بعد از تجاوز گروهی، معتاد شدم اما 5 سال است ترک کرده ام
سایر منابع:
سایر خبرها
خاله موادفروش خواهرزاده 9 ساله را همدست خودش کرد
از محله های تهران زندگی می کنیم. چند روز قبل خاله ام به خانه ام آمد. او معتاد به شیشه، موادفروش و خلافکار است. می گفت جایی برای خواب ندارد و می خواهد چند روز مهمان خانه من باشد. باوجود اینکه راضی نبودم او با خواهرم در خانه تنها باشد، اما ناچار شدم بپذیرم. خاله ام مدتی با ما زندگی کرد تا اینکه یک روز وقتی من به سرکاررفته بودم، خواهرکوچکم را ربود و فرار کرد.همسایه ها هم دیده اند که آخرین بار خاله ...
خاله معتاد، خواهرزاده 9 ساله اش را ربود
اوایل تیر ماه امسال پسر جوانی که از اتباع کشور افغانستان است به دادسرای جنایی تهران مراجعه کرد و از مفقود شدن خواهر 9 ساله خود خبر داد و خاله خود را مقصر این اتفاق معرفی کرد. این پسر جوان گفت: من و خواهر 9 ساله ام مدتی است که به ایران آمده ایم و با هم زندگی می کنیم، من چرخکار هستم و روز ها سر کار می روم و شب ها یا بعد از ظهرها برمی گردم. حدود 10 ماه است که خاله ما که معتاد به شیشه است ...
4 سال زندگی مخفیانه در دام اینستاگرامی
آرام کنیم، اما هر دوی آن ها بهانه های زیادی می آوردند و هر کدام تقصیر را به گردن دیگری می انداخت. یک ماه قبل خواهرم مثل همیشه با شوهرش درگیر شد و این بار قهر کرد و به خانه ما آمد. چند روزی ماند و ما می خواستیم او را آشتی دهیم، اما موفق نشدیم و خواهرم قبول نکرد و گفت شوهرش او را کتک می زند. به هرحال او یک ماه مهمان ما بود تا اینکه یک روز صبح برای انجام کاری از خانه ما بیرون رفت و دیگر برنگشت. ابتدا ...
نجات معجزه آسای یک مرد در ماجرای آدم ربایی توسط همسرش!
بحث داشتیم و دعواهای ما تمامی نداشت. آن روز هم در مسیر با هم بحثمان شد و من با او قهر کرده و از ماشین پیاده شدم. بعد به خانه مادرم رفتم و دیگر نمی دانم او کجا رفت و چه اتفاقی برایش افتاد. یکی، دو روزی از او بی خبر بودم و سراغش را نمی گرفتم چون با هم قهر بودیم. بعد متوجه شدم در بیمارستان است و سر و دستش هم شکسته بود که دلیل آن را نمی دانم. نیلوفر دروغ می گوید! در حالی که بررسی های ...
آثار هنرمندی که در سکوت خبری درگذشت
بیشتر شد. از روی کتاب های درسی آن زمان کپی می کردم. این ها مرا به سمت نقاشی کشید. با اینکه خیلی بچه بودم از خانواده ام خواستم مرا پیش یک استادکار قدیمی ببرند. اولین استاد من آقای ارجمند بود. بعد هم به هنرستان رفتم. تازه آن جا فهمیدم نقاشی چیست. از همان کار کردن روی در و دیوار خانه و رنگ ریختن روی فرش ها و قالیچه مادرم بود که من نقاش شدم. او معتقد بود که باید استعداد شخصی و آموختن فنون ...
هشدار به خانواده ها/ جزئیاتی از خبر دزدیدن دختر بچه ها در تهران به خاطر موی بلند!
. من چند ماه بعد از فوت همسرم تنهایی در حیاط همین خانه بچه ام را به دنیا آوردم، چهار صبح تنهای تنها بودم، خدا همیشه با من بوده، فکر می کردم ستایش تمام شد، هیچ کس باور نمی کرد دخترم دوباره به خانه برگردد... آن روز همسایه ها به خاطر من رفتند زیارت که تلفن زنگ خورد و گفتند به بهزیستی یوسف آباد بروم . چند قربانی؟ طبق گفته های ستایش، دو دختر دیگر هم در آن ماشین با شیشه دودی که حتی مدل ...
مخوف ترین قاتل سریالی ایران در زندان چگونه خودکشی کرد؟ | اعتراف به قتل 49 زن! | دلسوزی غیر عادی قاتل ...
که مقتول یک روز جمعه از مهرشهر کرج به مقصد بیمارستان پاسارگاد از خانه خارج شده بود تا به عیادت دخترخاله اش برود. او ساعت چهار عصر برای بازگشت به کرج از بیمارستان خارج شده اما روز بعد جسدش در تاکستان قزوین پیدا شده بود. چند روز بعد از این جنایت، یک جسد دیگر در کرج پیدا شد. این جسد متعلق به زنی بود که خانه اش در سعادت آباد بود اما محل کارش در میدان امام حسین بود. مقتول ساعت شش عصر پس از ...
قمه کشی مرگبار زن جوان در شکنجه گاه مرد مجرد / اذیتم کرد او را کشتم + عکس
...> پرستو 34 ساله گفت: مدتی قبل در خیابان با محسن آشنا شدم. من چند بار به خانه او رفتم اما او به مواد مخدر معتاد بود و گاهی اوقات رفتارهای عجیب از او سر میزد که باعث تعجبم میشد. آخرین بار که با آنجا رفته بودم محسن تاثیر مصرف مواد مخدر حالت طبیعی نداشت.او دست و پایم را با طناب بست و مرا به شدت کتک زد. او 3 شبانه روز مرا شکنجه کرد تا اینکه برای نجات جانم قمه ای را که زیر تختخوابش پنهان کرده بود برداشتم ...
فساد اخلاقی زن جوان با مرگ شوهرش که عاشق هم بودند ! / تنها و بی کس ماندم !
شبانه لحظه ای راحتم نمی گذاشت. بازداشت در خانه تیمی 4 سال گذشت و در این مدت به یک فروشنده حرفه ای تبدیل شده بودم در خانه تیمی تن فروشی هم می کردم. دیگر کمتر به پسرم فکر می کردم و در کل همه هوش و حواسم درگیر فروش قرص و شده بود تا اینکه چند روز پیش پدرم به همراه پلیس در یکی از خانه های تیمی دستگیرم کردند وبه بازداشتگاه منتقل شدم. اکنون که به روزهای گذشته فکر می کنم م ...
مرگ کودک در دنیای افیونی مادر
ندارم حمایتم کردند و سرکار رفتم و بعد از چند سال توانستم از شوهرم جدا شوم. عشق جدید پدر و مادرم در عرض یک سال فوت کردند و با پولی که از ارث پدرم گرفتم توانستم خانه ای اجاره کنم و با دخترم زندگی جدیدی بسازم. با اینکه هزینه های زندگی بالا بود، اما راضی بودم، چون تا زمانی که با مهران آشنا شدم آرامش داشتم. او چند سال از من کوچکتر بود، اما ادعا می کرد که عاشق است. من هم عاشق شوهر ...
پسر آبدارچی رئیس جمهور، علمدار گردان شهادت شد
ریاست جمهوری بردم. آقا میثم، فرزند کوچک آقا هم آن روز بودند. چند لحظه بعد دیدم دارند با هم دعوا و کتک کاری می کنند. رفتم جلو دست حمید را گرفتم و گفتم نزن، می دانی این کیه؟ پدر ایشان رئیس اینجاست. حمید که بچه بود، در همان عالم کودکی گفت: هر کسی می خواهد باشد. نباید من را اذیت کند. خلاصه جدایشان کردم. آقا میثم هم هر وقت من را می دید، سراغ حمید را می گرفت و با خنده می پرسید صفرخانی، آن پسرت که با هم دعوا ...
زندگی سیاه زنی که از کودکی معتاد شد
...> موادی بودم که من را گرفتند. *چرا؟ در یک خانه بودیم، داشتیم مواد می کشیدیم ریختند و گرفتند، بعد هم گفتند رابطه نامشروع داری و فرستادند دادگاه. *با چه کسی رابطه داشتی؟ یکی از مردها که در همان خانه بود. *چند وقت بود همدیگر را می شناختید؟ 6 ماه. *زن و بچه دارد؟ نمی دانم. *دوستش داری؟ ما معتادیم ...
نجات معجزه آسای یک مرد در ماجرای آدم ربایی توسط همسرش!
. متهم پرونده در ادامه گفت: روز حادثه به همراه همسرم راهی منزل مادرش شدیم، چون شام در خانه مادرش میهمان بودیم. من و پیمان همیشه با هم جر و بحث داشتیم و دعواهای ما تمامی نداشت. آن روز هم در مسیر با هم بحثمان شد و من با او قهر کرده و از ماشین پیاده شدم. بعد به خانه مادرم رفتم و دیگر نمی دانم او کجا رفت و چه اتفاقی برایش افتاد. یکی، دو روزی از او بی خبر بودم و سراغش را نمی گرفتم چون با هم قهر ...
روایت هفت سال چشم انتظاری برای "محسن"جاویدالاثر، شهید مبارزه با موادمخدر
گذشت زمان خبری از محسن نشد و من اطمینان حاصل کردم که برادرم شهید شده است. زمان گذشت و یک روز خانه مان شلوغ بود، چند نفر از اقوام به همراه فردی ناشناس با پدرم صحبت کرده و می گفتند که ما در شهر زاهدان آشنا داریم و می توانیم محسن را برگردانیم اما پول نقد می خواهیم، سال 1371 بود و آنها برای یافتن محسن درخواست بیش از یک میلیون تومان داشتند، پدرم این مبلغ را نداشت و تنها کاری که می توانست به ...
برج ایفل زن زیبایم را از من گرفت ! / زهرا طلاق گرفت و من بازنده واقعی ام !
به گزارش رکنا، حسادت همه وجودم را گرفته بود، از فرودگاه تا خانه دایی ام همه می خندیدند و شادی می کردند اما من با چهره ای عبوس انگار از همه طلبکارم. روی صندلی جلوی ماشین پدرم نشسته و به جلو چشم دوخته بودم. میهمانی بزرگی بود، محمدرضا عمدی کلمات فارسی و فرانسوی را قاطی پاتی به زبان می آورد و زن دایی نسرین قند توی دلش آب می شد. ثانیه شماری می کردم میهمانی تمام شود. وقت ...
احساس می کردم من هم در مجاهدت حبیب مسئولیت دارم
دستش خورده. همان لحظه گفتم الهی شکر! چیزی نشده از او پرستاری می کنم دستش خوب می شود. وقتی به خانه مادرم رسیدم همه جمع شده بودند. آنجا فهمیدم حبیبم از دستم رفت. چند روز طول کشید پیکرش را آوردند. اول به معراج شهدای تهران بردند بعد به جهرم آوردند. با دلتنگی های بچه ها چکار می کنید؟ بچه ها در آن سن کم، نبود پدر خیلی برای شان سخت بود. طول کشید تا توانستند با این موضوع کنار ...
پاسخ به شبهات حجاب و عفاف با زبان علم رمز موفقیت ماست
های غربی هم از یک قوانین خاصی پیروی می کنند. در چنین شرایطی بود که من خیلی به فکر فرو رفتم که باید چه کار کنیم. مانتویی که خودم پوشیده بودم هم مدل سارافون بود. به ذهنم رسید که به بچه ها بگویم بچه ها بیایید به صورت گروهی روی این موضوع کار کنیم که ریشه لباس های مان از کجا آمده است. ما باید متوجه شویم که چرا برخی از بچه های ما لباس های پوشیده تر و برخی لباس های بازتر می پوشند. اصلاً کاری به غلط و درست ...
ماجرای عجیب دختری که فریب پسر جوان را خورد/ حسام خیلی بی معرفتی کرد و...
محمدرضا گلزار افشا شد!! بلوز و شلوار به سبک ویدا جوان! | استایل خیابانی ویدا جوان با بلوز و شلوار افسردگی منشی متاهل از تجاوزهای پی درپی مدیر شرکت/ او 3 سال تمام مورد آزار قرار گرفت+جزییات بدین ترتیب مادرم طلاقش را گرفت و مدتی بعد نیز با مرد دیگری ازدواج کرد. در این مدت پدرم که نمی توانست از سه فرزندش مراقبت کند، خواهر و برادر کوچک ترم را به مادر پیرش سپرد و مرا ...
خواستگارم من را به خانه اش برد که دو مرد غریبه در آنجا بودند
ترها در دوران جوانی با مردی ازدواج کردم که 30 سال از خودم بزرگ تر بود به همین دلیل هم اختلافات زیادی با یکدیگر داشتیم و همدیگر را به هیچ وجه درک نمی کردیم این بود که 10 سال قبل و در حالی که تازه وارد بیست و چهارمین بهار زندگی شده بودم از قدرت طلاق گرفتم و به خانه پدرم بازگشتم اما آن جا هم از نظر روحی و روانی آرامش نداشتم چرا که خواهر کوچک تر و برادر 40 ساله ام نیز مجرد بودند و پدر و مادر پیرم توان ...
تصویر یک روحانیِ مسافرکش که دوباره وایرال شد
که مخالف باشد نه! می گفت باید سواد عمومی ات بالاتر برود بعد بروی طلبه حوزه شوی. من هم وقتی سیکلم را گرفتم، همزمان حوزه و دبیرستان می رفتم. پدرم در همان روستایمان راننده نیسان بود و از همین طریق نان سفره زن و بچه اش را تامین می کرد. ما هم گه گاهی به او کمک می کردیم و بار مردم را این طرف آن طرف و می بردیم. برادرهایم هم بعد ها یک جور هایی شغل پدر را پیشه کردند و هر کدام به شکلی وارد حمل و ...
قتل همسر سابق به دلیل رابطه با مردی دیگر
به بیراهه بکشد سرانجام لب به اعتراف گشود و به قتل همسر سابقش اعتراف کرد. او گفت: سه ماه قبل و بعد از 15 سال زندگی مشترک به خاطر دخالت های پدر و مادر همسرم از فریبا جدا شدم؛ اما من عاشق او بودم و هنوز او را دوست داشتم. در طول سه ماه بارها به دنبالش رفتم تا بتوانم او را راضی کنم به خاطر دو دخترمان دوباره سر زندگی برگردد. در این مدت از بچه محل ها حرف های نامربوطی درباره فریبا شنیده بودم ...
حج مقبول
خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - محمدرضا خراسانی زاده: صبح روز عید قربان بود؛ دوم مهر 1394. مادرم پیامکی داد که رمی جمره را انجام داده و به چادرشان برگشته ولی بابا هنوز نیامده است. من و خواهرم روز عیدی، به خانه داییم رفته بودیم و پدر و مادرم برای انجام اعمال حج تمتع در سرزمین مقدس منی بودند. همه اتفاقات و مسائل داشت به خوبی و خوشی پیش می رفت که خبری به سرعت منتشر شد: طی حادثه ای 100 نفر در منی فوت ...
تصمیم شوم برای فرار از سیاهی
را نداشت مدام به هر بهانه ای مرا اذیت می کرد تا اینکه مجبور شدم به خانه پدرم بروم که آنجا هم نامادری با نیش و کنایه باعث ناراحتی ام می شد. ازدواج در 14 سالگی در 14سالگی با اصرار پدرم با مردی که 15سال از من بزرگتر بود،ازدواج کردم. او اعتیاد داشت و بیشتر اوقات مرا کتک می زد. هر بار که از خانه بیرون می رفتم، به سراغ مادرم می رفتم اما آنجا رفتارهای ناپدری باعث می شد دیگر قهر را فراموش کنم و ...
خودکشی عروس جوان پس ازدواج به خاطر عشق اش!
به گزارش سلام نو، زن 21 ساله ای که مدعی بود از ترس مرگ با کابوس های وحشتناکی درگیر شده است، درباره سرگذشت عبرت آموز خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری معراج مشهد گفت: پدرم به شغل شریف پاکبانی در شهرداری مشغول است و مادرم نیز به دلیل سکته مغزی چند سالی گوشه اتاق افتاده بود و به سختی روزگار می گذراند و به دلیل همین بیماری در همان سنین جوانی من و دو خواهر و برادرم را ...
باورتان می شود این پسر مظلوم روباه کثیف پارک دانشجو بوده/ عکس
اقوام بودم اما بعد به مسافرخانه رفتم. زیاد نبود. ماهیانه حدود 8 میلیون تومان حقوق می گرفتم. اخیراً یک موتور خریده بودم که به خاطر خرید آن بدهکاری بالا آورده بودم. با حقوقی که می گرفتم، نمی توانستم بدهی را پرداخت کنم. برای همین قبل از عید بود که فکر سرقت به سرم زد. در فضای مجازی یا پارک ها بویژه پارک دانشجو و سفره خانه ها با طعمه های خود آشنا می شدم. سر صحبت را با آنها ...
محاکمه ناپدری در مرگ دردناک دختر 2 ساله
گرفتار افسردگی شدیدی شده است، به قضات دادگاه گفت: بچه من بی گناه و معصوم بود اما قربانی خودخواهی این مرد شد. من از قضات دادگاه تقاضا دارم او را به قصاص محکوم کنند. اما متهم این بار نیز طبق اظهارات قبلی اش به دادگاه گفت: من باران را نکشته ام و از اینکه مواد مخدر خورده خبر ندارم. او در شرح ماجرا گفت: شب حادثه من برای رساندن مادرزنم به خانه اش همراه باران رفتم و موقع برگشت برای ...
پشییمانی غیر قابل جبران زیباترن زن ایرانی پس از عمل زیبایی
و رژیم غذایی روی آوردم تا شاید اندکی لاغر شوم و من هم مانند جاری هایم از لباس های شیک و دخترانه استفاده کنم! از آن روز به بعد انواع رژیم های غذایی را تجربه کردم، هرکس راهی را برای لاغری نشانم می داد همان مسیر را طی می کردم! به انواع و اقسام داروهای گیاهی و شیمیایی متوسل شدم. نزد متخصصان تغذیه رفتم اما هیچ کدام تاثیری در کاهش وزنم نداشت. خیلی از این موضوع در رنج و عذاب بودم تا این که ...
خواهر جان باخته هواپیمای اوکراینی در صف قصاص
میانسال و همسرش رفت. در ادامه مشخص شد دوربین مداربسته ای که پدر عماد در خانه اش نصب کرده بود به طرز مرموزی از کار افتاده بود و این یعنی اینکه فردی به راحتی به این دوربین ها دسترسی داشته و آن را قطع کرده بود. همین دلایل کافی بود تا مأموران قضایی به عماد مظنون شوند. عماد که مشخص شده بود به مواد مخدر اعتیاد دارد، تحت تحقیقات تخصصی قرار گرفت و سرانجام لب به اعتراف گشود و گفت: پدرم از افراد ...
زنش همیشه در سفر خارج بود
مدیر شرکت گفت دیگر نمی تواند حاشیه هایی را که درست شده تحمل کند. همسر یکی از مدیران شرکت یک روز آمد و گفت که من با شوهرش رابطه دارم. قبول داری رابطه داشتی؟ من زن صیغه ای او بودم. چون خانم همیشه خارج از کشور بود، مدیر شرکت هم به من پیشنهاد ازدواج داد. من سال ها تنها زندگی کرده بودم. صیغه او شدم و بعد هم مرد به من دل بست، بیشتر روزها را خانه ما بود. هنوز هم صیغه هستید ...