وقتی الیکا عبدالرزاقی عین بروسلی امین زندگانی را کتک میزند/ جدی جدی زد!
سایر منابع:
سایر خبرها
متولد عاشورا
... شلمچه.... دست هایم و کل بدنم شل شد. کلمات توی گوشم زنگ می زد. نمی دانستم چه می شنیدم و چه می گفتم و اصلاً حرفی می زدم یا نه. گوشی از دستم افتاد. بقیه جملاتش را حدس می زدم. قبل از این که او بگوید، دلم خبر را داده بود. افتادم و چشم هایم بسته شد.
دبیر: عاشق این هستم که برای تیم ملی حمالی کنم!
برخی رسانه ها همراه شده. دبیر درباره کشتی حماسی میرزازاده در فینال فوق سنگین و پیروزی فوق العاده او بر رضا کایالپ گفت: به مردم خوب ایران تبریک می گویم. آنقدر فریاد زدم که صدایم گرفته. دو طلای سنگین وزن کسب کردیم که این مدال حال دیگری دارد. طلا حق امین میرزازاده بود. همه کشتی گیران آزاد و فرنگی گُل هستند و میرزازاده هم یکی از گُل هاست. امین میرزازاده متدین و آقا است. این مدال نوش جان ...
وقتی شیخ حسین در جبهه شیمیایی شد
، جلسه دعای کمیل با قرائت او برپا شد. این محفل در حالی برپا شد که احتمال هدف قرارگرفتن مسجد با موشک های عراقی وجود داشت. شیخ حسین نیز با لباس ضدشیمیایی دعا را قرائت کرد. دیدم باید به او شوکی وارد کنم، محکم با مشت به پشت او زدم و گفتم: محسن جان! هنوز وارد برزخ نشده ایم، ما فاو هستیم و هنوز زنده ایم فردای ورود به فاو، شیخ حسین به همراهانش اصرار کرد جلوتر رفته و به نیروهای دشمن نزدیک تر شوند ...
دبیر: بنا گفت فقط رنگرز/ فقط با فرهنگ دفاع مقدس می توانیم به هدف برسیم
مردم خوب ایران تبریک می گویم. آنقدر که فریاد زدم صدایم گرفته است. دو طلای سنگین وزن کسب کردیم که این مدال حال دیگری دارد. طلا حق امین میرزازاده بود. کشتی گیران آزاد و فرنگی گل هستند و میرزازاده هم یکی از گل هاست. امین میرزازاده متدین و آقا است. این مدال نوش جان خودش و مردم عزیز ایران. همه دعا کنند تا در 3 وزن باقی مانده بتوانند مدال کسب کنند. علی گرایی و سهرابی مفت باختند و محسن نژاد هم اشتباه کرد ...
منبری معروفی که پیکر شهید همت را در قبر گذاشت
که نزدیک اروندرود قرار داشت، جلسه دعای کمیل با قرائت او برپا شد. این محفل در حالی برپا شد که احتمال هدف قرارگرفتن مسجد با موشک های عراقی وجود داشت. شیخ حسین نیز با لباس ضدشیمیایی دعا را قرائت کرد. دیدم باید به او شوکی وارد کنم، محکم با مشت به پشت او زدم و گفتم: محسن جان! هنوز وارد برزخ نشده ایم، ما فاو هستیم و هنوز زنده ایمفردای ورود به فاو، شیخ حسین به همراهانش اصرار کرد جلوتر رفته و ...
چهره دنیا از دیدگاه امیرالمومنین علیه السلام
علیه السلام رسیدم و ایشان مشغول وصله زدن کفش خود بود، به من فرمود: قیمت این کفش چقدر است؟ گفتم بهایی ندارد، فرمود: به خدا سوگند همین کفش، از حکومت بر شما محبوب تر است، مگر اینکه حقی را به پا دارم و مانع باطلی شوم.[9] - این دنیا در جلو چشم من، بی ارزش تر از دانه تلخی است که بر شاخه درخت بلوط بروید.[10] - به خدا سوگند، سوگندی که فقط مشیت خداوند را از آن استثنا می کنم ...
شهید کاوه، متولد مشهد و فرزند کردستان/ فرمانده ای که جلوتر از نیروهایش به دل خطر زد + عکس
منطقه عملیاتی والفجر ترکش به صورتش گرفت و اواسط بهار 1365 در منطقه عملیاتی حاج عمران، از انفجار نارنجک مجروح شد. سرانجام در همین منطقه حاج عمران، در قله موسوم به قله 2519 بر اثر اصابت خمپاره ای که کنارش منفجر شد به شهادت رسید. آن زمان فرمانده تیپ شهدا بود و خودش همراه با نیروهایش وسط درگیری ها حضور داشت. آخرین خاطره از فرمانده ای که جلوتر از نیروهایش به دل خطر زد چند نفر سعی کرده ...
پیغام فتح| نتیجه شوخی با فرمانده ای به نام سردار علی هاشمی!
...> چهارراه آبادان، محسن پور را پیاده کردم و رفتم حصیرآباد. پدر و مادرم آن جا زندگی می کردند. خیابان ساکت بود. وقتی پیچیدم توی کوچه مان قلبم داشت از حلقم بیرون می آمد. منتظر بودم جمعیت زیادی دم در جمع شده باشند ولی هیچ خبری نبود. نفس عمیقی کشیدم و قدم هایم را تند کردم. در همان تاریکی پدرم را دیدم. پالتو پوشیده بود و دست هایش را کرده بود داخل جیبش و دم در قدم می زد. دوباره پلک زدم. گفتم ...
دو قدم مانده به انتهای خط
.... من دارم از این بو دیوانه میشم... گفت: خب برو درِ مهمانسرا، بگو بهت غذا بدن. دلم را زدم به دریا و رفتم. به خادم دمِ در گفتم: یک کم غذا برای تبرک می خوام. مریض احوالم. گفت: نمیشه آقا. جلوی در هم واینستا. گفتم: یعنی چی که نمیشه؟! حداقل یک تیکه نون بده برای تبرک! گفت: دست من نیست. ناراحت شدم. یک مقدار بحث کردیم. گفتم: پس دست کیه؟! گفت: دست حضرت! این را که گفت، انگار یک لحظه به خودم آمدم. یک ...
ماجرایی انسانی و احساسی از یک طلبه اهوازی
اش کبود شد و بیشتر ترسیده بود طفل معصوم اون لحظه ای که بچه توی بغلش داشت از پله های چال بالا می اومد، هیچ وقت یادم نمیره و هنوز جلو چشممه من بالای چال پر پر میزدم و میپرسیدم چی شد؟ نه بهم نگاه می کرد نه جواب میداد اول گفتم حق داره حسابی از دستم عصبی شده، داشتم از خجالت و شرمندگی دیوونه می شدم ولی بعد از دقایقی همه چیز عادی شد و رفتارش مثل قبل شد؛ فهمیدم ...
ماجرای یک عکس/ امام خمینی فرمودند: احمد بیا این مرا کشت!
.... ایشان هم با صبوری کامل می خندید. می گفتند من خسته شدم، من هم که همینطور که عرق می ریختم گفتم حاج آقا بشینید سرجاتون تو رو خدا، بذارید عکسم رو بگیرم. یکی آمد گفت بسه دیگه. گفتم برو بابا! بذار کارم رو بکنم. شهادت برای پولدارها بد است! امام فرمودند: بگذار کارش را بکند. حال عجیبی داشتم. در یک لحظه هم شاتر می زدم، هم نگاتیو عوض می کردم، هم عرقم را خشک می کردم، هم ایشان را می ...
12 ماجرای تلخ و حیرت انگیز که در اول مهر اتفاق افتاد
: بدترینش فکر کنم مال کلاس اول دبستان بود اون دوره مریض بودم جسمم خیلی لاغر بود و ضعیف یکم می دوییدم به نفس نفس می افتادم بچه های بزرگتر می زدنم و پولام رو می گرفتن و بدیش این بود سر ضعیف بودنم حتی نمی تونستم بدوام و فرار کنم این فکر کنم بدترینش بوده اعظم خاطره تلخی داشت: زمستون بود منم کفشام مناسب اون روز نبود با صورت اومدم زمین و چهار تا از دندونام شکست هانیه از تجربه دخترانه اش ...
رویای صادقه ای که پیک پرواز شهید باکری شد
...> البته من زیاد متوجه نشدم؛ چون پیش خودم حدس می زدم مهدی شهید نمی شود. به خودم می گفتم: مهدی خانواده ای دارد که پدر ندارد، مادر ندارد. حمید هم که شهید شده. شوهر خواهرشان هم که در تصادف از دنیا رفت. هر کدامشان دو بچه به یادگار گذاشته بودند. پنج خواهر و برادر کوچکتر از خودش هم در خانه پدری بودند. تنها کسی که در خانواده باکری حق پدری کردن اینهمه بچه را داشت، مهدی بود. فکر می کردم ...
شلیک به سبک ترور! / محمد به جای محمود کشته شد+ عکس
بر رعایت نظم و امنیت همراه بود. ابتدا مادرمحمد (مقتول) در جایگاه شاکی قرار گرفت و در تشریح صحنه جنایت گفت: پنج روز قبل از وقوع قتل،من در فروشگاه خواربارفروشی(سوپرمارکت)خودم ایستاده بودم که یاسر (متهم به قتل) درحالی که سلاح کمری در دست داشت به سمت من آمد. به او گفتم بزن خلاص کن! ولی او با آن که پسرم محمد (مقتول)نیز در فروشگاه بود شلیک نکرد و تنها بیرون از فروشگاه یک تیر هوایی زد و سپس ...
خودتحقیری در انتخاب معمار آرامگاه فردوسی؛ معمار فرانسوی آری، حسین لرزاده نه!
...، از فرو ریختن سقف جلوگیری می کنم به شرط آنکه اختیار تام داشته باشم. اختیار تام دادند. لوازم که آماده شد، وسط سقف را چوب زدم و از پشت شروع کردم به زدن خرپا... خلاصه لرزاده جوان، یک خرپای چوبی زیر سقف زد. بعد از نصب خرپا، با جک، سازه فلزی را بالا بردند و سقف، 20 سانتی متر بالا رفت و فضا برای انجام تعمیرات فراهم شد؛ آن هم بدون تخریب سازه قبلی. پایان این ماجرا هم، حکایت جالبی است که خو ...
پرنده ای در عرش/ نگاهی به زندگی شهید علی حسینی
پدر علی می گوید: پسرم تک تیرانداز بود، حدود 50 روز در سوریه بود. او با من تماس گرفت و گفت بابا شاید پنج روز تماس نگیرم چون عملیات داریم ؛ پنچ روزی از پسرم خبری نبود، همه زنگ می زدند و می گفتند از علی چه خبر؟ که می گفتم بی خبرم. او ادامه داد: در نهایت یکی از بستگان به ما گفت عکس یک سری از شهدا را در میدان چهارشیر زدند، آنجا عکس علی هست! به دامادم زنگ زدم و با هم رفتیم؛ باورم ...
فال حافظ با تفسیر دقیق جمعه 31 شهریور
نظرم جلوه می نمود وز دور بوسه بر رخ مهتاب می زدم چشمم به روی ساقی و گوشم به قول چنگ فالی به چشم و گوش در این باب می زدم نقش خیال روی تو تا وقت صبحدم بر کارگاه دیده بی خواب می زدم ساقی به صوت این غزلم کاسه می گرفت می گفتم این سرود و می ناب می زدم خوش بود وقت حافظ و فال مراد و کام بر نام عمر و دولت احباب می زدم تفسیر فال حافظ : ...
دبیر: به درستکار گفتم چرا حتی یک قهرمان المپیک را شکست ندادیم؟/ کادر فنی باید پاسخگوی شکست ها در ثانیه ...
...> علیرضا دبیر در ادامه از پژمان درستکار هم انتقاد کرد و گفت: من به کادر فنی تیم ملی کشتی آزاد خسته نباشید می گویم و برای آنها در بازی های آسیایی هم آرزوی موفقیت می کنم باید ببینیم آنجا چه نتایجی می گیرند و پس از آن تصمیم نهایی را اتخاذ کنیم ولی خودم به آقای درستکار گفتم چرا حتی یک کشتی گیر قهرمان المپیک را شکست ندادیم؟ من چنین نتایجی را حدس می زدم و متاسفانه باید بگویم چند ملی پوش تیم آزاد در حد ...
پیش بینی باورنکردنی یک چهره فوتبالی قبل از شکست تلخ حسن یزدانی مقابل دیوید تیلور/ پیغام مهمی که برای ...
در حین رقابت ها زنگ می زد و در مورد کشتی صحبت می کرد. یک هفته قبل از اعزام تیم ملی کشتی آزاد به مسابقات جهانی آقای دادکان زنگ زد و بعد از احوالپرسی به من گفت: من چهره حسن یزدانی را که دیدم، حس کردم یک مقدار نگران است و از لحاظ روحی وضعیت خوبی ندارد. آقای دادکان از من خواست این را به نحوی به مربیان تیم منتقل کنم. من مربیان را پیدا نکردم اما به آقای دبیر زنگ زدم و گفتم چنین چیزی هست. پیغام آقای ...
جود بلینگام : تا برای رئال بازی نکنید، عظمت واقعی این باشگاه را درک نمی کنید
دردسر نجات دهد. خرید جدید رئال ششمین گل خود در 6 بازی رسمی را زد و در پایان بهترین بازیکن زمین نیز شد. بلینگام پس از دریافت این جایزه گفت: بازی در لیگ قهرمانان با پیراهن رئال حداکثر هیجان و افتخار ممکن است. فکر می کردم جو برنابئو در لالیگا بهترین بوده تا اینکه فضای ورزشگاه در بازی امشب را دیدم و باید بگویم همه چیز متفاوت بود و پس از گلی که زدم و با فریاد هواداران، مو به تنم ...
نقض حکم قصاص زن جوان در قتل مرد همسایه
گردنش را گرفت و من با چاقو او را زدم. در این میان کارشناسان پزشکی قانونی در گزارشی اعلام کردند: با اینکه دو بریدگی عمیق روی گردن قربانی وجود دارد اما علت مرگ فشار بر عناصر حیاتی گردن بوده است. پس از اعترافات نادر، همسرش نیز بازداشت شد و به جنایت اعتراف کرد. با پایان تحقیقات پرونده برای رسیدگی به شعبه 13 دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد. در ابتدای جلسه اولیای دم برای متهمان ...
(عکس) این خانم، ویژه ترین مسافر متروی تهران است
وایتکس ظرف و آشپزخونه میشورم دستم زخم میشه. دفعه بعد براش پماد و دستکش نخی و دستکش ظرف شویی بردم اینبار دیدمش حالشو پرسیدم گفت دستم خوب نمیشه و زخمها میسوزه و خون میاد. با اجازه ش عکس گرفتم که ببینم چیکار میتونیم بکنیم براش؟ این توییت رو هم برای ننه زینب زدم، یه شب دیروقت دیدم همچنان نشسته گفتم چرا نرفتی؟ گفت دخترم میگه الان اسنپ گرونه بشین تا ارزون شه برات بگیرم (نمیتونه راه بره) گفتم من برات اسنپ میگیرم برو خسته شدی، انگار دنیا رو بهش دادن کاش یکی یه کاری میکرد. ...
قصه همسایگی پرویز مشکاتیان و کامبیز روشن روان کد خبر: 889096 / دیروز, 09:56 / فرهنگ و هنر
روشن روان، به خانه ما آمد و وقتی گل ها را دید گفت که من همیشه فکر می کردم این ملودی های زیبا را از کجا می آوری که با دیدن این فضا و گل ها دانستم. از طرف دیگر همسایه روزی پیش من آمد و گفت: عازم کانادا هستم و می خواهم خانه را اجاره بدهم و شما اگر آشنایی دارید معرفی کنید؛ من هم به آقای روشن روان زنگ زدم و گفتم: کامبیز! می خواهم کاری کنم که زیباترین ملودی ها رو بسازی! عصر همان روز قرارداد بسته شد و دو ...
جایگاه پرستار در دفاع مقدس/ پرستارانی که اسطوره شدند
گروه اجتماعی دفاع پرس : هرگاه کشوری مورد هجوم نظامی بیگانگان قرار می گیرد، طبیعتاً بیشترین آسیبِ جانی و مالی متوجه نظامیانی خواهد شد که در صف مقدم دفاع از میهن حضور دارند. تجربه دفاع مقدس نشان داد که حضور نیروهای غیرنظامی در پشت جبهه ها و با کمترین فاصله از خطوط مقدم نبرد؛ امری اجتناب ناپذیر است. در این بین اولین گروهی که در کمترین فاصله از محل درگیری ها مستقر می شدند، کادر درمان و به ...
شعری در وصف حضرت سکینه (س) با قلم سید حجت بحرالعلومی
رسید و گرفت ز دست های خودم مشک آب، آب شدم پدر می آمد و گفتم بگو کجاست عمو؟ من از سکوت پدر در جواب، آب شدم عزیز جان مرا تا زدند لشکر شام به قصد قربت و قصد ثواب آب شدم من از شنیدن آن حرف های تند و بدِ کسی که بست به دستم طناب آب شدم پس از حسین و پس از کربلا شبیه رباب من از نشستن در آفتاب، آب شدم ...
پاسخ دبیر به انتقادات از عملکرد تیم ملی کشتی آزاد
رفته و ما باید پاسخگوی مردم باشیم، اما چرا زمانی که تیم ایران 11 جهان می شد، کسی حرفی نمی زد؟ ما باید به مردم جواب بدهیم، چون توقعات از ما بالاست. اول خدا باید از ما راضی باشد و بعد مردم. ما را باید مسابقات یکی دو سال گذشته بسنجند. بله! ما نسبت به مسابقات 2021 عقب افتادیم و من خودم اولین نقد را به پژمان درستکار گفتم که چرا یک قهرمان جهان یا المپیک را نبردیم. این نقد وارد است که چرا قهرمان المپیک ...
توصیه مرحوم حاج حجت کسری به محمدحسین پویانفر
یکی از شاگردان سرشناس مرحوم حجت کسری، محمدحسین پویانفر مداح سرشناس این روزهای کشورمان است که در خصوص استادش به ما می گوید: در سال 79 استاد از من خواست تا در شهادت امام رضا(ع)، در امامزاده صالح(ع) مداحی کنم. جلسه ایشان خیلی جمعیت داشت، زمانی که من روی چهارپایه رفتم و جمعیت را دیدم کُپ کردم. حاج حجت به پای من زد و گفت: برگه ات کو؟ این در حالی بود که همیشه به ما می گفت شعر را از حفظ بخوانید. گفتم ...
ماجراهای تحرکات مرزی بعثی ها از نگاه دوربین شکاری یک خلبان
که ذهنم را مشغول کرده بود، شب را به صبح رساندم. سر ساعت هفت صبح روز بیست وششم شهریورماه راننده زنگ در خانه را زد، سوار شدم و به راه افتادیم، مسیر ماشین فرودگاه اصفهان بود با تعجب پرسیدم چرا به این سمت می روی؟ جواب داد به من دستور دادند شما را با سرعت به فرودگاه برسانم، به فرودگاه که رسیدیم شهید صیاد شیرازی به اتفاق سه تن از فرماندهان مرکز توپخانه حضور داشتند، به اتفاق همراهان و شهید وطن ...