شیرم حرامت باد اگر به اسرای ایرانی آسیب بزنی
سایر منابع:
سایر خبرها
آزادگان راست قامت پیروز استواری را شرمنده کرده اند
من 1 شهریور سال 1346 می باشد و شناسنامه ام 1346/1/5 که برایم گرفتند، در روز یکم، ما را به پادگان الله اکبر کرمانشاه آوردند و از آن جا به تهران و چند روزی در قرنطینه بودیم و روز تولدم که 5فروردین بود پس از 7سال اسارت روز تولدم به آغوش خانواده باز گشتم. مشایعت کنندگانی که به دیدار ما آمده بودند و از قبل اطلاع داشتند، می گفتند: آزاده سرافراز تولدت مبارک، اسارت فرصتی برای تکامل این پرستوهای ...
دفاع مقدس و دفاع از حرم؛ در ماهیت متفاوت اما در اسارت شبیه/ تلاش می کنیم به سمت خلاصه گویی برویم
، یمن و افغانستان را داشتیم، درباره اسرای این جنگ ها که ایران درگیر شده تا الان کاری شده است؟ پیام آزادگان تصمیمی دارد که درباره این اسرا هم کاری انجام دهد؟ فرزانه قلعه قوند: بعد از جنگ ایران و عراق هم اسرایی داشتیم. حتی قبل از جنگ ایران و عراق نیز ایران اسرایی داشتیم. ما باید اسارت را خیلی قبل تر از این ببینیم. اما مد نظر ما فقط 8 سال دفاع مقدس است. البته این 8 سال دفاع مقدس، یک عنوان ...
روزهای سخت اسارت و اراده رزمندگان برای شکست رژیم بعثی
به گزارش ایلام بیدار، آزادگان یعنی کسانی که با تمام جان ودل پای انقلاب اسلامی ایستادگی کردند و تسلیم خواسته های دشمن نشدند امری که امروز سرمشق خوبی برای ماست تا دشمنان این آب خاک را بهتر بشناسیم. حجت الاسلام عمران احمدی یکی از آزادگان چرداولی است که حدود شش سال طعم اسارت را چشیده و در زندان های رژیم بعث انواع شکنجه ها را به خود دیده است. با مناسبت ورود آزادگان به کشور بر آن ...
فاتحه وسط فوتبال تا فرو بردن سر اسرا در فاضلاب
. قرائت فاتحه برای امام راحل در زمین فوتبال به دنبال سوژه دوم بودم که بازهم بنیاد شهید یکی دیگر از رزمندگان را معرفی کرد و ما نیز به گفتگو نشستیم و او خود را معرفی کرد: اکبر احمدی سربست هستم که در چهارم تیرماه 1367 در جزیره مجنون به اسارت دشمن بعثی در آمدم و 2 سال و 2 ماه در اسارت بودم و حدود 2 ماه در جبهه بودم به عنوان سرباز در 19 سالگی که بعد اسیر شدم. جزیره مجنون چون خاک ...
سعید اوحدی: در دوران اسارت همه سلیقه ها و همه دیدگاه ها حضور داشتند/ هنرمندان و نخبگان سرمایه های تمدنی ...
خدمت حضرت امام(ره) باشند. بنده باز توفیق نداشتم که در این دیدار حضور داشته باشم. البته بعد از آزادی از اسارت چندین بار توفیق داشتیم و به جماران آمدیم. اوحدی: بله. اوحدی: من یک خاطره ای نقل کنم. سال 61 بود. شهید عزیزمان مهدی حاج کرمی که 16 سالشان بود و در عملیات والفجر مقدماتی اسیر شدند. مهدی جوان بود و 15سال ونیم سن داشت و پایش تیر خورده بود. وقتی اسیر شد او را آوردند و ...
شیار 143 و زخم کاری در آخر هفته تلویزیون
به روی آنتن شبکه سه سیما می رود. در این فیلم خواهیم دید: نگار و بهرام به هم علاقمند هستند، ولی آقای ذبیحی پدر نگار با ازدواجشان مخالف است بهرام یک هکر است که قبلا یک بار به زندان افتاده است. از جواهر فروشی آقای سعادتمند سرقت می شود و بعد هم ذبیحی را که از فرش فروشی بیرون می آید می گیرند و بعد پلیس او را بازداشت می نماید. در تحقیقات پلیس مشخص می شود یک نفر که شبیه بهرام است با یک زن و ...
صلواتی که کاسه کوزه بعثی ها را بر هم زد
که 18 سال داشت، اسیر می شود و پس از 90 ماه و 7 روز اسارت و یک سال بعد از پذیرش قطعنامه در تاریخ 27 مرداد ماه 1369 از بند اسارت آزاد می شود. روایتی از 90 ماه و هفت روز اسارت در اردوگاه موصل عراق مهدی صالح پور آزاده 8 سال دفاع مقدس با اشاره به دوران اسارت خود می گوید: دوران اسارت، بخشی از تاریخ هشت سال دفاع مقدس ملت قهرمان ایران را در برابر متجاوزان بعثی تشکیل می دهد و سرگذشت ...
روایت پایداری 7 ساله در زندان های موصل
خبرگزاری فارس؛ نیشابور، فاطمه قاسمی: در گمان هیچ ایرانی نبود، موصل شهری بزرگ و مشهور و از پایگاه های جهان اسلام در عراق، محل اسارت آزادگانی شود که جوانمردانه و باعظمت اسارت رژیم بعث را تحمل کردند و سرافراز به وطن بازگشتند. امروز 26 مرداد به بهانه سالروز بازگشت آزادگان به وطن به دیدار غلامحسین فخریان می روم. آزاده ای که دوران 7 سال اسارتش در اردوگاهی در شهر موصل گذشت. فخریان می گوید: در ...
از دروغ بریدن گوش اسرا توسط ایرانیان تا زیارت امام رضا (ع)
... حیات: از اینجا به بعد شما رسما اسیر محسوب می شوید، از برخوردی که با شما در اردوگاه شد برایمان بگویید. الحسینی: بعد از اینکه مرا به اردوگاه بردند سنی، ارمنی و شیعه در یکجا بودند. اکثرا اسرایی که در عملیات خرمشهر و عملیات دزفول اسیر شده بودند در آنجا نگه داری می شدند. هرگز فکر نمی کردم اسارت در ایران اینگونه باشد. همیشه در عراق به ما می گفتند اگر در ایران اسیر شوید به ...
نگهبان عراقی با اسرا گریه می کرد/11ماه مفقودالاثر بودیم
بعد از اسارت پیش خودم می گفتم من که اسیر شدم، اما خانم و بچه ام چه شدند؟ بچه پسر است یا دختر؟ همسرم را چه کسی از اهواز به خانه برد؟ به همسرم نگفتند من اسیر شده ام. گفتند شهید شده ام، خبر را شنید چه حالی شد؟ در همین عالم بودم که قرآن را باز کردم. آیه مربوط به حضرت مریم (س) آمد. مادر مریم (س) می گوید خدایا من بچه ام نذر می کنم برای تو، بیاید و خادم بشود، به دنیا آمد اسمش را مریم می گذارم. این آیه را ...
روایت ایمان هایی که نشکست
بالاخره در هر مملکتی ممکن است جنگ اتفاق بیفتد. در جنگ عده ای شهید، مجروح و اسیر می شوند. حالا ما اسرای این جنگ هستیم. الحمدالله که از آدم های بی تفاوت نبودیم، آمدیم جبهه و در جنگ شرکت کردیم. حالا باید وظایف دوران اسارت را انجام دهیم. امام ما موسی بن جعفر(ع) سال ها در زندان بودند. هر روز از صبح تا عصر ما را می بردند در فضای آزاد برای هواخوری و عصر ما برای اسرا حرف می زدیم که روحیه ...
روایت محسن میرزایی ، آزاده جانباز در دوران دفاع مقدس که بعثی ها فکر می کردند ژاپنی است | یک سامورایی در ...
ریختند روی هم تا به بغداد ببرند؛ به زندان الرشید . آنجا در بدو ورود کتکم زدند و برای بازجویی به استخبارات بردند. گفتم: ژاپنی نیستم ، اما آن ها اصرار می کردند که همان گزارش نوشته شده اول که ثبت هم کرده بودند، درست است و من نمی خواهم به ژاپنی بودنم اعتراف کنم! همین شد که من تا چهار سال بعد، همچنان یک سرباز ژاپنی ماندم که ماندم. شکنجه، شکنجه و فقط شکنجه فرقی نمی کند از چه نژادی باشی ...
روایت 10 سال اسارت؛ اشک و لبخندهایی که در زندان های بعثی گذشت
اتوبوس پیاده شدند و گفتند: تا این عکس صدام را برندارید، ما سوار نمی شویم. عراقی ها با این خواسته اسرا مخالفت کردند. اصرار از اسرای ایرانی، انکار از سربازن بعثی تا اینکه تسلیم خواسته اسرای ایرانی شدند در حینی که سرباز عراقی می خواست عکس صدام را بردارد، یک دفعه عکس از وسط پاره شد. سرباز عراقی از ترس یکی دو نفر از اسرا را مقصر اعلام کرد؛ آن چند نفر را بردند همراه ما دیگر به سفر ...
فیلم های سینمایی و تلویزیونی در آخر هفته
روی آنتن می رود. داستان 23 نفر درباره 23 نفر از نوجوانان است که با اصرار خود و حتی مخفیانه به جنگ آمده اند، توسط نیروهای عراقی به اسارت گرفته می شوند. در همان روز اول، آن ها را از دیگر اسرا جدا کرده و به زندان استخبارات می برند و می گویند که به دستور سیدالرییس (صدام) شما آزاد هستید. جای شما در جنگ نیست. شما باید بروید و درس بخوانید و بازی کنید. بچه ها ناباورانه نگاه می کنند و باورشان نمی ...