سایر منابع:
سایر خبرها
پاک معتقد کرد. کتب مارکس و لنین و استالین به او داد. توضیح و تشریح داد. مریم افتاد توی این کتابها. کار تعصب او در این فرقه زیاد شد. مجله ای داشتند زنان به نام "ما هم در این خانه حقی داریم" که زهرا بیات اسکندری می نوشت. مریم در آن مقالاتی می نوشت و تحریک به قیام زنان می کرد. دائما در خانه اش همین برو بچه های کمونیست جمع می شدند. علاقه تازه اش با شور حزبی مناسبات او را با کیانوری محکم کرد. بالاخره ...
... محرم سال 65 را تهران ماند و در مسجد مداحی کرد. بعد از محرم ساکش را بست، بند کتانی را محکم گره زد و گفت: خب مامان خانومم وقت رفتنه! علی رو حلال کن. سپردم امیر نورزی، دوستم کارنامه رو براتون بیاره. نمره های پسرت رو ببین و کیف کن! اگه کسی گفت علی برای فرار از درس و امتحان رفته جبهه، کارنامه رو بهش نشون بده. بگو من برای دین و کشورم رفتم. دست راستم اسلحه بود، دست چپم کتاب. تو جبهه کنار جنگ با ...
از یک جایی به بعد، نورا در کنار روایت چالش ها و قصه زندگی خودش، به روایت داستان زندگی حسین همدانی نیز می پردازد؛ با لحنی جذاب که برای مخاطب نوجوان ملموس است. مخاطب می تواند از سال های کودکی و نوجوانی شهید حسین همدانی بخواند، سال های جوانی و ازدواج و صاحب فرزند شدن او را. سال های جنگ و انقلاب را... همه این ها با روایت شیرینِ نورای نوجوان پیش می رود، روایتی که به دلیل همان شیطنت ها گاه ...
بگویید بیاید داخل. رفتم داخل و احترام گذاشتم. خاتم گفت خب این داستان هایی که برای من تعریف کردی برای این آقایان تعریف کن. من هم تعریف کردم. گفت خیلی خب برو! داشتم عقب گرد می کردم که شنیدم به دیگران گفت می بینید؟ با یک انگ، بچه ها را معطل می کنند. آمدم بیرون نشستم. ربیعی بعد از 5 دقیقه آمد و گفت برویم. سوار هلی کوپتر که شدیم، گفت برو وسایلت را جمع کن! این هفته می روی آمریکا. تصمیم گرفته بودند آن مهر ...