در رئال هم که بودم، دوست داشتم به اتلتیکو بروم!
سایر منابع:
سایر خبرها
هم قدم با سردار تا شهادت
پرسیدند دخترم از این آقا هادی ما راضی هستی؟ قبل از اینکه من چیزی بگویم خود آقا هادی با خنده گفت: نه راضی نیست. چرا راضی باشه؟ سال بعد هم باز همین سؤال را تکرار کردند و این بار هم آقا هادی گفتند: سردار اوضاع بهتر شده است. دیگر صدای هادی را نشنیدم تنها باری که از آقاهادی خواستم به مأموریت نرود همین بار آخر بود. مریض احوال بودم و وقت دکتر داشتم. دلم می خواست هادی در کنارم باشد. به ...
دلتنگی های مادرانه که با توسل تسلی می یافت...
بودم حدودا 8 سال مفقودالاثر بود، از کلمه اسارت ترس داشتم، چون در تلویزیون می دیدم که دشمن با اسیران چه می کند. مدت ها بود که زندگی برایم سخت بود روزی متوسل به امام زمان(عج) شدم از آن زمان به بعد مثل اینکه وحید همیشه کنارم بود آرامش خاصی پیدا کردم. سالی که پیکر فرزندتان کشف شد را به یاد دارید؟ سال 73 بود که گفتند فرزندت شهید شده است و پیکر چندین شهید را به شهرکرد ...
خاطره سید حسن نصرالله از آخرین دیدار با حاج قاسم سلیمانی
طرف ها نمی آید؟ گفت: حاجی گفته نه، همین تازگی ها پیش شما بودم و سرم شلوغ است. می خواهم بروم عراق. سه شنبه شب با ما تماس گرفتند و گفتند: حاجی رسیده دمشق، شب همان جا می خوابد و صبح به بیروت خواهد آمد. تعجب کردم. ایشان دو یا سه هفته قبل این جا بود و آن روزها هم بسیار درگیر مسائل عراق بود. به هر حال عصر روز چهارشنبه همدیگر را دیدیم. من همان شب چند قرار داشتم. به دلیل این که معمولا ما بعد از ...
راه خِیری که با دعای مادر باز شد...
. این مادربزرگ ذاکر و سخندان از دوران دبستان و در تعطیلات تابستان دوره جامع المقدمات که از دروس حوزه علمیه است را می خوانده و در همان سن هم جامع المقدمات را به زنان بزرگتر از خود می آموخته است چون خیلی به درس علاقه داشتم، معمولا در دوره دبستان شاگرد اول بودم. بعد از اتمام دوره دبستان از دید مادرم که زنی بسیار مذهبی بود محیط برای ادامه تحصیل مناسب نبود و نگذاشت دبیرستان بروم. خاطرم هست که ...
هواداران ببخشند، باید به جام ملت های آسیا بروم!
. کوبو ادامه داد: ناراحتی باشگاه و هواداران را درک می کنم و خودم نیز دوست داشتم در این مقطع از فصل به تیمم کمک کنم ولی همچنین بازی برای تیم ملی کشورم همیشه افتخار بوده و باید کمک کنم بتوانیم در جام ملت ها بهترین نتایج را بگیریم. قول می دهم وقتی برگردم، این غیبت چند هفته ای را جبران کنم.
همین شما و دوست عجیب و کاریزماتیکتان هم ممکن است یک فرقه باشید
مرا پاگیر آنجا کرده بود تمایلم به ماندن در طبیعت زیبای آن بخش از نروژ بود و عادتی که به آنجا کرده بودم -خوش نداشتم وضع زندگی ام را تغییر دهم- و علت دیگرش هم به این برمی گشتکه همیشه ذاتاً اشتیاق داشتم بگذارم دیگران قوانین را برایم تعیین کنند. به قول راوی رمانم، اگر چیزی را به زبان بیاورید، به آن فکر خواهید کرد و وقتی به چیزی فکر می کنید، آن را باور خواهید کرد . این موضوع دربارۀ خودم هم صادق است ...
زخم پاییز در بازار زمستانی کتاب/روایت زندگی یک شهید مدافع امنیت
ایرانی داشته است. برای رسیدن به تصویر واقعی از زندگی شهید و تکمیل جزئیات وقایع در طول نگارش، چندین ساعت مصاحبه با خانم افسانه فتحی، همسر شهید و دخترانش داشتم. منطق نام گذاری فصل های کتاب، بر اساس حضور چهار زن تأثیرگذار در زندگی شخصی شهید است: نازی، افسانه، فاطمه و حلما. زاویه دید سوم شخص، همراه با نقل قول مستقیم راویان را برای روایت زندگی شهید برگزیدم و تلاش کردم چیزی اضافه بر اسناد و ...
شاهدِ اشک های حاج قاسم!
... از اینجا به بعد همراهی تان به چه صورت بود؟ ورود من به سپاه هم زمان شد با معرفی و صدور حکم ایشان به عنوان فرمانده نیروی قدس سپاه. ازاینجا من اولین نفری بودم که از طرف حاجی مأموریت پیدا کردم همراه و در خدمتشان باشم؛ درست از سال 76. این همراهی الحمدلله سال های سال ادامه پیدا کرد. یعنی در سپاه قدس همراهشان شدید! بله. پس شروع آشنایی تان به همان دوران ...
مادرانه های ننه الیاس+فیلم
آخرین کلام... او می گوید: الیاس عاشق این راه بود؛ یک روز که مسجد بودیم بعد از نماز گفت: مادر برویم منزل ما. گفتم: من تازه منزل شما بودم... گفت: نه مادر من می خواهم بروم سوریه. گفتم: بگذار اول برویم کربلا که ثبت نام کردیم بعد برو سوریه. گفت مادر نه. چند باری رفتیم کربلا این بار می خواهم بروم سوریه که اگر لیاقت داشته باشم به عنوان قربانی بی بی پذیرفته می شوم. ننه الیاس ادامه می ...
5 نگین از معدن مادران فیروزه ای
.... او پس از ساخت بیمارستان امیر گفت: سال 1304 به دنیا آمدم و بعد از تحصیلات ابتدایی به دلیل علاقه به ادبیات، این رشته را در دانشگاه ادامه دادم و معلم شدم. چند بار به عنوان معلم نمونه انتخاب شدم و بعد از ازدواج و به دنیا آمدن امیر همه زندگی ام را وقف او کردم. چند سال بعد متوجه بیماری سرطان در امیر شدیم. بارها شیمی درمانی شد اما فایده ای نداشت و پزشکان گفتند باید پای امیر قطع شود. او ...
چطور می شود شبیه حاج قاسم شد
، حاجی با رعایت ادب عقب رفت. برای او حلال خدا حلال است و حرامش حرام. حاج قاسم سلیمانی در کنگره شهدای کرمان من با اندیشه های حاج قاسم آشنا بودم، از وقتی مرتضی سرحدی دبیر مجموعه مقاومت و پایداری حوزه هنری با او در تالیف کتاب همکاری می کرد. اما در کنگره شهدای کرمان هرچه را خوانده و شنیده بودم به چشم می دیدم. یک دیدار و یک سوال بعد از مراسم قرار شد نماینده ...
این خانم بازیگر هم از ایران رفت؟
عراق .....و اونجا بزرگ میشه....... صبح که داشتم فکر میکردم باز باید برگردم .گفتم مارال در غربت بعد یاد این عکسم افتادم :دریا در غربت. کانال عصر ایران در تلگرام تماشاخانه ماجرای چینی ها، دریاچه ارومیه و لیتیوم؛ چقدر صحت دارد؟ (فیلم) لحظه وقوع زلزله در ژاپن/ از لرزش خودروها تا تسونامی یک متری (فیلم) فیلم های دیگر عضویت در اینستاگرام عصر ایران 15 سال پیش در چنین روزی این لحظه با حافظ نظرات کاربران ...
فرار بعد از دوئل عشقی مرگبار
. من با دیدن آن دختر عاشقش شدم و دنبال فرصتی بودم تا رابطه آن ها به هم بخورد و من با المیرا دوست شوم و شاید هم ازدواج کنم. فرصت را به دست آوردی؟ فرصت را ساختم، نقشه ام هم خوب پیش می رفت، اما نمی دانم چرا یک دفعه ورق برگشت. به دوستم پیام می دادم و می گفتم المیرا عاشق من شده است. یا در میهمانی هایی که المیرا هم بود با او عکس می انداختم و عکس ها را برای مقتول ارسال می ...
سخنرانی ام در حضور رهبر، تحقق آرزوی پدرم بود
، مقدس است. سخنرانی ام در دیدار با رهبر، تحقق خواسته پدرم بود بعد از پخش فیلم سخنرانی ام در دیدار با رهبر، کلی بازخورد مثبت گرفتم. در آن میان، تعداد اندکی در فضای مجازی، برداشت های شخصی داشتند که من به دل نمی گیرم. فاطمه شریف نوقابی لبخندبرلب ادامه می دهد: اکثر واکنش ها به حضور من در دیدار با رهبر، مثبت بود چون به قول خیلی از دوستان، من با همان شخصیت همیشگی فاطمه شریف در این ...
روایتِ وداع؛ روزی که یک ملت در سوگ یک مرد گریست
. پس از دیدن حاج قاسم علاقه من به او خیلی بیشتر از گذشته شد؛ خیلی از برنامه ها را به امید دیدن سردار دل ها می رفتم، اما دیدار حبیب نصیب من نمی شد. تا اینکه جهت پوشش برنامه ای به حسینیه سپاه رفتم؛ آنجا باز هم سعادت داشتم که حاج قاسم را ببینم. این بار نتوانستم جلو بروم، ولی چشم از سردار برنمی داشتم و فقط او را نگاه می کردم. آرامش زیادی در چهره حاج قاسم بود؛ آرامشی که به سایرین هم منتقل می ...
آلکاراس: اشتباه بزرگ داوری، فولاد را پیش انداخت/ نباید ناامید شویم
: در حالی که در جریان بازی فشار آوردیم تا شرایط را تغییر دهیم. تیم ما مجبور شد 9 نفره ادامه دهد و بازی برای ما سخت شد. او افزود: فولاد فوتبال خوبی را ارائه داد. دوست داشتم این بازی را در شرایط متفاوت می دیدیم و همه اتفاقات علیه ما رقم نمی خورد. دوست ندارم بهانه بیاورم اما با این همه مصدوم، چیدن یازده نفر اصلی سخت شده بود. سرمربی تیم فوتبال نساجی همچنین گفت: بعد از این همه ...
حاج قاسم بحران زلزله بم را مدیریت کرد
که حاجی مرا بشناسد. به عنوان نمونه در زمستان 64 و هنگام عملیات والفجر 8، من به عنوان فرمانده یکی از گروهان های گردان 419 که مربوط به جیرفت می شد، بعد از شکستن خط فاو به آنجا رفتم و مدتی در فاو بودم. بعد که برگشتم، سال 65 تازه شروع شده بود. تعدادی از دوستان گفتند الان اغلب شهر های کرمان یک گردان برای خودشان دارند، چرا بچه های بم نداشته باشند. چه خوب است که شما یک گردان برای بم تشکیل دهید. ما هم ...
عاشقانه های شهیدی که همچنان محرم اسرار کرمانی هاست
دگی او وارد شود وگرنه بعدا دچار مشکل می شود . همسر شهید مغفوری ادامه داد: سال 60 بود، عبدالمهدی گفت الان جنگ است و اولویت من هم همین موضوع است، باید به جبهه بروم؛ ممکن است جانباز، شهید یا اسیر بشوم و سختی زندگی روی دوش همسرم بیفتد. من که از خیلی سال های قبل، خودم را برای پذیرش چنین زندگی آماده کرده بودم با کمال میل پذیرفتم، بعد قرار شد با خانواده صحبت کنند. من بعد از اینکه با شهید مغ ...
کارلو آنچلوتی: هیچ مدافع وسطی نمی خریم؛ عاشق رئال مادرید هستم
با رئال مادرید من عاشق رئال مادرید هستم و دوست دارم اینجا بمانم. شاید پس از پایان دوران سرمربیگری ام هم اینجا بمانم. تماس هایی با فدراسیون فوتبال برزیل داشتم، حقیقت دارد. اما در پایان آن تماس ها تکلیف هیچ چیز به شکل قطعی مشخص نبود و من تنها منتظر تماس باشگاه بودم. از این که فرصت بیشتری برای نشستن روی نیمکت رئال مادرید دارم واقعا خوشحالم. آیا این آخرین تجربه سرمربیگری من است؟ بله اما ...
اولین علت اعتیاد، همچنان با فاصله: رفیق ناباب
تومان خرج مواد می شد. چه موادی مصرف می کردی؟ هروئین. هیچ وقت از مصرف مواد پشیمون نشدی؟ چرا پشیمون شدم ولی راه برگشتی نداشتم. بعد از دو سال که مصرف می کردم، پشیمون شدم، ولی ترس از خماری داشتم. خانواده رهام کرده بودن و شبا رو تو خیابون می خوابیدم. الان که ترک کردی چه حسی داری؟ قیافت که شادابه. برای اولین باره که ترک می کنم، امیدوارم که آخرین بارم ...
دختری که شغل متفاوت دارد: می گفتند نهایتا بچه داری می کنی
شما جا گرفت؟ از بچگی به ماشین و رانندگی علاقه داشتم؛ یعنی عشق ماشین بودم. مسافرت های ما هم بیشتر با ماشین بود و همیشه پدر رانندگی می کرد. از وقتی هم که به دنیا آمدم پدرم ماشین داشت و به قول معروف با آن زندگی کردیم. همیشه جلوی چشمم در حیاط خانه یا پارکینگ بود. بزرگ تر که شدم دوست داشتم با ماشین رفت و آمد کنم، به آن برسم و همیشه شیک و تمیز باشد. پدر من کشاورز است و زمین و باغ دارد و از ...
هدفم این است اسکار بگیرم/ آرزوی هم بازی شدن با شهاب حسینی
ساختمان بروم و نمایش اجرا کنم. نفس در ادامه درباره دیگر آرزوی خود گفت: یکی دیگر از آرزوهایی که دارم این است که با آقای کار کنم و ببینمشان. نفس جافری در پایان حرف های خود با اشاره به خاطره ای از شب پایانی نمایش در سالن قبلی، گفت: شب آخر نمایشمان من خیلی گلو درد داشتم و همه اش به خودم می گفتم که باید بروم و اجرایم را انجام دهم؛ نمایش که تمام شد دل درد هم گرفتم و اصلاً حالم خوب نبود ...
روایت بمباران نیسان عراق و سقوط در بُستان ایران بین نیروهای دشمن
نمی توانستم راه بروم. وقتی می ایستادم سرم گیج می رفت. مشکل مغزی پیدا کرده بودم. یک دفعه برای درمان به بیمارستان منتقلم کردند که آمپولی به من تزریق شد. بعد از بازگشت به میهن هم فرایند درمان را طی کردم. خلاصه بعد از آمپول، توانستم سرنگ خالی پیدا کنم. یک بار هم که ظاهراً صدام حسین خیلی خوشحال بود که برایمان انار آوردند. صیاد بورانی پوست انار را در آب انداخت و با آهن و چه و چه مرکب درست کرد. با سرنگ هم ...
آدم هایی که قهرمان و ضدقهرمان زندگی شان هستند/ نمایشی از دل زندگی
خصیتی من و پیام زیاد به هم نزدیک نیست مثل برون گرا بودن یا زندگی کردنش در لحظه که با شخصیت من متفاوت است. اما نکته ای که دوست دارم اینجا به آن اشاره کنم و دوست دارم راجع به آن با جواد گپ بزنم درباره نگارش متن این اثر است. خب من و جواد سال هاست یکدیگر را می شناسیم و او دوست قدیمی من است. او خیلی اهل شعر است و حوزه مطالعاتی اش هم متنوع و وسیع است اما من هیچ وقت از او نمایشنامه نخوانده بودم و خبری از ...
خدا کند کسی شبیه نیما نباشد!
کوتاه طوری بود که مخاطب عام نداشت، دیده نشدم. با وجودی که بازیگر گمنامی بودید ولی یکی از نقش های محوری در سریال سروش صحت را ایفا کردید. چطور به بازیگران این مجموعه پیوستید؟ سال 98 در نمایشی به نام لانچر 5 که بسیار دیده شد، اجرا داشتم. آقای صحت 6-5 بار آمد و این نمایش را دید، سپس از من دعوت کرد به دفترشان بروم. اولش نرفتم، چون مادرم تازه فوت شده بود و حالم مساعد نبود، ولی ...