دلایل زن جوان برای جدایی از شوهر: از خیانت در پارتی تا اعتیاد
سایر منابع:
سایر خبرها
داستان ازدواج دختر 11 ساله و مرد معتاد
های اعتیادش را تامین کند. در نهایت تقی مرا به دام اعتیاد انداخت تا فرصتی برای اعتراض به حرف های او پیدا نکنم. این گونه بود که من هم درگیر مواد افیونی شدم و احساس مادری را از یاد بردم. بالاخره در 18 سالگی دختر 5 ساله ام را به خانواده شوهرم سپردم و از تقی جدا شدم. حالا اگر چه احساس رهایی از کتک های او را داشتم اما مشکلاتم چند برابر شد چراکه پدرم اوضاع اسفباری داشت و مادرم نیز به خاطر ...
آرزوهای مرده عروس 11 ساله کرمانی / اشکتان در می آید
این ها بخشی از اظهارات زن 20 ساله ای است که به اتهام سرقت توسط پلیس کرمان دستگیر شده بود. این زن جوان به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: آخرین فرزند خانواده بودم که قربانی اعتیاد پدرم شدم. در همان روزهای کودکی همواره از نداشته هایم رنج می کشیدم اما نمی دانستم چرا با دیگر کودکان [...]
دختر عاشق پیشه آبروی پدرش را برد / دوستی با مرد متاهل دردسرساز شد
روحی من در خانه خیلی بی ریخت شده بود. محبت های پدر و مادرم را پای دلسوزی و ترحم شان می گذاشتم و از سویی با فامیل هم قطع رابطه کرده بودم. حدود 2 سال از بدترین روزهای عمرم سپری شد. حس می کردم همه به چشم تحقیر نگاهم می کنند. در شرکت دوست پدرم مشغول کار شدم. می خواستم این طوری خودم را سرگرم کنم. با مردی آشنا شدم که به محل کارم رفت و آمد داشت. می گفت در آستانه طلاق از ...
آدینه با داستان/ کفش های سفید، کفش های سیاه
اول شروع می کردم. گاهی می شد شب ها که مادرم حوصله ای داشت و می خواست باهام حرف بزند مثلا می پرسید امروز چندتا کفش سفید دیدی؟ و من می گفتم مثلا 10 تا 10تا. مادرم می خندید و دست های یخ زده اش را به سرم می کشید و چیزی می گفت که نمی فهمیدم.... شکمش که جلوتر آمده بود یک روز صبح شنیدم به پدرم می گوید دیگر نمی تواند روی زمین سرد بنشیند و می گفت برای بچه خوب نیست. من که زیر پتو خودم را جمع کرده ...
قصاص تاوان زیرگرفتن عمدی پسرخاله همسر با نیسان آبی
همین خاطر شوهرم نتوانست با او صحبت کند. همان موقع دخترم را به خانه خواهرم که در نزدیکی خانه پسر خاله ام بود رساندیم و به خانه برگشتیم .دوربین های مداربسته به همین خاطر حضور ما در همان حوالی را ضبط کرده است . قاضی گفت :شوهرت مدعی است تو از او خواسته بودی هومن را بکشد. قبول داری؟ نگین: من از شوهرم نخواسته بودم که پسر خاله ام را بکشد.من اصلا از ماجرا خبر نداشتم. مادرم با من تماس ...
13 بهمن؛ سالروز شهادت 2 کودک راه آزادی از مهدیشهر
به گزارش خبرنگار ایرنا ، شهید محمود بلوری فرزند علی اکبر سال 1349 در مهدیشهر و شهید علی همتیان فرزند معصوم اردیبهشت 1346 در روستای درجزین مهدیشهر به دنیا آمدند و در سن هشت و 11 سالگی بر اثر شلیک ساواک شهید شدند. یکی از دوستان همسال شهیدان بلوری و همتیان می گوید: آن روز طبق معمول با دوست و بچه محله مان شهید بلوری مشغول بازی بودیم. محمود می گفت امام خمینی(ره) آمده است و همه مردم برای ...
اعتراض مریم مومن به انتشار تصاویر دستکاری شده خودش با هوش مصنوعی
به گزارش شمانیوز : مریم مومن بازیگر مشهور ایرانی است. مریم مومن با سریال بانوی عمارت به شهرت رسیده است مریم مومن اهل مشکین شهر و بچه طلاق است . مریم مومن اخیراستوری راجب شایعاتی که درباره اش شده است در فضای مجازی منتشر کرد در ادامه مشاهده خواهید کرد. تک فرزند خانواده است و دوران کودکی اش را در مشکین شهر اردبیل سپری کرده است. گرچه پدر نی نواز و هنرمند و مادرش اسب سوار است اما ...
دختر 15ساله: در مترو فریب پسری شدم و به خانه او رفتم
دیگر به خانه پدربزرگم نیز نرفتم اما همواره درگیری ذهنی داشتم و از این موضوع بسیار رنج می بردم. از سوی دیگر هم نمی فهمیدم که چرا پدر و مادرم این گونه و با خیال راحت مرا رها می کنند و کسی به این فکر نمی کند که در خانه پدربزرگم چه می گذرد؟! از طرف دیگر هم کنجکاوی بیشتر و آزاد بودن در خانواده،مرا به سوی ارتباط با پسری جوان کشاند که با او در ایستگاه مترو آشنا شدم . او که کتاب و کیف مدرسه ام ...
دعا کردن را هیچوقت فراموش نکنید
که در این عمل خیر شرکت کنم و رهسپار جبهه گردیدم. من بنا به فرمان امام عزیزمان که گفت جوانها بیشتر به جبهه بروند و جوانانی که در جبهه هستند خسته نشوند و به خاطر لبیک گفتن به ندای امام عزیزمان، این مسئولیت را در خودم احساس کردم و به جبهه های نور علیه ظلمت رهسپار شدم. برادران و خواهران و عزیزان انقلاب از شما می خواهم همانطور که تا بحال پشتیبان انقلاب بودید، حالا هم باشید چون که این انقلاب ...
در برابر جنگ غزه نمی توانستم سکوت کنم
شدید؟ بعد از بازی در سریال کلاه پهلوی دیده و در سریال گذر از رنج ها به خوبی شناخته شدم، ولی سریال هیولا به کارگردانی آقای مهران مدیری نقطه عطف و پرش مجدد من در بازیگری بود. ازجمله هنرمندانی هستید که به رویدادهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی واکنش نشان می دهید که آخرینش بیان موضع تان درباره جنگ غزه بود. این بی تفاوت نبودن را رسالت اجتماعی هنرمندان می دانید؟ معتقدم وقتی تریبون داری و تا ...
آدم های مجازی را از دورهمی های خانوادگی دور کنیم
افزایش استفاده از شبکه های اجتماعی موبایل به رغم استفاده مفیدی که دارند، موجب دوری اعضای خانواده شده است. به لحاظ فیزیکی به هم نزدیک هستند اما فاصله عاطفی و معنوی زیادی بین آنهاست و باعث می شود افراد خانواده کمترین مراوده و گفتگویی صمیمی را با هم داشته باشند. این تنها مشکل نیست بلکه آسیب های دیگری در روابط خانوادگی از جمله، سست شدن بنیاد خانواده ها، طلاق عاطفی زوجین و کمرنگ شدن صمیمیت میان اعضای خانواده و همچنین گسترش شکاف نسلی را فراهم کرده است. ...
طلاق های صوری؛ دور زدن قانون یا فرصت طلبی و از سر ناچاری
این نمد کلاهی برای خودم تهیه کنم اما خیلی چیزهای دیگر به ضرر من شد. چندین سال با همسرم در سخت ترین روزهای زندگی و نداری روزگار را سپری کردم و حالا که او فوت کرده از حق و حقوق خودم در این زندگی مشترک محروم شده ام؛ در واقع از یک چاله به چاهی افتاده ام و چاره ای هم ندارم. مشابه وقوع طلاق صوری را فاطمه تعریف می کند. می گوید من و همسرم خیلی به سختی بعد از چندین سال زندگی مشترک با هزار و یک ...
روایت کتاب در سوریه متوقف نشده است/ متن با وجود راویان متعدد یک کل منسجم است
سرویس فرهنگ مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) ؛ چادرنشین بودیم طرف های شاهزاده احمد. زمین های کشاورزی مان حوالی مازو بود. بهش می گویند گمناو. تابستان ها ییلاق مان، تاف و کرگه بود. پدرم، گاو خرید و فروش می کرد گله داشتیم، چوپانی هم می کرد. توی محل، دارنده شان بود. این سطور بخشی از کتاب حبیب ممدآقا؛ روایت زندگی شهید مدافع حرم حبیب رحیمی منش است که در قالب خاطرات از زبان راویان متعدد تدوین و نگارش شده است. مولف کتاب تاکید دارد که سعی کر ...
بانوی ژاپنی که روی پشت بام، الله اکبر می گفت
در ایران اینطور می گفت: با اینکه آقای بابایی، تاجر بود و وضعیت اقتصادی خیلی خوبی داشت اما اصلاً اهل تجملات نبود. همیشه روی یک زندگی متوسط تأکید داشت و در عوض، مالش را در راه خیر صرف می کرد. با این نگاه، در سال های اولیه حضورمان در ایران، در یکی از مناطق جنوبی تهران و در طبقه دوم خانه برادرش ساکن شدیم. چند سال گذشت تا در محدوده چهارراه کوکاکولا خانه ساختیم و مستقل شدیم. حالا دیگر 3 فرزند ...
رفتار زشت زن بابا با پسر نوجوان مشهدی
بهانه این که گریه های فرزندم آزارش می دهد و نمی تواند استراحت کند، شب ها را بیشتر در خانه مادرش می خوابید و من از این موضوع رنج می کشیدم با وجود این اعتراضی هم نمی کردم تا شوهرم دلخور نشود؛ چراکه مادرم همواره تاکید می کرد زن باید با لباس عروس به خانه بخت برود و با کفن هم از خانه شریک زندگی اش خارج شود خلاصه سه سال بعد در حالی که دخترم به دنیا آمده بود به خاطر شغل شوهرم راهی بوشهر شدیم از ...
خاطرات انقلاب | دهه هفتادی ها و هشتادی ها خاطرات بزرگ ترهایشان را از زنده ترین جریان تاریخی قرن نقل می ...
پدرم شنیده ام که تعریف می کند حس هیجان نوجوانی و کنجکاوی به دانش آموزان اجازه در خانه نشستن و سر کلاس ماندن و درس خواندن را نمی داد و به همین خاطر غالبا مدرسه ها و کلاس تعطیل می شد. مادرم هم بعضی وقت ها سر ذوق می آید و کنارش موضوعات دیگر را تعریف می کند: کسانی که در تظاهرات شرکت کردند و بارهاوبار ها توسط ساواک دستگیر شدند، بعد ها که جنگ تحمیلی آغاز شد، باز هم فداکارانه پای کار ماندند و خانه هایشان ...
زنان خیابانی پدیده افزایش فقر و نبود شغل
زندگی می کردیم و اولین بار مریم خانم ، زن همسایه این فکر را در سرم انداخت که بیایم اینجا و کاسبی کنم. آن زمان شوهر داشتم. خنده محو و تلخی لبانش را پر کرده است و قصه زندگی پرفراز و نشیبش را از زمان های دور شروع می کند؛ چیزی سن نداشتم که شوهر کردم. پدرم برای این که از دستمان راحت شود زود شوهرمان می داد. حتی بیشتر از کلاس چهارم هم نگذاشت که مدرسه برویم. می گفت: دختر را چه به درس خواندن. آخرش ...
شوهرم را با یک دختر جوان در بدترین حالت ممکن دیدم/ او در خانه ام با همسرم ...
شدم برای تامین هزینه های زندگی در یک مجموعه تولید نهال کار کنم. بالاخره به هر سختی بود تحصیلات دانشگاهی ام به پایان رسید اما اختلافات خانوادگی بین من و اسماعیل هر روز بیشتر می شد. حالا صاحب دو فرزند شده بودم و نمی توانستم بیکاری همسرم را تحمل کنم به همین دلیل مدام در رفتار و گفتارم با او لجبازی می کردم. وقتی به خاطر حجاب یا آرایش مرا منع می کرد من هم در یک لجبازی احمقانه بر ...
خلافکار پولدار
منزلی برای سرقت رفتیم که همسایه متوجه شد و به پلیس اطلاع داد. همگی فرار کردیم اما یکی از بچه ها گیر افتاد و همه را لو داد. آن اولین دستگیری ام بود. زمانی که مادرم فهمید، داشت سکته می کرد و می گفت اگر پدرم بفهمد، مرا زنده نمی گذارد و باید متوجه این موضوع نشود. مدتی را در زندان سپری کردم و چون اولین بارم بود با جریمه نقدی و تعهد آزاد شدم اما برایم درس عبرت نشد و باز هم به کارهای خلافم ادامه دادم، با ...
وقتی خودم را زیبا کردم خیانت به جانم افتاد ! / دخترخاله ام آتیش بیار معرکه بود !
مجازی با جوانی آشنا شدم. ارتباط ما روزهای اول فقط سرگرمی بود و وقت گذرانی. من شده بودم حامی حقوق زن ها و او هم سعی می کرد کم نیاورد و دست آخرهم فقط و فقط از تیپ ظاهری ام تعریف می کرد. مدتی از این آشنایی گذشت. شوهرم بو برده بود فکر و ذهنم درگیر شده و حواسم جمع زندگی مان نیست. اما خودخوری می کرد و به رویم نمی آورد. می خواست ببیند من تا کجا پیش می روم. مرد ...
صدور حکم اعدام برای ناپدری آزارگر
سکوت کردم و شرمنده دخترم شدم، اما همیشه عذاب وجدان داشتم و حالا دیگر نمی خواهم پنهانکاری کنم. بعد از تعرض خسرو به دخترم تا مدت ها سمیرا دچار مشکلات روحی – روانی شده بود و خودش تصمیم گرفت موضوع را با پلیس در میان بگذارد. پس از آن متهم به قضات گفت: من به این دختر تجاوز نکرده ام و اظهارات این زن و دخترش را هم قبول ندارم. اما در ادامه رسیدگی به این پرونده وقتی قاضی دستور استعلام سوابق ...
حکم مردی که هم به دخترش تجاوز کرد، هم به دخترخوانده اش
یک سال قبل دختر 14 ساله ای به نام سمیرا با مراجعه به پلیس آگاهی شکایتی را مبنی بر تعرض پدرخوانده اش ثبت کرد. وی در توضیح ماجرا به مأموران گفت: 6 ساله بودم که پدر و مادرم از هم جدا شدند و 7 سال بعد مادرم با مردی به نام خسرو که او هم از همسرش [...]
رفتار زشت زن بابا با پسر نوجوان مشهدی
بعداز آن که به دلیل خیانت های همسرم از او طلاق گرفتم و کوهی از نفرت و کینه را در دلم کاشتم اکنون شنیده ام که قصد دارد دوباره مرا به زندگی مشترک بازگرداند در حالی که من زنی زخم خورده از خیانت هستم و نمی توانم مرهم زخم های مردی باشم که بعد از من دو بار دیگر ازدواج کرد و ...
ناپدری شیطان صفت به دخترش تجاوز می کرد | صدور حکم اعدام برای این مرد
...: ما درغرب کشور زندگی می کردیم. مادرم به خاطر اختلافاتی که با پدرم داشت از او جدا شد. پس ازمدتی بامردی به نام شاهرخ آشنا شد. مادرم وضع روحی خوبی نداشت وشاهرخ با معرفی خود به عنوان روان شناس او را فریب داد وتوانست اعتمادش را جلب کند. سپس صیغه خواندند و محرم شدند. شاهرخ در تهران زندگی می کرد و ما را بعد از عقد به تهران آورد. پس ازمدتی متوجه رفتار مشکوک شاهرخ شده و از او وحشت داشتم. یک روز او مرا ...
من ؛ پویا 16 سال دارم | این اقلام برای ما از نان شب واجب تر است
خانه ساخته شود و آنها بتوانند در آن ساکن شوند. خانه مان فعلا کوچک است و فقط یک اتاق و یک هال دارد. اما اگر خدا بخواهد و دست مان برسد، تا سال بعد کامل ترش می کنیم. پویا می گوید: پدرم مسافرکشی می کند و غیر از من 3 فرزند دیگر هم دارد. البته یکی از خواهرهایم ازدواج کرده. پدرم هرچقدر هم درمی آورد، خرج خرید لوازم بهداشتی و دوا و دکتر من می شود. لوازم بهداشتی، بخشی از زندگی معلولان نخاعی است که ...
همه دربه در به دنبال این پسر بچه بیگناه در تهران هستند+ عکس
خبری نیست. به کاسبان و اهالی محل مشخصات علیرضا را می دهد، اما آنها ابراز بی اطلاعی می کنند. بنابراین با همسرم به کلانتری جوادیه می رود و آنجا اعلام مفقودی می کند. همانجا پرونده تشکیل می شود و بعد هم پرونده برای پیگیری بیشتر به اداره آگاهی منتقل می شود. علیرضا چند روز قبل از حادثه یا همان روز با هیچ کدام از اعضای خانواده مشکلی نداشته که بخواهد خانه را ترک کند؟ نه، اصلا. علیرضا ...
اینجا صفا و صمیمیت موج می زند+ عکس
.... نوجوانان قرآنی که قدردان پدر و مادر هستند و مدام از آن ها یاد می کنند ریحانه امامی که به همراه خواهرش در بخش گروهی مسابقات شرکت کرده می گوید: پدرم کارگر است هر روز بعد از نماز صبح قرآن قرائت می کند و ما را نیز به حفظ قرآن تشویق می کرد اکنون چهارخواهر حافظ قرآن شدیم، قرآنی شدنم را مدیون پدرم هستم. اینجا واقعاً بردوباخت معنا ندارد، رقیه امامی نوجوان سیزده ساله شرکت کننده ...
دختر هنرمند در کف خیابان
...> به هر حال شاید در میان بسیاری از افراد جامعه، نقاشی خیابانی یا دستفروشی، کار پذیرفته شده ای نباشد. واکنش اطرافیان به این کار چطور بود؟ خیلی بد بود، چون شهر کوچک است و دیگران حرف های زیادی در این باره می زنند. بعد از شروع این کار، از سوی دیگران قضاوت شدم که این قضاوت ها هنوز هم ادامه دارد، اما خانواده ام یعنی خواهر و مادرم؛ خیلی به من انرژی دادند، چون پدرم را وقتی 9 سالم بود از دست ...
سارقان پول های دزدی را خرج زیبایی می کردند
دوستانم به من حسودی می کردند، البته بعد از اینکه مسیر زندگی ام تغییر کرد، متوجه حسادت دوستانم شدم. میهمانی دعوت بودم، یکی از دوستانم به من حشیش تعارف کرد. می خواستم کم نیاورم و کلمه نه را نگفتم و سیگار پر از حشیش را گرفتم و کشیدم. اولش خیلی خوب بود و فضا رفته بودم و با دوستانم به قول خودشان کیف می کردم، اما تا به خودم آدم، دیدم معتاد شده ام و بعد هم که از تیم اخراجم کردند. خانواده ات ...