سایر منابع:
سایر خبرها
ارادتی که به خدمت در حرمین شریفین رضوی و شاهچراغ انجامید
انجام دهد و هم از برادرم عیادت کند. من در حراست شهرک صنعتی شیراز کار می کنم. به پدر گفتم: شب کار هستم، اجازه بده فردا که کارم تمام شد و صبح منزل آمدم، کمی استراحت می کنم و بعدا با هم حرم می رویم. پدرم گفت: من شیفت شب را برای خدمت می روم و فردا هم با یکدیگر می رویم. غروب روز چهارشنبه چهارم آبان ماه من سرکار رفتم و پدر نیز حرم رفت. نزدیک ساعت 19 بود که تلفنم زنگ خورد و تماس از طرف خواهرم بود ...
انگور های باغ درمان ، درمان ما بود
.... تصمیم خودم را گرفته بودم؛ یا زنگی زنگ یا رومی روم. دلم را زدم به دریا و رفتم سمت خانه درمان. دختر کوچک منورخانم دوید سمت خانه و تا من برسم جلوی خانه منورخانم درحالی که دو دستش را به کمرش گرفته و چادرش را به کمرش بسته بود، جلوی من ایستاد. قبل از اینکه چیزی بگوید، گفتم: انگورای روی درخت سپیدار رسیده. اگه نمی تونید، بذارید من براتون باز کنم. چیزی نگفت و رفت داخل خانه. دخترانش راست ...
مرا به دیدار یار نائل کنید!
دیدم خانمه صدا زد: بفرمایید برید داخل. واقعاً آن لحظه رو فقط خدا می دونه که چه حالی داشتم. نفسم بند اومد بود. قلبم داشت از جا کنده می شد. خودم رو رسوندم اول صف و عین بچه ها گفتم: این هم مجوز عبورم. من رو فرستادند داخل. نفر نهم بودم. از کلی ورودی رد شدیم تا رسیدیم درب حسینیه اصلی. زیباترین کاخ جهان! درب حسینیه باز شد و ما اولین نفراتی بودیم که وارد حسینیه می شدیم ...
پدرانی داغدیده، اما صبور و آبدیده
شده است. گفتم: اسمش چه بود؟ ابتدا پاسخ نمی دادند بعد از پافشاری و اصرار های من گفتند: شهید غلامرضا بامدی... دیگر همه چیز برایم روشن شد. مستقیم رفتم سمت سردخانه، کمی بعد بالای سر پسرم بودم. خیره مانده بودم به چهره غلامرضا که از ناحیه پیشانی گلوله خورده بود. همان لحظه باجناقم تماس گرفت، چند باری ردتماس زدم، اما باز هم زنگ زد تا گوشی را جواب دادم، بی درنگ شروع کرد به صحبت کردن. از آن طرف خط می گفت ...
بیوگرافی مهران احمدی و همسرش و باران با عکس جدید
بدون اینکه چیزی بگوید حرفهایش را با چشمانش زد و... گفت: اقای احمدی ؟ گفتم: بله ! لبخند کم رمقی ودر لحظه چشمانش برق کم سویی زد. گفت :عکس بگیریم.؟! گفتم :بگیریم گوشی فقیرانه ای را بدستم داد. عکس گرفتیم نگاهی به عکس بی کیفیتش انداخت .بعد به من نگاه کرد،انگار میخواست چیزی بگوید، اما نگفت وبه سمت موتور قراضه ای که انطرفتر گذاشته بود روانه شد. دلش ...
مهربان ترین مادری که روایتش را نوشتم
بیشتر دوست داشتم، اما وقتی کتاب را خواندم، بعضی جا ها گریه می کردم، با خودم می گفتم تو دیگر چرا گریه می کنی، همه این ها برای خودت اتفاق افتاده است. مثلاً می گفت: وقتی رسول خداحافظی می کند یا زمان دفن علیرضا و رسول حس و حال دیگری برای من ایجاد شد. خود شما به عنوان یک نویسنده کتاب را چطور دیدید؟ راستش روز های نگارش کتاب برای خود من شیرین ترین و لذت بخش ترین لحظات بود، انگار از عمرم حساب ...
حکایت مرد ایرانی از محله سید نصرالدین تهران تا فرانکفورت آلمان
دخترم تماس گرفتم و گفتم الان در فرودگاه فرانکفورت منتظر تو هستم، وقتی دخترم را دیدم تعارفی کردم و گفتم میترا بگذار این ساک را به صندوق امانات بسپارم، این کار را کردم و از درب راه آهن بیرون آمدم، گفت پدر شماره تماس من را داری، من می روم و به من زنگ بزن. دخترم من را ترک کرد و نپرسید برای چه به آلمان آمده ای، اصلاً نپرسید چیزی نیاز داری یا خیر؛ پس از چند روز می خواستم به ایران بیایم، از ...
زندگی مردی که مسئول رساندن خبر شهادت به خانواده ها بود
شهره کیانوش راد _ روزنامه نگار: جایی که من ایستادم، شروع یک درد عمیق بود، شروع بهت، شروع کندن، شروع توفانی که همه چیز را از بنیان می کند. شروع لحظاتی که انسان ها از خود بی خود می شوند و تا چندین روز نمی توانند خودشان را جمع و جور کنند ... این چند خط وصف حال غلامحسن حدادزادگان (معروف به حاج حسن حداد) از روزهایی است که وظیفه رساندن خبر شهادت به خانواده های شهدا را برعهده داشت. روح الله ...
جمع آوری دیش ها از پشت بام به دستور رهبری متوقف شد
اصلا نمی توانستیم نشان دهیم. این را داشته باشید شما. یعنی آن موقع به لحاظ قانونی چنین امکانی نبود. البته من بعدها، مثلا من به آقای ناطق این را گفته ام. حتی آن مصاحبه 25 بهمنی که بعد از آن به حصر انجامید و راهپیمایی دوم را اعلام کردند که بعد از آن قصه بیداری اسلامی بود، خودم به آقای ناطق زنگ زدم و گفتم آقای ناطق تا حالا صحبت نمی کردی، ولی من واقعا به شما می گویم شما بیا صحبت کن. به نفع خودت هست ...
ضرغامی: تعداد دختران کم سن و سال که حجاب ندارند زیاد شده/ باید اصلاحات انجام داد
خطایی صورت گرفته جبران شود، این کار را انجام داده ام. یعنی اگر رییس وقت قوه قضاییه اعلام کند چند نفر در دستگاه ریاست جمهوری با سایت آقای زم ارتباط دارند و خانم مومن و متدینی را 14 روز در سلول انفرادی نگه می دارند، بعد می گویند ببخشید اشتباه شد، خانمی که در فتنه 88 خدمات زیادی در صدا و سیما کرده بود، در صفحه خودم (در توئیتر) نوشتم که به این خانم ظلم شده و باید دلجویی کنید. وزیر سابق اطلاعات عذرخواهی ...
جوان آمریکایی در راهپیمایی 13 آبان چه می کرد؟ +عکس
طالقانی و خیابان های مجاور که نگاه کنی، دسته ای از زنان و مردان به طور خودجوش دور هم جمع شده اند و مشغول شعار دادن هستند. اما یک چیز در تمام این دسته هایی که گُله به گُله تشکیل شده، مشترک است؛ خشم نسبت به اغتشاشگرانی که حدود 2 ماه است خیابان ها و شهرهای کشور را به آشوب کشانده و دشمنان این آب و خاک را به طمع انداخته اند. اینطور است که نوک پیکان شعارهای سرشار از خشم و اقتدار مردم با عباراتی مثل ...