موفقیت زن به مدرک دانشگاهی نیست
سایر منابع:
سایر خبرها
بانوی توانمندی که سختی های زندگی را به فرصت تبدیل کرد
از آزاد شدن از زندان بلافاصله به کمیته امداد امام خمینی(ره) استان مراجعه کردم و پس از شرح زندگی خودم مبلغی بلاعوض برای ودیعه منزل از این نهاد دریافت و در محله عباس آباد سنندج خانه کوچکی برای خودم و پسرم اجاره کردم. پس از آن با پیگیری های خودم مبلغ 10 میلیون تومان تسهیلات اشتغال خانگی از کمیته امداد گرفتم و به قالی بافی مشغول شدم و در یک مرحله دیگر با دریافت 50 میلیون تومان تسهیلات ...
رسانه کاشف هنرمندان گمنام است
...> جهان بینی یک نویسنده از کجا شکل می گیرد؟ بخش زیادی از جهان بینی، محصول زیست آدم است. زیست یعنی همه چیز! غذا خوردن، تفریح، محل تولد، شهری که در آن زندگی می کنیم، آدم های اطراف ما، کتاب هایی که می خوانیم یا نمی خوانیم، موسیقی که گوش می دهیم، مدرسه ای که در آن درس خوانده ایم، دین و بعضی از تفکرات و خصوصیات اخلاقی که به صورت وراثت به ما منتقل شده اند و... همه اینها زیست ما را تشکیل می دهن ...
این زن تهرانی از عکس شوهرش طلاق گرفت
احساساتم قرار گرفتم . تا اینکه سیمین بالاخره عکس حمید را در آلبوم برادرش دید؛ یک روز که به خانه برادرم رفته بودم، عکس حمید را بین عکس هایی که در آلبوم برادرم بود دیدم. خانم برادرم او را به من معرفی کرد و گفت حمید و خانواده اش از خوبی چیزی کم ندارند . آن روز سیمین پنهان از چشم برادرش، عکس حمید را از آلبوم آنها برداشت؛ بعد از آن ماجرا، همیشه در دلم آرزو کردم که ای کاش یک روز حمید از من ...
از شیخ رسانه جلیل شد
. همچنین همانطور که قرآن برای همه است، آقای قرائتی نیز برای همه است. برای خودش شأنی قائل نیست. با او 50 سال رفاقت دائم دارم. تنها تلفنی است که وقتی آخر شب تماس می گیرند، خانواده ام با شوق می گویند، آقای قرائتی پشت خط است. خدا رحمت کند، مادرم که فاضله ای بود، مرید آقای قرائتی بود و احساس افتخار می کرد. از کودک تا پیرزن، از جوان تا پیر به گوش دادن برنامه آقای قرائتی افتخار می کنند، چون پا روی خودش ...
شاد کردن دیگران عبادت است
بیان کرد: من بعد از انقلاب اسلامی ایران با اسلام آشنا شدم و با تحقیق و بررسی فهمیدم اسلام یک دین بین المللی و همچنین کامل ترین دین است. بعد از آن مسلمان شدم، ازدواج کردم و به ایران آمدم. وی افزود: از بچگی خیلی کتاب خوان بودم و خلاصه کتاب ها را در دفتری می نوشتم ولی فکر می کردم نویسندگی کار سختی است و در آن زمان فقط نقاشی می کردم. وقتی که بچه دار شدم و برای آن ها کتاب خریدم متوجه شدم ...
ابتکار خانم معلم برای دانش آموز ناشنوا
آموز در پایه های اول و دوم ناشنوا داشتم که باید به آنها کتاب دانش آموزان عادی را تدریس می کردم و این، کار را برای من بشدت سخت می کرد. به طور کلی آن سال هشت دانش آموز در پایه های مختلف داشتم. برای مثال وقتی درس زنگ اول فارسی بود، باید به همه فارسی یاد می دادم و این کار خیلی سخت بود که وقتم را به درستی مدیریت کنم. کرونا و دانش آموزی به نام سینا این معلم می افزاید: داستان آشنایی با ...
زندگینامه خودنوشت دکتر محمد حسینی بهشتی+آثار
. خیلی سریع خواندن و نوشتن و خواندن قرآن را یاد گرفتم و در جمع خانواده به عنوان یک نوجوان تیزهوش شناخته شدم، و شاید سرعت پیشرفت در یادگیری این برداشت را در خانواده به وجود آورده بود. تا این که قرار شد به دبستان بروم. دبستان دولتی ثروت در آن موقع، که بعدها به نام 15 بهمن نامیده شد. وقتی آن جا رفتم از من امتحان ورودی گرفتند و گفتند که باید به کلاس ششم برود، ولی از نظر سنی نمی تواند ...
صیانت از زبان فارسی، رسالت نویسندگان در فضای مجازی است
دارد به مسائل اصلی بپردازد. از روی عادت هر روز کتاب می خوانم، حتی اگر چند صفحه هم بتوانم می خوانم و دیالوگ هایی که به دلم می نشیند را در یک دفتر مخصوص با عنوانِ دفتر دیالوگ که دارم، یادداشت می کنم. چه شد که وارد حوزه نوشتن شدید؟ اوایل که شروع به نوشتن کردم از روی سرگرمی بود و بعدها تبدیل به عادت شد و رفته رفته نگاهم حرفه ای تر شد. اولین و مهم ترین درس نوشتن ...
علم نه مسلمان است و نه کافر!
به گزارش ایسنا، راهروهای فرهنگستان علوم، مملو از اتاق های کوچکِ متعددی است که در کنار درب ورودی هر یک از آنها نام یکی از چهره های سر شناس ایران در حوزه های مختلف علم و دانش، فرهنگ، سیاست، فلسفه و ... نقش بسته است. چهره هایی که هریک برای ایرانی آباد و سرافراز زحمت ها کشیده اند. مجتهد، فیلسوف، حقوقدان، عضو پیوسته و رییس گروه مطالعات اسلامی فرهنگستان علوم ایران، عضو هیات امنای فرهنگستان های کشور، عضو هیات امنای سازمان اسناد و کتابخان ...
خودکشی در دنیای عشق گمشده و خیانت / گریه های کودکانه مادرش را نجات داد
ببینم .روبرویم می نشیند، صدایش را صاف و گلویی تازه می کند و حکایت زندگیش را اینگونه بازگو می کند. در دانشگاه رشته مدیریت درس می خواندم. سرزنده و جذاب و باوقار دانشگاه که به گفته دوستانم از کمالات چیزی کم نداشتم. با اینکه دختر دردانه خانواده بودم اما لوس و ننر نبودم و همین جذابیت من را چندین برابر کرده بوده به طوری که اکثر همکلاسی ها و هم دانشگاهی های پسر به دنبال تصرف قلبم بودند. اما میان ...
دختران نوجوان در سن بلوغ دوست دارند پدرها ارتباط بیشتر و گرم تری با آنها داشته باشند
... - شما مدیرعامل خانه نوجوان هستید؛ کمی درباره خانه نوجوان و هدف از ایجاد آن توضیح دهید. به عنوان مدرس وزارت بهداشت ماهی سه بار به استان های مختلف جهت تدریس مدیریت خود، خانواده و جامعه برای مدیران صف و ستاد دانشگاه های علوم پزشکی کشور سفر می کردم، بسیاری از مدیران می گفتند ای کاش یک نفر بود که در سن 14-15سالگی این درس ها را به ما یاد می داد؛ چرا که قطعا زندگی ما بهتر می شد. همین پیام ...
زنی که موهایش را تراشید و مبارزه را شروع کرد | از قصد خودکشی تا نجات اطرافیان
همشهری آنللاین-نصیبه سجادی: تفاوت شان اما در یک چیز است؛ اینکه مشکلات و دردسرها را پله می کنند برای زندگی بهتر و پیشرفت شان و وقتی جان می گیرند به دوروبری ها هم جان می بخشند. داستان این آدم ها را باید روایت کرد بارها و بارها، تا به کمک کسانی بیاید که از این به بعد قرار است قدم در مسیری بگذارند سخت و پرو پیچ خم. پوران موسوی یکی از ساکنان این شهر است. کارآفرینی نمونه که چندین زن سرپرست خانوار ...
بخش هیجانی زندگی ام خانه داری است
وقت نداشت آن را بخواند. من می نشستم و در ضعیف ترین نور، داستان های کیهان بچه ها را می خواندم. خاله ای داشتم که بین بچه ها مسابقه می گذاشت و همه متعجب می شدند که چطوری من اینقدر روان می خوانم. نوجوان هم که شدم، مادرم نمی گذاشت رمان های عاشقانه آن روزها را بخوانم و فکر می کرد چشم و گوشم باز می شود! آن روزها البته خواندن این طور کتاب ها قبح خاصی داشت... و من همه را خواندم! ...
آرزوهای بزرگ کودکان کار در گوشه و کنار خیابان های مشهد
ترین آرزویی که داری زرگری است؟ می گوید: نه اول از همه دوست دارم درس بخوانم زرگر هم بشوم. آرزو دارم درس بخوانم وحید کم بینا مادرزادی است. از اتباع است و با دوستانش ضایعات جمع می کرده است. می گوید: مادرم مریض است و پدرم مشکل اعصاب دارد. مادرم مدت هاست شکمش درد می کند. چهارتا بچه هستیم که دو نفرمان مدرسه می روند. چهارراه گاز زندگی می کند. می پرسم خرج خانه را چه کسی می دهد؟ می ...
دهه 60 در تاریخ ما استثناء است
با حسین منزوی آشنا شدم و غزل های عاشقانه و غیر عاشقانه می سرایم. نزدیک به 12 کتاب در این باره دارم؛ نثر در زندگی من حضور مداوم داشت چون من به توصیه حسین منزوی فقط شعر نمی خواندم و از سویی هم در شرایط مالی نبودم که بتوانم فقط کتاب بخرم. بنابراین از کتابخانه سهروردی و کتابخانه امام کتاب امانت می گرفتم و تا ظهر در مدرسه می خواندم و دوباره بر می گرداندم و کتاب دیگری می گرفتم. مطالعه کتاب ها باعث شد ...
در تمام مراحل نوشتن کتاب، توران خانم جلوی چشمانم می آمد
نکاتی به خودتان آموخت؟ با نوشتن این کتاب به این نتیجه رسیدم که پدر و مادر خوب چقدر می توانند در زندگی فرزندان راهگشا باشند؛ بنابراین ما می توانیم برای بچه هایی که مخاطب آثار تألیف یا ترجمه مان هستند، طوری بنویسیم که مادران و پدران خوب فردا باشند و بچه هایشان را قشنگ تربیت کنند. در تمام این مراحل، توران خانم جلوی چشمانم می آید. به یاد لالایی خواندن مادر توران می افتم که وقتی برای توران لالایی می ...
خبر تکان دهنده از خودسوزی دختران و زنان جوان در کرمانشاه
...> چشمان درشت و گونه های شفافش اوج جوانی این مادر را نشان می دهد، مادری که شروع و پایان روایتش یک کتمان بزرگ از رنج هایش را به تصویر می کشد. پرستوی داستان، زخم های عمیق روی پوست جوانش را از علاقه اش به درس و مدرسه و اجبار به ترک درس و ازدواج شروع می کند: اینجا زندگی برای زنان سخت است، اینجا زنان باید در خانه بمانند و بچه داری کنند. من هم مثل بقیه 17 سالگی ازدواج کردم اما دوست داشتم درسم را ...
لزوم ترویج فرهنگ شهادت در بین جوانان
کردند همه آمدند و از شهید خداحافظی گرفتند، من یک مفاتیح گرفتم و خواستم تا قبل از این که پیکر شهید را وارد خاک کنند یک زیارت عاشورا بخوانم، همین که به السلام علیک یا اباعبدالله رسیدم یک دفعه پدر شهید و تمام جمعیت یک صدا فریاد زدند شهید دارد می خندد. این مادر شهید ضمن برجسته خواندن مقام شهدا نزد پروردگار، خواستار آن شد تا یاد و خاطره شهدا همواه در جامعه زنده بماند و سیره عملی شهدا در زندگی آحاد جامعه ساری و جاری شود. انتهای پیام/ ...
مسیر شهادتی که با یک سیلی باز شد
را از بچه ها گرفته بود که گفته بودند؛ دارم می روم منطقه. سریع آمد دم خانه مان تا حلالیت بگیرد. زنگ خانه که به صدا در آمده بود، مادرم رفته بود دم در و گفته بود بفرمایید آقاجان. سید عارف با لبخند به مادرم گفته بود: حاج خانم، من هم کلاسی سید مهدی ام. آمده ام از او حلالیت بگیرم، کجاست؟ مادر ساده دل من هم به سید عارف گفته بود: سید مهدی دو سه روز است رفته جبهه. تو ماشاءالله با این قد و هیکلت مانده ای ...
بانویی که با طراحی روسری، کارآفرین شد
ی شوم فاطمه ی بی دغدغه ی خانواده و این ها را تفکیک و مدیریت می کنم، از همین روزها برند روسری من یعنی مرسا متولد شد، یک سال و چند ماه پیش. طراحی روسری را دوست داشتم، اما برایم غول بزرگی بود. مثل همه بارهایی که شروع کردم و یا موفق شدم یا شکست خوردم این بار هم برای چندمین بار تصمیم گرفتم شروع کنم، هفت روزی که شبانه روزی هم یاد گرفتم و هم کارکردم، بال خیالم را نشاندم روی کاغذ، چشم هایم را ...
تصمیم خطرناک یک زن برای فرار از خانه
نمی خواهم زندگی ام را از دست بدهم. بعد از ازدواج، در دوران عقد باردار شدم. خانواده ام به سرعت کمی خرت و پرت خریدند و مرا به خانه بخت فرستادند. من و شوهرم زندگی مشترک خود را در زیرزمین کوچک خانه پدر شوهرم آغاز کردیم. خانه ای که رفت و آمد وقت و بی وقت دو جاری و خواهرشوهرم و بچه های آن ها آرامشش را برهم می زد. سر همین مسائل و با توجه به دخالت های دیگران در زندگی ام، با شوهرم اختلاف پیدا ...
بهاره رهنما مادر سیندرلا شد | لباس عجیب بهاره رهنما دهن همه را بست
رانه و قصه برای ادا درآوردن در جمع بزرگ تر ها تو آستین داشتم. اما با دیدن یکی از فیلم های علیرضا داوود نژاد عاشق بازیگری شدم و تصمیم گرفتم شغل آینده ام همین باشد. در 14 سالگی بعد از آشنایی با عباس معروفی یکی از دوستان پدرم رقیب تازه ای برای عشق بازیگری ام پیدا شد و آنهم نوشتن داستان بود. در نهایت سال 1370 وقتی 17 ساله بود در فراخوان تست بازیگری حاضر شد و پس از قبولی اولین بار د ...
تیپ کژوال متین ستوده همه رو انگشت به دهان کرد | خانم با این لباس عجیب و مدل موی جدیدش دل همه رو برد
های کارهای ایشونه که از زبان زندگی حرف می زنه. یادآوری پر از دیالوگ هایی است که می تونه یه مسیر تازه را برات بسازه چون از حاشیه زندگی حرف نمی زنه، از خود زندگی می گه! چند تا دیالوگ را من خیلی دوست داشتم، یکی دیالوگی بود که سهیلا به مادرش می گه که ای کاش شَرم صاعقه می شد و به من می زد و از روی زمین محو می شدم یا دو تا دیالوگ که مادر علی می گه که هیچکس هیچ جا منتظر یه مادر نیست، این مادران که همی ...
چوپانان کوچک
مادرم دعوایم کرد. چوپانی نه، دوست دارم دکتر شوم بنیامین قربانی هنگامی که پاسخ تلفن همراه خود را می دهد، مشغول چوپانی است. 14ساله است و به تازگی کلاس هفتم را پشت سر گذاشته؛ حدود یک ماه است چوپانی می کنم؛ یعنی از وقتی که مدرسه ها تعطیل شدند، به چوپانی مشغول هستم و به پدرم کمک می کنم. او از عشایر سبزه کوه در چهارمحال و بختیاری است و می گوید که به تنهایی چوپانی می کند، اما این کار ...
مصاحبه خواندنی بسیج با نویسنده کتاب برگزیده خاتون و قوماندان
برای خوانندگان باشد. چگونه با خانم حسینی همسر شهید بزرگوار توسلی آشنا شدید و تصمیم به نوشتن این کتاب گرفتید؟ همسر شهید را به واسطه مادر یکی از جانبازان فاطمیون دیدم وقتی برای روز جانباز به دیدنشان رفتم از مادر این جانباز پرسیدم ، شما با خانم ابوحامد ارتباط دارید گفتند بله و از اردیبهشت 94 برای اولین بار همدیگر را دیدیم.وضعیت عاطفی خانواده بسیار متاثر بود اما خانم حسینی صبورانه ...
داستانِ یاسمین حسنات، بانویی از قندهار
د و دفاع از وطن نوشته بودم. به علاوه چند نامه با چند قطعه شعر به زبان پشتو نوشته بودم که قصد داشتم پاک نویسشان کنم. در آخرین روز و مرحله بازرسی بازهم چند مطلب دست نویس وکتاب از اتاق ها پیدا کردند. زنی که همراهشان بود، خانم های منزل ما را بازرسی بدنی کرد. بعد، یکی از سرکرده های آن ها به پدرم گفت با این همه گل و گیاه و خانۀ خوب چرا دست به کارهای دیگر می زند و در امور سیاسی مداخله می ک ...
مهم ترین هدف من بی تفاوت نبودن به حوزه کتاب بود
کاشمر(پانا)- نویسنده کتاب های کودک و نوجوان گفت مهم ترین هدف و اولویت من در نوشتن این کتاب دنیای روشن، بی تفاوت نبودن نسبت به حوزه کتاب بود. مهدی محدثی اظهار کرد: پس از تجربه ای که در این بیش از 10 سال کار فرهنگی، هنری و رسانه ای کسب کرده ام، متوجه شدم که به عنوان یک نفر فعال در این حوزه، مهم ترین هدف و اولویت من باید بی تفاوت نبودن باشد و دلیل اینکه کتابی با این موضوع نوشتم این بود که ...
تئاتر برای پورصمیمی همچنان کلاس درس است/ بازیگر سلطان صحنه نیست
این آموزشگاهی که امروزه می شناسیم نیز وجود نداشت. اما الان با احترام به بچه های امروزه و امکاناتی که در اختیارشان است باید بگویم در گذشته، بازده خیلی بیشتر بود. حامد مهدی نژاد: خانم سیف شما مبنای آموزش را از دانشگاه گذاشتید پس ماقبل دانشگاه چه می شود؟ خود من از اول دبیرستان به اجبار خانواده ام رشته ریاضی فیزیک را انتخاب کردم و در مدرسه تیزهوشان نیز درس خواندم. در دانشگاه هم مهندسی ...
قصه زندگی زورگویی که معتمد محله شد | 18 سال قُلدر مجیدیه بودم
اخلاق فرزندش ایمان داشت و همیشه در حقش دعا می کرد: الهی عاقبت به خیر شوی. دعایی که کارساز شد. در یک خانواده نسبتاً پرجمعیت با والدینم و 5 خواهر و برادر زندگی می کردم. همزمان درس می خواندم و در کنار پدرم هم به آهنگری مشغول بودم. جوان بودم و سر پربادی داشتم. حس می کردم چون سن کمی دارم، دیگران به چشم تحقیر به من نگاه می کنند و ناخودآگاه حس می کردم که دیگران می خواهند حق من را بخورند. بچه ...
حمید نمی توانست ظلم را ببیند و ساکت بماند
نیاز به جراحی دارد. چون وقتی من با مادرم تماس گرفتم متوجه شدم هنوز مادرم در جریان فوت پسرش قرار نگرفته است. مادرم وقتی از پشت تلفن فهمید دارم گریه می کنم، تعجب کرد که چرا دارم گریه می کنم. به من گفت چه کسی به شما اطلاع داده که حمیدرضا بیمارستان است؟ من شبانه به سمت سبزوار راه افتادم و ساعت 8 صبح که رسیدم دیدم درِ منزل باز و خانه شلوغ است. متوجه شدم مادرم نیز از شهادت حمیدرضا اطلاع پیدا کرده است. ...