عکس/ تولد شلوغ آناهیتا درگاهی بدون شوهرش اشکان خطیبی!
سایر منابع:
سایر خبرها
عامل جنایت در کمپ ترک اعتیاد: گل زندگی ام را ویران کرد | خودکرده را تدبیر نیست
چرا با زندگیت بازی کردی؟ اصلا در حال خودم نبود، وجودم پر از خشم بود و ناخواسته مرتکب قتل شدم. چند وقت بود که در کمپ کار می کردی؟ حدود یکی، دوماهی می شد که مشغول به کار شده بودم. باور کنید ماه ها بود که ترک کرده بودم و مواد نمی کشیدم. آن روز رفتار مادرم موجب شد تا پس از چند ماه، دوباره به مواد روی آورم و توبه ام را بشکنم. نمی دانید چقدر پشیمانم، امیدوارم خانواده مقتول مرا ببخشند و حلالم کنند چون واقعا قصد گرفتن جان او را نداشتم و می دانم تا آخر عمر باید با این عذاب وجدان زندگی کنم. ...
دلتنگ مادرم بودم، مرد معتاد را کشتم
سالم بود پدر و مادرم از هم جدا شدند و هر دو دوباره ازدواج کردند. حضانت من با پدرم بود و مادرم چون در شهر دیگری زندگی می کرد کمتر به دیدنم می آمد. یادم است بیشتر شب ها تا صبح گریه می کردم چون دلم مادرم را می خواست اما او نبود. مادرم تا یک سال اول زیاد به دیدنم می آمد اما بعد خودش بچه دار شد و کمتر سراغی از من گرفت. پدرم هم از صبح تا شب کار می کرد و من کمتر او را می دیدم. بزرگ تر که شدم چند بار ...
دو قاتل در یک قتل اشتباهی....
ضربات چاقو توسط جوانی دیگر که از خانواده طرف مقابل دعوا بود به قتل رسید. با اطلاعات به دست آمده از این ماجرا، ضارب شناسایی شده و ظرف مدت کوتاهی به دام ماموران پلیس افتاد. او در اعتراف به شرکت در نزاع منجر به قتل گفته بود: خانواده و بستگان ما از مدت ها قبل با خانواده حمید به خاطر مسائل پیش پا افتاده درگیری داشتند. این اختلافات بارها منجر به نزاع و فحاشی از سوی هر دو طرف شده بود. شب حادثه باز ...
حرف های تلخ ابوالفضل پورعرب اشک همه را درآورد!
به گزارش وقت صبح ، ابوالفضل پورعرب، بازیگر پیشکسوت سینما و تلویزیون در برنامه برمودا شبکه نسیم در پاسخ به سوال کامران نجف زاده که آیا متوجه شدید چقدر سریع موهایتان را سفید شد؟ گفت: از سر و وضعم مشخص است که دنیا چگونه بر من گذشته است. من در یک شب موهایم سفید شد. خیلی تلخ بود! صبح که از خواب بلند شدم، احساس کردم رنگ موهایم تغییر می کند، که بعد از بیماری سرطان اینگونه شد. پورعرب ادامه داد ...
ماجرای عجیب مردی که بخاطر پسر خردسالش سارق شد
. وی ادامه داد: مدتی بعد صاحب پسری شدیم و بعد خانواده همسرم به کشور آلمان مهاجرت کردند. همسرم هم اصرار داشت که مهاجرت کنیم اما من مخالف بودم. او در نهایت رفت و درخواست طلاق داد. من ماندم با پسر خردسالم. خانواده ام نیز مرا ترک کرده بودند و شرایط کار کردن نداشتم. ناچار شدم کارم را کنار بگذارم تا از پسرم نگهداری کنم اما خب خرج زندگیم را چطور تامین می کردم؟ هر ازگاهی بچه را در خانه تنها می ...
تلافی غیراخلاقی زنی که شوهرش با زنان زیادی در ارتباط بود!
به گزارش وقت صبح به نقل از خراسان، زن جوان با دیدن خیانت های متعدد شوهرش تصمیم به تلافی رفتار او با عمل ناشایست خود می کند. زن جوان از اینکه همسرش به او مدام خیانت می کند و خودش بارها او را با دختر همسایه گرفته است، آشفته شده به حدی که می خواهد به همسرش خیانت کند تا تلافی کرده باشد. او گفته: در آخرین روزهای تابستان 8 سال قبل زمانی که در اوج شور و حال جوانی قرار داشتم به مشهد ...
ماجرای عجیب مردی که بخاطر پسر خردسالش سارق شد
مرد جوان به خاطر نگهداری از پسر خردسالش، کارش را کنار گذاشت اما چون از پس هزینه های زندگی بر نمی آمد، پایش در دنیای مجرمان باز شد و باند سرقت راه اندازی کرد. از اوایل تابستان امسال گزارش سرقت های سریالی به پلیس پایتخت اعلام شد. سارقان سوار بر موتور سیکلت می شدند، صورت [...]
زن داداشم با مرد غریبه به ترکیه فرار کرد!
دختری 23ساله که با حضور نیروهای انتظامی از مرگ نجات یافته بود، درباره قصه زندگی خود به مددکار کلانتری طبرسی شمالی گفت: در خانواده ای شش نفره به دنیا آمدم؛ سه برادر دارم و تک دختر خانواده هستم. پدرم در شرکت خودروسازی کارگر بود. در کودکی اوضاع زندگی خوبی داشتم. برادرانم همه از من بزرگ تر بودند و من ته تغاری شیرین زبانی بودم که تا دیپلم درس خواندم اما دانشگاه نرفتم. از اول ...
پشت پرده سرقت 17 میلیاردی از خانه خانم وکیل برملا شد | یک اشتباه دست سارقان را رو کرد
.... یکی از آنها از سارقان حرفه ای منزل است. موضوع را با آنها درمیان گذاشتم و قرار شد نیمه شب از دیوار بالا بروند و وارد ساختمان شوند و من هم همراه خانواده ام در خواب باشیم تا پلیس به ما مشکوک نشود. البته من بیدار بودم اما آن شب تا صبح از اتاق سرایداری بیرون نیامدم. با اموال سرقتی چه کار کردید؟ اموال را تقسیم به چهار کردیم و هر کدام سهم خودش را برداشت. من با مقداری از سهمم یک گلخانه خریدم و مقدار دیگر را هم که طلا وجواهر بود به همسرم دادم تا در خانه یکی از بستگان مخفی کند. اما خب فکر خرید گلخانه و راه انداختن یک کار جدید، اشتباه بود و موجب شد دستم رو شود. ...
رسوایی زن جوان با دوربین مخفی خانه آقای مدیر/متوجه تغییر رفتار همسرم شده بودم+جزییات
را می گذراندیم اما با به دنیا آمدن اسماعیل مخارج زندگی ما بیشتر شد و در تنگنای مالی قرار گرفتیم. آن زمان سعید شاگرد مکانیکی بود و از صبح تا شب در تعمیرگاه خودرو کار می کرد ولی برای آن که بتواند درآمد بهتری کسب کند به ناچار شب ها را نیز به عنوان نگهبان در یک مجتمع مسکونی در حال ساخت مشغول کار شد. هنوز مدت زیادی از این ماجرا نگذشته بود که با تغییر رفتارهای همسرم متوجه شدم او در دام اعتیاد ...
تشکیل حلقه حفاظت برای ورود امام خمینی(ره)
را می شناخت؛ البته من خودم فقط سه چهار نفر را می شناختم. روز هشتم بود و امام نیامدند و ما از آن روز دیگر کلت بستیم. آن شب رفتیم بهشت زهرا(س) و خوابیدیم. می خواستیم برای صبح آماده باشیم. اما گفتند که در فرودگاه تانک گذاشته اند و امام نمی آید. دومرتبه دیدیم نشد و راه افتادیم و آمدیم و مردم را تشویق به تظاهرات و سر دادن شعار مشهور وای به حالت بختیار، اگر امام فردا نیاد کردیم. روز دهم بهمن ...
پلیس مشهد، خواب دزد خمار را آشفته کرد!
سال بعد احساس کردم همسرم فریب مردی در فضای مجازی را خورده است که با این سوءظن، زندگی ام متلاشی شد و من دوباره مصرف مواد مخدر را آغاز کردم. همسرم طلاق گرفت و در خانواده پدری ام نیز جایی نداشتم. به همین دلیل شب ها را در بیرون از منزل می گذراندم و با سرقت های خرد هزینه های اعتیادم را تامین می کردم اما شب قبل در حالی که به شدت خمار بودم یک دستگاه پراید را سرقت کردم تا قطعات آن را به مالخران بفروشم ...
حمله با خودرو به سفارت روسیه در کره جنوبی
به گزارش گروه بین الملل خبرگزاری فارس، مقام های محلی صبح امروز (دوشنبه) اعلام کردند که راننده ای با یک خودروی شاسی بلند به ایست نگهبانی و بازرسی سفارت روسیه در مرکز سئول کوبید که در پی آن یک افسر پلیس وظیفه زخمی شد. بنا به گزارش خبرگزاری یونهاپ، مقام های امنیتی سئول گزارش کردند که حادثه فوق در ساعت 22:10 یکشنبه شب به وقت محلی به وقوع پیوست و یک افسر وظیفه از ناحیه گردن و بازو زخمی و با ...
اوضاع وخامت بار آوارگان در نوار غزه؛ زنانی که حتی فرصتی برای گریه کردن نمی یابند /گزارشی از العربی الجدید
تنهایی و با پای پیاده با فرزندانم به رفح، شهری دورافتاده که هرگز ندیده بودم، حرکت کردم، به محض رسیدن، ناامیدی من دو چندان شد. جایی برای رفتن نبود و کسی را نمی شناختیم. اولین شب خود را در فضای باز در خیابان گذراندیم. فردای آن روز یکی از بستگانم را در میان آوارگان یافتم، او جایی برای ماندن ما پیدا کرد، یک انبار متعلق به آنروا، که برای زندگی انسان مناسب نیست تا دیروز انبار عدس و آرد بود و امروز به ...
قتل هولناک 2 کودک توسط پدر داماد در عروسی
دیگر قربانی می شدند. حالا هم من به هیچ عنوان از خون دخترم گذشت نمی کنم و تنها درخواستم قصاص متهم است. پس از آن مادر پسربچه هم که از ناحیه پا و دست آسیب دیده بود، به جایگاه رفت و گفت: هر وقت یاد آن شب می افتم، بدنم می لرزد. پسرم در چند قدمی من بود که کشته شد. پزشکان اعلام کردند گلوله به طحال پسرم خورده بود. من هم تقاضای قصاص دادم و به هیچ عنوان حاضر به مصالحه نیستم. بعد از آن ...
پیکر دخترم را از کاپشن صورتی و گوشواره قلبی اش شناختم
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، پیمان سلطانی نژاد پدر شهیده مظلوم ریحانه سلطانی نژاد که در جنایت کرمان به همراه مادر و برادرش به شهادت رسید با حضور در رسانه ملی درباره دختر شهیدش سخن گفت. وی با اشاره به اینکه اولین بار از پزشکی قانونی تماس گرفتند و پرسیدند که دختر شما کاپشن صورتی داشت؟ گفتم بله، گفتند: گوشواره اش شکل قلب بود؟ گفتم بله، این لباس شب یلداییش بود، فردا صبح که به ...
قتل وحشتناک 2 کودک در عروسی توسط پدر داماد
به گزارش سلام نو به نقل از ایران، مردی که در شب عروسی پسرش 2 کودک را به قتل رسانده و یک زن و مرد جوان را مجروح کرده بود، ماجرای آن شب را توضیح داد. متهم: من اتهام قتل عمد را قبول ندارم. در خانواده مان رسم داریم که پدر یا جد پدری داماد در شب عروسی پسرش چند گلوله به نشانه خوشحالی شلیک کند، اما نمی دانم که چه اتفاقی افتاد و گلوله ها ناخواسته به میهمانان خورد و این فاجعه رخ داد. ...
تجربه وصف نشدنی اعتکاف/ شیرینی اربعین کامل شد
اولین آمدنِ پربار چراکه همراه جمع خانواده چهار نفره اش معتکف شده است؛ او و پسر خردسالش در بخش مردانه و همسر و دخترش در بخش زنانه. حسین قاسمی در گفت وگو با خبرنگار مهر می گوید: اعتکاف تمرین خودسازی و تجربه سه روز فوق العاده است، روزها و شب هایی متفاوت که قابل وصف نیست و باید آمد و دید و تجربه کرد و به همه توصیه می کنم که حداقل یک بار آن را در زندگی خود تجربه کنند. همه چیز خوب است ...
استخدام کارآگاه خصوصی برای کشف اسرار خواستگار سارق
صورت سریالی به خانه ها دستبرد می زنند. کارآگاهی که استخدام کرده بودم، عکسی از نامزدم در حال بالا رفتن از دیوار خانه ها گرفته و برایم فرستاد. باور کردنی نبود، پسری که به خوبی توانسته بود نقش بازی کند و حتی پدر و مادرم که هردو پزشک هستند هم متوجه بازی او نشدند. نامزد سابقم به راحتی توانست من و خانواده ام را فریب بدهد. او که تا سیکل درس خوانده، خودش را مهندس معرفی کرد. می گفت مدیر شرکت ...
نشست و برخاست با اهالی دانشگاه
.... شما اگر یک روز صبح تا عصر بیایید دفتر من کنار دست من تا آخر شب بنشینید از تنوّع کارها، از طبیعت کار رئیس جمهور سرگیجه می گیرید. بنده صبح زود معمولاً ساعت هفت - حدود هفت، هفت و ربع - تابستان ها که زودتر، شش ونیم، سرکار می روم و جز وسط روز که برای نماز و ناهار می روم خانه و برمی گردم - منزل ما هم نزدیک به محلّ کار ما هست- هستم تا آخر شب، گاهی تا ساعت یازده، یازده و نیم ...
من و یک عمر جنگ و انکار ترس بی بابایی
خبرگزاری فارس - تهران، سمیه شاکریان ؛ بابا هیچ وقت زنگ نمی زد. صدای موتورش، همان صدای زنگ در بود. هر وقت صدای موتورش می آمد می دویدم توی حیاط و در آهنی سفید و بزرگ را باز می کردم. هرم داغی اگزوز موتور، از کنار ساق پایم رد می شد و من دنبال موتور بابا می دویدم تا خودم را توی بغلش رها کنم و گرمایش را توی جانم بریزم. بابا پشت در نبود یکی از شب های هفت هشت سالگی ام بود. هنوز صدای ...
اگر می خواهید هر روز صبح با انگیزه و انرژی از خواب بیدار شوید، با این 8 رفتار خداحافظی کنید
...> نور آبی که توسط تلفن های هوشمند تبلت ها و سایر دستگاه های دیجیتال ما منتشر می شود همانطور که می گویند، در چرخه خواب اختلال ایجاد می کند . اگر می خواهید در صبح احساس انگیزه و انرژی کنید،استفاده از هر وسیله ی ای در اواخر شب را باید به فراموشی بسپارید. ما همه نیاز به سم زدایی دیجیتال و خواب خوب داریم. به من اعتماد کنید، ارزشش را دارد. قبل از وقت خواب از گوشی خود استفاده نکنید . ...
نذر عجیب و بامزه یک مادر برای بازگشت پسر اسیرش
خبرگزاری فارس: یکی از آزادگان دفاع مقدس می گوید: وقتی در اسارت بودم، مادرم از من خبر نداشت. او نذری کرده بود که بعد از آزادی به من گفت. اگر چه اسارت رزمندگان دفاع مقدس، سخت بود اما حواشی و اتفاقاتی در اسارت و بعد از آن رخ می داد که امروز این آزادگان با طنز به [...]
رونمایی از زندگینامه شهیدی که آدرس مزارش را به دوستش داد
مجروح شده، رفته بیمارستان. ازش خبر نداریم. ما هم بیمارستان ها را می گشتیم تا پیدایش کنیم. همان شب مادرم خواب پدرم را که فوت کرده بود، دید. پدرم گفت: اسد اومده پیش من. مادرم وقتی بیدار شد، گفت: اسد شهید شده، من می دونم. اینا بی خود دارن دنبالش می گردن. سه روز بعد تابلوی اعلانات معراج شهدا را دیدم که اسم شهید اسدالله حقی را بر آن نوشته بود. برادر شهید اسدالله حقی تعریف کرد: چند وقت بعد از ...
دی بروین: احساسم را با فوتبال بروز می دهم
زدم اما داخل زمین چمن کلمات به انرژی در پاهایم تبدیل می شد. وقتی چهارده سال داشتم توانستم به خنک بلژیک بروم. من در حالت عادی خجالتی هستم و حالا تصور کنید به یک محیط جدید بروم و حتی لهجه ام مورد تمسخر قرار گیرد. در دو سال حضور در خنک تنهاترین بازیکن آکادمی بودم. سال اول حضورمن در آکادمی در یک اتاق که در آن تنها یک میز و یک سینک وجود داشت گذشت و در سال دوم توانستم در کنار فاسترها (خانواده ...
ازدواج عجیب دختر 10 ساله با مرد 50 ساله
به گزارش اینتیتر به نقل از وقت صبح، زن 30 ساله ای که در طرح جمع آوری متکدیان به کلانتری بانوان هدایت شده بود، درباره زندگی پرفراز و نشیب و تلخش به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: در خانواده ای پرجمعیت که از لحاظ مالی، اجتماعی و فرهنگی در وضعیت بسیار ضعیفی قرار داشت، در شهرستان تربت حیدریه متولد شدم. تنها 7 سال داشتم که پدرم را از دست دادم و تامین مخارج زندگی مان به برادرم واگذار شد. ...
سید جلال کوتاه آمد؛ فردا دبی کنار پرسپولیس
به گزارش وقت صبح به نقل از طرفداری، نخستین جلسه تمرین پرسپولیس در اردوی دبی برگزار شد. بازیکنان پرسپولیس پس از تعطیلات نیم فصل، تمرینات خود را زیر نظر اوسمار ویرا آغاز کردند. آن ها بعد از دو دیدار دوستانه با تیم های چادرملو و پیکان طی روزهای گذشته، پنج شنبه شب عازم دوبی و در هتل مستقر شدند. ورود اعضای تیم با استقبال باشگاه ایرانیان همراه بود و بازیکنان صبح امروز ...
عروجی عاشقانه با بال های بسته
شبی به سختی آن شب یاد ندارم. ماهی های کنار دریای خلیج فارس مرده بودند. آب داخل کوزه ها یخ بسته بود. حدود ساعت دو نصف شب مادرم گفت: من کاری می کنم یا بچه بهتر می شود یا از بین می رود. بعد مقداری حنا خیس کرد و روی سرش گذاشت. انگار صورتش کوچک شده بود، رنگش زرد بود. چشم هایش بسته بود و نفس نمی کشید. همه بالای سرش نشستیم و تا صبح خدا خدا کردیم، زنده بماند. وقتی هوا روشن شد، دیدیم چشم هایش را ...
این مرد امپراتور نمک در جنوب تهران است !
شب هایی که نم برف و بارانی به زمین می رسد تا صبح چند بار به این طویله سر می زند تا سقف لرزانش روی هیکل خوش تراش اسب یکه شناسش هوار نشود. از میان نمک فروشانی که از گذشته های دور در جنوب شهر تهران با گاری نمک می فروختند، فقط شاهرخ و یکی دو نفر دیگر باقی مانده اند. سورچی های نمک فروش هنوز اسب به 15سالگی نرسیده، حیوان را می فروشند و کره اسبی جوان را جایگزینش می کنند، ولی شاهرخ دلش نمی آید همپا و همراه ...