سایر منابع:
سایر خبرها
داشتم از سوراخ حمام تختی را دید می زدم گفت بیا پایین!/ زاگالو دوستم داشت و بازیکنش را مجبور کرد پیراهنش ...
؟ بله! اتفاقاً یکبار که از دریچه بالای حمام داشتم مشت و مال دادن تختی را می دیدم که متوجه شد. خندید و گفت بیا پایین. رفتم و پدربزرگم مرا به او معرفی کرد. تختی واقعاً بدن ورزیده و عضلانی داشت. آن بدن برای من که یک پسر 11 ساله بودم فوق العاده ورزشکاری و پهلوانانه به نظر می رسید. هیچ وقت شده بود که با او رودر رو شوید؟ بله بارها در کوچه او را می دیدیم. البته یک بار هم در زمین سمت ...
پیام شهدا| شخصیت امام تا سحرگاه برایم نمایان شد
ملاخانه می فرستم. به من می گفت مشکل داری با من در میان بگذار، چون در آن زمان پدر در تهران کار می کرد او هم نقش پدر را در خانه داشت و هم برایم دوست بود. مادر شهید در توصیف عشق و ارادت ایشان نسبت به حضرت امام با بیان خاطره ای نقل می کند: او هنگام مدرسه در ساری منزل دوست عمویش بود. عمویش حزب الهی به تمام معنا بود. آن موقع که همه شاه را پرستش می کردند او امام را کاملاً می شناخت. روزی از ساری ...
قتل دوست صمیمی به خاطر بدگویی
مرد جوان می گوید دوستش پشت سر او به پدرزنش بدگویی کرده بود و همین موضوع انگیزه قتل شد. به گزارش خراسان، جوان 28 ساله ای که در یک قرار مرگبار، دوست صمیمی خود را با یک ضربه کارد به قتل رسانده است، هنگام بازسازی صحنه جنایت، انگیزه این آدم کشی خیابانی را به سخن چینی خانوادگی گره زد. حدود ساعت 13:45 شانزدهم آبان بود که "علی-ب" به دنبال تماس تلفنی یکی از دوستانش به محل قرار در ...
بازداشت دزد مدرسه هنگام زورگیری از مادر خودش / در مشهد رخ داد
مقدار مواد کافی نبود به همین دلیل سوار بر خودرو شدم و به منزل مادرم آمدم تا مبلغی هم از او به زور بگیرم که توسط پلیس دستگیر شدم. در همین حال مالک پراید پس از حضور در کلانتری گفت:از مدتی قبل به دلیل آن که از همسرم طلاق گرفتم با این پراید مدل پایین در یکی از تاکسی های اینترنتی مشغول کار شدم تا هزینه های خودرو و دو فرزندم را تامین کنم. شب بعد از آخرین سرویس کاری، خودرو را مقابل منزلم پارک ...
گفت وگو با مردی که 257 بار یک روزه به دماوند صعود کرده است /آسفالت به آسفالت!
هایی که به شکل جدی و به نیت کوهنوردی رفتم از سال 1382 که در شرکت مشغول به کار شدم، آغاز شد. براساس علاقه ای که از کودکی به طبیعت و کوه داشتم و جمعه ها هم بیکار بودم، تصمیم گرفتم کوهنوردی کنم. آن زمان یکی از دوستانم با من همراه می شد و هر جمعه از درکه تا پلنگ چال و ایستگاه 5 توچال می رفتیم. البته معمولاً به این شکل بود که دوستم در پلنگ چال می ماند و من تا ایستگاه5 می رفتم و برمی گشتم. سال 1384 ...
به نامزدم علاقه ندارم و می خواهم از او طلاق بگیرم
دختر 22 ساله گفت: از روزی که به خاطر دارم مدام در خانه ما جنگ و دعوا بود. پدرم به شدت مادرم را کتک می زد و من هیچ خاطره خوبی از دوران کودکی ندارم. اما وقتی به 15 سالگی رسیدم در مسیر مدرسه به پسر جوانی دل بستم که مسیر زندگی ام تغییر کرد. وحید حدود 20 سال داشت و بیکار بود اما من شیفته نگاه های محبت آمیزش شدم و تنها برای دیدار با او به مدرسه می رفتم . هیچ علاقه ای به تحصیل نداشتم ولی با ...
سواستفاده از گالری دیگران
. بهرحال ما با هم نامزد بودیم و قرار بود ازدواج کنیم. شب را توی خانه او با دوستانش جشن گرفتیم. بعد از تولدش کم کم رفتار فرشاد عوض شد. خیلی جواب پیام هایم را نمی داد. مدام دست به سرم می کرد. هر روز یک بهانه می آورد. تا اینکه چند روز کامل از او بی خبر بودم. در خانه اش رفتم ولی آنجا نبود. از آنجا رفته بود. دیگر جوابم را نداد. من دیوانه شده بودم. همه جا سر می زدم سراغ تمام دوستانش ...
غلامرضا تختی به روایت همسرش؛ او قربانی دو چیز شد!
. روز بعد مهمان داشتیم. ما توی اتاق مهمان خانه مان یک بوفه داریم که مدال های تختی را توی آن جمع کرده ایم، روی مدال ها را خاک گرفته بود. ضمنا کلید این بوفه پیش خواهر تختی است. گفتم کلید را از خواهرت بگیر و بده به من تا بوفه را گردگیری کنم، گفت باشد. فردا می گیرم. ولی مثل این که رفته بود به خواهرش گفته بود و خواهرش کلید را نداده بود. پرسیدم: این ساعت کجا می روی؟ برای ناهار می آیی؟ گفت: نه، می روم یک ...
کدام فرزند سردار سلیمانی در غیاب او فوت کرد؟
... اول خودتان را معرفی کنید. نصرالله جهانشاهی هستم؛ پاسدار بازنشسته نیروی زمینی که 63 سال دارم. بنده ورودی سال 1362 هستم؛ البته دو سال پیش از آن هم از عملیات فتح المبین و طریق القدس در جنگ به عنوان بسیجی حضور داشتم و تا سال 1397 بهصورت دائم، راننده حاجی در لشکر ثارالله، قرارگاه قدس و نیروی قدس بودم تا اینکه به دلیل جانبازی، اواخر دهه هفتاد بازنشسته شدم؛ ولی حاج قاسم اجازه نداد بروم و ...
اعترافات هولناک زن ورزشکار بعد از قتل همسرش
از دوستانم، دسیسه ای شوم برای من طراحی کرده اند به همین دلیل هم با اعتمادی که به دوست مطلقه ام داشتم، شبانه به خانه اش رفتم، اما ناگهان جوانی وارد آن خانه شد که ... بیشتر بخوانید صدای زنگ بی موقع تلفن، سارق را لو داد صدای زنگ بی موقع تلفن همراه زن خدمتکار، راز سرقت های او را برملا کرد. بیشتر بخوانید سیم مفتولی دزد خودرو ها را لو داد جوانی که به خاطر داشتن ...
پسرم این شهادته!
وقتی از آن پارچه تترون برایش پیراهن دوختم، به خانه که آمد آن را با عجله از تنش خارج کرد و گفت: مادر جان این پیراهن تازه و اتوکشیده امروز آبروی مرا برد! فکر کردم نقصی در آن بوده پرسیدم چیزی شده است؟ گفت: نه خجالت می کشم این پیراهن تازه و اتوکشیده را بپوشم و با دوستانم که دستشان تنگ است بیرون بروم. هرگز کفش نمی پوشید و دمپایی به پا می کرد. سیدمحمد هیچ وقت از خود و یا کارش به خانواده چیزی ...
وارد خانه که شدم فهمیدم تنهاست /در تمام مدت سه سال به من تعرض میکرد
آغاز شد. دختر جوان در اظهاراتش گفت: سال 95 از طریق یکی از دوستانم با او آشنا شدم. رابطه ما هر روز بهتر می شد تا اینکه یک روز کسری با این بهانه که قصد دارد من را به خانواده اش معرفی کند مرا به خانه شان دعوت کرد، اما وقتی به آنجا رفتم متوجه شدم او تنهاست. می خواستم از خانه اش بروم که مرا مورد تعرض قرار داد. پس از آن هم به بهانه ازدواج و اینکه مرا دوست دارد3 سال مرا اغفال کرد، اما از چند ...
مادرانی که بوی بهشت می دهند
تقی همسرم مغازه کفاشی اش را تعطیل کرد و در خانه نشست. می گفت می خواهم برای همیشه به محمد تقی خدمت کنم. او عاشقانه به پسرمان خدمت کرد. جسم محمدتقی کاملاً بی حرکت بود با این حال پدرش روزی چهار مرتبه بدن او را کاملاً شستشو می داد؛ در طول شبانه روز هر دو ساعت یک بار او را جا به جا می کرد و حتی اجازه نداد به اندازه سر ناخنی بدن او زخم شود. وقتی من و همسرم کنار تخت او می رفتم و صداش می زدیم چشمانش را باز ...
به یاد حاج عیسی؛ خادمی مخلص و وفادار
در سال 1306 در روستای ابرجس نزدیکی روستای کِرمجگونِ قم متولد شد. تا قبل از درگذشت پدرش اسدالله، به مکتبخانه فرستاده شد و سواد قرآنی یاد گرفت اما با مرگ پدرش به اتفاق مادر و بقیه اعضای خانواده اش به تهران آمد و در محله های اطراف جنوب شهر، در میدان شوش ساکن شد. این جوانِ روستایی، کار در تهران را با دستفروشی و دوره گردی شروع کرد و سال ها بعد با شراکت یکی از دوستانش در محدوده میدان شوش ...
آسمان شناس منتشر شد
.... از اینکه می دید حسن روحیۀ مذهبی دارد. شاید به خاطر این بود که پدر خودش هم سال ها در حوزۀ علمیه تحصیل کرده بود، هرچند معمم نبود. سرهنگ، حسن را نصیحت کرد و گفت: حرفی ندارم ضامنت بشم، ولی اگه ارتش می ری، باید خودت رو فراموش نکنی و آدما و محیط اطراف، تو رو تحت تأثیر قرار ندن. حسن، سرهنگ را دوست داشت. آن موقع دلش می خواست مثل او قوی و بااراده شود. شب های جمعه، از دانشگاه به امیریه ...
مقتول زندگی مرا به شوهر سابقم گزارش می داد
کردم و قصد داشتم از آن خیابان خارج شوم که ماشینم ناخواسته به او خورد. بعد هم از ترس فرار کردم. قاضی سؤال کرد: چرا در بازجویی ها به عمدی بودن تصادف با همدستی همسرت اعتراف کرده بودی؟ متهم پاسخ داد: تحت فشار روانی اعتراف کردم. قاضی پرسید: دوربین های مداربسته محل نشان می دهد تو روز قبل از حادثه چند باری در حوالی خانه مقتول پرسه زدی. چطور ممکن است ساعت 7 صبح روز بعد اتفاقی با او تصادف ...
جنگیدن برای نابودی رژیم صهیونیستی، نذر مادر برای شفای فرزندش
برود و همه دکترها از درمانش ناامید بودند. مادر بعد از فلج شدن پسرش عرض توسل به امام غریب خراسان می برد و برای شفای او گردنبندش را نذر امام رضا(ع) می کند، عهد می بندد تا سن 18 سالگی مهدی، هر سال روز تاسوعا گوسفند قربانی کند. بعد هم با خودش می گوید کاش این جنگ زودتر تمام شود، اما اگر نشد نذر می کنم مهدی هم لباس رزم بپوشد و به جبهه برود. نذر می کنم اگر سن بچه ام به این جنگ نرسید، هر وقت بزرگ و جوان ...
چه زمانی حال شما خوب است؟
...، جلوی درِ خانه، جایگاهی هست که گل و غذا و ادویۀ خوشبو می گذارند تا ارواح خبیث و سرگردان از آنها بخورند و استشمام کنند و به ساکنین آن منزل آسیب نزنند. این افراد برای ارواح خبیث، قدرت مستقلی متصور هستند که می توانند به آنها صدمه بزنند. اسلام و ادیان توحیدی به شدت با این تفکر مقابله کرده اند. ما خدای یکتایی را می پرستیم که هرچه داریم به واسطۀ رحمت اوست. ما از او می خواهیم تا ما را ...
فرار به جنوب بعد از دوئل عشقی مرگبار
و آن دختر با هم هستیم. اما یک شب او عکس ها را به المیرا نشان داد و دستم رو شد دختر جوان منکر همه ماجرا شد و مقتول هم حرف های او را باور کرد و با من دشمن شد. شب حادثه چه اتفاقی افتاد؟ دوستم با من قرار گذاشت. قرارمان پارکی در محله نظام آباد بود. به محل قرار رفتم از او خواستم که المیرا را فراموش کند، اما با هم درگیر شدیم. من هم با چاقویی که به همراه داشتم ضربه ای به او زدم. اما ...
خواسته ها و توقعات از مردان در گفتگو با زنان
...، نه بیکاریم، نه پای تلفن و نه در تفریح، چرا وقتی شب از سر کار برمی گردند منزل، طلبکارند؟! یاسمن (23 ساله): کاش بعد از اشتباه عذرخواهی می کرد. نسترن (26 ساله): از صبح تا شب مشغول کار فرسایشی خانه داری هستم و تنها توقعم این است که شب وقتی همسرم می آید، به جای اینکه کنترل تلویزیون را دست بگیرد یا با گوشی موبایل بازی کند، کمی با من حرف بزند. تکنیک هایی برای تقویت ...
خواسته ها و توقعات از مردان در گفتگو با زنان
به انگیزه روز زن پای درددل های کوتاه زنان- شاغل و خانه دار- نشستیم. برخی با استقبال از سؤال ما، انگار که همسر خودشان این درددل را می شنود، مستقیم خطاب به آن ها نوشتند یا فایل صوتی ارسال کردند، به این امید که به نظر سایر آقایان برسد. فرشته (37 ساله): زنان در خانه اگر بیشتر از مرد ها زحمت [...]
نقشه کثیف مرد رمال برای زن جوان/زندگیم تباه شد!+جزییات تکاندهنده
نمی نشستم. وی در ادامه گفت: آن روز وقتی سیر تا پیاز مشکلاتم را برای فریده گفتم، او مرا به یک رمال معرفی کرد که نسخه هایش دشمنان را به یکدیگر پیوند می دهد! او که مدعی بود رمال 60 ساله تاکنون گره مشکلات خانوادگی بسیاری را با وردهای شفابخش گشوده است، پیشنهاد کرد که به آن مرد رمال شک نکنم و مشکلاتم را برایش بازگو کنم. این بود که راهی خانه آن مرد حیله گر شدم. زن جوان که دیگر اشک ...
فال حافظ جمعه 15 دی 1402
زمان درمان خواهد شد. بیشتر مراقب خودتان باشید. مرحبا طایر فرخ پی فرخنده پیام خیر مقدم چه خبر دوست کجا راه کدام ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست هر چه آغاز ندارد نپذیرد انجام فال حافظ امروز شما تیر ماهی عزیز این تفسیر را دارد که به زودی خبر باورنکردنی به شما خواهد رسید که در زندگی شما تاثیر زیادی داشته و اوضاع را کاملا عوض خواهد کرد. از فرصت ...
ادیبستان تابناک ؛ سی و نهم
حسین عاملی معروف به شیخ بهایی دانشمند بنام دوره صفویه است. اصل وی از جبل عامل شام بود. بهاء الدین محمد ده ساله بود که پدرش عزالدین حسین عاملی از بزرگان علمای شام بسوی ایران رهسپار گردید و چون به قزوین رسیدند و آن شهر را مرکز دانشمندان شیعه یافتند، در آن سکنی گزیدند و بهاءالدین به شاگردی پدر و دیگر دانشمندان آن عصر مشغول گردید. 1031 هجری در پایان هشتاد و هفتمین سال حیاتش ذکر کرده اند. او در شهر ...
سال ها آمین گوی دعای شهادتش بودم
شدنش می گذشت. گویا شهید عربی از نیرو های عملیاتی هم بودند؟ بله، روحیه عملیاتی داشت. خودش تعریف می کرد در همان بدو استخدام او را به مأموریت کردستان می فرستند. شهید در بحث درگیری با کومله در مهاباد مدتی مشغول می شود. مدتی هم مشغول مبارزه با ضد انقلاب و جدایی طلب ها بود. چه زمانی به شهر قم رفتید؟ بعد از ازدواج با هم به قم رفتیم. من اصالتاً محلاتی و از توابع استان ...