سایر منابع:
سایر خبرها
تمجید خطیر از نکونام: تعصب او خالصانه است
، پیگیر و وفادار باشگاه استقلال، که همه ارکان مدیریتی و فنی مجموعه، تلاش می کنند تا رضایت خاطر آنها را فراهم کنند، لازم می دانم جهت روشنگری افکار عمومی فوتبال و استحضار سرمایه گذاران، سهامداران و مالکان راستین باشگاه، مواردی را به اطلاع آنها برسانم. او ادامه داد: نخست اینکه استقلال به علت تغییرات پی در پی مدیریتی در سال های اخیر و افزوده شدن بدهی های کلان روی هم و نبود یک برنامه جامع ...
اضطراب سلامتی چیست؟
خالی رفت که دوستش قبلا آنجا زندگی می کرد. او می گوید: "دائم به جایی فکر می کردم که کسی به آن رفت و آمد نکند". با این وجود ترک خانه و شغل، هنوز اضطراب بر افکارش حاکم بود. او می گوید: "از خواب که بیدار می شدم اول بررسی می کردم آیا سالمم یا نه. همه اش فکر می کردم علائم بیماری را دارم، اگر احساس خستگی می کردم، یقین می کردم که کرونا گرفته ام. می ترسیدم خرید بروم. کلا از ...
(ویدئو) موتورسواری که با سرعت 225 کیلومتر تصادف کرد و زنده ماند!
کد ویدیو دانلود فیلم اصلی موتورسواری که با سرعت 225 کیلومتر تصادف کرد و زنده ماند! فرارو- یک موتورسوار اهل فلوریدا می گوید پس از مشاهده فیلم تصادف خود که با سرعت 140 مایل در ساعت (225 کیلومتر در ساعت) که نزدیک بود در آن کشته شود، درس عبرت گرفته است. به گزارش فرارو، این موتورسوار با نصب دوربین در عقب موتور خود در جاده های پر ترافیک با سرعت بیش از ...
برادر کوچک آرمان علی وردی: داداش در آخرین جشن تولدش نمی گفت چه آرزویی دارد+عکس و فیلم
؛ چرا که راه درستی را رفت و به آرزویش رسید. وقتی می خواستم بیدارش کنم مجبور بودم رویش آب بریزم او گوشه ای از خاطرات 10 سال برادری آرمان را تعریف می کند و می گوید: داداش من همیشه نماز و قرآنش سر وقت بود. فقط یک بار نمازش قضا شد که آن هم به خاطر من بود. داداش خوابید و از من خواست برای نماز ظهر بیدارش کنم؛ اما من پیش خودم گفتم ولش کن حالا یه بار نماز نمی خونه دیگه! و نشستم و پلی ...
پایان تلخ قرار عاشقانه یک دختر و پسر تهرانی در آ اس پ
دیرزاین و زیبایی اند. خلاصه که انگار دور گردون دو روزی داشت بر مراد ما می چرخید. حتا اتوبان هم خلوت بود و یک ربع بعد داشتم ماشین را از گیت پارکینگ اس پ رد می کردم. همین حالا که دارم بعد از سه سال این را می نویسم خودم را سرزش می کنم. چرا متوجه آن هاله ی مشکوک دور و برم نشدم؟ چرا خلوتی بیش از حد کناره رو پارکینگ را که همیشه کیپ تا کیپ پر از ماشین بود گذاشتم به حساب بخت موافق؟ انگار مقدر ...
راز محبوبیت حاجی خاکریز در محله باروت کوبی
را قواره بندی کردیم تا برای فروش آماده باشد. آن وقت ها راه انداختن حسینیه کار راحتی نبود و حساسیت رژیم را برمی انگیخت. اما من با خودم عهد بسته بودم و بالاخره کارم را انجام دادم. حسینیه ها نقش مهمی در زنده نگه داشتن ارزش های دینی در محله ها دارند. به همین دلیل دوست دارم در این حسینیه همیشه به روی اهالی محله باز باشد. پیرهادی برای اهل محل حکم بزرگ تر را دارد و حالا همه برایش احترام خاصی ...
دهداری اخلاق داشت اما دیکتاتور بود/ صورت پروین سرخ که می شد، صدای بال مگس را هم می شنیدی!
. این ها کارهایی کردند که اسمشان مانند تختی مانده است. ما خودمان اگر بد بازی می کردیم، از چهره علی پروین متوجه می شدیم. صورت او قرمز که می شد، همه چنان ساکت می شدند که صدای بال مگس را می شنیدید! همه از او حساب می بردیم. متاسفانه الان شرایط فرق کرده است. جواب سوالم را نگرفتم. شما در قله فوتبال بودید و در جام صلح و دوستی درخشان ظاهر شدید. اگر ادامه می دادید حالاحالاها دور به عابدزاده نمی ...
تمجید خطیر از نکونام: تعصب او خالصانه است
هواداران دوست داشتنی، پیگیر و وفادار باشگاه استقلال، که همه ارکان مدیریتی و فنی مجموعه، تلاش می کنند تا رضایت خاطر آنها را فراهم کنند، لازم می دانم جهت روشنگری افکار عمومی فوتبال و استحضار سرمایه گذاران، سهامداران و مالکان راستین باشگاه، مواردی را به اطلاع آنها برسانم. او ادامه داد: نخست اینکه استقلال به علت تغییرات پی در پی مدیریتی در سال های اخیر و افزوده شدن بدهی های کلان روی هم و نبود ...
بیشترین بی مهری ها به من شد/ تمام نقشه های جنگ را جمع آوری کردم /بلدچی، قسمتی از تاریخ جنگ لرستان است
نوشته بود سوار خودرو شدیم! من نوشته بودم سوار مینی بوس یا سوار عقب کمپرسی شدیم، ویراستار نوشته بود سوار خودرو شدیم! حالا شما فکر کنید در زمستان که دو متر برف روی زمین جمع شده کسی برود عقب کمپرسی! این وضعیت حتما با خودرو تفاوت دارد. من خودم هم می دانم که ایراد ویراستاری دارد. یک مورد همین بود که گفتم. البته کسی نمی داند، مگر اینکه از خودم شنیده باشد! یکی از حسن های کتاب هم که در جلسات ...
بُعد منزل نبود در سفر روحانی
...، جلسه های ما را دو نفره کرده بود! این روزها که داریم به اربعین حسینی نزدیک می شویم؛ حال و هوای قدیم را دارم. هنوز هم آن حدیث را مرور می کنم و با خودم می سنجم. این روزها اگرچه احساس حسرت می کنم؛ امّا انتظار اربعین و دعای آن روز را می کِشم. می دانم که شاید در خانه و در یک جمع کوچک خانوادگی، توفیق خواندن زیارت را پیدا کنم؛ امّا این را هم می دانم که بُعد منزل نبود ...
اسرار نیمه شبِ خیابان های تهران که توسط یک شهروند فاش شد
، تاب می خورم. خودم هم نمی دانم دنبال چه می گردم. دنبال آدم هایی خاص که قصه ای خیلی خاص تر داشته باشند برای روایت؟! یک بار تا نزدیک میدان قیام رفتم. توی خیابان می گشتم و آدم های کم شمار کوچه را تماشا می کردم. از دور بچه ای با قیافه ای شوخ و شنگ و بازیگوش لای سیاه و تاریکی خودش را سُر می دهد وسط خیابان و از آنجا تند مثل باد از جلو یم می گذرد و یک نگاهی می کند و با خنده ای کوتاه می گذرد. 10، 12 ساله ...
یک سال پس از غروبی که کبوتران حرم پرکشیدند
آن همه حجم خونی که در گوشه گوشه حرم روان بود؛ ولی ذره ای بوی نامطبوع و آزاردهنده خون به مشام نمی رسید؛ انگار که گلهای محمدی یاس و مریم را در حرم پخش کرده بودند عِطر شهادت مشام را نوازش می داد. نمی دانم چقدر طول کشید و چند ساعت را در حرم بودم انگار زمان متوقف شده بود؛ اما چهره گریان و دل های نگران شهروندان خود حکایتی است بی مثال؛ هر کسی دنبال یک عزیز می گشت که گمان می کرد در لحظه حادثه ...
حرم، اذان و رویش 13 لاله خونین
خبرگزاری فارس، شیراز؛ سیاوش ستاری: دفترم را باز کرده ام و تمام احساسات را در نوک قلم ریخته ام، برق ورق جدید چشمانم را می زند، انگار این روزها ورق های دفترم هم حسابی دل پُری دارند و می خواهند هم صحبت شویم. صحبت از که و چه؟ من این روزها برای خودم بنویسم یا برای دل پُر دفترم، نوک قلم را به دفتر چسبانده ام اما غرق در سکوتم نمی دانم از کجا شروع کنم، از آقا شاهچراغ؟ نه قلمم شرمش می شود آن ...
به مهاجرین افغانستانی فرصت شکوفایی دهیم
...، بچه اش هم تکلیفش مشخص نیست. الان بچه اش شده 30 سالش، شده 40 سالش، شده 25 سال، شده 20 سالش. تکلیف او هم مشخص نیست. باز بچه ی او هم بچه آورده . الان 5 سالش است، 10 سالش است دارد می رود مدرسه. تکلیف او هم مشخص نیست. الان خیلی از بزرگان افغانستانی که در ایران ساکن هستند، حالا اسم هم نیاورم شاید بهتر باشد، وقتی با همدیگر صحبت می کنیم می گویند: چون ما از آینده ی بچه های مان در ایران مطمئن نیستیم ...
خاطره خواندنی بازیگر نقش شمر از یک زیارت به یادماندنی در حرم امام رضا (ع)
آن غربت حاکم بر حرم مطهر به شدت من را محزون کرد. سر بر دیوار یکی از درهای ورودی حرم گذاشتم و به شدت گریه کردم و به حضرت گفتم این همه راه نیامده ام که پشت در خانه شما بمانم و حرم را ندیده بروم، من هر وقت مشهد آمده ام شما را از نزدیک زیارت کرده ام و حالا این شرایط چقدر غم انگیز است و این ندیدن حرم چقدر من را اذیت می کند... در همین حالت گریه و گفت وگو با امام(ع) بودم که ناگهان دیدم خدام درهای حرم را ...
دلیل جدایی این شاه ماهی پرسپولیس : باشگاه گفت گل محمدی تو را نمی خواهد
یا 30 تا درخواست کمک مالی بود، الان 70٪ پیام ها برای کمک مالی است. شماره کارت می فرستند و گرفتاری خود را شرح می دهند. واقعا دوست داریم کمک کنیم به همه شان اما نمی شود و نمی رسیم. ما هم در همین جامعه زندگی می کنیم، مردم واقعا در سختی زندگی می کنند. من به شخصه حق اعتراض را برای خودم قائل می دانم. بگویم فلان جا فلان مشکل است. همه می بینند، ما هم می بینیم. ما هم یک جا صدای مردم شدیم. صحبت ...
چند روایت معتبر از زندگی در محاصره داعش/ وقتی گوشت گربه هم حلال شد!
وزارت امور خارجه می گفت سازمان ملل، کاری می کرد که دلم برایش پر بکشد. *به خدا می گفتم من جزء معدود بنده هایت هستم که قیامت را دو بار به چشمانم می بینم. *سربازان (ارتش سوریه)، روی سر مردم سیگار ریختند و گفتند: بکشید، سگ های گرسنه! بچه ها بیشتر خوراکی ها را نگاه می کردند! *بچه ها هم چون معده هایشان گنجایش نداشت، بیشتر نظاره گر خوراکی ها بودند. مثلا سوسو، دختر ...
نازنین بیاتی کیست + چند عکس
آن بایستم انجامش می دهم. ولی اصولا در نقش هایی که پیشنهاد داشتم یا بازی کردم این ویژگی کمتر دیده شده. مثلا در رخ دیوانه در صحنه تصادف، هیحانِ واقعیِ خودم است. یا آن جایی که ماشین دور 360 می زند، بدلکار نبود و من خودم کنار راننده نشسته بودم. برایم این هیجان، جذاب است. به خاطر همین دوست دارم در فیلم های هیجانی هم بازی کنم چون احساس می کنم بیشتر تخلیه می شوم. در زندگی واقعی این ویژگی چطور ...
چرا باید کتاب های قصه های خوب برای بچه های خوب را بخوانیم؟
الهام اشرفی من بچه خوبی بودم و قدر قصه های خوبی را که پدرم برایم خریده بود، می دانستم. حتی شنیدن اسم قصه های خوب برای بچه های خوب هم برایم در ذهنم گره خورده است به چشم های پر از شوق پدرم، که همان سال هایی که همه چیز و همه جا، از خانه ها گرفته تا ماشین ها و نیمکت های مدارس و قد و قواره ماها، کوچک بود و جایی در خانه مان وجود نداشت برای کتاب ها، پدرم آن جلد نارنجی مجموعه را برایم خریده ...
راز سرقت الماس های چند میلیاردی در تصادف برملا شد
...> نه، من تا الان کلانتری هم نرفته بودم. چه شد تصمیم گرفتی وارد جرگه خلافکاران شوی؟ وسوسه پولدار شدن. می خواستم زود پولدار شوم و برای خودم زندگی لاکچری تشکیل بدهم، خودروی گرانقیمت سوار شوم و مسافرت های خارجی بروم. در یک کلام می خواستم با پول های بادآورده خوشگذرانی کنم. اعضای باند از دوستانت بودند؟ از دور می شناختم شان و از همشهری هایم بودند. واقعیتش چند سال قبل از همدان برای ...
خودروی سارق تصادف کرد، راز سرقتهای میلیاردی فاش شد
تصادف کردم. با خودم گفتم اگر دستگیر شوم و وسایل سرقتی را داخل خودروام ببینند، راز سرقت ها برملا می شود. فرار کردم و سناریوی دروغین سرقت خودروام را کشیدم اما این ترفند کارساز نبود و لو رفتم. با اعتراف امیر، موضوع از سوی پلیس استان زنجان به کارآگاهان ویژه سرقت تهران گزارش شد. بدین ترتیب کارآگاهان پلیس آگاهی تهران نیز وارد عمل شده و موفق شدند دو نفر از اعضای باند را در پایتخت دستگیر کنند. تحقیقات برای دستگیری سایر متهمان و شناسایی جرایم احتمالی آنها به دستور بازپرس شعبه پنجم دادسرای ویژه سرقت ادامه دارد. انتهای پیام ...
سفر با اعمال شاقه/ پله نشینی با بلیت لاکچری
به گزارش خبرنگار گردشگری ایرنا ، گردشگری و سفر در ایران وقتی به نقاط اوج می رسد، با چند چالش بزرگ مواجه می شود و همه آنچه به عنوان زیرساخت سفر و گردشگری است به یکباره یا نایاب می شود یا گران؛ از بلیت اتوبوس و قطار و هواپیما گرفته تا اتاق در هتل و مسافرخانه و بومگردی. از یک منظر اینکه چنین بازار پر کششی یعنی رونق گردشگری اما از آن طرف نبود زیرساخت لازم برای خدمات دهی به مسافران تامل برانگیز است ...
من گردو دوست ندارم آقاجان!
و بهتر برساند. چادر فلفل نمکی اش گاهی عقب می رفت و طره ای از مو های فندقی رنگش که مش فویلی سوزنی داشت از زیر شالش شلال می شد بیرون و دوباره جمعشان می کرد، محو گفتگو بود و حرف زدن. پیرزنی با چادر مشکی و کتاب دعا به دست نزدیکش شد و چیزکی گفت. ترسیده و مردد سر تکان داد که یعنی نه. حالا داشت گریه می کرد. حس کردم از دست خادم رنجیده که گفته موهایت را بکن تو، دیدم اینجا وسط بهشت کسی نباید دل ...
کتاب پنجمین زن – نوشته هنینگ مانکل
چهار راهبه به اندازه ی کافی دلخراش و ناراحت کننده بود و آنا آندر هم تنها به آن سفر رفته بود، پلیس، تحت فشار دولت، تصمیم گرفته بود که به قتل پنجمین زن اشاره ای نکند. درهرحال او در آن شب مرگبار و شوم در رختخوابش نبود. پلیس علت مرگ وی را تصادف رانندگی اعلام کرده و او را در گوری بی نشان به خاک سپرده بود. از اینجا به بعد فرانسواز برتراند درگیر ماجرا شده بود. در نامه ی طولانی اش نوشته بود: رئیس صبح ...
فضای ناعادلانه ای در ستاد خبری وجود داشت/ اهمیت به بومی گرایی نقطه مثبت این دوره از جشنواره بود
پیدا کرده ایم خیلی وقت ها مرگ را در جریان زندگی یا کاری که انجام میدهیم فراموش می کنیم. حالا وقتی بخواهیم مفهوم مرگ را برای بچه تعریف کنیم می بینیم که واقعا هنوز خودمان درک درستی از این قضیه نداریم. چون اگر درک درستی داشتیم هیچوقت مرگ را فراموش نمی کردیم. عظیمی درباره سینمای اجتماعی و ژانر فیلم خود نیز توضیحاتی داد: علاقه شخصی من به سینما و فیلمسازی نزدیک به فضای درونی است. درواقع دنبال ...
قتل به خاطر یک پیت بنزین
منتقل کردم. در بازرسی از وسایل کامین کارت سوخت متعلق به خودروی وانت پیرمرد کشف شد. او را برای بازجویی به مقابل میز خود آوردم. پسر آرامی بود و از بررسی سوابقش فهمیدم چند سابقه کیفری و دستگیری دارد. او سر به زیر مقابلم نشسته بود. درمورد این که کارت سوخت را از کجا آورده سؤال کردم که شروع به تناقض گویی کرد و حاضر به بیان حقیقت نبود. چندبار از او بازجویی کردم اما هربار کامین یک چیزی می گفت و حرف هایش پر از ...
حسین عسگری: قضاوت کاملا به ضرر پرسپولیس بود/ این داور عراقی خیلی ضعیف است
که در وقت های تلف شده نیمه دوم رخ داد صحبت می کنید. خطای پنالتی روی باهویی انجام شد؟ پنالتی از آن واضح تر که نیست. اصلا نمی دانم چطور می شود آن پنالتی را ندید. این داور عراقی، فوق العاده داور ضعیفی بود. اصلا تعجب می کنم AFC چطور این داوران را ارتقا و به آنها مسابقات لیگ قهرمانان آسیا می دهد. بنده خودم دو سه بار در بازی های AFC کاپ ناظر این داور بودم. فوق العاده داور ضعیفی است. متاسفانه ...
جاذبه های جزیره کوچک شاخاب پارس /ساحل صدفی و قلب آبی هندروابی
باشد به شرطی که طبیعتگرد باشی و بدانی بدون امکانات چطور باید کمپ بزنی. چند دقیقه ای نگذشته بود که تصور کردم سنگ بزرگی در کنار صخره تکان می خورد. سنگ نبود. لاک پشت بسیار بزرگی بود که از جایش تکان خورد و شناکنان از صخره دور شد. تا به آن لحظه لاک پشتی به این بزرگی ندیده بودم. ماهی های رنگی بسیار در کنارش رفت و آمد می کردند و هر از گاهی بوسه ای به او می زدند. مقصد بعدی تنگه دیگری ...
جدیدترین سروده های شاعران درباره مظلومیت مردم غزه خوانده شد
استخوان هایت فرو رفتند که در گوشم صدای پُتک ِ آهنگر به جا مانده به تیر ِ هیچ صیادی تنت پرپر نخواهدشد اگرچه در قفس بعد از تو مشتی پَر به جا مانده چه سِرّی در نهان دارند این شب های سردرگم که در تفسیرشان، لب ها هُوالَابتر به جا مانده تمام عمر، در من جاری است این رنج ِبی پایان که از پروانه هایت، شعله ای پرپر به جا مانده تنی این سو و، آنسو سر به جا مانده است ...