سایر منابع:
سایر خبرها
آموخته های یک فرمانده از دفاع مقدس
...، چشم تو را کشت. گفتم: نه، بعد برایم تعریف کرد و گفت: بابا! شما را این امکانات کشت. آن ها چشم به امکانات تان دوختند تا ماشین های تان را بردارند. من به آن ها پیشنهاد دادم و گفتم: خدا پدر بیامرز! مرا در تیپ یک یا دو یا سه بگذار، اصلاً فرمانده گردان هم نباشیم یا تیپ ظفر نگو، بگو تیپ 3 لشکر 25 کربلا، ولی ارکانش را در گردان به هم نزنید. گفت: دستور دادند که باید منحل شود، پس باید منحل کنید. همان جا تیپ ...
روایت بمباران موفق 18 اردیبهشت 61 که به سقوط و اسارت ختم شد
.... * چون آقای وارسته از خلبان های اف پنج در خاطراتش نوشته دشداشه تنش کردند. برای ما در زندان این طور بود. منتهی در اردوگاه ها دشداشه هم داده بودند. بعد از تعویض لباس با خودم می گفتم کجا به بچه های ایرانی می رسم. لحظه شمار می کردم که دیدم وارد جایی شدیم که آسانسور داشت. گفتم عجب! این ها اسرا را با آسانسور جابه جا می کنند! چه قدر می رسند با این ها! اما در طبقه ای متوقف شدیم ...
فرمانده گردان ها هیچ وقت در جنگ عقب تر از نیروها نبودند
، تصمیم گرفتم تا خاطرات خود را ثبت و ضبط کنم. وی افزود: اتحاد و هماهنگی میان ستاد و صف رمز پیروزی در دفاع مقدس بود. هیچ وقت صف و ستاد از هم جدا نشده بودیم. برای مثال برادر شهید خرازی یا شهید باکری یا شهید زین الدین یا شهید همت در جلسه بودند و یک ساعت بعد در خط اول بودند. هر چه جلوتر می رفتیم معمولاً این جلسات قرارگاه ها به هم نزدیک تر می شدند. فرمانده تیپ 44 قمر بنی هاشم (ع) در ...
ماجرای همکاری با حاج احمد آقا
می گفتم، رعب و وحشت بیشتری ایجاد می شد و نظام کار از دست مان در می رفت. بنابراین سعی می کردم اطلاعاتی را که می گیرم و بچه ها از این طرف و آن طرف به من می دهند، در مغز خودم حفظ و رده های حفاظتی بیت را تقویت کنم. در بالاها تک تیرانداز گذاشته بودم. فردی را که می خواستم روی پشت بام بیت بگذارم، شناسایی صد در صد کرده بودم که یک وقت خدای نکرده نفوذی از کار درنیاید. این مسائل خیلی برای من حائز اهمیت بود ...
همسایه همیشگیِ حاج قاسم
. پرسیدم: چی شد؟ گفت: حاجی می گوید چون بچه ها لباس غواصی داشته اند، احتمال اسارت شان زیاد است، لذا ما باید زود قرارگاه مرکزی را خبر کنیم. پرسیدم: می خواهی چه کار کنی؟ گفت: هیچ، من به قرارگاه خبر نمی دهم. گفتم: حاجی ناراحت می شود. گفت: من امشب تکلیف لشکر و این دو نفر را روشن می کنم و فردا می گویم برای آنها چه اتفاقی افتاده است.... صبح روز بعد که در محوطه مقر بودیم، حسین را دیدم که با خوشحالی ...
ماجرای دستگیری دو زن جاسوس که فارسی بلد بودند
. فرمانده بود. به آهستگی گفت، با توکل به خدا شروع کنید! نمی دانم چه اتفاقی افتاد، وقتی به خودم آمدم دیدم همراه بچه ها سیم خاردارها و موانع دیگر را رد کردیم و در حال گرفتن سنگرها هستیم. نیروهای گردان در زمان کوتاهی مقر فرماندهی را نابود کردند. اگر میان بچه ها نبودم باورم نمی شد خودمان این کارها را کرده باشیم. میان سنگرها دو زن بودند که از ترس مثل بید می لرزیدند. فهمیدم زبان فارسی متوجه می ...
باید موانع قانونی تحول آموزش و پرورش را از طریق مجلس برطرف کنیم
گفتم موجب تهدید نظام آموزش پرورش است؟ به این خاطر که الان نو معلم وارد می شود و حقوقش می شود هفت میلیون تومان. هفت میلیون تومان در شهری مثل تهران [بسیار کم است و] طرف اصلا گیج می شود. می گوید من بیایم کل وقتم را این جا می گذارم و هفت میلیون به من بدهند. [نتیجه اینکه] سال بعد ما ورودی به آموزش و پرورش نداریم. می گوید به صرفه نیست که اصلا وارد شویم. یا نخبگان به سمت ما نمی آیند. طرف می گوید من می روم ...
سفارش حاج قاسم به چاپ چهارم رسید
ها زخمی شده اند اینها را به عقب ببر، گفتم خطرناک است، دشمن می زند، گفت هیچ طوری نمی شود افوض امری الی الله، به خدا بسپار طوری نمی شود. چند تا از بچه ها کمک کردند مجروح ها را سوار کردیم و با یک ماشین از مجروح ها به سمت عقب رفتیم، برای برگشت به خط به یکی از نیروها گفتم پشت فرمان بنشیند تا سمت حاجی برویم، در مسیر مدام دشمن می زد، طوری که نمی توانستیم حرکت کنیم، از پشت بی سیم هر چه حاجی ...
اصلا نفهمیدم جانشین فرمانده است!
تویوتا و مشغول شد. من هم برگشتم داخل کانتینر و نشستم سر جایم. یک ربع بعد دیدم همان راننده وارد جلسه شد و نشست. توجهی به او نکردم و گفتم حتما یکی از راننده های احمد کاظمی است. آن جلسه تمام شد. چند روز بعد... ما در تپه سبز گیر افتاده بودیم، طوری که با هلی کوپتر برای مان آب و مهمات می آوردند. مدتی گذشت که دیدم همان راننده تویوتا آمد. باز هم نفهمیدم که او جانشین احمد کاظمی است... بعد که احمد کاظمی به راننده تویوتا گفت: آقای باکری!... زدم توی سرم و گفتم ای داد بیداد! پس آقا مهدی باکری ایشان است!... وقتی رفتم عذرخواهی کردم و گفتم که من شما را نشناختم، حرفی نزد. فقط گفت جنگ است و این حرف ها را ندارد. ...
شهادت در نماز صبح قسمت محمد حسن صادقی شد
زیبا بود. فرمان دادند گردان محمد رسول الله ص از پایگاه شهید بهشتی اهواز به سمت شلمچه حرکت کند و در خطی که به تازگی به تصرف رزمندگان اسلام درآمده بود؛ مستقر شوند. من به اتفاق شهید محمد حسن صادقی پشت خاکریز شروع به حفر سنگر نمودیم. ابتدا به علت آتش تهیه دشمن تمامی بچه ها زمین گیر شده بودند. شرایط بد منطقه شلمچه باعث شده بود که نتوانیم سنگر حفر کنیم، چون رمل ها به همان نسبت که حفر ...
حرکت انقلابی شهید بهرامی هنگام بازگشت امام خمینی (ره) به وطن/ دعوت امام رضا (ع) به عروسی به سبک شهید
زدم دیدم پایم کامل رفته بود روی مینِ خنثی نشده و آن مین به خواست خدا عمل نکرد. شهادت دست خداست و شهدا را خدا انتخاب می کند. بعد از تعریف خاطره به او گفتم اگر قرار بر شهادت شد دعا کن من هم عمرم به پایان برسد، وقتی این حرف را شنید خیلی ناراحت شد و گفت داری کفران نعمت می کنی، تو باید از حضرت زینب (س) درس بگیری و پیام رسان و ادامه دهنده راه ما باشی. اگر هم من شهید شدم تو نباید اصلا گریه و زاری کنی. بعد از این صحبت ها کمی آرام شدم و محمود هم در موعد مقرر به منطقه رفت. انتهای پیام/ 141 ...
هیچ کس باور نمی کرد
یا نوشتن وصیت نامه. کسانی که قطعا به استقبال مرگ می رفتند، در دژ مخفی شده بودند. قبل از غروب، اتفاقی افتاد که وحشتی بر ما حاکم شد. احساس کردیم عملیات لو رفته است. دشمن با شلیک کاتیوشا چند تا قایق و یک نفربر را منهدم کرد. این یک هشدار بود. بچه ها سر شب، سوار قایق ها شدند و به سمت خط دشمن حرکت کردند. دورترین محور ما بیش از 5تا 6کیلومتر داخل آب بود. سخت ترین محور عملیات، محور لشکر 41ثارالله بود که نقش ...
مگه می شه؟! مگه داریم؟!
حال مرا نگرفته؟! چند ماهه نماز شب می خوانم و دعا می کنم که بتوانم تو عملیات شرکت کنم. حالا که موقعش رسیده، حالم را می گیرد و جا می مانم. منم تصمیم گرفتم وضو بگیرم و بعد بیایم بخوابم. یک به یک! البته فکر نکنید که همه چی همین قدر گل و بلبل بوده، اگه یه نفر وسط آتیش گلوله و خمپاره ازتون آدرس اتوشویی بپرسه چه فکری می کنید؟ نه، نه اشتباه نکنید، اتوشویی رو برای لباس نمی خواد، یکهو یک بابایی ...
روایت چند دانش آموز از همکلاسی شهیدشان
پایگاه های مختلف اعزام انفرادی می گرفتند. بی قرار جبهه وقتی از جبهه برمی گشت، به تنها چیزی که فکر نمی کرد، درس ومشق بود. همه اش دنبال این بود که چطور برگردد جبهه. تعداد بچه های کلاس معارف دوره دوم خیلی کم بود و اگر دو سه نفر باهم به جبهه می رفتند، کل کلاس تحت الشعاع قرار می گرفت و معلم ها غُر می زدند که چرا این همه غایب دارید!؟ وقتی از جبهه عکس می فرستاد یا نامه ...
ببینید | رضا برای رضای خدا خواند
صادقی مثل همیشه از فرزندانش گفت و اینکه دوست داشت که آن ها هم امروز به این برنامه می آمدند؛ بعد یک خاطره از کودکی اش تعریف کرد اولین بار که ارگ خریدم، کلی برای خریدنش کار کرده بودم و بالاخره آن را خریدم و می دانستم خدا کمک می کند بتوانم به جا های خوب برسم. تقدیمی به بچه های سیستان و بلوچستان صادقی همچنین ترانه ای را از طرف خودش و کودکان کار به بچه های سیستان و ...
من او را زنده می خواهم!
اختلاف من هم به همدان منتقل شدم. دوباره در پایگاه همدان پیش هم بودیم. من در آنجا فرمانده گردان بودم و عباس در عملیات بود. یاسینی هم معاون عملیات پایگاه بود. مدیر عملیات، عباس بود. من فرمانده گردان بودم. نهایتا پروازها را باید من برنامه ریزی می کردم و به عباس اجازه نمی دادم پرواز کند. تا آن موقع اگر اشتباه نکنم 104پرواز کرده بود. عباس گفت: اکبر اجازه بده پرواز کنم. گفتم: من راست و پوست کنده به تو می ...
آقا مهدی باکری، بسیار دقیق و شجاع بود
به گزارش خبرنگار سرویس سیاسی پایگاه خبری تحلیلی آناج ، سرتیپ پاسدار علی اکبر پورجمشیدیان، معاون هماهنگ کننده نزسا و فرمانده قرارگاه حمزه سیدالشهدا(ع)، ظهر امروز در مراسم گرامیداشت شهدای عملیات بدر و خیبر و فرمانده لشکر عاشورا، سردار سرلشکر پاسدار شهید آقامهدی باکری، که در مسجد جامع تبریز برگزار شد، اظهارداشت: عملیات خیبر، بدر و بعد از آن والفجر 8، جزو پیچیده ترین و سخت ترین عملیات ها در طول تاریخ ...
نادری: حواله خودرو؟ بازیکنان تیم ملی ساحلی به خودرو داخلی هم راضی هستند/ به یک دلیل به برزیل باختیم
علی نادری در گفت وگو با خبرنگار ورزشی خبرگزاری تسنیم، درباره کسب مقام سوم جام جهانی فوتبال ساحلی اظهار داشت: ما پس از دو دوره که در جام جهانی به دلایلی غایب بودیم، خدا را شکر در این دوره شرایط مطلوبی داشتیم و با آمادگی بالایی که بچه های ما داشتند توانستیم از ابتدای مسابقات باقدرت ظاهر شویم و دل مردم کشورمان را شاد کنیم. وی ادامه داد: ما برنامه های مان را پس از مسابقات جام ملت ها و قه ...
فرزند دکتر مصدق: پدرم وصیت کرد ابن بابویه دفنش کنیم، شاه گفت نه، وسط اتاق ناهارخوری را کندیم و امانت ...
اسفند 1345 دکتر محمد مصدق در سن 87 سالگی درگذشت. دکتر غلامحسین مصدق فرزند ایشان که درمان پدر را زیر نظر داشت همان روز در مورد کسالت ایشان به خبرنگار اطلاعات گفت: از چند ماه قبل آقای دکتر مصدق به بیماری سرطان فک مبتلا گردید و بلافاصله تحت درمان قرار گرفت. با وجود معالجات منظم و دو بار عمل جراحی در بیمارستان نجمیه، متاسفانه حال ایشان از غروب چهارشنبه [دهم اسفند 1345] رو به وخامت گذاشت و این بار در ...
7 برش از زندگی دکتر محمد مصدق/ خاطرات و نکته های کمتر سیاسی
نتظرم بود. در داخل باغ دو سه خوشه بزرگ غوره چیدم و به همان ترتیب از آنجا خارج شدم و همراه احمد به خانه برگشتم. مادرم که تعجب کرده بود پرسید غلام از کجا غوره پیدا کردی؟ حقیقت را گفتم. مادر، من و احمد را به خاطر اینکه بدون اجازه وارد خانه مردم شده ایم و میوه باغ شان را چیده ایم ملامت کرد. گفتم چه اهمیت دارد؟ بچه ها هر روز هنگام عبور از کنار باغچه ها میوه هایی را که زمین ریخته برمی دارند و ...
قتل احمد کسروی در کاخ دادگستری
رویداد24 احمد کسروی جزو نخستین نسل روشنفکران سکولار مشروطه خواه بود. تحصیلات حوزوی داشت و در دانشگاه تهران حقوق درس می داد. در جوانی حال و هوای انقلاب مشروطه را دیده بود و بعدتر با مطالعه آثار متفکران عصر روشنگری اروپا، از دین رسمی روی گردان شده بود. کسروی در آثارش بر جدایی دین از دولت تاکید می کرد و رسالت فرهنگی خود را مبارزه با خرافات و باور های غیرعقلانی می دانست. فعالیت های فکری ...
این تک تیرانداز مشهور ایرانی چگونه صدام را به ستوه آورد؟
گردان تک نفره صدایش می کردند. این لقب را فرمانده اش شهید خرازی به او داده بود و همیشه می گفت بعد از توکل به خدا و اهل بیت(ع)، امیدم به دستان عبدالرسول است. شهید عبدالرسول زرین اعجوبه بود برای خودش تا جائیکه برای پیدا کردن او بهترین تک تیراندازهای دنیا را اجیر کرده بود و میان بعثی ها به صیاد خمینی معروف شده بود. زرین در مدت حدود 4 سال حضورش در جبهه ها بیش از 3 هزار تیر شلیک کرد. معتقد بود تیرها از ...
عجیب اما واقعی: پولدارهایی که در اتاقک های گاوداری زندگی می کنند
اگر مردم اطلاعات کافی در مورد پیرامونشان داشته باشند اوضاع فرق می کند. متأسفانه در این زمینه آموزشی داده نمی شود. بچه ای داریم که به طور مادرزادی پاچنبری است، به عبارتی پا از مچ به سمت داخل انحنا پیدا کرده. تنها کاری که خانواده اش انجام دادند عمل جراحی بود و این کافی نیست. بچه در مرحله بعد باید کفش طبی می پوشید. مادر افسرده بود و حال خوشی نداشت. پول هم نداشت که به خانواده اش در ایلام سر ...
مسلح تا ورودی بیت امام(ره)
همۀ گردان هایی که در آنجا بودند، آماده باش دادم. هم می خواستیم کسی از خانوادۀ حضرت امام از ماجرا خبردار نشود، هم می خواستیم مسئله را حل و فصل کنیم. بچه ها را پشت باغ خسروشاهی و آن طرف کوچه سه راه یاسر و همه جا مستقر کرده و آماده باش داده بودیم تا بالأخره کار خودمان را در حد توان کرده باشیم. به هر حیله و ترفندی که بود، خدا کمک مان کرد و این آقایان را برگرداندیم و اسلحه های شان را در اسلحه ...
مرد میدان و سردار خستگی ناپذیر
.... برادرم و تیم همراهش توانستند با احداث جاده ای، تنگه زلیجان را که هم برای رزمندگان و هم برای دشمن حیاتی بود، باز کنند. فردای آن روز بعد از بازشدن تنگه، بچه های تبلیغات جهاد در محل تنگه، تابلویی را با مضمون زلیجان را خدا شکافت نصب کردند. با کمک همین جاده 20 کیلومتری و بازشدن زلیجان بود که نیرو های نظامی و عملیاتی توانستند با استفاده از غفلت دشمن توپخانه بعثی ها را تصرف کنند. ...
حماسه آب و آتش
نجفیان به همراه دومین گردان اعزامی لشکر 31 در سمت چپ به صورت آرایش دشت بان در عرضی هفتصد متری پیشروی کردند. کسی به کمک نخواهد آمد فضل الله نجفیان می گوید: حدود پانصد متر تا پل فاصله داشتیم که چراغی روی پل روشن و خاموش شد. فهمیدم که برای تانک است. حساس شدم و گفتم گردان همانجا بنشینند. با احمد کاظمی تماس گرفتم و با رمز خبر دادم که ما رسیده ایم به پل، ولی انگار خبری از آن طرف نیست. اول ...
طلائیه حاج همت را پیر کرده بود!
سمت راست مان آب گرفتگی و سمت چپ هم دیواره دژ بود. فقط یک راه 20 الی 25 سانتی برای عبور باقی می ماند. هر شبی که ما اینجا شهید می دادیم، در شب های بعد بچه ها به ناچار باید پا روی پیکر همرزمان شب گذشته شان می گذاشتند و عبور می کردند. چند شب به همین منوال عمل کردیم تا اینکه قرار شد نیرو های ما از چند محور به خط طلائیه بزنند. یک بخشی از نیرو ها از دژ و یک بخشی هم از دشتی که پشت دژ قرار داشت و بعثی ها ...
قربانی: بازیکنان ما باید از بازی با پرسپولیس برای آینده خود استفاده کنند
، اما در مورد دیدم به جام حذفی به شما گفتم. شاید از نظر فنی و قدرت فاصله دو تیم زیاد باشد، اما ما هم تیم خوب و باشخصیتی هستیم و امیدوارم بچه های ما شخصثبت خود را در باز فردا نشان بدهند. کادر فنی، بازیکن و مجموعه باشگاه می توانند از این فرصت برای اینکه خود را به فوتبال ایران عرضه کنند، استفاده کنند. او در در پاسخ به این سوال که با ناهنجار ها نمی سازید، به همین دلیل بعد از مدتی از تیم ها ...
شهید اکبر زجاجی: مجنونی از تبار خیبریان
زجاجی فرماندهی یکی از محورهای عملیاتی در مریوان بود. عملکرد موفق او در این مسئولیت باعث شد فرماندهان، حساب ویژه ای روی استعداد نظامی زجاجی باز کنند. به همین خاطر وقتی برای شرکت در عملیات های گسترده به جبهه جنوب بازگشت، در عملیات فتح المبین به عنوان مسئول اطلاعات و عملیات و در عملیات رمضان به عنوان فرمانده گردان در لشکر محمد رسول الله (ص) وارد عمل شد. این مسئولیت ها در حالی بود که شهید زجاجی به ...
پیرهادی: قصد نداریم جایگاه مان را از دست بدهیم
به گزارش"فوتبال آزادگان"؛ شاگردان اکبر میثاقیان که نیم فصل اول رقابت های لیگ دسته دوم کشورمان را با قهرمانی پشت سرگذاشته بودند بعد از پیروزی در بازی هفته گذشته مقابل شهید قندی یزد حالا با سی امتیاز دوش به دوش پارس چالوس برای اولی می جنگند. احسان پیرهادی وینگر باتجربه نوشهری ها که از ابتدای فصل تاکنون با چهار گل زده و سه پاس گل عملکرد خوبی را از خود به جا گذاشته در خصوص پیروزی هفته ...