سایر منابع:
سایر خبرها
درخواست مرد همسرکش برای آزادی از زندان 17ساله
.... به این ترتیب او مطابق ماده 429 قانون مجازات اسلامی پای میز محاکمه ایستاد تا تکلیفش بعد از 17سال روشن شود. متهم گفت: دهان زنم بو می داد و من از او متنفر بودم. او و مادرش سرم کلاه گذاشته بودند و من نمی توانستم زندگی با او را تحمل کنم. به همین خاطر او را کشتم. من او را دوست نداشتم اما از قتل او پشیمان هستم. این مرد ادامه داد: من 17سال است که به خاطر عدم پیگیری مادرزنم در زندان مانده ام ...
ماجرای چاقوکشی مرگبار عمه خانم
به او گفتم دور دخترم را خط بکشد اما فایده ای نداشت. قصد کشتن نداشتم این زن درباره روز حادثه به پلیس گفت: آن روز طبق معمول برادرزاده ام به خانه من آمد. قبل از اینکه بیاید، با دخترم صحبت و از او خواهش کردم که دیگر با او بیرون نرود، اما دخترم با من درگیر شد و گفت که دیگر از اعتراض های من خسته شده است. خیلی عصبانی شدم. برای همین وقتی برادرزاده ام آمد، از او خواستم از دخترم فاصله بگیرد ...
وقتی به خودم آمدم، دخترم نفس نمی کشید
بحثم شده بود. ساعت حدود 9صبح بود که از شدت عصبانیت نمی توانستم نفس بکشم. اعصابم خرد بود و دلم می خواست کاری انجام دهم. چشمم که به دختر 11ماهه ام افتاد به سمت او رفتم و دستم را روی صورتش گذاشتم. فقط چند لحظه طول کشید، زمان زیادی نبود اما همین که دستم را برداشتم دیدم صورتش کبود شده و نفس نمی کشد. بدن دخترم سرد شده بود. بعد چه کار کردی؟ با دیدن جسد دخترم، عذاب وجدان سراغم آمد. تصمیم ...
قتل نوعروس به خاطر بوی بد دهان!
: دخترم پدر نداشت و من او را به تنهایی و با سختی بزرگ کرده بودم. اما دامادم بی رحمانه دخترم را کشت. بعد از آن متهم به جایگاه رفت و گفت: من مینا را نمی شناختم. مادرم او را دیده بود و به من معرفی کرد. اولین بار که او را دیدم از او خوشم آمد و خیلی زود به خواستگاری اش رفتیم و عقد کردیم. چند روز بعد هم مادرم ما را پاگشا کرد. وقتی با زنم تنها شدم تازه فهمیدم او دختر شلخته ای است و دهانش بوی بدی ...
ردپای جوان نامحرم در مرگ شوهر مرضیه ! / در فست فود چه گذشت؟!
دوست داشتم سرکار بروم به همین خاطر در روزهای هفته چون همسرم به سرکار می رفت از کار کردن من در یک رستوران اطلاعی نداشت و تنها مشکل من برای پنج شنبه و جمعه بود. وی افزود: پنج شنبه ها و جمعه ها در غذا یا صبحانه همسرم داروی خواب آور می ریختم و همسرم تا ساعت 9 شب می خوابید و وقتی بیدار می شد من از محل کارم به خانه آمده بودم و مشکلی برای کار و در خانه پیش نمی آمد و بعد از چند هفته برای اینکه ...
تولد دخترم مرا از فضای کارگردانی دور کرد/ مشکلی با سیروس مقدم ندارم
سلیمانی همبازی بوده است، درباره این بازیگر فقید اظهار کرد: من از سال 71 با علی سلیمانی دوست و همکار بودم. همچنین همسرم هم ارادت خاصی به او داشت تا جایی که بعد از پیام تسلیت ما در فضای مجازی عده ای گمان کرده بودند که علی برادر خانم من بود، در صورتی که نسبت فامیلی با ما نداشت، اما با همسرم عهد خواهر و برادری بسته بودند. سنگ چاپ ادامه داد: شاخص ترین ویژگی علی سلیمانی، انرژی و امید به زندگی او ...
خودکشی یا قتل؟ روایت پدر از مرگ مشکوک عروس 16 ساله در سنندج
را به بیمارستان رسانده بودند، زنده می ماند. بیمارستان که بودم، متوجه شدم؛ با مرگ مغزی مژده اعضای بدنش، می تواند اهدا شود. خیلی با خودم کلنجار رفتم. بالاخره راضی شدم؛ اعضای بدن دخترم را به افرادی که نیاز دارند، اهدا کنم. بعد از رضایت من برای ادامه کارهای مربوط به اهدای عضو، مژده را به تهران منتقل کردند. دو روز بعد هم، مراسم خاکسپاری را انجام دادیم. من حتی یک ریال؛ بابت اهدای اعضای بدن مژده نگرفتم ...
عمه بی رحم برادرزاده اش را به آتش کشید
را از دست داده است. ماجرا به قاضی محمد وهابی، بازپرس جنایی تهران گزارش شد و عمه جنایتکار با دستور قاضی برای انجام تحقیقات به اداره دهم پلیس آگاهی تهران انتقال یافت . زن 58 ساله وقتی مقابل افسر پلیس قرار گرفت به قتل برادرزاده اش اقرار کرد و گفت که شب حادثه به شدت عصبانی شده و ناخواسته جان برادرزاده اش را گرفته است. وی گفت: من از رفتار شیوا (مقتول) خوشم نمی آمد و دختر 32 ساله ام نیز تحت ...
خاطرات بازیگر متهم گریخت و خانه به دوش
شخصیت را می خواهیم رد کنیم برود می توانی نقش آن را بازی کنی؟ بدون تمرین رفتم روی صحنه نقش رضا را بازی کردم. آن زمان هنوز خانه به دوش کلید نخورده بود. طراح لباس خانه به دوش به رضا عطاران درباره من گفته بود و رضا مرا به خانه به دوش دعوت کرد. نقش بنگاهی بودم. سال بعد متهم گریخت را می خواست کار کند ارتباطی نداشتم که بخواهم به عطاران نزدیک شوم و در متهم گریخت نقش بگیرم. یک روز مادر سعید آقاخانی در سریال ...
سلفی جدید فریبا نادری با لباس پلنگی /عکس
...، تمام روز با او بازی می کردم و به همین خاطر شیطنت هایم هم پسرانه بود. من حتی یک عروسک هم نداشتم و بهترین اسباب بازی من توپ چهل تیکه بود، یادم می آید که با بچه های محل، کوچه را می بستیم و هفت سنگ یا فوتبال بازی می کردیم. زمانی که در دوران راهنمایی تحصیل می کردم، به طور اتفاقی به من پیشنهاد اجرای برنامه نیمرخ داده شد، اما مادرم مخالفت کرد. از این حکایت چند سالی گذشت تا اینکه یک روز ...
خان ها زندگی ما را نابود کردند/ ساواک به جرم کتاب خوانی دستگیرم کرد
، متاسفانه آثار شما آن طور که باید دیده نشد، خوانده نشد و معرفی نشد. فکر می کنید چرا؟ نظر من روشن است. وقتی بعد از هشت سال پا به زندگی عادی گذاشتم، نهایتا به ناگزیر سر از محیط های کارگری درآوردم، چون شغلم را از دست داده بودم. ناشرها حتی جرات نمی کردند طرف من بیایند یا اسم من را بیاورند. حتی باور نمی کردند که خودم اثر را برای انتشار پیش ناشر می برم. از سوی دیگر در تهران جو وحشتی به وجود آمده ...
آیا آرمان عبدالعالی اعدام می شود؟ | سرانجام پرونده جنجالی قتل غزاله شکور
از کشور درس بخواند و برای این کار آماده می شد، وقتی این حادثه رخ داد، چون من هنوز باور نداشتم دخترم مرده باشد، وقتی از دانشگاه با من تماس گرفتند و گفتند که مرخصی تحصیلی غزاله تمام شده من موضوع را تعریف کردم و گفتم باور ندارم دخترم مرده باشد، آنها هم دل شان سوخت و یک ترم دیگر مرخصی غزاله را تمدید کردند، در واقع به خاطر همدردی با من این کار را کردند. بعد از حادثه من روزهای سختی را گذراندم تا وقتی ...
مجید شهریاری: شقایق دهقان بهترین بازیگر زن طنزپرداز است
بودند خیلی جذاب بود. خانواده ام بسیار مذهبی هستند او افزود: سال 64 ازدواج کردم و در ابتدا خانواده خودم با ورودم به تئاتر مخالف بودند. 90 سال است در خیابان گرگان هستیم و خانواده من بسیار مذهبی هستند، دخترم هم فوق لیسانس معارف اسلامی دارد. یک دختر و یک پسر دارم یکی متولد 65 و دیگری متولد 69 است. دوست نداشتم پسرم وارد این حوزه شود چون هیچ پدری دوست ندارد پسرش را وارد فضای کاری ...
پیامبر (ص) هنگامی که در خانه بود چه می کرد؟
این دوران شاهدیم آقایان به صورت شایسته برای خانواده خویش وقت نمی گذارند. الآن برخی آقایان فقط برای خود یا به تعبیر روایت لِنفسِه هستند، آن زمانی هم که برای خود هستند، کار عاطل و باطلی انجام می دهند؛ آقا یا در موبایل است یا در روزنامه است و یا با لپ تاپ و تلویزیون سروکار دارد، چنین فردی برای اهل و عیال و عبادت خدا جایگاه خاصی باز نمی کند؛ در حالی که مرد باید در خانه نماز و قرآن بخواند، فرزند هم می ...
پوستم کنده شد تا زبان یاد بگیرم
کتاب را ترجمه کرده بودم که حالا نمی دانم چه کارش کرده ام. بالاخره بعد از این ماجرا پدرم که خیلی خوش قیافه بود، با یک کلاه پوستی و یک تپانچه و یک اسب آمد اردبیل و دیگر به ده برنگشت. پدرم مدتی داشت در اردبیل سروگوشی آب می داد تا بداند چه کاری از دستش برمی آید که دختر خانواده اعیان نقی زاده را شیفته خودش کرد و یک روز دختر را که داشت با کلفتش به حمام می رفت از بین راه دزدید و برد خانه حاج میزا علی اکبر ...
فیروزآبادی ها هنوز با صوت مداحی شهید محمدی سینه می زنند
با هم رفیق هستند. دیگر اینکه شهید با داشتن کار های کارگری سعی می کرد نمازهایش را در داخل مسجد بخواند. مادرم در اوایلی که پدر به شهادت رسیده بود می گفت یک نفر در خانه ما را زد و گفت از دوستان آقا زمان هستم. وقتی گفتیم شهید شده است، خیلی ناراحت شد و گریه کرد. بعد گفت که همراه آقا زمان روی زمین های کشاورزی کار می کردیم. آقا زمان آنقدر با وجدان کار می کرد که دیگر کارگر ها تعجب کرده بودند. لحظه به لحظه ...
پرونده قتل نوزاد ناخواسته به دست مادر، روی میز قضات
ازدواج کردم؛ اما شوهرم مدام بهانه گیری می کرد و با او اختلاف داشتم. من فرزندم را چند ساعت قبل در خانه به دنیا آوردم و خودم با تیغ بند ناف را بریدم. آرزو همچنین افزود: همسرم می گفت بچه را نمی خواهد. حرف های او در روحیه ام تأثیر بدی گذاشت و من که حال و روز خوبی نداشتم بچه را به داخل بالکن پرتاب کردم اما ناخواسته او از بالکن به داخل حیاط سقوط کرد. این زن در بازجویی های بعدی اظهارات تازه ای ...
سوغات طلایی از سرزمین سامورایی ها
رنگ فراوانی به دست آورده است. او درمحله بهداشت و در خیابان سپیده شمالی زندگی می کند. والیبالیست هم محله ای سرشار از انرژی و نشاط است و با صبر و حوصله به پرسش های ما جواب می دهد. چند سال است که در منطقه 18 زندگی می کنید؟ از محله تان بگویید. از وقتی چشم باز کردم و خودم را شناختم در منطقه 18 ساکن بودم. خانه مان درخیابان سپیده شمالی است و با همسرم معصومه سلیمانی و فرزندانم زهرا 14 ...
من و آن جعبه مداد رنگی 36 تایی
ببرم و نشان دهم و من با شوق فراوان به خانه بردم تا مادرم ببیند و در راه برگشت که به سمت کانون می دویدم تا امانت را به خانم شریفی برگردانم پایم به سنگی برخورد و نقش زمین شدم ومداد رنگی ها همه در روی زمین پراکنده شد و من ناراحت و گریان بودم که چگونه باید جواب خانم شریفی را بدهم. اینجا بود که یکباره از خواب پریدم و از اینکه تمام ماجرا خواب بوده و من چیزی را گم نکردم و امانتی را ناقص نکردم، حسابی خوشحال شدم . لذا این شد بهترین خاطره از آن زمانها . برایتان بهترین ها را از خالق رنگ ها آرزومندیم. ...
پدر مژده 16ساله: به من گفتند دخترم با روسری خودش را خفه کرده اما خودم جای طناب را روی گردنش دیدم
.... اشک به کلماتش می پاشد و غمگین می شود. اگر چند ساعت زودتر؛ مژده را به بیمارستان رسانده بودند، زنده می ماند. بیمارستان که بودم، متوجه شدم؛ با مرگ مغزی مژده اعضای بدنش، می تواند اهدا شود. خیلی با خودم کلنجار رفتم. بالاخره راضی شدم؛ اعضای بدن دخترم را به افرادی که نیاز دارند، اهدا کنم. بعد از رضایت من برای ادامه کارهای مربوط به اهدای عضو، مژده را به تهران منتقل کردند. دو روز بعد هم ...
پسر جوان مشهدی عاشق مادر بزرگ 54 ساله شد/ماجرای عروس پیر!
به گزارش مشهد فوری ، زن 50ساله در حالی که اشک هایش را با گوشه چادر سیاهش پاک می کرد به کارشناس اجتماعی کلانتری شفا مشهد گفت: اگر چه پسرم با ناسزاگویی مرا به خاطر ازدواج با زنی که 54 ساله است، کتک زده، اما نمی خواهم جگر گوشه ام زندانی شود. این زن میان سال افزود: 25ساله بودم که خانواده الیاس مرا برای پسرشان خواستگاری کردند، آن ها اوضاع مالی خیلی خوبی داشتند و من به امید رسیدن به یک زندگی رویایی پای سفره عقد در کنار مردی نشستم که هیچ ...
قاسم پور: این طلا کم بود، قانعم نکرد
کشتی با کاکس فکر نمی کند و می خواهد فقط کار خودش را انجام دهد، اضافه کرد: واقعا از قبل من اصلا به کشتی با جیدن کاکس فکر نمی کردم، اینقدر که در مورد این مبارزه در رسانه ها صحبت شد، به آن توجه نداشتم. به خودم می گفتم من کشتی خودم را می گیرم و کاکس هم کشتی خودش را. او سبک خودش را دارد و من هم سبک خودم را. هر کسی بهتر مبارزه کند، برنده می شود. همین اتفاق هم افتاد. من کشتی خودم را گرفتم. قبل از مبارزه ...
محاکمه زوج جوان به اتهام قتل نوزاد
رنج می برده، وی به پزشکی قانونی معرفی شد. اما پزشکان پس از معاینات بالینی در گزارشی سلامت روان این زن را تأیید کرده و گفتند او به اختلال روانی مبتلا نیست. زن جوان که یک دختر سه ساله نیز دارد در بازجویی ها گفت: 4 سال قبل ازدواج کردم اما با همسرم اختلاف داشتم او بچه نمی خواست. روز حادثه فرزندم را در خانه به دنیا آوردم و خودم با تیغ بند نافش را بریدم. اما تحت تأثیر حرف های شوهرم آنقدر ...
فرمانده ای که از زمان جنگ تحمیلی پی شهادت بود
کشد تا از شهادت پدر بگوید، صدایش ضعیف تر می شود و گوشه بغضی از میان حرف هایش نمایان: دانشجوی ترم یک دانشگاه اراک بودم و به ناچار در خوابگاه سکونت داشتم. حدود 22 یا 23 روز می شد که بابا را ندیده بودم. شب با خوابگاه تماس گرفتند که یکی از اقوام نزدیک، خیلی سخت بیمار شده و باید هر چه سریع تر خودم را به او برسانم. تا خود صبح دل توی دلم نبود؛ آن سال ها سفر کردن دختری به سن و سال من از شهری به ...