پای صحبت های مهری قربانیان درباره سرطانش/ همه اش لطف خدا بود
سایر منابع:
سایر خبرها
افشاگری کاپیتان پرسپولیس از ابتلایش به سرطان: علی دایی تا متوجه بهترین پزشک ایران را برایم هماهنگ کرد/ 4 ...
ام خوب است و حالا هم کلاس های مربیگری را پشت سر می گذارم. او درباره ابتلایش به سرطان گفت: به سرطان تیروئید مبتلا شده بودم و بسیار خطرناک بود. جا دارد از علی دایی تشکر کنم. یکی از دوستانم به علی آقا ماجرا را خبر داد و ایشان شبانه من را خواست و با یکی از بهترین دکترهای ایران هماهنگ کرد و من پیش او رفتم و جراحی کردم. او در ادامه چند روز خودش را در اتاق حبس کرده بود گفت: من در ...
مجری سرشناس ایرانی که با خود اسلحه به مدرسه می برد! | ببینید
به گزارش همشهری آنلاین ، امیر حسین مدرس در این باره گفت: چند روز با اسلحه یکی از اقوام مان که دزدیده بودم به مدرسه می رفتم. با خودم گفتم برای تئاتر لازم می شود. در آخر از مدرسه اخراج شدم.
امام خمینی به چه کسی گفتند: داری می روی، انگار با مصطفی وداع می کنم ؟
گروه جامعه خبرگزاری فارس- 9سال شاگردی که نه، هم نفسی با آیت الله خمینی که قلب تپنده مبارزات انقلاب مردم ایران بود، باعث شده بود شبیه او شود. هر بار احضار و ممنوع المنبرش کردند، وقتی تبعیدش کردند، روزی که ترک خانواده و شهر و دیار کرد، یاد استاد دور از وطن در قلبش تازه تر و عزمش برای مبارزه با طاغوت، جزم تر شد. بعد از پیروزی هم، لحظه ای از راه روشنی که انتخاب کرده بود، فاصله نگرفت. اما مدال اف ...
روایت آیت الله خامنه ای از بازجویی که دوست دوران کودکی بود
موعودی بود که امام خمینی (ره) توصیه کرده بود سخنران ها افشاگری علیه رژیم شاه را آغاز کنند. روز هفتم مصادف با جمعه بود. در این اجتماع انبوه همه چیز را گفتم. تا روز تاسوعا که دستگیر شدم این سخنرانی ها را ادامه دادم. تا ظهر روز عاشورا در پاسگاه پلیس ماندم. نمی دانستم که بیرون بازداشتگاه چه می گذرد. بعداً مطّلع شدم که اوضاع در سراسر ایران آبستن حوادث بزرگی است. چنان که بعداً آیت الله تهامی که ...
بازجوی ساواک دوست بچگی من و از فرزندان علما بود!
حضرت آیت الله خامنه ای که از ابتدای شروع نهضت انقلاب اسلامی ایران در دوران طاغوت، در عرصه های مختلف سیاسی و اجتماعی حضوری پررنگ داشته اند، انبوهی از خاطرات مستقیم از رویداد های این دوره ی تاریخی را ثبت کرده اند و در بازه های زمانی مختلف و فرصت های مقتضی بازگو کرده اند. بخش درس و عبرت رسانه KHAMENEI.IR به مناسبت فرارسیدن ایام [... ...
صفر تا صد از زندگی علیرضا بیرانوند| عمرا این مطالب را از علیرضا بیرانوند می دانستید
ام را مرور می کردم. می گفتم خدایا من کجا و کریس رونالدو کجا. اما وقتی توپ را گرفتم انگار همه دنیا را بغل کرده بودم. روی توپ خوابیدم و چشمانم را بستم. انگار چشمانم رفته بود و پورعلی گنجی آمد بیدارم کرد. بعد از پنالتی به خودم می گفتم باید تمرکزم را از دست ندهم چون اگر گل می خوردم ارزش این پنالتی از دست می رفت. من برای کسب دو بار قهرمانی با پرسپلیس خیلی سختی کشیدم اما تجربه کردن لحظات سخت برای گرفتن ...
من زن چهارم بودم و نمی دانستم ! / سرنوشت عروسی که ندانسته به جهنم رفت !
و شوهرداری مشغول شدم تا این که در 16 سالگی با پسرعمویم ازدواج کردم. احمد جوان بدی نبود ،اما به اعتیاد داشت و همه بستگان و آشنایان هم این موضوع را می دانستند. او در آغاز زندگی مشترک اگرچه مواد مخدر سنتی مصرف می کرد اما سرکار هم می رفت و مخارج زندگی ما را تامین می کرد، ولی مدتی بعد به دلیل هم نشینی با چند تن از همکاران معتادش به مصرف شیشه آلوده شد و این گونه تباهی و ویرانی زندگی مشترکمان رقم خورد ...
اعدام برای کارگردان شیطان صفت / آزار 2 دختر در کلاس های بازیگری + جزییات
پیشنهاد داد تا در کلاس های خصوصی او شرکت کنم .من هم پذیرفتم اما پس از چند جلسه او حرف های نامربوطی زد. تصمیم داشتم دیگر در کلاس ها حاضر نشوم اما او آخرین بار مرا به تله انداخت و آزارم داد. من که ترسیده بودم و حال روحیم به هم ریخته بود ماجرا را به چند نفر از دوستانم گفتم و آنجا بود که متوجه شدم او چند دختر دیگر را نیز به همین طریق به تله انداخته و آزار داده است اما آنها از ترس خانواده شان سکوت کرده اند ...
یک قاب از سیلاب شادی
دادند و گفتند ما زیاد خریدیم و این یکی دست نخورده مانده. گرفتم و کمی با آن ضعف خودم را کشتم، خبرنگار دیگری هم آمد و پرسید از کجا گرفتی؟ گفتم موکب ایرانی بود، بیا با هم بخوریم! هزار کیلو بودم. پاهام را توی مترو روی زمین می کشیدم و نفهمیدم چطور فاصله ایستگاه تا محل اقامت را طی کردم، تمام غم های دنیا به علاوه اراجیف دوست و دشمن در فضای مجازی روی سرم هوار شده بود. شب قبل از اینکه سرم به بالش ...
من زن چهارم بودم و نمی دانستم ! / سرنوشت عروسی که ندانسته به جهنم رفت !
به گزارش زیرنویس، زن 54 ساله که به اتهام کتک کاری از شوهرش شکایت کرده بود درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت:در یکی از مناطق ترک زبان نیشابور و در خانواده ای پرجمعیت به دنیا آمدم. پدرم کارگری ساده بود و اعتقاد داشت دختر باید امور خانه داری [...]
روزی که در اسارت رئیس فدراسیون فوتبال شدم
اسم دلخواه خودش را گذاشته! تا او می خواست اسم شهیدی را بیاورد، پریدم بین حرفش و گفتم: مثلاً، عقاب که شهید نیست. نام یک پرنده است و اشاره کردم به نشان عقاب روی کلاه نگهبان. هذا عقاب، آرم جیوش عراق! و پیکان نام یک ماشین در ایران است. بدل زده بودم و شکر خدا، استدلال من خیلی زود پذیرفته شد و رفع اتهام شد. از مسابقات ورزشی تا کارهای فرهنگی کار ورزش به جایی رسید که می رفتم و از عراقی ...
هر درد که قسمت شود از غیب، دوایی است
زینب مرزوقی، خبرنگار گروه نقد روز: دقیقا اردیبهشت 1400 بود که با علائمی ساده و پیش پا افتاده، پدرم به اتاق عمل رفت. با اینکه توی دلم آشوب بود و بد به دلم افتاده بود اما نمی خواستم امیدم را از دست بدهم. اصلا آدم مگر چیزی به جز امید است؟ به هر نام مقدسی که تا به آن سال بر سرسفره همان پدر یاد گرفته بودم، چنگ زدم. به سقای آب و ادبی که تا به امروز ارادت پدرم به او معروف بود، خودم و دلم را گره زدم. با ...
همسر شهید موسوی: حاج قاسم جواب نامه سیدرضی را از پنجره خلبان فرستاد پایین! / به سردار سلیمانی گفتم: من ...
مادر شهید شدی و نه همسر شهید! می خندیدم و می گفتم: عُرضه ندارم حاجی، می خواهید یک تفنگ بدهید خودم حاج آقا را بکشم! شوخی می کردیم، همیشه و هر وقت با ما صحبت می کرد دل ما را به دست می آورد و می گفت حلالمان کنید. البته با همه سختی ها ما همیشه حال مان خوب بود، نمی گویم من خیلی قوی هستم ولی سید رضی ما را قوی بار آورد. شاید من از بچگی اینطور بودم ولی هر چه بزرگتر شدم خیلی قو ی تر شدم، سختی ...
با کشتی گیری که بعد از نقره المپیک خانه نشین شد؛ به من فرصت ندادند
...، من هم سر تمرینات حاضر شدم. گفتم انتظار ندارم من را امسال یا سال بعد به مسابقه جهانی ببرید اما همین که در تمرینات باشم برایم خوب است. به من گفتند از لیگ دسته یک شروع کن، این کار را کردم در حالی که تمرین خوبی نداشتم، چون به خاطر تیمم فشار آوردم کمرم آسیب دید. خیلی از خوب ها را از جمله امیرحسین مقصودی، زرودی و... بردم، فکر می کردم شانس حضور در مسابقات امیدهای جهان را پیدا کنم، اما باز کادرفنی ...
مرخصی از پادگان برای رابطه با دختر نوجوان
به این ارتباط نامتعارف پایان دهد اما من دیگر به مصرف قرص های اعصاب و روان اعتیاد داشتم و نمی توانستم آن را ترک کنم چرا که هیچ وقت به فرجام اعتیاد به این داروهای خطرناک فکرنکرده بودم! بالاخره کارم به جایی رسید که روزی 25 عدد قرص مصرف می کردم تا این گونه توجیه کنم که اندکی آرامش دارم! ولی روز به روز بیشتر دچار توهم و تالمات روحی و روانی می شدم تا این که چند روز قبل مادر راحله تصویری از ...
حکم اعدام برای کارگردان تئاتر به اتهام تجاوز به 2 هنرجو + جزئیات
...: قرار بود در کلاس های تئاتر آقای کارگردان شرکت کنم. او به من گفت در کلاس های مدیتیشن هم شرکت کن. من هم قبول کردم وقتی به آدرسی که داده بود رفتم متوجه شدم آنجا خانه اش است. این مرد مرا آزار داد. وقتی از خانه بیرون آمدم حالم خیلی بد بود. نمی دانستم باید چه کنم. زمانی که به خودم آمدم تصمیم گرفتم شکایت کنم. در حالی که پرونده این دختر در حال رسیدگی بود، دختر دیگری نیز شکایت مشابهی مطرح کرد ...
بهبود زنان معتاد و اشتغال آنها کسب و کار بانوی لرستانی
همه خستگی از من دور می شود. ببینید ما الان جنگ فیزیکی و رویا رویی مستقیم با دشمن در کار نیست، اما دشمن با جنگ نرم جوانان ما را از بین می برد با یک مهمانی کاذب، قرص اکس و حتی قرص خواب و من امروز خودم را در خط مقدم مبارزه با این جنگ نرم می بینم. اینجا صحنه های قشنگی را می بینی که شاید هیچ جایی نتوان آنها را دید و شاید اغراق نباشد اگر بگویم لذتی که ما اینجا می بریم کسی جای دیگر آن ...
وقتی کوک های دخترِ گل ثمر، به ثمر نشست
ای تا شده دیدم و چند لحظه بعد در حال بریدن آن بودم. وی ادامه داد: با قیچی آن پارچه را به شکل یک کیمونو بریدم و از تکه های باقیمانده پارچه، چند پاپیون درست کردم و با چرخ دستی مادرم آن را دوختم. از نتیجه کار بسیار شگفت زده شدم. اصلا فکر نمی کردم لباس خوبی از آب در بیاید. بلافاصله لباس را پوشیدم و سراغ مادرم که در خانه خاله ام بود رفتم تا هنر دستم را ببیند. کامیاب گفت: مادرم ...
من رونالدو نبودم، دست از سرم بردارید!
ر مچ پا... من برگشتم، درد داشتم اما خودم را مجبور کردم. در دومین فصل بودم که کارلو آنچلوتی هدایت این تیم را برعهده گرفت. تمرینات آماده سازی خوبی داشتم، خوب بازی کردم اما بدنم، درد و مصدومیت ها اجازه نداد. با اضافه وزن به رئال آمدی. هازارد: یکی از بهترین فصل های فوتبالم را با چلسی تمام کرده بودم و به خودم گفتم که حالا به رئال رفتم و این شاید آخرین تعطیلاتی باشد که دا ...
برای تربیت فرزند، باید با مردت رفیق باشی!
گروه زندگی: شهروز تازه به دنیا اومده بود. گذاشتمش پیش برادرِ دوساله ش و رفتم سرِ کوچه، کنار فشاری تا لباس هایش را بشویم. آمدند و گفتند: بلند شو، حکومت نظامیه! الان میان میکُشنت. گفتم: تا لباسارو نشورم و کارم تموم نشه بلند نمی شم. تمام لباس ها رو شستم و به خونه برگشتم. بدون حضور پدر و مادرم، [...]
قصاص تاوان زیرگرفتن عمدی پسرخاله همسر با نیسان آبی
. راننده با من درگیر شد و دعوا میان ما بالا گرفت. من سوار ماشین شدم اما راننده وانت مرا تعقیب کرد. نرسیده به پارچین به انتهای خیابانی رفتم که در آن کانال آب بود و تردد در آن کم بود. من نیم ساعتی آنجا ماندم تا راننده وانت مرا گم کند. من در ماشین نشسته بودم که یکباره پسرخاله همسرم را اتفاقی دیدم که از خانه اش خارج شد. چون شب قبل با او درگیر شده بودم به سمتم حمله ور شد .او سنگی از روی زمین برداشت و می خواست ...
آدینه با داستان/ کفش های سفید، کفش های سیاه
اول شروع می کردم. گاهی می شد شب ها که مادرم حوصله ای داشت و می خواست باهام حرف بزند مثلا می پرسید امروز چندتا کفش سفید دیدی؟ و من می گفتم مثلا 10 تا 10تا. مادرم می خندید و دست های یخ زده اش را به سرم می کشید و چیزی می گفت که نمی فهمیدم.... شکمش که جلوتر آمده بود یک روز صبح شنیدم به پدرم می گوید دیگر نمی تواند روی زمین سرد بنشیند و می گفت برای بچه خوب نیست. من که زیر پتو خودم را جمع کرده ...
شهادت در راه خدا برای من سعادت است
نام خدا یاری کننده مستضعفان و کوبنده مستکبران و منافقان آغاز کردم. وی افزوده است: پدر و مادرم من امانتی بودم در نزد شما که خداوند هروقت خواست امانتش را می برد، بنده یکی از همان امانت ها هستم که هروقت از این دنیا بروم خوشحال می شوم. این شهید دفاع مقدس با اشاره به این جمله که؛ مرگ در جبهه بهتر از مرگ در منزل است، شهادت در راه خدا سعادت است برای من؛ بیان داشته است: پدر و مادر و ...
فراز از وصیتنامه علیرضا دینیان
نمی کرد. اما آخرین باری که می رفت ترشی و خوراکی خواست، دادم. این بار نخواست که تا دم در نروم. سر کوچه که رسید برگشت نگاهی کرد و رفت. چند روز بعد از رفتنش از پله های حیاط پایین می رفتم که عطر خوش بویی به مشامم رسید، صلوات فرستادم. با خودم گفتم: من که خانه عطر نمی زنم. کسی هم خانه نیست پس این عطر خوش بو از کجا می آید. برگشتم از پله ها رفتم بالا و دوباره صلوات فرستادم. اطراف را نگاه کردم. کسی نبود ...
زندانیان قم موتورسیکلت می سازند | 70 زندانی خاص زندان قم چه کسانی هستند؟
.... یکی از کارگران کارخانه تولید موتورسیکلت زندان قم مردی 34 ساله است که می گوید به تحمل 37 سال حبس محکوم شده اما کار کردن در کارخانه تجمل حبس را برایش راحت تر کرده است. به چه اتهامی زندانی شده ای؟ بخاطر قاچاق 56 گرم هروئین و شیشه دستگیر شدم. این مواد برای خودم بود. خرید و فروش نمی کردم. خودم مصرف کننده بودم. حالا باید چند سال در زندان باشی؟ به ...