سایر منابع:
سایر خبرها
5 تکه از زندگی مردی که با رضاخان آمد و با احمدی نژاد رفت
بگیرد و زنی بستاند و خانه ای ابتیاع کند. اما عشق به تیاتر دست از سرش برنمی داشت. بازنشسته که شد عزم پایتخت کرد. حوالی سال 1350 به تیاتر دهقان در تهران پیوست و خودی نشان داد. یک چند نمایش و یکی دو سریال شد قسمتش از آن همه آرزو. 2- یک روز ستاره بختش چشمک زد و به سینما دعوت شد. همان اولین فیلمی که بازی کرد خواب و خیالش را ربود. می رفت این سینما، آن سینما آنقدر می نشست تا خودش را تماشا کند. حق ...
نیم ساعت قبل از شهادت گفت: دعا کن شهید شوم!
متمرکز نبود. همین که صدای تق و توق اسلحه را شنیدیم، مردم به سمت دفتر ما هجوم آوردند. شاید پانصد ششصد نفری در صحن بودند که از درهای آن طرف خارج شان کردیم یا در دفاتر و آرامگاه سیدمیراحمد پناه شان دادیم. درِ دفاتر را هم از داخل بستیم. من بیرون ایستاده بودم؛ تروریست آمد داخل صحن. در مسیرش یک خانم خورده بود زمین. داعشی سمت آن خانم رفت و به قصدِ تیر خلاص، به او شلیک کرد. او که این صحنه را ...
می خواست جا پای برادرش بگذارد / رستگاری در جوار حضرت زینب(س)
که به منزل زنگ زد، خانه نبودم، روز شهادت برای تمرین و اجرای نمایش از خانه بیرون رفتم، در جلسه دیدم که چشم همه قرمز است و از من رو گردان هستند، گفتم شاید به خاطر روضه گریه کرده اند، خواستم نمایش را شروع کنم که یکی از خانم ها مرا به گوشه ای برد و گفت: همسرت در سوریه به علت ترور بیولوژیک به شهادت رسیده است. از خودم بی خود شدم و دیگر چیزی نفهمیدم، حالا دیگر ابوالفضل به آرزوی دیرینه اش رسیده ...
سید مصطفی صدر زاده ابرقهرمانی که از آسمان به زمین نیامد
کشور بسیار داریم و این ها همه امید بخش است. ملموس و واقعی تصویر کنیم، نه دست نیافتنی نگارش کتاب سرباز روز نهم نزدیک به 6 سال طول کشیده است. در مقدمه این کتاب چنین می خوانیم: کتاب پیش رو حاصل زندگی مجاهدانه و خستگی ناپذیر شخصی است که می تواند در دوره حاضر، بی شک الگویی دست یافتنی باشد. او که از سال 1392 با ده ها ترفند پایش را به سوریه باز می کند، ظرف دو سال از چهره های محبوب و ...
استدلال های زن مسلمانی بلژیکی درباره حجاب
که مسلط به زبان است، جواب می دهد. در روستا و شهرهای کوچک اینطور است. شما در آنجا حس می کنی همه نگاه می کنند. همجنسگرایی نمود بارز شعار آزادی است این فعال فرهنگی بلژیکی یکی از معضلات فرهنگی اروپا را آزار و اذیت زنان حتی در انظار عمومی معرفی کرد و گفت: فرهنگ برهنگی سبب میل جنسی زیاد می شود. تصور غلط شان این است که آزادند. خانمی که پوشش غیر مناسب دارد، آیا نسبت به من آزادتر است؟ خیر ...
باید از تو و راه تو تا ابد گفت
. سال هاست که در این خانه برو بیایی است. چه از روزهایی که خودش 3 پسر درسخوان و نمونه اش را راهی جبهه کرد و بعد هم صبورانه در فراق شان سوخت و دم نزد، چه آن 30 و اندی سالی که مثل پروانه دور همسر مجروح خود، حاج محمود چرخید و پرستاری اش را کرد. همیشه در این خانه به روی مردم و مسئولان باز است تا حاجیه خانم فروغ منهی برایشان با زبان شیرین و لهجه دلنشین آذری از پاسداری از دین بگوید. مادر با اشاره به ...
ویترینی از کتاب های خواندنی تاریخ معاصر ایران به قلم پژوهشگران مطرح/ از پهلوی سوم تا تاریخ با طعم ذغال ...
ماهواره ای درباره این موضوع، پیام را در محتوای رسانه ای به اشکال مختلف بازنمایی و تصویرگری می کنند؟ شیوه های مختلف برجسته سازی و چارچوب بندی محتوای رسانه ای آنان چگونه است؟ کم و کیف طرح دال ها (مفاهیم مهم) در متن، شیوه های اقناع و متقاعدسازی، شیوه های ابهام سازی در محتوا، روش های اغفال و دورسازی مخاطب از واقعیت-و نه بحث از اینکه واقعیت چیست-چگونه است؟ کتاب حاضر درصدد است این مطالب را برای مخاطب بازگو ...
دیگر منتظر بابا نباش! او برای همیشه در کنار ماست
اخلاق شان و اوج محبتی که داشتند، یک طوری نشان می دادند که من از این کار ناراحت شدم و طرف مقابل، چون می خواست کوه محبت ایشان را از دست ندهد، با جان و دل می آمد کاری که آقا مصطفی می خواست انجام می داد. آقا مصطفی با بچه ها به خصوص با فاطمه خانم خیلی بازی می کردند، چون من مشاوره مدرسه بودم و سر کار می رفتم، این زمان را ایشان می ماندند خانه و می گفتند من کارم آزاد است و تمام وقت را با دخترشان می ...
تک چنار و پینه دوز هر دو رفته اند از این کوچه
شمرده حرف می زند و خاطرات گذشته را آن چنان زنده مرور می کند که هر شنونده ای را به وجد می آورد و او را به سال هایی این کوچه محل رفت و آمد رجال ها بود، می برد. ناهید خانم همان طور که به مشکلات دست و پاگیر خانه اش اشاره می کند، می گوید: ستون های این خانه را نگاه کن اگر این بساز بفروش ها به خانه ام طمع نداشته باشند، صد سال دیگر سقف این خانه استوار می ماند. من خانه ام را دوست دارم و تحمل زندگی در ...
داستان معلمان و دانش آموزانی که هرگز به مدرسه نرسیدند
...، دومی را انتخاب کرد و در تاریخ ماندگار شد، تا در جنوبی ترین نقطه که دانش آموزان کمک کننده به معلمان شان گرفتار برف و بوران شدند. نویسنده کتاب عظمت خانم فولادلو، بانوی اقتدار و مبارزه اضافه کرد: این رود یادآور رشادت های میرزاکوچک خان و عظمت خانم فولادلو است. مردم این منطقه به یاد دارند که میرزا کوچک خان جنگلی هفتاد سال قبل و در عزیمت برای پناهنده شدن به عظمت خانم فولادلو و در 11 آذر ...
پسرم با شهادتش تاسوعای ما را عاشورایی کرد
. همچنین مصطفی در ساخت مسجد علی اکبر کمک کرد. دو شهید گمنام آوردند و در پارک محله دفن کردند. این پارک را تبدیل به مکان فرهنگی و ورزشی کرد. آقا مصطفی چه خصوصیات بارز اخلاقی داشت؟ تواضع شهید نسبت به بزرگ تر ها و حتی کوچک تر ها بسیار خوب بود. توکلش به خدا بسیار بالا بود. بر مبنای آموزه های دینی، پشتکار بالایی داشت. هدف را تعیین کرده بود و با همان هدف جلو می رفت. دغدغه مردم و ایجاد اشتغال ...
ایستگاه قطار
. حتی کبری خانم آمده بود جان قاسم قسمش داد بود که بعد از عمل پرستاری اش را می کند و غصه تنهایی اش را نخورد. اما خودش می دانست که درد زانوانش به خاطر این حرف ها نیست. مال همین قلب ترک خورده اش است که دیگر خیلی هم خوب کار نمی کند. قلب همه کاره بدن است. خوب نباشد هیچ جای آدم خوب نیست. حالا از پا شروع شده تا بیاید بالا. نَقل جان است که می گویند از پا در می آید تا برسد به سینه و قلب. این مدت ...
آقا مصطفی در لحظه شهادت هم به فکر نیروهایش بود
گویا شما توسط خود شهید صدرزاده به جبهه دفاع از حرم رفتید، نحوه اعزام تان چطور بود؟ حقیقتش اصل آشنایی ما با آقا مصطفی به واسطه این بود که بنده چندماه دغدغه رفتن به سوریه داشتم و می خواستم از طرف فاطمیون بروم. از طریق یکی از دوستان به نام حسن اکبری با مصطفی صدرزاده آشنا شدم. دیداری با آقا مصطفی مقابل خانه شان داشتم و توانستم به سوریه اعزام شوم. وقتی به سوریه رفتم، از دمشق به او زنگ زدم که ...
مسجد و پایگاه بسیج، الگوی تربیتی شهید صدرزاده
انصافا جای تقدیر دارند ممنون هستم که بسیاری از شخصیت های قابل وصف شهید صدرزاده را مکتوب کردند که مردم ما بتوانند از آن استفاده کنند، واقعا جای تقدیر و تشکر دارد. الان بعد از آن فرموده رهبر معظم انقلاب، خیلی از جوانان به مسجدما مراجعه می کنند بعد از آقا مصطفی می پرسند من عرضم این است که آقا مصطفی را بردارید با خودتان ببرید، تعجب می کنند کجا ببریم؟ میگم آقا مصطفی یک مشی زندگی است، مشی زندگی یک ان ...
عکسِ حال خوب کُن از گوشه کنار ایران
ها پشت در خانه شان می نویسند پارک مساوی با پنچری ، پارک نکن و... فردی کنار علامت پارک ممنوع جمله متفاوتی نوشته است. او از بقیه خواسته که اگر مجبور به پارک خودرو جلوی در خانه آن ها هستند، پارک کنند و شماره تماس خود را هم بگذارند. مالک محترم! مدارا کن! مالک محترم. حق با شماست اما با مستاجرت مدارا کن. خداوند جبار است و حتما جبران می کند . این متن را روی یک کاغذ A4 پرینت کرده و ...
وقتی قحطی شد ثروتمندان، دارایی خود را خرج فقرا کردند
... کریم پورامینی متولد سال 1316 است. منتظر می ایستم مغازه خلوت شود، می گوید: از وقتی دست چپ و راستم را شناختم در این مغازه بوده ام. خدا رحمت کند پدربزرگم، شیخ محمد حسن پور امینی و پدرم شیخ حسین را. آنها بارفروش بودند. آن موقع اعتبار آدم ها بر دینداری شان بود. پورامینی دهه 70 زندگیش را می گذراند، چشم می دوزد به مرکز میدان کوچک و می گوید: آن روزها خیلی با صفا بود به جای درخت های کاج و نارون که چند ...
نذر جامانده های طریق الحسین؛ برای زیر سَر زوار ارباب بی سَر
هستند هر کدامشان به وسع خودشان الیاف و پارچه می آورند انگار دل های همه مردم این شهر راهی کربلا شده بود. به یاد سه ساله ارباب برای دختربچه ها عروسک می دوزیم امسال به یاد سه ساله امام حسین(ع) برای دختربچه ها عروسک هم می دوزیم، کِش مو و گل سر برایشان درست می کنیم این ها را قرار است در موکب ها بین دختربچه ها توزیع کنند. بعضی از این خانم ها را که می بینی مشغول کار هستند ...
مثل هاجر ؛ روایت تلخ و شیرین فراق از خانواده
به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع پرس ، کتاب مثل هاجر نوشته مونس عبدی زاده، خاطرات فاطمه سادات علیزاده ثابتی همسر شهیدان رضا و مهران عزیزانی در 240 صفحه با شمارگان 1000 نسخه از سوی انتشارات 27 بعثت چاپ و روانه بازار نشر شد. این کتاب دومین کتاب از همسرانه است که توسط این انتشارات منتشر شده است. در بخشی از این کتاب می خوانیم: بخاری پذیرایی، گرمای مطبوعی به خانه میداد. محمدرضا با ...
مثل هاجر منتشر شد
روضه چی؟ جواب داد روضۀ حضرت زهرا رو بخون. گرای تپه را از او گرفتم. بچه ها گفتن نرو جلو. تیر می خوری. خودم را به نزدیکی آن ها رساندم. احمد مثل مرغ پرکنده این ور و اون ور می رفت. نیروها رو دلداری دادم. گفتم نترسین. ما اهل بیت علیهم السلام داریم، امام زمان (عج) داریم، حضرت زهرا (س) داریم. برای اونا روضۀ بی بی رو خوندم. همه قوّت گرفتیم. مهمات رسید. از محاصره بیرون اومدیم. وقتی از پشت بی سیم روضۀ حضرت ...
به سمت چشم تو برگشتم، تو مقصد سفرم بودی
زینب می نویسم آموختم دیگر پدر جان– خواندن نوشتن را، از این پس حرف دل و دلتنگی ام را دیگر مرتب می نویسم حتماً خبرداری به سختی این روز ها بیمار هستم. اما به قول بچه ها من، در تاب و در تب می نویسم بی بی برایت نذر کرده یک روضه موسی بن جعفر با اشک های گرم بی بی، جای مرکب می نویسم آقابزرگ از مسجد آمد، با خود خبر آورده که تو از شوق دستم خط می افتد، دارم مورب می نویسم ...
سرپرستی 20 خانواده نیازمند | از کنج خانه هم می توان به درد مردم رسید
می گوید: زمان جنگ که کمک های مردمی برای جبهه ها جمع آوری می شد خودرو مسجد با بلندگو اعلام می کرد که مردم برای رفاه بیشتر رزمنده ها وسایل اضافی شان را اهدا کنند. مادرم تا این را شنید هرچه در خانه داشت جمع می کرد و برای جبهه کنار می گذاشت. چون به تازگی از بیمارستان مرخص شده بود هرچه کمپوت برایش آورده بودند به همراه 20 تومان پول به جبهه اهدا کرد. بعد از آن هم مادرم مقداری پول به من داد و گفت همه را ...
سارقانی با نمای جدید
...، دلم آتش گرفته بود، از هم کلاسی هایش پرسیدم، خبری نداشتند. جلوی در مدرسه رفتم؛ اما مدرسه تعطیل شده بود. دلم آشوب بود. یک دفعه در پارک آن نزدیکی به زمین افتادم و حالم بد شد. بی تاب بودم، خودم را می زدم... نمی دانستم چه کنم. بعد به کلانتری رفتم، عکس ستایش را همه جا پخش کردند.... هر کاری می کردم تا دخترم پیدا شود؛ اما من پنج روز بی خبر بودم. تا اینکه تماس گرفتند که با مشخصات دختر شما کودکی در ...
حمله تروریستی در حرم شاهچراغ نشانه استیصال دشمن است
ها به مسأله عفاف و حجاب است، که البته موفق هم نشدند. در یک مقطعی، وزیر آموزش و پرورش زمان طاغوت خانم فرخ رو پارسای بود که متهم به بهائیت بود و خاطرات او نیز چاپ شده است (کتاب فرخ رو پارسای؛ زنان دربار به روایت اسناد ساواک) و پس از انقلاب اعدام شد. وی می گوید "ما با همه وجود تلاش می کردیم که در مدارس دخترانه ایران، روسری و چادر را جمع کنیم، اما وقتی بیرون می آمدیم می دیدیم جمعیت بیشتری چادری شده ...
افشاگری وحشتناک درباره تجاوز سازمان یافته به زنان در جنگ سودان
خارطوم است که همانند بسیاری از مردم با وجود جنگ همچنان در خانه خود در شمال پایتخت زندگی می کرد، اما به تدریج شرایط بدتر شد و جنگجویان واکنش سریع به محله آنها رسیدند. چند ماهی از ازدواج حسنی، که به نوشته این رسانه نام مستعار است، نمی گذشت و در زمان شروع جنگ منتظر بازگشت همسرش از شهر ام درمان بود. یک روز چند جوان که لباس غیرنظامی به تن داشتند وارد محله آنها شدند، او پیش بینی ...
پشت پرده مد های جدید پوشاک بانوان؛ عرضه مانتو با مانکن زنده!
سری بردارید. جدیدترین مدل های مانتو که توسط معروف ترین طراحان، طراحی و تولید می شود در این مزون موجوده. تن خور همه کار ها را هم می توانید تن خودم ببینید. توضیحات خانم به ظاهر فروشنده هنوز تمام نشده که دو مرد جوان همزمان وارد مزون می شوند و فروشنده بدون هیچ تغییری در پوشش، بعد از استقبال گرم همان توضیحات را البته با آب و تاب بیشتر برای دو مرد که می گویند از شهر کرمان برای خرید مغازه شان آمدند ...
به مناسبت روز جهانی آن هایی که زمان را متوقف می کنند!
ضور معتادان متجاهر بود آفیش شدیم و اگرچه که کال الان بهسازی شده ولی آن زمان یعنی حدود سال 90 اینطور نبود. این عکاس گلبهاری ادامه می دهد: من دوربین دستم بود و خانم حسین نژاد هم پشت سر من با فاصله چند قدم می آمد ولی هرچه می گشتیم معتادان را پیدا نمی کردیم و ناگهان به محض اینکه یک دیوار را رد کردیم و سمت راست پیچیدیم با حضور حدود 40نفر معتاد متجاهر در حال تزریق و کشیدن مواد مواجه شدیم و ...
زنانی برای زنده ماندن هنر ملی عشایری
.... یک زن زن عشایر کنج خانه کوچکش یک کارگاه قالی بافی، رندبافی و دیگر صنایع دستی بختیاری راه اندازی کرده است. برای گل زری زراعتی کسب درآمد یک هدف است اما اولویت او نیست. این بانو همه توان خود را به کار گرفته تا آموخته های خود را به نسل جوان یاد دهد و نگذارد هنر خاص مردم عشایر بختیاری به بوته فراموشی سپرده شود. این بانوی کارآفرین در مسیری که انتخاب کرده با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم می کند و از کم ...
هنگام اذان صبح در آغوش مادر به شهادت رسید
روز بهتر شد. بعد از آن به طرف طب سنتی رفتم و به برکت کمکی که شهید در حقم کرده بود، من هم سعی کردم جان دیگران را ولو به اندازه خودم نجات بدهم. به نظر من شهدا هیچ وقت از زندگی ما کنار نرفته اند. این ما هستیم که به خاطر دل مشغولی های مان، آن ها را نادیده می گیریم. ابوالفضل نمونه ای از شهدای دفاع مقدس است که در اوج اخلاص و ایمان به جبهه ها رفتند و جان شان را بر سر عهدی گذاشتند که با خالق شان بسته بودند. ...
بازمانده از کوچ
برایش شکلک درآورد. پله ها را بدو بالا می رفت که سمیه از پشت پنجره فرار کرد و صدای خنده هایش در خانه پیچید. همه در هال نشسته بودند. گُلبهار به استقبالشان آمد. مادر که به پشتی تکیه زده بود، برخاست و به آن ها خوشامد، گفت. محمد نگاهش توی اتاق چرخید. چیزی پشت پرده، وول می خورد. با شتاب به طرف او رفت و پرده را کنار زد. سمیه هیجان زده جیغ کشید و پا به فرار گذاشت. محمد دقایقی دخترش را ...