تهیه استخوان مردگان برای درس پزشکی
سایر منابع:
سایر خبرها
یادداشت های علم، سه شنبه 14 مرداد 1348: هویدا گفت روزی که منصوب شدم، شاه می گفت نخست وزیر کسی ست که همه ...
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : سرویس تاریخ انتخاب : اسدالله علم (1 مرداد 1298 بیرجند – 25 فروردین 1357 نیویورک)، یکی از مهم ترین چهره های سیاسی دوران محمدرضا شاه، وزیر دربار از 1345 تا 1356 و نخست وزیر ایران از سال 1341 تا 1342 بود. انتخاب هر شب یادداشت های روزنوشت علم را منتشر می کند. سه شنبه 14 مرداد 1348: خدایا چه شب بدی است، دارم دیوانه می شوم. امشب شهناز وارد شد. خودم به فرودگاه رفتم ...
یک ثانیه از اهدای اعضای یاسمن پشیمان نشدم | در این 5 سال فقط 10 روز پیش دخترم نرفتم
...:30 او را برای درآوردن اعضایش به اتاق عمل بردند. آنها نه تنها اعضای اصلی یاسمن را اهدا کردند، بلکه بقیه اعضایش را هم در پزشکی قانونی اهدا کردند. از بافت نسوج تا چند استخوانش را. به ما گفتند اگر با اهدا موافقت کنید، اولین پیوند آرنج را در ایران انجام می دهیم. من وقتی دخترم را تحویل گرفتم، فقط 2 کیلو وزن داشت اما خوشحال بودم که اعضایش زیر خاک نمی پوسد و قرار است به چندین نفر زندگی ببخشد. ...
از این 2 خواهر زیبا خبر دارید ؟
از جراحت و درگیری در محل وجود داشت اما بچه ها ساعت 8و13 دقیقه صبح 20مهر از خانه ناپدید شده بودند. چون کارمند زندان هستم، تلفنم در زندان خاموش بود و مادرم هم شماره زندان را نداشت که موضوع را به من اطلاع دهد و زمانی که به خانه رسیدم، متوجه این اتفاق شدم. او ادامه داد: بعد ازاین جریان به پلیس شکایت کردیم و شماره تلفن تمام کسانی که به آنها مشکوک بودم را به پلیس دادم و بررسی کردند اما هیچ ...
دانلود قسمت سیزدهم برنامه زندگی پس از زندگی یکشنبه 5 فروردین 1403 / مهمان برنامه حسین صاحبی بزاز
و اینکه درحال طراحی پروژه های خودم هستم ، بیمارستان که بستری بودم 20 روز تقریبا مرخص می شدم و بعد دوباره 1 هفته بیمارستان می رفتم و شیمی درمانی انجام می دادم، چیزی حدود 58 بار من شیمی درمانی شدم، تا اینکه تونستم از برادر خودم پیوند مغز استخوان انجام بدم و دیگه گفتن درمان کامل شده و خطر رفع شده، ولی متاسفانه تقریبا سه ماه چهار ماه بعد اون تقریبا بدتر این سلول های سرطانی خیلی بیشتر حمله کردند و ...
زن پس از دیدن خیانت شوهرش او را با پتو به تخت دوخت و آتش زد!
چون همسرم را دوست داشتم. زیاد! این تصمیم زمانی گرفته شد که شب قبل از حادثه عکس های آن زن را در گوشی همسرم دیدم، بر سر همین ماجرا با هم درگیر شدیم و او به من هم زد. این زن جوان تصریح کرد: باور نمی کردم مجید بعد از 13 سال زندگی مشترک اینگونه به محبت های من پاسخ دهد! من مرگ من و او را برنامه ریزی کردم. صبح روز بعد که همسرم سر کار رفت من هم با تاکسی آنلاین به بلوار صبا رفتم و از پمپ بنزین ...
ماجرای رزمندگانی که شب از سنگر خارج می شدند و بازنمی گشتند
خلیل عزیزی درباره خاطرات خود از دوران دفاع مقدس چنین نقل می کند: به مسئول پشتیبانی جنگ مشکوک شده بودم و هنگامی که او با یکی دیگر از رزمندگان از سنگر خارج شد، به تعقیب آنها پرداختم ولی متوجه شدم آنها رزمندگان سنگرساز هستند و هر کدام از آنها وقتی در حال ساختن خاکریز بودند بر اثر اصابت تیر، ترکش و موج انفجار مجروح یا شهید می شدند و آن مسئول برای ادامه کار به دنبال نفر بعدی می آمد و آن روز 18 نفر از ...
خدا با نقره المپیک لندن به من عزت داد
ترین سال ها برای من سال قبل از المپیک 2012 بود. برای هر دقیقه زندگی ام برنامه داشتم و اجازه نمی دادم یک لحظه از برنامه ای که داشتم تلف شود. خدا را شکر که توانستم با دعای خیر مردم و تلاشی که داشتم، مدال نقره بگیرم و رویاهایی که در ذهنم بود را عملی کنم. شب قبل از مسابقه فوق سنگین در لندن، گویا دیالوگ های جالبی بین شما و بهداد سلیمی که هم اتاق بودید رد و بدل شد. آن دیالوگ ها را یادت هست ...
چاره نداشتم،باید سرمربی تیم ملی می شدم!
. 25 و یا 26 ساله بودم که کشتی را کنار گذاشتم. با خداحافظی از دنیای قهرمانی وارد عرصه مربیگری شدید اما اینجا هم خیلی دیر به سرمربیگری تیم ملی رسیدید. اهل شو و نمایش نبودم. مربیگری را در کشتی خیلی دوست داشتم. از حضور در لیگ برتر و باشگاه مربیگری شروع کردم و اگر در تیم ملی بودم که هیچ اما وقتی نبودم در باشگاه مشغول می شدم. چرا دیر سرمربی تیم ملی شدید؟ چهار بار پیشنهاد ...
علمی که کاربردی نباشد فایده ای ندارد + فیلم
آن کار هر فردی نیست. پژوهش یک فرایند است اما هر فرایندی براساس گونه های پژوهش تغییر می کند. انگیزه نوشتن کتاب آینه من و خود تنهایی خیلی اتفاقی شکل گرفت. روزی از سر بیکاری مشغول جستجو در فضای مجازی بودم که با مطلبی پیرامون نهج البلاغه مواجه شدم. در آن مطلب به حکمت های نهج البلاغه توجه شده بود. قراملکی افزود: آن مطلب روی من به شدت تأثیر گذاشت؛ به نحوی که روزها به فکر حکمت هایی بودم که از ...
من را به پرسپولیس آوردند تا خرابم کنند
به گزارش پایگاه خبری صراط به نقل از خبرآنلاین، گفتگو با محمد رویانیان را در ادامه بخوانید هنوز فوتبال را دنبال می کنید؟ بله. دربی را دیدید؟ بله من حتی جایی افطاری دعوت بودم ولی گفتم شرطش این است که دربی را هم ببینیم. نیمه اول را دیدم و بعد سریع رفتم خانه که نیمه دوم را ببینم. به عنوان مدیرعامل اسبق پرسپولیس استرس نداشتید؟ آدم به طور طبیعی استرس دارد. من چون چند سال در پرسپولیس بودم، دربی خود به خو ...
وقتی امام خمینی (ره) به داد جانبازان اصفهان رسید...
اصفهان بود و یک سوله در فرودگاه قدیم اصفهان که جانبازان را همان اوایل جنگ برای مدتی آنجا نگه می داشتند. شرایط آنجا اصلا مساعد نبود؛ خود من هم وقتی از بیمارستان شهدای تجریش تهران مرخص شدم با نبود جایی به اسم نقاهتگاه در اصفهان مواجه شدم و همین شد که خانواده مجبور به نگهداری من در خانه شدند. هرچند این کار برای آن ها و خود من بسیار سخت بود؛ چون هم زخم ها باید به صورت مرتب پانسمان می شد هم روزانه ...
من و حسن؛ لارا و دکتر ژیواگو
تکون تکون نخوره. هرچه توی هال و پذیرایی گشتم، چیزی ندیدم. دویدم طرف یکی از اتاقا بلکه بتونم چیزی پیدا کنم ولی هنوز توی آستانه ی در بودم که سر جام خشکم زد و مث برق گرفته ها همونجا فیکس شدم! با وحشت آب دهنمو قورت دادم و با دو دست، چشامو مالیدم که خواب نباشم! از چیزی که می دیدم، تموم تنم به رعشه افتاده بود و حس میکردم پاهام دارن از اختیارم خارج میشن! روبروی در ورودی اتاق، رو دیوار مقابل، یه عکس ...
ظریف: چون از آمریکا آمدم خودی محسوب نمی شدم| نمایندگان مجلس گفتند تو قرآن خواندن هم بلدی؟!| دعای کمیل را ...
به گزارش اینتیتر به نقل از جماران، چرا عنوان پایاب شکیبایی را برای کتاب خاطرات سیاسی خود انتخاب کردید؟ برای انتخاب تیتر کتاب خیلی فکر کردیم. پیشنهاد نخست این بود که عنوان کتاب آقای وزیر در ادامه کتاب آقای سفیر باشد. اما نویسنده کتاب آقای سفیر من نبودم ولی این کتاب جدید را شخصا نوشته ام و چندان درست نبود که خودم را آقای وزیر صدا کنم. یکی از دوستان من که از دیپلماتهای باسابقه وزارت خارجه است همواره من را وزیر خندان لب، خونین جگر صدا می زد ، فکر کردیم شاید بد نباشد عنوان خندان لب ، خونین جگر را برای کتاب انتخاب کنیم اما حس کردیم که این عنوان هم حس من ...
تجربه جدیدی در بازیگری با رستگاری به دست آوردم
خوبی برای رستگاری خواهند بود چون اثری تماشایی و خاص است. امیدوارم مردم به عنوان کاری جدید که در سریال سازی ایران انجام شده به رستگاری نگاه کنند و از تماشای آن لذت ببرند. کار کردن با آقای ده نمکی چطور بود؟ من هیچوقت با آقای ده نمکی کار نکرده بودم. قبلا چندین باربابت کارهای مختلف به من زنگ زده بودند ولی مشغول کار دیگری بودم. شاید این پنجمین کاری بود که پیشنهاد همکاری به من ...
در نخستین جلسه ی دادگاه هویدا چه گذشت؟/ هویدا: دستم نه با خون آلوده است، نه با پول، بروید ببینید
چرا از کارهای ساواک اطلاعی نداشتم. من در این باره از خارج مطلع شدم، از داخل که خبر نداشتم. من بیش از همه ی نخست وزیرها به خارج از ایران سفر کردم و من در این سفرها بود که با چند مورد برخورد کردم. سپهبد مقدم هم تا می توانست کمک می کرد اما وقتی که این ها را می بردند به محکمه ی نظامی، رئیس دیوان عالی کشور کجا بود؟! من 13 سال نخست وزیر بودم. من گفتم تانک بگذارند و به مردم تیراندازی کنند؟! خوب دانشگاه ...
برای استادِ استادپروری که واژه استاد در شأنش نیست!
.... یکی از این نام ها نام دوست دیرینه صبا بود؛ سرهنگ محمود ساعت ساز. به منزل صبا می رفتم هر هفته و ساعت ها با همسر استاد صبا خانم منتخب صبا از صبا و زندگی اش حرف می زدیم. فهرست ما به 80 نام ارزنده رسیده بود. در میان این نام ها، نام آقای حسن کسایی بود که به هیچ عنوان امکانی برای گفتگو وجود نداشت. هر بار به منزل استاد کسایی در اصفهان تلفن می کردم، پاسخ همان بود که اول داده بودند. حال و روز خوبی ...
دید متفاوتم نسبت به عکاسی نجوم علت موفقیتم بود
به گزارش خبرگزاری ایمنا ، خورشید، ستاره منظومه شمسی است و انسان و حیوان و گیاه هر روز از وجود آن در زندگی خود بهره می برند، با این حال ممکن است کمتر به آن بیندیشیم و توجه کنیم، اما افرادی هستند که با دید متفاوتی به پدیده های جهان می نگرند و با الهام از اعجاز هنر، آثار شگفت انگیزی را خلق می کنند. حسن حاتمی فعالیت حوزه نجوم خود را سال ها پیش از مرکز نجوم ادیب اصفهان آغاز کرد و این همکاری ...
کسب فرصت انجام یک کار فرهنگی با اجرای برنامه سفر به خیر
.... حرفه بازیگری را از کجا شروع کردید و چطور وارد این عرصه شدید؟ من متولد 27 آذر 1357 در تهران و متأهل هستم. علاقه مندی من، فوتبال در زمین خاکی بود و از بچگی عاشق فوتبال بودم. با پدرم به زمین فوتبال می رفتم و خیلی دوست داشتم فوتبالیست شوم. یک بار در زمین فوتبال، یکی از آشنایان من را دید و پیشنهاد بازی در فیلم سینمایی مرگ پلنگ را داد. آن کار را قبول کردم و شروع کارم با بازیگری در سال ...
چگونه فرزندان خود را به نماز و روزه علاقه مند کنیم؟
توصیه می کنیم که به آنها توجه کنند: اول اینکه والدین قبل از ورود به ماه مبارک یک آماده سازی در ذهن فرزندشان از برکات و خوبی های این ماه و انجام اعمال دینی داشته باشند. دوم اینکه یک سری کار ها در خانه انجام دهند که فرزندشان علاقه به این ماه پیدا کند. همانطور که می بینید روز های پایانی سال از اینکه می خواهیم وارد سال جدید شویم چقدر احساس خوبی داریم و بچه ها چقدر شور و شوق ورود ...
10 سرقت هالیوودی و جنجالی سال 1402 ! + گفتگو با دزدان مخاطره انداز سالی که گذشت
سمت مردم و کارمندان بانک نشانه رفتم و آنها را تهدید کردم که اگر حرکت کنند شلیک خواهم کرد ، جالب این است که نه مردم عکس العملی نشان دادند و نه کارمندان بانک! کیفم را تحویل متصدی بانک دادم و او 29 میلیون تومان پول نقدی که داخل صندوقش بود را داخل کیف گذاشت و من به سرعت از بانک خارج شدم. وقتی از کوچه پشت بانک در حال فرار بودم متوجه شدم چند نفر در حال تعقیب من هستند برای اینکه آنها را بترسانم ...
قابی که خستگی یک عمر را از بین برد / این نگارخانه رنگ وبوی بهشت دارد
و گفتند چند نمونه کار درباره نوروز را ارسال کنید اما در جریان این موضوع نبودیم. دوست داشتم شروع سال جدید را کنار شهدا رقم بزنم و برای همین به گلستان شهدا رفتم تا طلوع سال 1403 را آنجا باشم؛ به محض اعلام سال تحویل پیام نوروزی رهبر انقلاب پخش شد و شاهد بودم که یکی از آثارم کنار ایشان بود و حس متفاوتی داشتم و خستگی 70 سال کارم از بین رفت و برای خودم غیرمنتظره بود. زمانی که رهبر ...
برای قهرمانی در المپیک، می جنگم
سال متوالی دیگر رتبه نخست زیر 12 را داشتم و بعد از آن مقام اول زیر 14 ساله های کشور را به دست آوردم و حالا هم در رده زیر 16 سال بازی می کنم و در دهه مبارک فجر سال گذشته و در رده دختران زیر 16 سال قهرمان شدم. ایرنا. درس خواندنت هم به خوبی تنیست است؟ می شود گفت بله، سال گذشته با اینکه بیشتر اوقات را در اردوهای تیم ملی بودم و شاید در کل یک ماه هم به مدرسه رفتم ولی با معدل 19. ...
زندگی نامه صابر ابر/بازیگر
اجرای مدرسه ای داشتم و خواهر خانم مرضیه برومند که رابط درس ریاضی ما بود بعد از اجرا گفت که باید تو را به خواهرم معرفی کنم. اینطوری وصل شدم به دنیای حرفه ای، پیش خانم برومند رفتم و برای سریال داستان های نوروز که سال 79 ساخته شد جلوی دوربین رفتم. بعد از اولین تجربه با مشاوره و گپ زدن مصطفی احمدی و مرضیه برومند به موسسه کارنامه وصل شدم و جز ورودی ها دوره سوم زیر نظر پرویز پرستویی ...
دیدم خودنویس از دستش افتاد
...، دکتر معین را که بر صندلی افتاده است بلند می کنند و به اتاق شورای زبان و ادبیات عرب در کنار همین اتاق می برند و بر روی میز بزرگ وسط اتاق با یک رومیزی زیبای سبزرنگ می خوابانند. من به رنگ های نامتناسب رومیزی های اتاق فکر می کردم. رفتم و پشت یکی از میزهای کنار میز دکتر حقوقی نشستم. دکتر حقوقی گفت که این میز روزگاری میز تحریر دکتر معین بود. به دکتر حقوقی گفتم. شما روز هشتم آذرماه سال ...
خاطرات شبحی که به گردان تایگرها پیوست/جرمم این بود که بچه مسلمانم
شدم ... * سالش را هم می فرمایید؟ سال 1346 بود. رفتم آمریکا و برگشتم و آمدم و خلبان شدم؛ خلبان هواپیمای فانتوم. چون از ستوان یاری و فنی آمده بودم، دوره دانشکده را در کمتر از دو سال طی کردم. یعنی یک سال و هفت ماه طول کشید. هفت ماه با سردوشی دانشجویی با هواپیمای اف فور پرواز می کردم. برای معاینه قلب رفتم پیش مرحوم دکتر صبا پزشک قلب نیروی هوایی. گفت پسرم ضربان قلبت خیلی ...
زندگی نامه مصطفی صابر خراسانی/شاعر آئینی و مذهبی
همان سال 82 با یکی از دوستانم شبانه به بهشت زهرا قطعه شهدا رفتیم که مردم برای گرفتن حاجت می آمدند، آن شب وقتی به خانه مان آمدم شعر گفتم، اصلا نمیفهمیدم شعر است. شعر اول و دوم در وصف شهدا و شعر سوم در وصف حضرت زینب کبری (س) بود. بیت اول شعر شهدا که اولین شعرم بعد از بازگشت از بهشت زهرا این بود: وارد بهشت شدم عجب حال و هوایی؟ باز دارم خواب می بینم، انگاری تو کرب و بلایی ...
چشم انتظاری برای رسیدن به پیکر محمود
داشتم جلو خانه استخوان های محمود را پیدا کردم و آن طرف تر ساعت مچی او را داخل جیب شلوارش چند تیر ژ 3 بود و بلوز سبز و پیراهن سفید او بعد از 2 سال هنوز سر جایش بود؛ و یک لنگه کفش او را زیر یک درخت فرسوده خرما پیدا کردم که در کنار او شش گلوله آر.پی.جی که از پشت بام خانه روبه رو شلیک شده بود، در دل زمین بود. در آن لحظه زانوهایم سست شد و اشک چشمانم را گرفت. زمین را بوسیدم؛ زیرا عهد کرده بودم ...
داستان "جان بولتون" از ماجرای حمله به یک نفتکش در نزدیکی تنگه هرمز
افتادم کمی بعد از ساعت پنج صبح در ماشین به دانفورد زنگ زدم و دیدم او هم همان اطلاعاتی را که من دارم دریافت کرده است. حدود 20: 5 وارد بال غربی شدم، بلافاصله به دن کوتس زنگ زدم تا مطمئن شوم او هم در جریان است. وقتی تماسم با کوتس تمام شد دانفورد زنگ زد تا تأیید کند که فقط یک نفتکش آتش گرفته است و ظاهراً هیچ کشتی ای متعلق به آمریکا نبوده است. با صدای بلند گفتم احتمالاً ایران خواسته آمریکا را ...
جوانی که می خواست مدافع حرم شود، شهید دفاع از امنیت شد
بزرگ می شوم، کار می کنم و شما باید استراحت کنی. همیشه سفارش پدرش را به من می کرد و می گفت: مراقب بابا باش. من رابطه صمیمانه ای با پویا داشتم. او هم مرا دوست داشت. خیلی وابسته اش بودم، اما با شهادتش فهمیدم فقط باید خدا را دوست داشت. قاب عکسی برای شهادت و بعد به آخرین دیدارش با شهید اشاره می کند و می گوید: روزی که رفت را به یاد دارم. صبحش بیدار شدم و دیدم لباس هایش را پوشیده ...