تا امروز ادامه یافته و مردم مشکلات مختلفی پیدا کرده اند که از همه برایشان سخت تر معضل بیکاری ...
عاشقانه های ذبیح عاشق با خدا
و می رود چند منافق دیگر را هم به درک واصل می کند و در همان مأموریت آخر، مرخصی دنیایی اش تمام می شود؛ مسعود امیری، داماد خانواده هم در همان عملیات شهید می شود. خبر شهادت را اینگونه به پدر گفتم: حاج مسعود زخمی شده. می پرسد چه شده، گفتم: دستش قطع شده. می پرسد حالا کجاست؟ گفتم پیش خدا. پدر بلافاصله گفت شهید شد؟؛ باید به خواهر و عمه ات خبر بدهیم. اما این پایان خبر نبود، در همین ...
وصیت خاص شهید گودرزی به مادرش
در شهر حلب سوریه به شهادت رسید. در زیر خاطراتی از اعضای خانواده و همرزمان شهید گودرزی آمده است: مادر شهید مادر شهید در خصوص نحوه رضایت گرفتن شهید گودرزی برای اعزام به سوریه، اظهار داشت: زمانی متوجه حضور او در سوریه شدیم که اعزام شده بود و در تماسی تلفنی علت رفتن خود را اینگونه توضیح داد که مادر جان اگر من نروم، مادر و خواهر من نمی توانند در ایران آزادی داشته باشند ...
درسی که حجازی به کمالوند داد/ این روزنامه را ببین، حالا پاره اش می کنم!
زحمت می کشی، یک نفر می گوید این چه تعویضی بود آقای حجازی کرد؟ به همین سادگی تخریب می کنی. همین مسئله که راجع به فضای مجازی گفتم. شما یک ساختمان 10 طبقه بخواهی بسازی سه سال طول می کشد، بخواهی تخریبش کنی 24 ساعت. همواره تخریب آسان است. این خاطره ای بود که از خدا بیامرز قشنگ یادم است. راجع به ناصر خان فقط می خواهم بگویم خیلی آدم حسابی بود. درجه یک بود، در همه چی، نوع برخورد، نجابت، صداقت، اصلا انسان سیاسی کاری نبود، شفاف بود، مثل کف دست، مثل آب زلال، من خیلی دوستش داشتم. خدا انشاءالله روحش را شاد کند. مطمئن هستم جایگاه او بهشت است چون ناصر خان صداقت کامل بود. ...
وصیت خاص شهید گودرزی به مادرش/ ابتکار شجاعانه شهید برای شکستن محاصره داعش
به گزارش خبرنگار دفاع پرس ، شهید مدافع حرم، سرهنگ پاسدار شهید احمد گودرزی، روز اول فروردین سال 1357 در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. وی تابستان ها کار می کرد که خرج تحصیلش را دربیاورد و اینگونه کمی فشار را از دوش پدرش بردارد. شهید گودرزی عضو لشکر 27 محمد رسول الله (ص) بود که در تاریخ 17 اسفند 1394 در شهر حلب سوریه به شهادت رسید. در زیر خاطراتی از اعضای خانواده و همرزمان شهید گودرزی آمده ...
قتل عام توسط دختر مطلقه / جسد خواهر در بشکه اسید / جنازه های مادر و ناپدری در خانه لوکس تهران
. می دانستم بعد از خوردن غذا بیهوش می شوند. به مونا و محسن تاکید کردم که حواسشان باشد خودشان لب به غذا نزنند. خودم رفتم نشستم سر کوچه و شروع کردم به خوردن مشروب . محسن هم مدام پیامک می فرستاد و می گفت داداش ما را بدبخت نکنی ؛گرفتارمان نکنی،.من هم پیام می دادم که نگران نباش هیچ اتفاقی نمی افتد فقط چند ساعت می خوابند. چند ساعت بعد وارد خانه شدم. مادر مونا و شوهرش در اتاق خواب بودند و خواهر مونا هم در ...
در خواب گفتند این بچه را به هیچ کس نده
...: از خصوصیات اخلاقی اش هر چه بگویم، کم گفتم. او از بچگی در خانواده ما بلاتشبیه مانند یک قرآن بود. پاییز 1333 بود که با همسرم و جمعی از دوستان قصد زیارت امام حسین (ع) کردیم و راهی کربلا شدیم. آن موقع ابراهیم را باردار بودم، خیلی ها مرا از این سفر منع می کردند، اما به خدا توکل کردم و به شوق زیارت اباعبدالله راهی کربلا شدم. راه بسیار طاقت فرسایی بود. با جاده های خاکی و ماشین قراضه. ...
عصرهای کریسکان ؛ داستان مبارزه در دل گروهک ها
رفت و آمد داشتند و روز به روز دوستی شان پایدارتر می شد. خانواده ما فضای مذهبی سنتی داشت و از رفتار و مرام سعید خوشم می آمد. بعد از چند بار رفت و آمد متوجه شدم سعید در کارگاه جوشکاری فتاحی کار می کند و خانواده اش در سردشت زندگی می کنند. یک روز غروب ظاهر با پدر و مادر سعید و برادرش مصطفی به منزلمان آمدند و دو سه روزی مهمان ما بودند. حس خوبی نسبت به سعید پیدا کردم و هر وقت به منزلمان می آمد ...
جزئیاتی از قتل عام خانوادگی در بلوار ابوذر
... از جنایت بگو؟ چند روز قبل از جنایات، شایان گفت فریبا گفته باید به رابطه اش با شقایق پایان دهد. از موضوع ناراحت شدم، با فریبا تماس گرفتم و او را راضی کردم تا بچه ها آشتی کنند. قرار شد شب حادثه من هم به خانه فریبا بروم اما شوهرش زیاد از من خوشش نمی آمد. فقط شقایق و شایان با غذاهایی که مسموم کرده بودیم وارد خانه شدند. بعد از ساعتی شقایق در را برایم باز کرد. وقتی من وارد شدم، هنوز خواب ...
قتل هولناک مادر، خواهر و ناپدری در کمتر از 6 ساعت
خاطر اختلافاتی که با شوهرم داشتم از او جدا شدم و تنها بچه ام نزد او ماند و من هم به خانه مادرم آمدم. او ادامه داد: در این مدت مادرم مدام مرا اذیت می کرد و انتظارات بی جایی از من داشت. از دست کارهای او خسته شده بودم و نمی دانستم چکار کنم. تا اینکه چند وقت قبل در پارک با پسر 19 ساله ای به نام پدرام آشنا شدم. دوستی من و پدرام هر روز بیشتر می شد تا اینکه از ماجرای زندگی شخصی ام برایش گفتم. از ...
توبه ای که خدا پذیرفت
.... این گونه است که روزبه روز با انقلاب مأنوس می شود. با وجود همه این کارها، توجه به پدر، مادر و خانواده را نیز از یاد نمی برد. در کارهای منزل به مادرش کمک بسیاری می کند. با پدر و مادرش خوش رفتار و با خواهرها و برادرهایش مهربان است. برای مجروحیت جزئی به عقب برنمی گشت پس از شروع جنگ تحمیلی، درحالی که محصل سال دوم دبیرستان دکتر شریعتی است، درس را رها می کند و به میدان نبرد می ...
مست بودم و می خواستم یک شبه پولدار شوم!
مستی دست به قتل زدم. توضیح دهید؟ قرار بود من آن ها را مسموم کنم و بعد در حالت بی هوشی اموالشان را سرقت کنیم. چند شب قبل از حادثه بهاره و بهنام باهم دعوا کرده بودند. چون بهاره به بهنام می گفت که باید از دخترش جدا شود که من بهنام را شبی به خانه آن ها بردم و آشتی دادم. بعد به بهاره گفتم شب جمعه به خاطر این آشتی همه مهمان من هستند. شب حادثه تعدادی غذا از بیرون خریدم و ...
روایت شکنجه های مخوف فرقه خشن/ تلاش رجوی برای نابودی خانواده ها
خالی شده بود. وی ادامه داد: از بدو ورود به فرقه مجاهدین کلاس های زیاد تفتیش عقاید برگزار شد و بنده نیز نه راه پس داشتم نه راه پیش؛ در سال 68 زلزله ای در استان زنجان آمد که در آن زمان به دروغ به من گفتند خانواده ات در زلزله از بین رفته است و همان فردی که این حرف را به من زد در اردیبهشت سال 82 یعنی بعد از گذشت 17 سال من را صدا کرد و گفت: خانواده ات به ملاقاتت آمده اند که من به او گفتم ...
خطرات هوا و هوس
خانواده اش به مکه، چه کاری معرفی کرد؟ 1) مناسک حج 2) اقامه نماز 3) آبادی مکه 4- در فرهنگ اسلامی، چه روزی عید است؟ 1) روز پیروزی وظیفه بر غریزه 2) روز آزادی غرایز 3) روز رسیدگی به محرومان 5- بر اساس آیه 83 سوره قصص، راه ورود به بهشت چیست؟ 1) قناعت و ساده زیستی 2) دوری از جمع مال و ثروت 3) دوری از فخر فروشی و برتری طلبی ...
یک شهید، یک خاطره
کارهای خوب می رود. مثلاً یکی از کارهای خوب اینه که نمازش رو به موقع بخونه. داشتم به کارهای خوبی که انجام داده بودم فکر می کردم. برادرم ادامه داد: حالا که جنگ شده و جهاد بر همه واجبه، یکی از کارهای خوب اینه که باید رفت جبهه و در راه خدا و انقلاب و کشور جنگید ... خاطره ای از شهید حسین اربابی راوی: خواهر شهید ...
لبخند بزن به روی زندگی
خاطره یکی از متفاوت ترین جلسات مشاوره اش را تعریف می کند: پسرک 13 سال بیشتر نداشت اما به دلیل از کارافتادگی پدر همه هزینه های زندگی روی شانه های نحیف او بود. در مؤسسه تحصیل می کرد اما درس خواندن را هم رها کرده بود تا با کارگری خرج خانواده اش را تأمین کند. یک روز مادرش برای مشاوره سراغ من آمد. گفت پسرش بداخلاق شده و هر روز که به خانه می آید خواهر کوچک ترش را کتک می زند. آنقدر مضطرب شده که ...
برات شهادتش را از امام زمان گرفته بود
هستند که سردار سلیمانی را شهید کردند. شهدا جان شان را دادند این همه زحمت کشیده شد انقلاب حفظ شد. شهدا جان دادند راه کربلا باز شد مملکت را اسلامی کردند. الان مملکت را غرب گدایان چکار کردند! خدا صاحب ما امام زمان را برساند. معصومه احمدنیا، خواهر شهید: من متولد 1350 و برادرم متولد 1341 بود. فرزند سوم خانواده هستم. 8 یا 9 ساله بودم که برادرم شهید شد. یادم است برادرم روی ناموس خیلی ...
کرونا، مانعی برای گفتن و شنیدن
. بتازگی در دانشگاه قبول شده و در برقراری ارتباط مشکل دارد حتی با اینکه عمل کاشت حلزون هم انجام داده است. علی شکوهی برادر عماد حرف های زیادی در مورد مشکلات او از زمان شیوع کرونا گفت و خاطره ای تلخ در مورد سوء تفاهم که به خاطر ماسک زدن برای عماد به وجود آمده بود برایمان بازگو کرد: ناشنوایی برادرم شدید است و از لحاظ ظاهری هم از ناحیه فک و دهان یک مقداری مشکل دارد. چند وقت پیش وقتی از خانه ...
لحظه ای که به محل درگیری رسیدم احمدعلی شهید شد
نظامی بودم. آن زمان کمیته بودم. با من تماس گرفتند و گفتند درگیری پیش آمده و برادرم احمدعلی مجروح شده است. من به سمت کوهبنان راه افتادم. درگیری هنوز ادامه داشت تا من رسیدم همان لحظه برادرم به شهادت رسید. خبر شهادت برادرم را به خانواده ام دادم. مراسم تشییع. چون فرمانده پاسگاه بود مردم آنجا خیلی به ایشان علاقه زیادی داشتند. دو، سه اتوبوس خودجوش و مردمی، پیکر برادرم را در کرمان و ...
کانون های خدمت رضوی مروج سیره اهل بیت (ع) در خدمت رسانی به نیازمندان هستند
دل مردم زیاد می کنند. حجت الاسلام والمسلمین مروی در ادامه به بیان نکاتی پیرامون کانون های خدمت رضوی پرداخت و با تأکید بر اینکه اعتماد مردم یکی از بزرگترین سرمایه های آستان قدس است، بر لزوم دقت در جذب نیرو های خادمیار رضوی تأکید و تصریح کرد: مردم نسبت به دستگاه حضرت رضا (ع) اعتقاد مذهبی دارند، از این رو افراد منتسب به این دستگاه نورانی باید در رفتار و گفتار خود متناسب با شأن این جایگاه ...
می گفت در لباس مرزبانی با افتخار از خاکم دفاع می کنم
...! خیر، هیچ وقت فکرش را هم نمی کردم که یکی از پسر هایم در دوران خدمت سربازی شهید شود. کامران قبل از شهادت با یکی از دوستانش حرف زده و گفته بود چند روز پیش با دشمن درگیر شدیم و کم مانده بود که همه ما شهید شویم، بعد به دوستش گفته بود حرفی به مادرم نزنی، من به مادرم گفته ام اینجا امن است و گرنه نگرانم می شود. دوستش بعد از شهادتش این حرف ها را به من گفت. آن موقع فهمیدم که شوخی هایش همه ...
3 قتل هولناک در بلوار ابوذر / همدستی دختر جوان با دوست پسرش برای قتل مادر، خواهر و ناپدری اش
. مونا در پاتوق پسر مورد علاقه اش بازداشت شد و در بازجویی ها اسرار قتل عام خانواده اش را فاش کرد. او گفت: چند وقت قبل در یکی از پارک ها با پسری 19ساله به نام محسن آشنا شدم. با هم قرار ازدواج گذاشتیم اما او بیکار بود و پولی نداشت. به او گفتم مادرم پولدار است و کلی پول و طلا دارد که می توانیم همه آنها را تصاحب کنیم، چراکه مادرم رفتار خوبی با من و خواهرم نداشت و دل خوشی از او نداشتم. ...
مجید صالحی کرونا گرفت
ها و دلایل دیگه. واقعاً هیچکس از فردای خودش خبر ندارد. پس با خودم گفتم چه خوب است این جا از همه کسانی که ناراحت شان کردم، ناخواسته رنجاندم، (مثل عزیزانی که سر صحنه بودم و نتوانستم با لباس و گریم با آن ها عکس بگیرم) یا تو فکر بودم و درگیر گرفتاری های زندگی بودم متوجه نشدم، برخورد خوبی نداشتم یا لطف و محبت بسیاری از شما دوستان جان را نتوانستم جبران کنم، حلالیت بطلبم... ...
حضور خانواده های شهید معز غلامی، اسداللهی و کریمی در خبرگزاری تقریب/ حاج قاسم شهید مدافع حریم انسانیت و ...
از آقا مرتضی؟ به شهادت رسیده؟ گفت باید صبر داشته باشی، بله به شهادت رسیده. همان لحظه از حضرت فاطمه(س) و زینب(س)صبر خواستم و آرزو کردم که راه شهدا را ادامه دهم؛ بعد از ظهر همان روز چند تا فرمانده آمدند به منزل ما و گفتند که در عملیاتی در سوریه 13نفر شهید شده اند که فقط پیکر دو نفر بازگشته است؛ چندروزی مارا سرگردان گذاشتند سپس گفتند که میتوانید مراسم بگیرید. یکی از همرزمانش آمد ...
دولت ها معمولاً دچار حواشی می شوند
ایشان هم در کلان باید عهده دار مدیریت باشند و کلان نگری داشته باشند ولی در ارتباط با مجلس، من هم همان زمان و الان هم انتقاد دارم و جالب این است که بعد از آن مطلبی که بعنوان پارلمانی مطرح کردید که عکس را به تلویزیون دادند و اتفاقی در دوره اول دولت پیش آمد، یعنی کابینه اول را لابی می کردند و آقای نعمت زاده یک روز چهارشنبه عصر خوابیده بودند و من ایشان را از خواب بیدار کردم چون خودشان را معرفی می کردند ...
عالمان دینی ، ستارگان پر فروغ رحمانی
بدانید . حکومت هم همان خدمتگزار است ... این برای مردم چه لذتی دارد; آن که دیده است بچه هایش از بین رفته، حالا این حکومتی پیش آمده که همه شان با هم برادرند و همه کوشش می کنند که برای مردم یک کاری بکنند، تا توان دارند برای مردم می خواهند کار بکنند . (6) میرزا مهدی شیرازی آیت الله سید محمد شیرازی می گفت: پس از رحلت پدرم، میرزا مهدی شیرازی، شخصی او را در خواب دید و پرسید: پرارزش ...