کوهستانی پاک و با محبت و بی نظیر بود
سایر منابع:
سایر خبرها
مناجات رزمندگان در شب عملیات کربلای 4
کیفیت عبور و استعداد دشمن می کردند. گفتم برادر ها من باید بروم سر محور و منتظر دستور باشم. از سنگر به سمت محور آمدم و لحظه شماری میکردم. سکوت همه جا فرا گرفته بود و این وضعیت خوبی نبود، نگران کننده بود. گذر زمان کند بود و هر دقیقه اش سال ها طول میکشد. مدتی گذشت کم کم لحظه موعود رسید. اروند در آن ساعت ساکت بود، اما انگار یک دنیا حرف داشت. چند بار با فرمانده طرح و عملیات لشکر تماس گرفتم. خلیل ...
به همسر فداکارم خیانت کردم؛ پشیمانم
فرزندش به زندگی مشترک، دست به دامان پلیس شده بود، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری هفت تیر مشهد گفت: سال ها قبل زمانی که پسری مجرد بودم، پدرم تصمیم گرفت به مشهد مهاجرت کنیم. او که مردی بازاری بود، وضعیت مالی خوبی داشت. به همین دلیل هم ساختمانی چند طبقه را در یکی از مناطق مرفه نشین شهر خرید و یک طبقه از آن ساختمان را هم در حالی به نام من سند زد که تک پسر خانواده بودم و او دوست ...
خیابانی: به زودی از تلویزیون خداحافظی می کنم
گروه ورزشی: جواد خیابانی، گزارشگر و مجری باتجربه تلویزیون که به جملات جالب خود در حین گزارش معروف است، صبح امروز در برنامه سلام صبح بخیر اعلام کرد در حال پیگیری کارهای خود است تا به زودی بازنشسته بود. او گفت: این تصمیمی است که سال هاست گرفتم و دارم فکر می کنم که خداحافظی کنم و دیگر نباشم. در چند ماه اخیر هم خیلی سراغ انجام کارهای بازنشستگی خودم رفتم و همین دیروز هم به اداره بازنشستگی سازمان ...
ملاقلی پور باعث شد کارگردان شوم
با من کرد؛ البته همان روز وقتی کارمان تمام شد من را به محل سکونتم در کوی دانشگاه رساند. چیزی که سر صحنه مزرعه پدری برایم جالب بود، حضور ملاقلی پور به عنوان کارگردان بود؛ یک حاکم بلامنازع که بر همه چیز تسلط داشت. بعد از بازی در این فیلم و دیدن کارگردانی ملاقلی پور، پیش خودم گفتم کاری که در سینما به آن علاقه مندم کارگردانی است. دیدم با روحیه ام سازگار نیست که بروم سر صحنه و یک نفر با تحکم از من ...
نه بلاگر هستم، نه 10 میلیارد را به چشم دیده ام!
شایعاتی را مطرح کرد و گفت 10 میلیارد به حساب من آمده که من هم گفتم اگر چنین مبلغی آمده 9 میلیاردش برای شما و یک میلیارد باقی مانده اش را به خودم بدهید." قهرمان ووشوی جهان در پاسخ به سوال "ورزش سه" مبنی بر اینکه صحبت از واریزی چند ده میلیاردی به حساب شما مطرح شده، عنوان می کند : "چند ده میلیارد؟! من 10 میلیارد را تا به حال به چشم ندیدم! من یک باشگاه دارم که درآمدش ماهیانه 100 میلیون تومان است و به ...
پایان 29 ماه زندگی مخفیانه قاتل فراری با افشای اثر انگشت
تماس گرفته و از دستگیری متهمی خبر دادند که به خاطر قتل تحت تعقیب بود. طبق اطلاعات پلیسی استان همدان، پسر جوان به خاطر تیراندازی در زنجان بازداشت شده و با هویت جعلی خود را معرفی کرده بود. اما اثر انگشت متهم که توسط کارآگاهان پلیس همدان گرفته شده بود نشان می داد که اسم اصلی او مسعود بوده و دو سال قبل در تهران مرتکب قتل شده و تحت تعقیب پلیس تهران است. با مشخص شدن این موضوع پس از هماهنگی های ...
ناشنیده هایی از زندگی ستاره ایرانی رم
: به اندازه 10گرفتن درس می خواندم. برای من همان بیست بود، چون مدام دنبال توپ می دویدم. بچه ام باید درس بخواند سردار، چون سرگرم فوتبال بود، نتوانست به اندازه ای که باید درس بخواند. پدر او هم اصرار داشت پسرش در فوتبال موفق باشد، به همین دلیل تمرکز اصلی اش روی درس خواندن نبود. سردار، اما با خودش عهد کرده بچه یا بچه هایش درسخوان شوند. یک بار در این باره گفت: خودم زیاد درس نخواندم ...
شهاب حسینی: علی نصیریان امروز تخت جمشید ایران است
.... نصیریان: من هر کاری که کردم آرزوی خودم بوده است سپس استاد علی نصیریان ضمن تشکر از حضار گفت: در رابطه با من صحبت شد و من آرزو نمی کنم که این حرف ها در رابطه با من زده شود و در این مجالس حضور داشته باشم. وی ادامه داد: من از کودکی نمایش را دوست داشتم و هرآنچه انجام دادم آرزوهای خودم بوده و انتظار ندارم از من تعریف شود. نصیریان گفت: گفتند خیابانی را به ...
آخرین کتابی که شهید فائزه رحیمی خواندنش را توصیه کرد
...> نوعروس بودم، ولی مستقل. چند ماه اول، پخت وپزم از مادرشوهرم جدا بود. خودم خواستم و سفره یکی شدیم. گفتم: دو نفر ماییم، دو نفر شما، آن هم توی یک خانه. چرا دوتا سفره پهن کنیم؟ عروسِ ده ماهه بودم که دخترم به دنیا آمد. پدرشوهرم، اولْ بزرگِ خانواده خودش بود، بعد فامیل. بزرگ تری اش هم فقط به سن وسال و ریشِ سفیدش نبود؛ آن قدر دلسوز و مهربان بود که خودش و حرفش روی چشممان جا داشت. اسم بچه را گذاشت ...
خاطرات هاشمی 17 اسفند سال 79 | ناراحتی جناح راست از نامزدشدن وزیر اسبق اطلاعات
تهران برگشتیم و حزب جمهوری جلال الدین فارسی را نامزد کرد. آقایانی مثل علی آقا تهرانی گفتند، ایرانی الاصل نیست و افغانی است. حزب می گفت، اجدادش موقعی در هرات بودند که هرات هم جزو ایران بوده است. وقتی ایشان آقای فارسی را نفی کردند، به قم رفتیم. چون روی من با امام بازتر بود، آن شب من حرف زدم. گریه کردم. به ایشان گفتم، از جوانی به این دلیل به شما ارادت داشتیم که حاضر بودید، حرف را گوش کنید. تصمیم هرچه ...
به یاد معلم شهید حاج ابراهیم همت
آب ول کند و جزیره را ببرد زیر آب. همت بدجوری توی خودش بود. آن روز آمده بود پیش من، توی همان قرارگاه فرماندهی اش، سنگری از چند تکه الوار و گونی، نزدیک خط مقدم. داشتیم با هم حرف می زدیم که یک خمپاره آمد خورد به سنگر. ابراهیم فقط گفت: بر محمد و آل محمد صلوات و ساکت شد، انگار نه انگار که خمپاره خورده آن جا، همین طور نگاهش می کردم، از خودم پرسیدم: چرا این قدر خونسرد شده؟ این ابراهیم ...
رمضان پور: در سال های اوجم طرد شدم چون شاگردان شان رقیبم بودند/ رفتار رضا یزدانی بعد از باخت هم محترمانه ...
صحبت کردم و گفتم شما شاهد آسیب دیدگی من بودید. او این موارد را تأیید کرد و وضعیتم را پرسید. گفتم تا جام تختی خودم را می رسانم، به من مجوز می دهید؟ گفت نفراتی مثل امین طاهری و علی شعبانی که بعد از باخت کشتی نگرفتند به چرخه بی احترامی کردند، اما تو مصدوم بودی و من هم در جریانش هستم. نزدیک به مسابقه دیدم به من سهمیه ندادند، هر چه هم تماس گرفتم جوابم را نداد. حتی با پدرم به تهران آمدیم، باز هم حاضر نشد ...
همت ؛ مردی که جان جهاد بود....
همت است اما از آنجا که شهادت ایشان برایم خیلی دردناک بود همان طور که به عقب می آمدم خود را دلداری می دادم که نه این جنازه حاج همت نبود. وقتی به قرارگاه رسیدم و متوجه شدم که همه دنبال حاجی می گردند به ناچار و اگر چه خیلی سخت بود اما پذیرفتم که او شهید شده است. شب همان روز بدن پاک حاجی به عقب برگشت و من به قرارگاه فرماندهی که در کنار جاده فتح بود رفتم. گمان می کردم همه مطلع هستند اما ...
شرط عجیب نامزد انتخابات و شاکی فرماندار قزوین در حضور دادستان! / حرکت برخی مسئولان به سمت اشرافیت نگران ...
خودشان می دیدند، مردم عادت داشتند مسئولان را می دیدند و تا چند سال قبل و حتی برخی مسئولان در زمان کنونی به این صورت هستند که بین مردم حضور دارند و در محلات عادی شهر زندگی می کنند. وی گفت: یک درجه دیگر فاصله گرفتن از آرمان ها این بود که مسئولان ما از محلات عادی شهر به سمت مناطق مرفه و ثروتمند حرکت کردند، الان شما در همین تهران خیلی از مسئولان را می بینید که در بخش های گران قیمت شهر هستند ...
عکس همسر زیبای قلقلی برنامه کودک در 59 سالگی+ بیوگرافی شهرام لاسمی و حواشی زندگی اش
می بردیم. اتفاقاً شخصیتی که در نمایش های آنجا روی صحنه می بردیم شباهت های زیادی به قلقلی داشت که بعداً به شکل تکامل یافته تر در تلویزیون اجرا شد. افسرده شدم من سال ها به خاطر نقش قلقلی در اجتماع حرف نمی زدم تا فضای ذهنی مخاطبانم به هم نریزد و همین باعث می شد که خودم وارد نوعی سکوت و انزوا شوم و حتی شخصیتی درون گرا و افسرده پیدا کرده بودم. ازدواج شهرام ...
حکم اعدام برای دایی شرور به خاطر تجاوز به دخترخواهرش
منتشر می کنم. دایی ام گفت برای انتقام از برادرم میلاد این بلا را سر من آورده است. شاکی افزود: از این اتفاق وحشت زده و شوکه بودم و به خاطر ترس از آبروی خودم و خانواده ام مدتی سکوت کردم اما به لحاظ روانی به شدت افسرده و نابود بودم. چند هفته ای که گذشت یک شب برادرم با من تماس گرفت و گفت که یک نفر عکس های نامتعارفی از من در یکی از گروه های تلگرامی خانوادگی منتشر کرده است. وقتی موضوع را شنیدم ...
متهم: پسرم با چاقو حمله کرد، کشتمش
به گزارش سلامت نیوز به نقل از جوان، مرد میانسالی که در درگیری پسر جوانش را به قتل رسانده بود، به اداره پلیس رفت و خودش را معرفی کرد. ساعت 18 عصر روز دوشنبه چهاردهم اسفند مرد 60 ساله ای به نام جهانگیر در تهران به اداره پلیس رفت و اعلام کرد پسرش را در درگیری به قتل رسانده است. مرد میانسال که زخمی بود به مأموران کلانتری 113 گفت: ساعتی قبل با پسر 37 ساله ام به نام پژمان درگیر شدم و او با ...
ذکاوت آزاده افغانستانی برای خنثی سازی تبلیغات علیه ایران/ چهره ای که دردسرساز شد
آن چوب بزرگ ضخیمی که داشت کتک می زد. این نامرد در بند 3 که بودم هر روز مرا بخاطر چهره ام که شبیه ژاپنی ها یا کره ای ها بود بطور خاص کتک می زد. یک روز علی کابلی صدایم زد و گفت: محسن کوری! (محسن کُره ای) رفتم پیشش و پا کوبیدم و گفتم: نعم سیدی! نامرد بی وجدان، همینطوری و بدون هیچ دلیلی یک سیلی محکم به صورتم زد که در عمرم چنین سیلی محکمی نخورده بودم! یک اسم که نداشتم، چند تا اسم ...
امیر سرتیپ شهید هوشنگ وحید دستجردی
ر من، همسرم در کما بود و فریاد های مهیبی از درد می زد هرگز آن شب را نتوانستم فراموش کنم. هشت صبح بود که به هوش آمد، اما مشخص بود هنوز کامل به هوش نیامده است. از من پرسید شما کی آمدید گفتم همان موقع که شما آوردند. فکر می کردند بعدالظهر همان روز انفجار است. یکم هوشیارتر که شدند فهمیدند صبح است دستشان را روی پتو کشیدند تیمم کردند و نماز صبح شان را خواندند. کمی که حالشان بهتر شد سراغ شهید باهنر و شهید ...
دوست دارم فیلم سازی را تجربی ادامه بدهم
، چرا به این موقعیت رسیده بودید؟ من بیشتر به نقاشی واقع گرا علاقه مند بودم، یعنی رئال کار می کردم، ولی موضوعاتم اجتماعی و بیشتر چالش ها و مشکلات اجتماع بود. درکارهایی که انجام می دادم در چند مورد آخر در خانه هنرمندان تهران و همین موزه صنعتی کرمان با پدیده ای به نام سانسور روبرو شدم و دیدم که اگر نقاشی را به شیوه ای که دارم ادامه می دهم ادامه بدهم، چه فایده دارد؛ من مدت ها وقت صرف می کنم ...
گلدان شمعدانی
...> بلند شد. خوب به اقاقیای گوشه حیاط نگاه کرد و گفت: می دانی این دخترم چند سال عمر دارد؟ لبخند روی لبانش و چروک گوشه چشمانش پر از شیرینی خاطرات بود و هر بار اسفند انگار دوباره خاطرات آقاجان جوانه می زند. این را دوست دارم؛ اینکه با او حرف می زنیم و او مدام خاطرات تکراری اش را تازه می کند و ما هر بار لابه لای همان حرف های قشنگ یک گوشه ذهنمان رنگ جدید می گیرد. -آقاجان ...
روایت بمباران موفق 18 اردیبهشت 61 که به سقوط و اسارت ختم شد
.... ولی خلبان کابین جلو فرمانده هواپیماست و باید حرمتش از جهت تجربه و کاردانی حفظ شود. آمدیم روی 450 و 480 نات. با خودم می گفتم این کم است! با همان سرعت هم رفتیم هدف را زدیم و ... * ببینید، نکته ای وجود دارد. آقای ذوالفقاری یک ناراحتی دارد. ایشان معتقد است لیدر پرواز که باید ناپالم هایش را می زد، در جای درستی نزد. یا مضطرب شد یا در ارتفاع نامناسبی بود. ایشان می گوید ناگهان دیدیم ...
پرسپولیس به من پیشنهاد داد
او در پاسخ به این سؤال که آیا برای خریدهای جدید پرسپولیس به این باشگاه مشورت داد، می گوید: به هیچ عنوان چون اصلا به من ربطی ندارد. فکر بازگشت به فوتبال به این زودی ها را ندارم. من اصلا نمی دانم خرید های پرسپولیس چه نفراتی هستند. باور می کنید اگر شما نمی گفتید، اسم مربی جدید پرسپولیس را در خاطر نداشتم. اینها شایعاتی است که اصلا صحت ندارد. ضمن این که هیچ کسی از طرف پرسپولیس از من نخواسته در مورد ...
وقتی مردم همه جوره برای انتخابات فداکاری کردند؛ از بخشیدن مهریه تا رانندگی افتخاری
سمت کیفش می رود برای درآوردن کرایه. گفتم: خوشحال شدم از هم صحبتی با شما. من، مسافرکشی نمی کنم و کرایه نمی گیرم، اما یک خواهش از شما دارم؛ و قبل از اینکه چیزی بگوید، ادامه دادم: امروز، این کار از دست من برای کمک به شما برمیومد. در مقابلش هیچ انتظاری از شما ندارم فقط ازتون درخواست می کنم به خاطر آینده بچه هامون، در انتخابات شرکت کنید. مادر جوان از شنیدن این حرف، خیلی جا خورد. با چشمان ...
حرف های شنیدنی ناخدای دهه هفتادی که ناجی سیل زدگان سیستان و بلوچستان شد
این طرف و آن طرف برد. چند ساعت در سیل می گشتیم و پدر و پسر را صدا می زدیم. بعد از چند ساعت از دور صدایی شنیدم و به سوی صدا رفتم. نور چراغ قوه را به این طرف و آن طرف می گرداندیم و ناگهان از دور پدر و پسر را دیدم که نصف بدنشان در آب بود و به درخت چسبیده بودند. با قایق به آنها نزدیک شدیم و هر دو را سوار کردیم. شرایط شان خیلی بد بود، ترسیده بودند و می لرزیدند. بیشتر از یک شبانه روز بالای درخت خرما ...
علی دایی: رکورد آقای گلی برایم مهم نیست، کاش بتوانیم در انسانیت رکورددار بشویم / زیرساخت های ورزش مان در ...
...، زمانی که می بینید ایشان نمی تواند فوتبال مان را به سوی موفقیت مدیریت کند و نتایج خوبی در زمان مدیریت شان نصیب فوتبال ملی ما نمی شود، باید به فکر تغییرات باشیم. این که در صورت عدم موفقیت تنها در فکر تغییر مربی و کادرفنی باشیم و دکور را عوض کنیم که کار خاصی نکرده ایم. این عزل و نصب ها بازی با افکارعمومی برای پنهان کردن نقش خودمان در باخت هاست. باز هم تأکید می کنم که مشکل فوتبال ما مدیریت های مان است. مدیریت فوتبال ما درست بشود باقی مسائل فوتبال مان هم درست می شود. ...
همسایه همیشگیِ حاج قاسم
...، آن را حل می نمود. چهره بسیار باصفا، نورانی و زیبایی داشت. دیدنِ نادیده ها پنجمین بار که مجروح و شیمیایی شد، سال 62 بود. او را به بیمارستان شهید لبّافی نژاد تهران آوردند. من و برادر دیگرم با اتوبوس راهی تهران شدیم. ساعت 10 شب به بیمارستان رسیدیم. با اصرار وارد ساختمان بیمارستان شدیم. نمی دانستیم کجا برویم. جوانی جلو آمد و گفت: شما برادران محمدحسین یوسف الهی هستید؟ با تعجب ...