سایر منابع:
سایر خبرها
. خانواده مهدی اخوان ثالث در اطلاعیه ای که در صفحه این شاعر فقید منتشر شده است، نوشته اند: مادر گرامی مان، ایران اخوان ثالث از رنج تن رها و همنشین و یار و همراه همسرش، مهدی اخوان ثالث شد. می گویند پشت هر مرد بزرگی، زنی بزرگ ایستاده است. در زندگی پدرمان زنده یاد مهدی اخوان ثالث مادرمان ایران همان زن بزرگی است که سال ها همراه و یاور پدر بود. چراغ خانه ما از وجود ایران روشن بود. شهلا لاهیجی ...
قصه های خوب برای بچه های خوب متولد شد در خاطرات خود می گوید نخستین جلد کتاب قصه های خوب برای بچه های خوب توسط ناشرانی پس زده شد، حتی آن را به کتابخانه ابن سینا در چهارراه مخبرالدوله برد، اما آن ها هم پس از مدتی آن را رد کردند. وی تصمیم گرفت تا آخرین تلاش هایش را بکند و کتاب را نزد انتشارات امیرکبیر ببرد تا شاید آنجا مورد قبول واقع شود. او در این خصوص گفته بود: پس از قبول نکردن ...
دانش آموختۀ مدیریت راهبردی از دانشگاه عالی دفاع ملی است. او حدود 20 عنوان اثر در زمینه های دفاع مقدس، اجتماعی و فرهنگی و چندین پژوهش راهبردی انجام داده و به رشتۀ تحریر درآورده است. سالیان متمادی سردبیر مجلات صف، سرباز و مدیر انتشارات ارتش بوده است. در حال حاضر نیز رئیس کارگروه دفاع مقدس سازمان عقیدتی سیاسی ارتش است. - تشکیل میز ناشران ارتش چه تأثیر در ارتقای این ناشران دارد ...
تاریخ را دنبال می کند که در یک مدرسه شبانه روزی در نیو انگلند درس می دهد. حالا او مجبور می شود که در تعطیلات کریسمس با چند دانش آموز که جایی برای رفتن ندارند، بماند و با آن ها وقت بگذراند و همراهی کند . جاماندگان، تنها به اسم هشتمین فیلم آلکساندر پین و روایت دانش آموزانی که از بودن در کنار خانواده شان در شب کریسمس جامانده اند محدود نمی شود. این نام، بهترین عنوان برای معرفی سینمای پین تا ...
ماه سال 1309 در تهران بود، وی از دهه 30 فعالیت خود در صنعت چاپ و نشر را آغاز کرد، اواخر دهه 40 تا اوایل دهه 50 مدیر شرکت سهامی انتشار و پس از آن نیز از اوایل دهه 50 تا اواخر دهه 50 مدیر دفتر نشر فرهنگ اسلامی بود. وی اواخر دهه 50 انتشارات خود را به عنوان انجام کتاب تاسیس کرد و سپس نام آن را به فرجام تغییر داد. حوزه فعالیت های این انتشارات، چاپ و نشر کتاب های کودک و نوجوان بود. ...
نگران کودک بی عقلش بود می پرسید چرا اینها را می نویسی؟ می گفتم مادر! می نویسم که حفظ شوند ، از بین نروند . تصور کنید وقتی که در ماه های آخر دبستان کمی از خانه دور شدم و روی بساط کتاب فروش محله کتاب ها را ورق زدم، سرم گیج رفت. همه همان شعرها که من می خواستم حفظ شان کنم توی آن کتاب جلد سیاه جمع شده بودند و رویش به زرکوب نوشته بودند دیوان حافظ! محمد دلاوری: دوست داشتم کارگردان شوم ...