سایر منابع:
سایر خبرها
نسخه بهترین مادر دنیا برای حل مشکلات خانوادگی
و با پسران و همسرش برگشت.( مفید، الفصول المختارة،ص122) به فاطمه گفت: دخترم! احساس ضعف می کنم عبایم را بیاور. عبا را بر سر داماد و دختر و فرزندانش کشید. دست بر آسمان برد انگار سفارش اهل بیتش را به خدا می کرد. جبرئیل تاب نیاورد،پیام خدا را رساند که شما بهانه خلقتید.(مجلسی، لوامع صاحبقرانی، 1414ق، ج8، ص684) اما این پدر با همه فرق می کرد. همیشه به فکر همه بود. از دوستانش گرفته تا ...
خدا کند کسی شبیه نیما نباشد!
: رسم زیبا و نانوشته ای در گروه داشتیم که کار را با شعر شروع می کردیم و انرژی می گرفتیم. یعنی هر روز صبح یک نفر یک بیت شعر می خواند و تعیین می کرد فردا چه کسی شعر بخواند و...این رسم مختص بازیگران یا عوامل پشت دوربین نبود بلکه همه عوامل از کارگردان گرفته تا تدارکات را شامل می شد. وقتی از یوسفی درباره بازخورد سریال مگه تموم عمرچند تا بهاره می پرسیم، لبخندزنان می گوید: شاید باورتان نشود اما ...
انهدام شبکه سرقت مسلحانه و تجاوز در تهران / سرکرده باند: چون عاشق خفاش سیاه بودم گروهی به این نام تشکیل ...
تهران شکایت کرد و گفت: تاجر هستم. آن شب من و همسرم در خانه بودیم. یک ساعت بعد متوجه سروصدا و تخریب قفل در شدیم. چند نفر مسلح و نقاب دار وارد خانه مان شدند. سارقان دست ها و پا های ما دو نفر را بستند و طلا، دلار و سکه و اموال آنتیک و عتیقه به ارزش 40میلیارد تومانی را به سرقت بردند. بعد از فرار آن ها به سختی پارچه های دست ها و پاهای مان را باز کردیم. در ادامه این تحقیقات، زنان و مردان دیگری نیز ...
روایتی جالب از زبان مردی که شهید قاسم سلیمانی را غسل و کفن کرد
و فلسطین و هرجا که مُلک فرمانروایی او بر دلها بوده انگار گرد ماتم پاشیده اند. مردم عراق بر سر و صورت خود می کوبند و سینه چاک می دهند. هر کدام را که نگاه می کنی انگار عزیزترین فرد زندگی اش را از دست داده است. همه هجوم آورده اند به سمت پیکرهای مطهر شهدا تا از این گنج عظیم ثروتی برای خود بیندوزند و چه قدر رشک برانگیز است دست هایی که به انوار الهی مُتبرک می شوند. با حسرت از پشت قاب تلویزیون پیرمرد ...
مادر شهیدی که تصویرش این روز ها در فضای مجازی دست به دست می شود
بزرگتر درست وحسابی بود. بی بی رقیه هر وقت می دید حال خواهرها به دیدن سیدمحمد چقدر کوک می شود، دلش قرص می شد که پشت دخترها به کوه بند است. سیدمحمد خوب و سربه راه بود، ولی انگار همیشه ته دل مادر برایش می لرزید. مادر تعریف می کند: شب ها که دیر به خانه می آمد، چادر سر می کردم و دنبالش می رفتم. می دانستم مسجد است، ولی دلم برایش تنگ می شد! می رفتم او را تماشا کنم. هر وقت توی مسجد نذری می دادند بچه ام ...
سردار سلامی: به واسطه ورزشکاران با غیرت، با تعصب و شریف یک کهکشان ستاره روی زمین داریم
فرمانده کل سپاه پاسداران گفت: به واسطه ورزشکاران با غیرت و با تعصب و شریف و سختکوش مان یک کهکشان ستاره روی زمین داریم.
پیام و عکس تبریک روز مادر به مادران آسمانی + استوری
نمازش و صدای چرخش چرخ خیاطی اش که آسمان را به زمین می دوخت دلم مادر می خواهد تا عطر یاس را به ایوان خانه میهمان کند دلم مادر می خواهد که لالایی هایش خواب غفلت را از سر می پراند دلم همان زن راست قامت عاشق را می خواهد بگذار همه به کودکیم بخندند دلم مادر می خواهد روزت مبارک به دیدارت آمده ام کاش می شد این دیدار ...
چشم هایی که در تابوت باز شد!
را گرفت و کشان کشان توی اتاق برد: حالت خوبه پسر؟ به من بگو حالت خوبه؟! دلت برای دل مادرت نمی سوزه؟ یقه ات که همیشه آخوندیه، ریشاتم که از فاصله سه کیلومتری داد می زنه خط و ربطت چیه، بعد بالای همه اینا، اومدی و رو اسکناسا می نویسی امام را دعا کنید ؟! تیکه تیکه ات می کنن عباس آقای زرگری! حالیته؟! عباس زرگری از دانش آموزان نخبه هنرستان قم و بعد ها طلبه حوزه علمیه بود یکی از بچه ...
شوهرکشی بعد از درد و دل زنی با مرد غریبه/ دختر مقتول به خاطر روز مادر 3 قاتل را بخشید
شوهرش از چند روز قبل به شکل عجیبی مفقود شده است. او به مأموران گفت: شوهرم برای خرید سیگار از خانه مان بیرون رفت اما دیگر برنگشت. بعد از آن هرجایی را که گمان می کردم ممکن است شوهرم به آنجا رفته باشد جست وجو کردم و با دوستان و آشنایانش تماس گرفتم اما هیچ کس از او اطلاعی ندارد. او همچنین درباره قتل شوهرش گفت: شوهرم سرش به زندگی خودش بود و با هیچ کس اختلاف یا درگیری نداشت و نمی دانم چه کسی او را به قتل ...
به رنگ نور
به گزارش اصفهان زیبا ؛ همیشه زیر بالشتش سنگ داشت. نه یک سنگ معمولی؛ سنگی که زاویه داشته باشد؛ زبری و تیزی داشته باشد. همه که از خانه بیرون می رفتند، کاسه ای آب برمی داشت و با سنگ زیر بالشتش، به جان پوست دست هایش می افتاد. آن قدر می سابید که پوست روی انگشتانش می رفت. آخر سر هم یک دل سیر گریه می کرد و به هق هق می افتاد. ما نَنجان صدایش می کردیم. مخفف ننه جان است ...
بدشانسی های عجیب دزد خوش شانس؛ سارقی که بارها خودکشی کرد اما نجات یافت
زندگی یاسر از چند سال قبل دستخوش تغییرات شد؛ یک شب به صورت ناگهانی پدرش را از دست داد؛ پدری که عاشقش بود و مرگ او موجب شد تا یاسر به شدت افسرده شود. به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا به نقل از همشهری؛ زندگی یاسر از چند سال قبل دستخوش تغییرات شد؛ یک شب به صورت ناگهانی پدرش را از دست داد؛ پدری که عاشقش بود و مرگ او موجب شد تا یاسر به شدت افسرده شود. مدتی بعد و برای سر و سامان دادن به ...
برای ظهور امام زمان (عج) آماده باشید
جمعه می رفتم و روزه می گرفتم. عاشوار و تاسوعا عزاداری می کردم. می گفتم مثلا چه می شود. الان می فهمم اگر جهاد اکبری بود جهاد اصغری هم بود اگر پایم لرزید می دانم همه کار هایی که انجام می دهم هیچ است. پس ای خدای عزوجل تو شاهدی من در راه تو قدم برمی دارم. شاید تردیدی هم که در دل من است به خاطر کوتاهی ام در امورات دینی است، ولی باز می گویم آماده ام برای جهاد اصغر، حتی شهادت و حتی مجروحیت. ...
خیلی دور خیلی نزدیک؛ اینجا آخر دنیاست
که در امین آباد بستری است. روزگاری در خیابان شریعتی (تهران) ساکن بود. کادیلاک داشت. برو و بیایی که حالا از آن فقط یک ویلچر مانده است. جریان زندگی او را کارتن خواب کرد، بعد هم به اینجا کشاند. همه او را با رفتارهای محترمانه اش می شناسند، از بیماران گرفته تا کارکنان بیمارستان. یکی از پرستاران بیمارستان می گوید: اینها خودشان امین آباد را پذیرفته اند. یعنی قبول کرده اند که جایی ندارند. ...
اولین گفتگو با مصدومان حادثه تروریستی کرمان | صحبت های یکی از شاهدان انفجار کرمان +ویدئو
و هنر، خانه ات آباد! نیما رودینی *** پا به پای غم من پیر شد و حرف نزد داغ دید از من و تبخیر و شد و حرف نزد شب به شب منتظرم بود و دلش پرآشوب شب به شب آمدنم دیر شد و حرف نزد غصه می خورد که من حال خرابی دارم از همین غصه من سیر شد و حرف نزد وای از آن لحظه که حرفم دل او را سوزاند خیس شد چشمش و دلگیر شد و حرف نزد صورت پر شده از چین و ...
روز پایانی زندگی سردار دل ها چگونه گذشت؟
؟ بله بعد هم دست فاطمه را رها کرد و کمی او را به سمت عقب هل داد. همان طور که به نقطه ای نامعلوم خیره شده بود به فاطمه گفت: بابا، من حسرت به دلم می مونه هیچ وقت بچه تو رو نمیبینم.. فاطمه در سکوت به او نگاه کرد غم عجیبی همه وجودش را گرفت اصلاً طاقت نداشت این حرف ها را از پدرش بشنود که جانش به جان او بند بود. سریع بلند شد و رفت توی اتاق خودش را با بازی با بچه ها سرگرم کرد تا کمتر ...
شب باشکوه علیرضا قربانی در اسپیناس پالاس / روزگار غریبی است
ساخته و من تعلق خاطر عجیبی به این اثر دارم. امیدوارم این اثر به دل شما هم بنشیند. آهنگی بسیار عاشقانه و عارفانه است که شعر آن چندین و چند قرن پیش سروده شده و آنقدر تازگی دارد که انگار همین الان برای عاشقانی که می خواهند با معبود و معشوق سخن بگویند، سروده شده است. در ادامه علیرضا قربانی گفت: قطعه ای که الان اجرا می کنیم رو همه شما می شناسید. از شما خواهش می کنم که همه با هم آن را ...
روایتِ وداع؛ روزی که یک ملت در سوگ یک مرد گریست
وارد شهرک محلاتی می شوم و بعد از سوال از چند نفر، مسجد محل برگزاری مراسم ختم سردار تقوی را پیدا می کنم. پس از تشریفات اولیه وارد مسجد می شوم، حاج قاسم برای خیر مقدم جلوی همه ایستاده و به گرمی با همه دست می دهد، پس از عرض تسلیت به خانواده شهید تقوی در قسمتی از مسجد می نشینم تا حاج قاسم را به خوبی ببینم، حواسم به حاج قاسم است، نمی خواهم دقیقه ای نگاهم را از او برگردانم. پس از ساعتی مراسم ...
زیباترین اشعار تبریک روز مادر و روز زن، بهترین و عاشقانه ترین پیام های تبریک
از بر بود انگار کمی ز عشق بالاتر بود وقتی که سروده ها سحرخیز شدند شبگیر تمام واژه ها مادر بود جعفر جعفری *** زن نیستم، اما زنی را می شناسم که پای تمام قول های مردانه اش ایستاده است و من مادر، خطابش می کنم حسین سلیمانی *** به خدایی که تو را دست دلم داد بگو لمس آغوش تو معراج زمین گیران است روزت مبارک نازنینم ...
ماجرای یک خواستگاری خاص و تولد یک نامادری مهربان تر از مادر
این چندمین بار بود که آبای 80 ساله پا می شد و یک کاری برای حسن می کرد: با انواع حرف و حدیث من زن دوم آقا یونس شدم، خود گلزار خانم قند را روی سرم سابید! زندگی خیلی فقیرانه ای داشتیم! گلزار خانم دیگر از پا افتاده بود و همه کارها خانه و رسیدن به بچه ها بر عهده من بود! اما من خوشحال بودم و دلم گرم بود که مادر اصلی بچه ها دارد نفس می کشد . یکسال نشد که گلزار خانم فوت کرد! لحظات آخر مرگش دست ...
مادر شهید مسیحی: رهبر انقلاب به خانه مان آمدند، محبت مان به دل همه افتاد
خوشحالی سر از پا نمی شناختم و جملاتی را پشت سر هم می گفتم؛ خوش آمدید ای رهبر دلیر، ای رهبر آزاده. خوش آمدید به خانه من... می دانید، من شیله پیله در کارم نیست. حرف دلم را زدم. چون واقعاً رهبر را دوست دارم . پلیس از مادر چه سؤالی کرد؟ خانواده شهید روبرت لازار، گفتنی ها داشتند از بازخورد های آن دیدار به یاد ماندنی. آلفرد هیجانش را با نفس بلندی مهار کرد و گفت: نمی دانید بعد از آن دیدار ...
روایت ماجرای اتوبوس 24 عِین 239
و نیم خیز نشستیم. بعد صدای قرآن آمد. چراغ ها را روشن کردیم. برای خواب خیلی وقت بود و الآن فقط دل مان می خواست بیدار باشیم. انگار اگر خواب مان می گرفت این رویای شیرینِ میهمان شدن در خانه شما تمام می شد! راستش را بخواهید ترسیدیم بخوابیم و یکهو سر از خانه هایمان دربیاوریم و بگویند همه چیز شوخی بود! پس تا خود صبح بیدار ماندیم و اذان مرحوم مؤذن زاده که پیچید دویدیم توی حیاط. استخوان به استخوان ...
ناگفته های یک عکاس از روزی که حاج قاسم به دل سیل زد
بیاورد یک ظرف پُر می کند برای همسایه. سیل در خانه همسایه عید سال 98 بود، همه مشغول دید و بازدید و گشت و گذار بودیم که خبر آمد خانه همسایه مان، خوزستان، را آب برده است، این بار وقتش بود حرف های بابا و خانم جان را دیکته کنم و هوای همسایه را داشته باشم. اما انگار همه مردم استان زودتر از من، دست به کار شده بودند تا هر چه سر سفره دارند برای همسایه عزیزشان بدهند. ارسال ...
یک فنجان چای با عطر نرگسی های عمارت قجری
روایت اعجاب انگیز این خانه آشنا شده و بعد هم یک دل که نه! صد دل عاشق فضای اندرونی و بیرونی اش می شود و بعد هم به تمام برنامه های سفرش پشت کرده و با سختی زیاد، هزینه خرید و مرمت خانه را فراهم می کند... تصمیمی که به قول خودش هرگز از گرفتنش پشیمان نشده و حالا حتی به آجر به آجر این عمارت رؤیایی که نامش را مطبخ و شربت خانه گذاشته، خو گرفته است. خانم رحمتی می گوید که خرید خانه های تاریخی در بافت چندان ...
الهامی: مجبوریم مقابل پرسپولیس بازی خوبی انجام دهیم
شهامت دارم که عذرخواهی کنم. می دانم در چه روزهای سختی کنار ما بودید و چه روزهای سختی را پشت سر می گذارید. جملاتی که به کار بردم، منظور مردم رفسنجان نبود و خودتان می دانید که منظورم چه کسانی بودند. اگر سوءتفاهمی شده من معذرت می خواهم. وی افزود: می خواهم به تیم خوب پرسپولیس خوش آمد بگویم. آنها در بهترین فرم خودشان قرار دارند. ما هم باید دل هوادارانمان را خوشحال کنیم. بسیار بازی با کیفیت و ...
فعالیت های انقلابی محمد، من را آماده شنیدن خبر شهادتش کرده بود
ها می آیند خانه های ما و به مادر و خواهرمان رحم نخواهند کرد مادرشوهرمم به من گفت پشت مسافر گریه نکن شگون ندارد به امید خدا به سلامتی باز می گردد. سپس با فرزندم به راه آهن رفته و پسرم سوار قطار شد و رفت. جلیلوند ادامه می دهد: دو روز بعد از اعزام پسرم به کردستان می رفتم نفت بگیرم. یکی از همسایه ها به من گفت محمد آقا برگشته گفتم نه، گفت فکر کنم محمد آقا را اسیر کردند. من شروع به گریه و زاری ...
الهامی: مجبوریم مقابل پرسپولیس بازی خوبی انجام دهیم
خواهد بود ولی با احترام به تیم پرسپولیس، مجبوریم که دل هوادارانمان را به دست بیاوریم و بازی باکیفیتی را به نمایش بگذاریم. این دلیل نمی شود که پرسپولیس ضعیف باشد، پرسپولیس بسیار خوب و کادر فنی مجرب و با کلاسی دارد ولی با شرایطی که داریم فردا مجبوریم هوادان مان را راضی کنیم. هر چند از نظر فوتبالی مشکلی نداشتیم اما از نظر امتیازی خیلی عقب هستیم. سرمربی مس رفسنجان در واکنش به این موضوع که در ...
طلبه غواصی که به رضای مادر شهید شد
باز کند و دلش را سبک، مکثی کرد و رو گرفت و چشم به زمین دوخت، انگار قسم اسبابی شد برای گفتن رضا کلاس و مدرسه را تا دبیرستان ادامه داد و از آن به بعد رفت سراغ ردا و عمامه؛ هرچند بچه ام، جنگ و عملیات و حرف امام برایش اهمیت داشت، دست تقدیر رضا را به غواصی گره زد تا آب شرمنده شود و رضا آبرومندانه و سربلند سر بالا کند. صحیفه رضای غواص و طلبه پربار است و هر دم دل مادر لبالب می شود از یاد رضای ...