سایر منابع:
سایر خبرها
شلیک مرگبار مرد کارخانه دار به برادرش و زنش در تهران / جنایتی مسلحانه در نیاوران تهران
به گزارش رکنا، در نخستین روزهای اسفند سال گذشته به پلیس پایتخت گزارش داده شد که مردی در نیاوران هدف قرار گرفته و پیکر خونین وی در خیابان افتاده است. با حضور مأموران در محل، مرد مجروح به بیمارستان منتقل شد و کارآگاهان با انجام تحقیقات میدانی و بررسی دوربین های مداربسته متوجه شدند که عامل برادر او بوده است. تحقیقات نشان می داد که مرد تیرانداز صبح روز حادثه به آپارتمان برادرش رفته بود و ...
مدافعان امنیت| همسر شهید امیراحمدی: به سلمان گفتم عمراً تو شهید بشوی!
رفته بودم الان شهید می شدم و مفقود بودم. شهید سلمان امیراحمدی از همان ابتدا با شهدا مأنوس بود در شرایط فتنه حضور در میدان حق، شجاعت و درایت را می طلبد. شهید امیراحمدی از اتفاقات 1401 چه صحبتی می کرد و چطور شد که داوطلبانه برای ایجاد امنیت و بازگشت آرامش در میدان حضور پیدا کرد؟ البته سلمان در فتنه سال 88 هم در میدان بود و با موتور دوستانش می رفتند تا آشوبگران آسیبی به ...
اینجا عشق پاسدار وقف است
رفته ایم، همه جا برای تفریح می رویم و در خانه ما باشگاه و... است. این طور شد که بچه هایی که قبلاً به پسرهای ما می گفتند پ پ کم کم با بچه های ما دوست شدند. مخالفم که بچه ها پرورشگاهی بودن خود را پنهان کنند. به افرادی هم که می گفتند بر سر در این خانه چیزی ننویسید تا معلوم نشود که محل زندگی ایتام است گفتم که شما کوهی را بر دوش این بچه ها می گذارید. شما می گویید از بچگی یتیم بودن را پنهان ...
قرار 36 ساله مه لقا خانم
را ببینم. دلم تنگ شده. از خواب بیدار شدم دیدم خبری نیست. صبح فردای آن شب یکی از همشهری هایمان به در خانه آمد و گفت که برای تعویض دفترچه (کوپن) باید به مسجد بیایی. گفتم می دانم علی شهید شده اما او خودش را به بی خبری زد. بیرون رفتم و از پچ پچ مردم مطمئن شدم علی به شهادت رسیده است. آمدم خانه به همسرم که نانوا بود زنگ زدم و او آمد گفت که از صبح دست و دلم به کار نمی رفت. به مسجد رفت و خبر شهادت را به او ...
مهمانان دور و نزدیک بر مزار استاد اخلاق | تخلق عملی آیت الله، مرا مسلمان کرد
مهمان آمده و در خانه هیچی نداریم؛ ظاهراً شما خربزه دارید. من به اهل خانه گفتم: هرچه خواستند بدهید، بلاعوض! و بگویید قابلی ندارد. اگر بعداً هم یک وقت خربزه یا شیرینی خواستند بدهید. مدتی گذشت. به اهل خانه گفتم اگر خانواده ایشان آمدند و مسائل شرعی داشتند شما جواب بدهید. مبادا یک وقت خدای ناکرده مسائل غسل و نماز را ندانند. شاید کسی را در دسترس نداشته باشند. هر چه پرسیدند شما دریغ نکنید. چند وقت بعد ...
پدر شروری که به دخترش تجاوز می کرد، اعدام می شود...
بکنم تا اینکه تصمیم گرفتم موضوع را به پلیس بگویم. در ادامه دختر نوجوان وقتی در برابر مأموران قرار گرفت، گفت: 10ساله بودم که مادرم جدا شد و رفت اما من را با خودش نبرد و پیش پدرم ماندم. از همان موقع پدرم من را مورد آزار قرار می داد چهار سال از ترسم به کسی حرفی نزدم. یازده ساله بودم که پدرم برای چهارمین بار ازدواج کرد و من اولین بار موضوع را به نامادری ام گفتم اما حرف هایم را ...
مادرِ کوچکترین شهید کشور در آسایشگاه کهریزک
آخرِمراسم بود. آن جلو ایستاده بودم تا خوش و بش های مسؤولان تمام شود و بتوانم با میهمان ویژه مراسم مصاحبه بگیرم. با او که هنوز تنها با قاب عکس عزیزکرده اش روی ردیف اول صندلی های مهمانان مراسم نشسته بود تا بچه های بنیاد برسند و راهی خانه اش کنند، چشم در چشم شدم و سلام دادم. با همان خونگرمی خاص جنوبی ها سلام را علیک می دهد و احوالپرسی جانانه ای هم تنگش می زند؛ آنقدر که ناخودآگاه به سمت مغناطیس ...
ترفند یک گروگانگیر برای ربودن افراد: حالا دیگه در اغتشاشات شرکت می کنی؟
پاها و چشم هایم را بست و دوباره به راه افتاد. بعد از حدود یک ساعت خودرو توقف کرد و مأمور قلابی مرا از ماشین پیاده کرد و وارد خانه ای شدیم. 24 ساعت در آنجا گروگان بودم. او مرا مورد ضرب و شتم قرار داد. 90 میلیون تومان پول های داخل حسابم را اینترنتی خالی کرد و از من خواست به خانواده ام در شهرستان زنگ بزنم و از آنها پول بگیرم اما چون خانواده ام پول درخواستی او را نداشتند، مأمور قلابی مرا ...
پدر شهید بامدی: در تاریخ عروسی پسرم برای چهلم شهادتش مراسم گرفتیم
مثال روزی خواستم سوار ماشینم شوم که متوجه شدم بسته ای حاوی مقداری برنج، روغن و... در ماشین است. از رضا که درباره آن ها پرسیدم، اول گفت: اینا برای یکی از دوستامه. باباش گذاشته تو ماشین گفته میام می برم. گفتم: خوب اگه اتفاقی برای اینا بیوفته چی؟ بگو بیان ببرن. اما با دوستش تماس نمی گرفت. این پا و اون پا می کرد. وقتی دید مرغ من یک پا دارد دهان باز کرد و گفت: با بچه های پایگاه پول جمع کردیم ...
داریوش سجادی: از دو طرف کشته شدند و هیچ اتفاقی هم نیفتاد
بحث معیشت است. دو سوم مسئله سیاسی هم با همین مسئله معیشت حل می شود. اما همین چند دقیقه پیش داشتید می گفتید تلویزیون باید به بخش های مختلف جامعه تریبون بدهد... این دغدغه من و شماست. بدنه جامعه کسینجر نیست که دنبال بحث سیاسی بگردد. دغدغه اش سیر کردن شکم زن و بچه اش است. برای این فرد، باید گشایش اقتصادی ایجاد شود. من و شما هم دغدغه سیاسی داریم که این هم باید مد نظر قرار بگیرد اما ...
حاج حسین همدانی چگونه سوریه را از سقوط حتمی نجات داد؟
آستانه سقوط است، شما باید این آخرین پیشنهاد ما را عملی کنید، گفتند چه کنیم؟ گفتم: درِ اسلحه خانه ها را باز کنید و مردم را به اسلحه های موجود در آن مسلح کنید تا خود مردم جلوی این تروریست ها را بگیرند. شکر خدا با این پیشنهاد موافقت کردند و همان شب با این اقدام سوریه از سقوط حتمی نجات پیدا کرد. همین نیروها هسته اولیه تشکیلاتی به نام دفاع وطنی را شکل دادند که الان در سوریه با داعشی ها، النصره ای ها و ...
رابطه شیطانی معلم خصوصی با مادر شاگردش منجر به قتل شد
داد . به همین خاطر با امید که به عنوان معلم خصوصی پسرم به خانه مان رفت و آمد داشت آشنا شدم. او به من ابراز علاقه کرد و من از اختلاف شدیدی که با شوهرم داشتم برایش گفتم. امید برای کمک به من کلید خانه مان را گرفت اما من از نقشه او بی اطلاع بودم. درپایان آن جلسه هیات قضایی امید را به قصاص، 3سال زندان و 99ضربه شلاق محکوم کردند. امیر و زرین تاجر نیز هر کدام به 15 سال زندان و شلاق و احمد نیز به ...
خبر خوش امیر حیدری برای کارکنان ارتش / نهضت ساخت مسکن را دنبال می کنیم
توانند نیازهای نیروی زمینی ارتش را پاسخ دهند. امیر حیدری ساخت مسکن را از دیگر اقدامات انجام شده در این نیرو اعلام کرد و گفت: ساخت مسکن را با قدرت دنبال می کنیم و تا پایان سال آتی 17 هزار مسکن تکمیل می شود، همچنین نهضت ساخت مسکن شخصی را با تکلیف فرماندهی معظم کل قوا دنبال می کنیم تا کارکنان ما بعد از پایان خدمت صاحب یک خانه شخصی باشند. مهر ...
آسیب های مجازی برای کودکان در دنیای حقیقی
...، اما نتوانستیم کاری بکنیم. هرجور بود، راضی شان کردیم. محسن ماه گذشته رفته بود برای خودش یک لپ تاپ جدید بخرد، اما صحنه ای که در فروشگاه دیده بود، آن قدر برایش عجیب بود که هم در صفحه اینستاگرامش گذاشت و هم هرکه را دید، برایش تعریف کرد: زن و شوهر جوانی پشت سر من وارد مغازه شدند. آن ها را در پیاده رو دیده بودم، چون داشتند از موتورسیکلت پیاده می شدند. یک دختربچه حدود پنج ...
مردی که از ترس 6 دهه زیر اتاق زیرشیروانی پنهان شد
این داستان استپان کوالچوک است. مردی که 57 سال در اتاق زیر شیروانی کوچک خانه والدین خود مخفی شد. او در سال 1942 میلادی به قصد فرار از دست نیروهای آلمان نازی و پس از آن برای اجتناب از خدمت در ارتش سرخ شوروی در اتاق کوچک خانه پدری اش پنهان شد و تا سال 1999 میلادی از آن بیرون نیامد. ماجرا از جایی آغاز شد که استپان و مادرش برای دعا و نیایش به صومعه ای در پوچایف، یکی از روستاهای مجاور، رفته بودند. ...
ماجرای 2 برادری که با یک شناسنامه به جبهه رفتند / جهاد اصغر در لباس ناجا کامل شد
خوراسگان بسیار زیاد بود، اما هر روز، روزی دو بار به آنها سر می زد و نیازهای آنان را مرتفع می کرد و از جان و دل برایشان می گذاشت. یک جان دارم آن هم فدای دین و وطن او ادامه می دهد: اواخر دهه 80 بود، به خانه مادرم رفته بودم، اصغر با مادرم در حال صحبت بود، گویا در منطقه نائین با سوداگران مرگ درگیر شده بودند و تیری از بالای سرش رد شده بود و سرش را زخم کرده بود، به او گفتم: کار ...
نخستین و آخرین گروه زنان چترباز ایرانی
... قصه های خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید منطقه ما میزبان یکی از 4بانویی است که به عنوان نخستین زنان چترباز ایرانی لقب گرفته اند. بهجت امام علیزاده هم محله ای ما نخستین زن نظامی نیروی هوایی است که مدرک چتربازی کسب کرده و بارها برای انجام مأموریت از هواپیما به بیرون پریده است. در محله راه آهن به دیدار این بانوی شجاع رفته ایم. دختری با روحیه مردانه وقتی بچه بودم به ...
اولین شهید راه نابودی اسرائیل را بیشتر بشناسیم
سیمای قم و از منسوبین روحانی شهید حجت الاسلام موسوی دامغانی و آیت الله مؤمن از فقهای شورای نگهبان است. خواهر شهید مهدی لطفی نیاسر در گفتگویی با اشاره به علاقه برادرش به شهادت در سوریه گفت: مهدی از من کوچک تر بود. عاشق شهادت بود. هر وقت به سوریه می رفت، می گفت که دعا کنید شهید شوم . به او می گفتم مهدی اینقدر دعا نکن زود شهید شوی، بگذار کمی سنت بالاتر برود تا ما اعضای خانواده تو را خوب دیده ...
ندانستم کدام عضو بدن پسر شهیدم به چه کسی اهدا شد
هم وقتی دیدم پسرم این طور راضی است، پس اندازش را خرج امور خیریه کردم. مادر آرام می گوید: خودش می خواست خانه بخرد. حالا من برایش یک نمازخانه در مدرسه اخلاص محله علی آباد ساختم تا بچه ها اینجا بیایند و نماز بخوانند و برای علیرضای من هم دعا کنند. اینجا با پول خودش ساخته شد پول من نیست مادرجان، پول خودش است. یک قسمت از پول را هم خودم برای عروسی اش کنار گذاشته بودم. خودش هم قرار ...
درگیری خونین در منطقه ورامین / پسر جوان، برادر دوستش را کشت
جلسه پدر مقتول درخواست قصاص کرد و گفت: شهرام دوست صمیمی پسر کوچکم بود. اما پسر بزرگم را بی رحمانه کشت. من به هیچ عنوان حاضر به مصالحه نیستم و قصاص می خواهم. در ادامه متهم به جایگاه رفت و گفت: روز حادثه سیروس را دیدم که مست بود و نمی توانست روی پاهایش بایستد از آنجا که سال ها با برادرش دوست صمیمی بودم به سمتش رفتم تا کمکش کنم و او را به خانه شان برسانم. مقابل در خانه شان متوجه رفتار عجیبش ...
همسر رئیس بانک، چگونه با وعده های مختلف، افراد خلافکار را به قتل شوهرش واداشت؟
حادثه راهی خانه مقتول شدیم. قبل از آن یک قرص متادون مصرف کرده بودم تا به آرامش برسم. وقتی به آنجا رسیدیم، دختر مقتول به ما کلید خانه پدرش را داد. ابتدا با کلید، ورودی ساختمان را باز کردیم اما وقتی به مقابل آپارتمان مقتول رسیدیم متوجه شدیم که او حفاظ را بسته و به آن قفل زده است. همانجا گفتم برگردیم اما باز همسر سابق مقتول به من زنگ زد و گفت صبر کن، باید همین امروز کار را تمام کنیم. سرانجام دختر ...
شهید کسایی؛ سنگرساز بی سنگری که بلال جبهه ها بود
نکردند و حاج حسن آقا در جواب گفت: اجازه بدهید بررسی کنیم و به شما خبر بدهیم. در شب 21 ماه مبارک رمضان حاج حسن آقا به من گفت برو در مسجد روستای اولی صحبت بکن ولی نگو که امکان برق کشی نیست. بگو اگر مشارکت و خودیاری بیشتری داشته باشید در اولویت قرار می دهیم و کار می کنیم. من هم در شب 21 رفتم و برای اهالی روستای اولی صحبت کردم، گفتم اگر می بینید روستاهای دیگر پیشرفت کردند، علتش این است که روحیه مشارکتی ...
زشت ترین دختر ایرانی، مدل شد | او مادر زیباترین دختر است
عکس تزئینی است زن 32 ساله که برای انجام امور اداری به یکی از مراکز انتظامی مراجعه کرده بود، در حالی که دستان کوچک دختری زیبا را می فشرد درباره سرگذشت خود گفت: از روزی که در راهروی دادسرای مشهد با شما گفت وگو کردم حدود 5 سال می گذرد و من امروز مسیر درست زندگی را یافته ام و در کنار همسر و دخترم روزهای خوشی را سپری می کنم. زشت ترین دانشجویی بودم که هیچ دختری حاضر به دوستی با من ...
وقتی جوان بلوچ برای بهتر کردن زندگی در زادگاهش، آستین بالا زد/ من اهل کتابخانه ام
کتابخوان تر شدن و حتی نویسنده شدن من داشت.در آن چهار سال بیشترین ساعات زندگی من در کتابخانه می گذشت یعنی روزهایی که مدرسه تعطیل بود، از صبح و با شروع کار کتابخانه، من به کتابخانه می رفتم و تا ظهر همان جا کتاب می خواندم دوباره ظهر که می شد به خانه می رفتم و بعد از خوردن ناهار دوباره به کتابخانه برمی گشتم. گفتم باید نویسنده بشوم یادم است در یکی از همان روزهایی که بیشتر وقتم در کتابخانه می ...
شهیدی که 41 سال است همچنان شمع تولد فوت می کند
شهید مسلم شیرین آبادی فراهانی فرزند محمدقربان و اعظم 15 تیر سال 1344 در محله خزانه بخارایی تهران دیده به جهان گشود، پدرش معمار و مادرش خانه دار بود، تا پایان دوره متوسطه در رشته اقتصاد درس خواند و دیپلم گرفت. وی به عنوان بسیجی با سمت آرپیچی زن در جبهه حضور یافت و 5 تیر سال 1361 در نپه پنج منطقه شیاکوه در اسلام آباد غرب بر اثر اصابت ترکش خمپاره و گلوله آر پی جی توسط نیرو های بعثی در سن ...
معجزه در زندگی منصور کوچیکه | چگونه شرور و گنده لات جوادیه ناجی معتادان شد؟
و مصرف موادمخدر، زندگی دیگری را شروع کند، اما اتفاقی که برای او افتاده از دید خودش چیزی شبیه معجزه است: دیگر بریده بودم، هیچ چیز خوشحالم نمی کرد، مثل کسی که آب از سرش گذشته باشد. سال 1381 بود، یک شب در خانه ام نشسته بودم، همسر و دخترم خوابیده بودند، به چهره آنها نگاه کردم و غبار مرگ را روی صورتشان دیدم. مواد آماده مصرف بود ولی نتوانستم، شروع به گریه کردم، با خودم فکر کردم این زن با آرزوی خوشبختی ...
چند وقت بعد ازدواج درخواست های بی شرمانه شوهرم هر شب...!
شد و مدام با یکدیگر در ارتباط بودیم. اما وقتی می دیدم سالومه چگونه در رفاه و آسایش زندگی می کند و هر چیزی را دوست داشته باشد به راحتی می خرد، از نظر روحی به هم می ریختم و از خانواده ام متنفر می شدم، چرا که در برابر سالومه احساس سرشکستگی می کردم و به اوضاع اقتصادی خودم افسوس می خوردم. درخواست سالومه برای کار در شرکت برادرش تا این که روزی سالومه از من خواست در شرکت تجاری برادرش ...
قتل خونین سرانجام رابطه شیطانی مادر زن با داماد قاتل | جزئیات
متری آماده کردیم و جسد را داخل آن قرار دادیم و دفن کردیم. طی مدتی که خانواده مقتول به ویژه دو برادر و خواهرش در جریان فقدان مقتول قرار گرفته بودند، به شدت موضوع را پیگیری می کردند که تصمیم گرفتم آنها را نیز به قتل برسانم. به غرب کشور رفتم و یک قبضه اسلحه کمری خریداری کردم و به تهران آمدم. چند دقیقه پس از ورودم به خانه، ناگهان پلیس وارد شد و هر دو نفرمان دستگیر شدیم. سرهنگ علی ولیپور ...