سایر منابع:
سایر خبرها
فرجی: در بچگی هوادار نساجی بودم
دلسوز دارند و همه جوره خوبند. فرجی درباره بازی کردن مقابل تیم سابقش گفت: قطعا سخت است. من روی این سکوها بوده ام و در بچگی هوادار این تیم بودم در این تیم بازی کردم و خب ورق فوتبال اینگونه است که من الان در پرسپولیس بازی می کنم، ولی قطعا همیشه نیم نگاهی به نساجی دارم و بازی هایش را دنبال می کنم. وی افزود: بازی خوب و جانداری بود و دو تیم خوب بازی کردند . بعد از اینکه ده نفره شدیم ...
حرف های بازیکن آلومینیوم درباره صحنه جنجالی بازی با پرسپولیس
مهم بود و ما 2 پله در جدول مسابقات بالا آمدیم. امیدوارم که روند تیم رو به رشد باشد و بتوانیم با یک جایگاه خوب فصل را تمام کنیم. وی در ادامه افزود: خدا رو شکر امروز به لطف بچه ها کلین شیت کردیم. دروازه بان تیم آلومینیوم اراک در واکنش به این سوال که وضعیت شما پایان فصل با پرسپولیس چه می شود، گفت: چیزی که در حال حاضر خیلی واضح است، اینکه من با پرسپولیس یک سال دیگر قرارداد دارم ...
بیماری سید اسماعیل نصرالهی چه بود
...، پرستارم و بعضی شب ها که کشیک داشتم، همه کارهای پسرم با پدرش بود. شب ها پدرش باید تا صبح در کنار پسرم بیدار باشد، جابه جایش کند و ... چون حتی پسرم قدرت ندارد که دستش را تکان دهد. پدرش خیلی کمک و همکاری کرد. همه با هم تلاش کردیم تا این موفقیت به دست آمد. همه به من می گویند که اگر با پسرم در کنکور شرکت می کردم، همان نتیجه را می گرفتم چون من در تمام این مسیر در کنارش و همراه او بودم اما فقط ...
دو کلمه حرف برای فوتبال و خانواده ها در خراسان رضوی
نخست نیوز ، قاسم زردکانلو حرف اول آن هم آقای محسن سخن سنج ودوستان کادر فنی و سرپرستی اش که از حمایت های مدیران تیمش بهره برد وتیم جوانان بابک به سطح اول لیگ فوتبال جوانان از دسته اول به لیگ برتر کشور با قهرمانی صعود کرد که باید به اهالی فوتبال خراسان رضوی تبریک عرض کنم صعود به لیگ برتر جوانان کار ساده ای نبوده ورنج بسیار را کشیدند تا نتیجه گرفتند و امیدوارم با ساختاری اساسی تیم جوانان بابک در لیگ برتر هم بدرخشد و ...
فرجی: تمام تمرکزمان روی بازی های باقی مانده است
قائمشهری فقط می توانیم دعا کنیم نساجی در لیگ بماند زیرا لیاقتش را دارد. بازیکنان باکیفیت، تیم خوب و مالک دلسوزی دارند. فقط مقداری بدشانس هستند. وی درخصوص سختی بازی کردن مقابل تیم سابق و مردم شهرش، گفت: قطعا سخت است. روی این سکوها و هوادار نساجی بودم. در این تیم بازی هم کردم اما فوتبال به شکلی ورق خورد که اکنون در پرسپولیس بازی می کنم. با این وجود همیشه نیم نگاهی به نتایج نساجی دارم. ...
مطهری: در تیم ملی هم بازیکنان خارجی تراکتور را زیر نظر داشتم/ روی ضربات ایستگاهی کار کرده بودیم
. وقتی هم فولاد دنبال جبران نتیجه رفت، با توجه به صحبت هایی که با بچه ها درمورد انتقال های مثبت داشتیم توانستیم با به ثمر رساندن گل دوم کار را تمام کنیم. از بازی خوب فولاد هم نباید تعریف کنم. واقعا جایگاهش اینجای جدول نیست. تیم بسیار خوبی است که بازیکنان بسیار باکیفیتی دارد. به این تیم قابل احترام خسته نباشید می گویم. مربی تراکتور درمورد امیدوار شدن این تیم به کسب سهمیه آسیا، توضیح داد ...
بازیگر نون خ : چند بار تا مرز خفگی رفتم
. من گواهینامه پایه 3 دارم و پایه 2 ندارم. قبل از ضبط توانستم دو سه بار در کنار راننده با مینی بوس رانندگی کنم و در این مسیر خیلی چیزها یاد گرفتم. با این حال خیلی اضطراب داشتم. شما می دانید هر چقدر سرنشین های مینی بوس بیشتر شود، کنترل کردنش سخت تر است. مردم تغییر روحیات روناک را دوست داشتند وی با یادآوری این که داستان روناک از قسمت 10 شروع شد تاکید کرد: این نقش خیلی پستی و ...
تفکر و رفتار بسیجی را دوست دارم
...> خودتان را معرفی کنید صفورا کاظم نادی متولد سال 1355 هستم دوران ابتدایی وراهنمایی را در مدارس شهرستان خمینی شهر گذراندم دبیرستان وارد رشته ریاضی شدم از همان دوران راهنمایی چون درسم خیلی خوب بود علاقه مند بودم که به بچه هایی که درسشان ضعیفتر بود یا نیاز داشتند آموزش بدهم و اینکه احساس می کردم می توانم کاری کنم و تاثیر داشته باشد برای دوستانم، خیلی به من انرژی می داد یادم هست در ...
4 مدرسه در دل یک مدرسه/ جهاد خانم معلم برای نوسازی مدرسه
10 دقیقه بعد به روستای اربطان می رسم. در تابلو سر در مدرسه اسم چهار مدرسه نوشته شده است. مدرسه پسرانه یادگارامام، مدرسه پسرانه شهید کسایی، مدرسه دخترانه اُم اَیمن، مدرسه دخترانه زکیه. تا حالا مدرسه این مدلی ندیده بودم. چهار مدرسه در دل یک مدرسه. در مدرسه نیمه باز است، داخل می شوم. حیاط بزرگ مدرسه با دیوار نوشته های زیبا و رنگ آمیزی خوب دیوارها خاطرات 12 سال درس خواندن از ابتدایی تا ...
آقازاده واقعی
داشتم بعد از ازدواج در خدمت خانواده باشم و بچه داری کنم و علی آقا هم مخالف کار کردنم نبود و این مسئله را به عهده خودم گذاشته بودند که من این طوری دوست داشتم. کمی از خصوصیات اخلاقی شهید علی آقازاده نژاد برای ما بگویید. علی آقا خیلی مهربان، خیلی اخلاق مدار، متواضع و خوش برخورد بودند. یادم نمی آید که از ایشان تندخویی دیده باشم. خیلی تعهد کاری داشت، بسیاری از مواقع اضافه کاری می ...
مادری که عمرش را پای معلم شدن دختر ناشنوایش گذاشته است
مدرسه “ایثار” نامگذاری شده است و شاید این اولین باری باشد که عنوان یک مدرسه با جنس کار یک معلم انقدر به هم بیایند. همکاران خانم رضالو از او و محاسن اخلاقی و دوستی صمیمانه او با بچه ها می گویند: این همکارمان نه تنها معلم که دوست و مشاور بچه هه هم بوده و بسیار با مسئولیت و وظیفه شناس است. آقای نجفی، مدیر مدرسه استثنائی ایثار میانه هم با ابراز رضایت از خانم رضالو در طول 20 سال ...
هلال و الفبای نجات
نجات اشک شوق می ریزم. وقتی می خواستم از آن منطقه برگردم، ناراحت بودم، دوست داشتم بمانم، به آنها کمک کنم و نجات شان دهم. وقتی کسی نجات پیدا می کند و دست به دعا بر می دارد، حالم خوب می شود و اشک شوق می ریزم. حتی اگر مدتی خبری نباشد، خودم تماس می گیرم و می گویم مرا به عملیات بفرستید.
استاد اسدی: کار مافیا بود که خداداد از تیم ملی فرار کرد!
بودم و واسلی گوجا سرمربی تراکتور.به من گفت بیا تراکتور که گفتم اگر خودم هم بخواهم هواداران اجازه نمی دهند.ما تعصب تیمی هم داشتیم.مثلا یکی روی علی دایی تکل می کرد بازیکن دیگر باید عوض آن کار را در می آورد اما حالا دنبال این هستند که ساق پای شان طوری نشود.البته شاید حق هم دارند چون پای قرارداد و ...در میان است.خوب یادم هست که آخرین قرارداد من در سال 76 با ذوب آهن بود که 9 میلیون تومان می شد. ...
مصائب کودکان سرراهی
او به یکباره خودش را در خانواده ای به یاد می آورد که هر روز زنی که مادر صدایش می کند، او را کتکش می زد و بدن نحیف و لاغرش را پر از زخم می کرد. حالا بعد از گذشت 30 سال از آن روزها، باز هم وقتی یادش می افتد، اشک ها سیل می شوند روی صورتش. دست هایش می لرزد و قلبش. آخ از قلبش که ناگهان مچاله می شود. این سوال دیوانه اش می کند: چرا این اندازه مسوولان شیرخوارگاه بی تعهد بودند؟ چرا او را به خانواده ای دادند که مدام کتک بخورد. به خصوص اینکه بعدها یکی از پرستاران پنهانی به او می گوید: این خانواده زیرمیزی پول داده بودند که هر جور شده ...
وقتی معلم تسلیم محرومیت نمی شود
به گزارش ایرنا ، اباذر جامی 37 ساله هست و مدرک کارشناس ارشد روانشناسی دارد، نزدیک به هفت سال در اورژانس اجتماعی بهزیستی به عنوان مشاور فعالیت کرده و سال گذشته بنا به علاقه ای که به آموزش دارد، وارد آموزش و پرورش و شغل خطیر معلمی شده است. او ساکن شهر اهر است و هر روز برای تدریس به دبستان علامه امینی روستای پیه جیک شهرستان ...
دکتر نفیسه برادران رفیعی قاتل امیر عباس
داره داد می زنه و می گه: گفتن حال بچه خوب نیست باید بزاریمش دستگاه و سه میلیون دیگه باید بریزیم. روزبعد سوال کردم گفتن بچه خسته شده تو زایمان! گذاشتیم دستگاه میاریمش تاشب تا فردا تا تا تا.... روز سوم؛ دیدن امیرعباس روز بعد گفتن می تونی بچتو ببینی منم با وجود اینکه خیلی درد داشتم و نتونستم تا اون موقع سرپابشم، بلندشدم رفتم صورتموشستم خودمو مرتب کردم و به همه گفتم دارم ...
شهاب زاهدی: به این دلیل در پرسپولیس کمتر گل زدم/ برای تیم محبوبم و به خصوص یک نفر آرزوی موفقیت می کنم
از بچگی رشد کرده گلزنی کند اما به یک سری فاکتورها بستگی دارد. مسائل سخت ابزاری خیلی تاثیرگذار است. شما باید در شرایط خوبی تمرین کنید و در ایران شرایط متفاوت است. {دلیل انتخاب آویسپا فوکوئوکا} دلیل انتخابم چیزی جز پیشرفت نبوده و خدا را شکر که در چند هفته اخیر نشانه هایی داشته و نیت من مشخص شده. متوجه شدم، از زمان حضورم در اوکراین که شاید چهار سال باشد، این تیم مرا رصد می کرد اما هیچ وقت شرایط فراهم ...
گزارش میدانی اعتماد از اکران فیلم مست عشق
نتوانستند حق مطلب را بیان کنند، شاید به دلیل ممیزی و سانسور نتوانستند از ارتباط شمس و مولانا و حرف هایی که درباره شان آن زمان زده می شد بگویند اما خوب بود. مونا: فیلم خوبی بود، من کتاب ملت عشق را خوانده بودم از این حیث آمدم فیلم را ببینم، بد نبود. نیلوفر: ما خانوادگی به تماشای این فیلم آمدیم، خیلی فیلم را دوست داشتم، متفاوت بود و تلنگری به من زد. درباره مفهوم عشق نکات خوبی داشت ...
تنها گریه کن
، دور هم می گذشت. نوعروس بودم، ولی مستقل. چند ماه اول، پخت و پزم از مادرشوهرم جدا بود. خودم خواستم و سفره یکی شدیم. گفتم: دو نفر ماییم، دو نفر شما، آن هم توی یک خانه. چرا دوتا سفره پهن کنیم؟ عروس 10 ماهه بودم که دخترم به دنیا آمد. پدرشوهرم، اولْ بزرگ خانواده خودش بود، بعد فامیل. بزرگ تری اش هم فقط به سن وسال و ریش سفیدش نبود؛ آن قدر دلسوز و مهربان بود که خودش و حرفش روی چشم مان جا داشت. اسم بچه را ...
روایت روزهای انتظار
، احساسات مخاطب با این روایت درگیر شود. من هم مادر شدم جاویدی گفت:وقتی درگیر ساخت فرشته رضا بودم به لطف خدا و دعای این خانواده من هم باردار شدم، چون سال ها بود که درگیر مسأله نازایی بودم. درواقع11سال بود که ازدواج کرده بودم امابچه دار نمی شدم؛ یادم است وقتی با سوژه فیلم یعنی خانم فرشته برای زایمانش در اتاق عمل بودیم، خیلی برایم دعا کرد. او حتی بعد از زایمان و در حالت نیمه هوش به من ...
حکایت 45 سال تدریس عاشقانه؛ معلمی که مدیران زیادی تربیت کرد
و امتحانت را بده و همین رفتار خوشایند این ناظر باعث شد از استرسم کم شود و با آرامش خاصی امتحانم را هم با نمره خوب 19.5 قبول شوم. همراه با دانش آموزان دبیرستان شهید انصاری سال 1368 دانش آموز یتیمی که مدیر موفق شد وی با بیان اینکه در طول 45 سال تدریس خاطرات بسیار شیرین و گاه تلخی را دیده ام گفت: دانش آموزی داشتم سال دهم بود و دل به درس نمی داد؛ هر زمان که از او درس ...
کلاس درس را به خانه دانش آموز بیمار بردم
. در دوران راهنمایی یک معلم انگلیسی به نام خانم فرقانی داشتم. هر جا هست خدا نگهدارش باشد. من او را خیلی دوست داشتم و انگیزه معلم شدن از زمان آشنایی با او، در درونم شکل گرفت. چه چیزی در او دیدید که به خاطر او معلمی را انتخاب کردید؟ خیلی مهربان و دلسوز بود. با تشویق هایی که می کرد مرا تحت تأثیر قرار می داد. دو سال پیاپی هم معلمم بود. از همان زمان انگیزه گرفتم که به شغل معلمی واقعی و ...
حرف های تازه هادی کاهانی، هنگ گلایدرسوار نیشابوری از لحظه پیدا کردن یسنا دیدار
. البته که رفت و آمد و پخش کردن و جمع کردن زمان بیشتری می برد. این زمان را می توانستم صبح روز دوم این کار را انجام بدهم. اما همه ارگان ها 24ساعته آن جا بودند. افراد بومی از مشهد و تهران آمده بودند. سگ زنده یاب و پهپاد آورده بودند و ... همه تلاش کرده بودند و زحمت زیادی کشیده بودند. شاید صد برابر من هر نفر زحمت کشیده بودند. خواست خدا بود که امضای کار به نام من شود و من بچه را پیدا کنم چون دید از بالا ...
حکایت گزارش اختصاصی فرمانده 25 کربلا به حاج قاسم / سردار سلیمانی با شهید رادمهر ویژه دیدار کرد
سردار سلیمانی داشتند. سردار رستمیان عنوان کرد: دقایقی بعد، فرمانده دل ها از ما خداحافظی کرد و رفت. من هم خطاب به رزمندگان لشکر گفتم: برادران عزیز، کار خوبی نکردین، بنده خدا نزدیک بود تحت فشار جسمی شما از دست بره. برای چه اینقدر از کنترل خارج شده بودید؟ به مزاح ادامه دادم: خیلی نامرد هستید، فرمانده شما بنده هستم، اصلا ما رو تحویل نگرفتید که هیچ، حرف بنده را هم در این لحظات خوب گوش نکردید ...
بیماری نجم الدین شریعتی چیست؟
و سخنرانی و... رو تو ذهنم میسپردم، بعد می نشستم جلو آینه و سخنرانی می کردم. می گفتم بسم الله الرحمن الرحیم که همین نیم ساعت طول می کشید، ولی کم نیاوردم، یه مادربزرگ پیری داشتم، خدا رحمتش کنه، می گفت چرا جلو آینه بیا برای من حرف بزن، منم یه گوش مفتی گیر آورده بودم می شستم حرف می زدم. نجم الدین شریعتی در انتها صحبت هایش را این چنین به پایان رساند: دقیقا یادمه یه روز عاشورا بعد ...
مامایی کاری سخت و در محیطی پر تنش است/ جان دو انسان در دست یک ماما است
این دید و آگاهی به عقب برگردید باز هم همین شغل را انتخاب می کنید؟ -بله قطعا، جدای از این قضیه دوست داشتم کادر درمانی باشم و کلی فیلم های پزشکی میدیدم و سال اول که پذیرفته شدم دانشگاه هیچ تجربه ای طبیعتا نداشتم، اما با ورود به این رشته عاشقش شدم و من خودم عاشق کمک به دیگران بودم و حتی مشکلاتی چون ضعیف شدن چشم و سردرد های میگرنی برایم به وجود آمد که بقیه می گفتند برو در درمانگاه ها فعالیت خود ...
مامان اقد خوشگل! بچه اقد زشت!
دبِی بزرگ ترشی برش باشین، ای که من می نم رو دَسوتون می مونه! کبری خانم پشت چشمی نازک کرد. - وا! چشه میه بچه ام بی بی؟ خیلی ام دِلوشون باخاد! بی بی دوباره نطقش باز شد... - هااااا، ای حور پری که من درم می نم خیلیام بویه دلوشون باخاد! فقط تو یَی چی مونَم ای بچو اَ کی رفته، بواش خو بد نی، ننه شم خو قشنگه، ای بری چه ایطو شده؟ کبری خانم آمد چیزی بگوید که دست بی ...
می خواستم فضانورد بشوم، ولی معتاد و سارق شدم!
اولین سرقت، سه شب نخوابیده بودم و وقتی دوست دخترم پیشنهاد داد بروم سرقت ماشین قبول کردم. دوست دخترم با یک گروه دیگر کار می کرد. من عاشق فضا هستم و دوست داشتم فضانورد شوم؛ اما دزد شدم. دلم می خواست با سفینه سفر می کردم به کره ماه و جاهای دیگر فضا. بچه که بودم خیلی ها می گفتند نابغه ام. از بچگی مسائل ریاضی را حل می کردم، در کامپیوتر هم خیلی خوب بودم و همه می گفتند در آینده آدم موفق می شوم اما کارم به اینجا کشید. منبع : اعتماد حوادث به اشتراک گذاری ...
پارک بازی کودکان المغازی؛ بانک جدید حملات رژیم صهیونیستی
هم آسیب دید و روی زمین افتاد. فهد صیدم ، یکی دیگر از کودکان ساکن اردوگاه المغازی نیز به خبرنگار تسنیم گفت: داشتم درخیابان راه می رفتم، شاهد بودم که بچه ها با خوشحالی در حال رفت و آمد و بازی بودند که ناگهان بمباران اتفاق افتاد. دست و پای بچه ها قطع شد و همه روی زمین افتاده بودند تا اینکه نیروهای امدادی آمدند و همه بچه ها را بردند. باسم العثامنه، که دخترش ملاک در جریان این ...