سایر منابع:
سایر خبرها
سوزاندن به بهانه رابطه نامشروع با همسر
قبل در اختیار داشتم به قفسه سینه وی فرو کردم که آقای(م پ) من را گاز گرفت و بعد به(ع الف) که راننده خودرو بود گفتم تو بیا صندلی عقب که وی خودرو را متوقف کرد و من راننده شدم(ع الف) رفت به صندلی عقب خودرو و چند مشتی را به مقتول زد. قاضی رمضانی افزود: متهم اضافه کرد من و آقای(ع الف) به همراه مقتول به سمت زمین کشاورزی پدرم(ع الف) در روستای پهنایی قاین رفتیم و موضوع را با پدرم درمیان گذاشتم ...
شهیدی که خانواده اش را در جبهه ملاقات می کرد
شود طبق فرمان مولای متقیان که زینت بخش نهج البلاغه است عمل کنم و سعی خواهم کرد اموال بیت المال را در راه صحیح و به مصرفی معقول برسانم. ابتدا حق مستضعفان را ادا خواهم کرد و سپس برای رفاه عمومی مردم می کوشم. سیاوش مه رو، همولایتی و از دوستان دوران کودکی شهید نیز با بیان خاطراتی از این سردار شهید می گوید: ما در سال های 1332 به بعد در دبستان عنصری آشخانه با هم درس می خواندیم. او پسر عمو ...
فرهنگ در رسانه
این چند سال اخیر به ندرت پیش آمده موسیقی یک فیلم مخاطب بسیاری پیدا کند، به طوری که مخاطبان منتظر ورود موسیقی به بازار باشند. اما فیلم در دنیای تو ساعت چند است درزمانی که اکران شد خود فیلم آنقدر پر فروغ نبود که موسیقی اش سر و صدا کرد تا جایی که بیشتر مخاطبان موسیقی این کار را خریداری کردند. به نظر شما چرا این اتفاق افتاد؟ بله. خوشبختانه استقبال خوبی صورت گرفت. البته از نگاه من این توجه ...
صندلی داغ طرفداری؛ علی امیری فر، از بزرگ شدن پای تنها ترین قله جهان تا "هرگز به تنهایی گام بر نخواهی ...
داشتنی اش بنویسم، پرچانگی های خود او در حاشیه قرار خواهد گرفت (شکلک خنده). بنابراین حرف هایم را برای قسمت های پایین تر متن نگه می دارم و با این توضیح که اضافه های من به صحبت هایش با رنگ مشکی نشان داده شده ، شما را فعلاً با این "سایکو" تنها می گذارم. here we go: کسی آن سوی میز، رو به گوشی تلفن و برای کسی که در آن سمت فریاد می زد، فریاد می زد که پسره دیوونه ست. کله ش داغه. کاسه داغ تر از آشه ...
گفتگو با شهاب حسینی، سوپر استار مانای ایران
...، چشمان آبی و زیبایی ظاهری آنچنانی داشت. با شوریدگی که از درونش برآمده بود، روح تازه ای به سینما دمید. آمد و چنان توفانی به پا کرد که گرد و غبار آن بعد از رفتنش هنوز در هوای سینما و تلویزیون باقی مانده. از همین رو با شهاب حسینی که سوپراستار مانای امروز سینماست و در دو فیلم سینمایی پیشنهاد 50 میلیونی و دل شکسته تجربه همکاری با خسرو شکیبایی را دارد، در مورد تفاوت ستاره های امروز، دیروز و روند ...
والدین راه دور، فرزندان راه دور
بعضی روزهای تعطیل با هواپیما به دیدن او می روند. پدر و بچه ها رابطه ای نسبتاً خوب و صمیمی دارند و هرچند این فاصله ی بین آنها مشکلات زیادی ایجاد کرده، اما همه سعی می کنند وضعیت را به بهترین شکل ممکن درآورند. پسر به محض اینکه به مرحله نوجوانی می رسد، احساس می کند که دوست دارد وقت بیشتری را با پدرش بگذراند. از همین رو، در تابستان کاری موقت در شهر پدرش پیدا می کند. وقتی سال تحصیلی جدید آغاز می شود، او ...
بردار قهرمان قصه ما: جنگ تاریخ انقضاء ندارد
آر پی جی خنده ام تلخ شد گلوله ی توپ که منفجر شد دست های علی اصغر رو زود تر از خودش فرستاد بهشت ، به طرفش دویدم سرش رو گذاشتم روی پاهام به سختی حرف می زد گوشم را گذاشتم جلوی دهنش گفت: داداش وصیت نامه ام تو جیب پیراهنت دیشب که خوابیده بودی بعد از غسل شهادت وصیت نوشتم. دست بردم توی جیب پیراهنم وصیتش را درآوردم . نوشته بود خدایا مرا از گردن مثل امام حسین(ع) و از دست ها مثل عباس شهید کن . دشمن داشت ...
عکاسخانه نخستین عکاس زن ایران
یک تهران بود و یک زینت خانم عکاس! نخستین خانمی که مجوز عکاسخانه را به نام خود زد، زینت بلوطی تبریزی بود. یک تهران بود و یک زینت خانم عکاس! نخستین خانمی که مجوز عکاسخانه را به نام خود زد، زینت بلوطی تبریزی بود. از همان زمان هم بنای عکاسخانه اش را در منطقه ما به نام میترا زد و چراغی که روشن کرد هنوز بعد از 70 سال کم فروغ نشده است. زینت خانم 5 اسفند 1385 دارفانی را وداع گفت. اما عکاسخانه ...
"نفوذ" همه جا هست؛ "بادیگارد" هنر انقلاب کجاست؟
الیاس از یک طرف و از طرف دیگر، هم نظر بودن دختر حاج حیدر و شیلا خداداد، همسر مهندس زرین ، در فیلم قابل تآمل است. پارادوکس حیدر و دخترش هم در فیلم مشخص است، حیدر به دخترش می گوید: الیاس پسر خوبیه و دختر در پاسخ به پدر می گوید: مشکلم شغلشه. من تو مدرسه نمی خوام حتی، شغل شما رو بدونن و همش دلشوره ی اینو دارم بیام فرودگاه، جنازتون رو، تحویلم بدهند. تناقض اشرفی و حیدر در فیلم، با عدم دریافت ...
هنر برای آدم نان و آب نمی شود
...! – نه اینکه فکر کنید زمانه امروز اینطور است. همان زمان هم اتفاقا خیلی ها به این موضوع حسادت می کردند و جلوی خودم به کریمی می گفتند همه چیز را به مفیدی نگو، 2 روز دیگر می گوید خودم استاد شدم و جای تو را می گیرد. ولی او حرفی زد که بعد از 68 سال هنوز در ذهنم مانده و هیچ وقت هم یادم نمی رود. گفت اول اینکه این پسر ساده یزدی چنین حرفی نمی زند. دوما اگر هم بگوید معلوم می شود آموزش های من را ...
سیره مبارزاتی امام هادی(ع) در محاصره نظامی
حضرت رسیده و گفت: فدایت شوم! اینان خواسته اند نور تو را خاموش سازند و جلال و عظمت تو را در میان مردم بشکنند و برای همین در این جای ناپسند شما را فرود آورده اند. امام هادی علیه السلام با نیروی اعجاز خویش توجه صالح بن سعید را به نقطه ای جلب نمود و با دست مبارک خویش محلی را نشان داد. وقتی صالح به آن جا نگاه کرد، باغ های سرسبز و قصرهای زیبایی را مشاهده نمود که از دیدن آن همه مناظر حیرت انگیز، چشم هایش ...
حفظ تماس کودک و والدی که از هم دورند (1)
...، چطوری؟ پسر: بد نیستم. پدر: آیا واقعاً خوب هستی؟ سرحال به نظر نمی آیی. پسر: نه؛ دلیلی ندارد کسل باشم. پدر: فکر کردم شاید به خاطر اینکه از هم دور هستیم ناراحتی. من خودم به خاطر این مسئله بسیار ناراحت هستم. دلم برایت خیلی تنگ شده. پسر: راست می گویی؟ خوب من هم دلم تنگ شده پدر! آدری پس از جدایی از شوهرش شدیداً احساس تنهایی و اندوه می کرد. وی نخستین صحبت تلفنی با ...
ماهنامه سنجاقک در ایستگاه صد و سی و سوم
را شکر کردند . در ذیل بخش دیگری از این ماهنامه با عنوان مثل گل بهاری می خوانیم: بابا پسر نداشت. همه می گفتند: او پسر ندارد و دیگر بعد از او نامش نمی ماند! خدا به او دختر داد؛ یک دختر زیبا و پر از بوی گل های بهاری. بابا خیلی خوشحال شد. همه گفتند: پسر خیلی خوب است. پسر اسم پدر را زنده می کند. اما بعدها این دختر بهشتی، دو پسر گل به دنیا آورد. او فاطمه است؛ بهترین دختر و بهترین ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (247)
چپ بود، به بقل دستیت نگاه میکرد باهاش جر و بحث میکرد یهو میزد زیر گوش تو. وقتی دوستِ صمیمیت رو پس از یه سال میبینی 9- بیژن خراسانی صبح ها میره پخش شبکه ورزش، کتری رو میذاره رو گاز، از تو آرشیو دو تا فیلم اتومبیلرانی در میاره گزارش می کنه تا بقیه بیان. 10- راننده تاکسیه بطری نوشابه رو از پنجره پرت کرد بیرون بعد با لبخند گفت برو هزار سال بعد تجزیه شو. چرا اینجوری شدیم ...
مروری بر سیره و زندگانی امام هادی (ع)
– کنیه آن امام همام ” ابوالحسن ” و لقبهای مشهور آن حضرت ” هادی ” و ” نقی ” بود . حضرت امام هادی (ع ) پس از پدر بزرگوارش در سن 8 سالگی به مقام امامت رسید و دوران امامتش 33 سال بود . در این مدت حضرت علی النقی (ع ) برای نشر احکام اسلام و آموزش و پرورش و شناساندن مکتب و مذهب جعفری و تربیت شاگردان و اصحاب گرانقدر گامهای بلند برداشت . نه تنها تعلیم و تعلم و نگاهبانی فرهنگ اسلامی را امام دهم (ع ...
مهر و وفا؛ طریقتی که از تحریر به عمل رسید
پیکر دوشهید مدافع حرم که یکی از آنها همسرم بود، به فرودگاه برویم، من بی تاب و بی قرار، نگران از حال رضا بودم، لحظه ها به سختی می گذشت تا زمانی که پرواز نشست و پیکر همسرم را طی مراسمی از هواپیما به جایگاه منتقل کردند؛ در همان حالی که گریه و زاری می کردم رضا به من گفت: مامان گریه و زاری نکن، گردنت را بالا بگیر، بابا جای خوبی رفته و بعد وقتی به سمت پیکر پدرش رفت چنان باصلابت فریاد زد: لبیک یا زینب ...
شهید "حبیب الله کریمی"؛ مبتکر ساخت سکوی توپ های دوربرد در هور
به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس ، در این یادداشت اختصاصی که در اختیار خبرگزاری دفاع مقدس قرار داده شده، آمده است: "همه اش فکر می کرد که باید پسر داشته باشد. بارها دعا کرده بود و نذر و نیاز و توسل. اما انگار باید کار دیگری می کرد. بار زیارت بست و از آبادان پیاده رفت کربلا. یک روز موقع زیارت، به دلش افتاد که به حبیب ابن مظاهر توسل کند. از حبیب مظاهر خواست تا برایش دعا ...
سعۀ صدر و زلال بودن آوینی مرا مجذوب او کرد؛ مرتضی وجوهی دارد که من نمی فهمم
و شکار خاموش حرف می زنی طبیعتا من می بینم که پس این عمر هدر نرفته . * صادقانه تر و خارج از ژست های معمولی رسانه ای حرف بزنیم. کیومرث پور احمد برای ما منبع لایزالی از فهم و حس کردن عشق بود. این منبع لایزال سرچشمه در کجا داشت؟ در روانشناسی می گویند که سرشت آدم ها تا 5 سالگی شکل می گیرد لابد این عشق در پدر و مادرم وجود داشته، از طرفی هم من چهارمین پسر خانواده بودم ،بعد از من یک ...
شعر شهادت امام علی النقی الهادی (ع)
...> سینه زدن با عاشقات، نماز مستیِ منه این سینۀ خسته باید، یه روز براتُ بشکنه تو حلقۀ سینه زنی، وقتی برات شور می گیرم پاک میشه زنگار دلم، آینه می شم- نور می گیرم این گریه ها روز حساب، توشۀ کوله بارمه این سینۀ کبود شده، مدال افتخارمه بندگی رو یادم دادی، با راه و رسم نوکریت معنی عشقُ فهمیدم، با اون نگاه دلبریت معجزه کردی آقاجون، که عاشق ...
خیز علی مطهری برای تاثیرگذاری بیشتر /نیابت یا ریاست مجلس
روزگاری می گفتند پسر کو ندارد نشان از پدر، تو بیگانه خوانش مخوانش پسر! . او فرزند خلف پدرش است. به گزارش 9صبح، اگر سهم الارث او از آن پدر، تنها شجاعتش باشد، عالمی را کفایت می کند. او جز راست نمی گوید و هر راستی را هم می گوید. حداقل تا امروز چنین بوده است. او قانون را فصل الخطاب می داند. نه واهمه ای دارد که با سخن حق، قدرتمندان را ناخرسند سازد و نه از اینکه با بیان حقیقت، از ...
مرده ای که برای پسرش ایمیل زد!
شرایط عادت کرده و به مادرت هم کمک کرده باشی.من به تو افتخارمی کنم و مطمئنم از پس همه چیز برمی آیی. پدر این پسر برای پسرش می نویسد که هنگامی که بیمار بوده از یک سایت به نام Future Me ایمیلی برای او فرستاده که چند سال بعد دریافت می کند و این ایمیل همان ایمیل است. سایت Future Me سایتی است که افراد می توانند از طریق آن ایمیلی برای خود یا دوستان و فامیل شان بفرستند البته نه در ...
چند داستان خواندنی
خجالت زده نکن. سعی کن به یاد بیاوری وقتی یک دختر کوچک بودی و مجبور بودم دنبال تو بدوم، وقتی برای رفتن به حمام بهانه می آوردی. وقتی می بینی من چقدر با تکنولوژی جدید ناآشنا هستم، به من زمان بده یاد بگیرم و طوری نگاه نکن که... و به یاد بیاور من چه صبورانه به تو همه چیز را آموختم، مثل غذاخوردن مناسب، لباس پوشیدن، شانه زدن موهایت و رویایی با مسائل مسائل روزمره... روزی که می بینی من ...
دلایل ترس داعشی ها از دختران کرد؟
، عدی مصاحبه کرده بودم. نگاه سرد و پوچ عُدَی به من هنوز که هنوز است مو را به تنم سیخ می کند؛ او در آن مصاحبه به چشمان من زل زد و گفت: می توانم به آسانی کشتن یک مگس، تو را هم بکشم. مصطفی هم سیگار پشت سیگار می کشید و هر از گاهی می زد زیر آواز. هم او و هم فهد با بی تفاوتی خاصی رانندگی می کردند، اما علیرغم چند اتفاق نزدیک به تصادف در تاریکی و گذر پر سرعت از چاله و چوله های جاده و سرعت گیرها ...
شهادت امیر برای دشمنانش گران تمام شد
همرزمانشان گلوله ای به نزدیکی قلبش می خورد و مابین دشمن و نیروهای خودی می افتد. امیر قصد آوردنش را می کند و هرچه دیگران مخالفت می کنند و می گویند تو را هم می زنند، قبول نمی کند و هر طور شده او را به عقب می آورد. همرزمانش می گفتند وقتی امیر نیروی زخمی را آورد دیگر آن آدم سابق نبود. حالت نگاه و چهره اش طور دیگری شده بود. در اثنای مبارزه چندباری به دوست زخمی اش سر می زند و بار آخر شدید گریه می کند. امیر کسی ...
ای کاش یک روز بلند قد شوم!/ من یک آدم سیاسی هستم/ اگر روزی ازدواج کنم و بگویند فرزندت کوتاه قد می شود، ...
غیر اینصورت با بالا رفتن سن انتخاب و حساسیت بالا می رود و به شغل، قیافه، تحصیلات، خانواده و ...انواع و اقسام حساسیت نشان می دهد، الان من 39 سال سن دارم و باید منتظر باشم که یک پسر 45 ساله به خواستگاری من بیاید که اینطوری خیلی سخت است (با خنده می گوید). البته من معتقدم انسان به هر چیزی که علاقه داشته باشد با پشتکار می رسد، به عنوان مثال من علاقه زیادی به تلویزیون داشتم که خوشبتانه رسیدم ...
روایتی از نسل اول بادیگارد های جمهوری اسلامی
نزده بود و اصلا بیمارستان هم نرفته بود. البته یادم نمی آید که چطور درمان شد اما هر کس دیگری بود از این مجروحیت برای خودش دکانی درست می کرد، این مرد به قدری با تقوی بود که بعد از انقلاب هیچ جا این موضوع را مطرح نکرد. بعد از سقوط رژیم ستم شاهی در دادستانی مشغول به کار شد و در قضاوت هم دستی بر آتش داشت. او در محاکمه ایادی ساواک هم حضور فعال داشت، البته مرد عملیاتی بود و آرام و قرار نداشت و مدام فعالیت ...
روایتی از ازدواج جمشید مشایخی با همسرش
: کتکی که از پدر خوردم من گیتی رئوفی هستم. پدرم افسر شهربانی بود.پدرم مردی بسیار سخت گیر و متعصب بود. یک روز پدرم از محل کارش که در اداره شهربانی بود، سر زده به خانه آمد و همین که خنده مرا که آن موقع ده-یازده ساله بودم،شنید، به شدت عصبانی شد، کتکم زد و گفت: صدای هیچ زن و دختری نباید از خانه بیرون برود. یکی از تیمسارهای ارتش که همسایه ما بود دختری به نام نسرین داشت. ...
چگونه کودکی با ادب تربیت کنیم؟
خیلی بهتر است احساساتش را محترمانه بروز دهد؛ برای نمونه به جای این که بگوید تو مامان بدی هستی، هیچ وقت مرا پارک نمی بری، بگوید می شود بعد از فروشگاه به پارک برویم؟ از واکنش بیش از اندازه اجتناب کنید اگر کودک تان شما را زد و گفت تو احمقی سعی کنید ناراحت نشوید (در واقع شما می دانید که احمق نیستید)؛ کودکی که می خواهد جلب توجه کند ممکن است ناخوشایند ترین چیز ها را بگوید تا واکنش ...
حاج علی : مش حسن چقدربهت گفتم کدخدا اسکندرقابل اعتماد نیست !
بالاگریوه : دریک گوشه ای از این دنیا دهکده ای بود به نام دهکده (جهاندار)در این دهکده هر روز اتفاقات تلخ و شیرین زیادی رخ می داد .اکثر مردم ده انسان هایی خوش قلب و مهربون بودن که شب و روز برای یک لقمه نون حلال زحمت می کشیدن .توی این دهکده اما یه نفر بود که یه مقدار اخلاقش با بقیه فرق میکرد،اسم این ادم کدخدا اسکندر بود البته نه این که اون کدخدا باشه و بقیه مردم رعیت!!!نه اصلا این طور نبود،چون بعد ...
اشعار آیینی ویژه شهادت امام هادی علیه السلام
وارث : ... پسر حضرت دریا! دل ما را دریاب ... یادتان هست نوشتم که دعا می خواندم داشتم کنج حرم جامعه را می خواندم از کلامت چه بگویم که چه با جانم کرد محکماتِ کلماتِ تو مسلمانم کرد کلماتی که همه بال و پر پرواز است مثل آن پنجره که رو به تماشا باز است کلماتی که پر از رایحۀ غار حراست خط به خط جامعه آیینۀ قرآن خداست ...