سایر منابع:
سایر خبرها
صاحب کار تازه داماد به عروس نظر داشت / جسد سوخته اش رازگشایی شد + جزییات
درخواست شیطانی داشت که آن پسر خیلی زود رها کرده و رفت من بعد از چند سال دقیقا 3 ماه قبل ازاین ماجرا که تازه ازدواج کرده بودم مجبور شدم دوباره به مغازه مکانیکی او بروم. روز حادثه وقتی درحال برگشت از کار بودیم او گفت که زنم رادر اختیارش بگذارم او حتی پیشنهاد پول زیاد داد که من به شدت عصبانی شدم و نتوانستم سکوت کنم او چاقویش را درآورد تا مرا تهدید کند که درهمان لحظه درگیری که پشت رول سمند قرار ...
کیانوش عیاری در 73 سالگی: انتخابم هنوز سینماست اما...
دخترکان عرب و بی اعتنایی دخترک دوچرخه سوار برای من جای شگفتی داشت و در همان سال ها بود که فیلم آن سوی آتش را ساختم. ایده اولیه این فیلم زمانی شکل گرفت که آمده بودم تهران و تا زانو توی برف فرو رفته بودم اما در همان حال داشتم به گرمای سوزان شعله های آتش فکر می کردم. به محض برگشتن مستقیم رفتم پای شعله های سرکش آتش و آنچه را به لحاظ حسی باید دریافت می کردم گرفتم و چند روز بعد فیلمبرداری شروع شد؛ بدون هیچ ...
قتل هولناک یکی از مدیران زاکانی به دست همسرش
خودمان نبودم قرار بود امروز صبح همسرم بدنبالم بیاید و بعد از خوردن صبحانه مرا به محل کارم برساند. اما وقتی خبری از او نشد، چندین بار با تلفن همراهش تماس گرفتم که جواب نداد با تلفن خانه تماس گرفتم باز هم پاسخگو نبود. نگران شدم و به خانه آمدم، اما به محض ورود متوجه بوی گاز شدیدی شدم بعد هم در اتاق خواب جسد همسرم را دیدم. وقتی به دنبال علت بوی گاز بودم متوجه شدم شیلنگ اجاق گاز پاره شده است. در ...
زنم را خفه کردم وقتی یواشکی وارد خانه شدم و دیدم او...!
حرفی نزده اند. کم کم به رفتارش مشکوک شدم. متهم به قتل ادامه داد: حتی یک روز حالش بد شد که او را به بیمارستان رساندم که پزشک بیمارستان گفت او معتاد است. بااطلاع از این ماجرا شوکه شدم، به همسرم گفتم که مدعی شد پزشک اشتباه کرده و معتاد نیست. مطمئن بودم همسرم با مردی ارتباط پنهانی دارد و این مرد او را معتاد کرده است. عصر روز حادثه دخترم را از مدرسه به خانه خواهرم بردم. شب هنگام به خانه ام ...
گیر افتادن زن جوان در مخمصه هوو | شوهر پیرم با میله آهنی به سرم کوبید
اعتیاد دارد و آینده خودم را در تباهی دیدم و به اشتباهم پی بردم ولی دیگر دیر شده بود و سرنوشتم را به سیاهی و نابودی گره زده بودم. طلاق را به ادامه زندگی مشترک ترجیح دادم و در 19 سالگی از سجاد جدا شدم و به خانه پدرم بازگشتم اما پدرم نیز بر سر مادرم هوو آورده بود و زندگی سختی داشت. در این شرایط و به اجبار پدرم با مرد دیگری ازدواج کردم که 20 سال از من بزرگ تر بود و همسر و فرزند داشت. این ...
خواهرکشی پسر 17 ساله به خاطر ناموس | از نیش زبان دوستانم به تنگ آمده بودم
... ماجرای قتل چگونه آغاز شد؟ از قبل تصمیم گرفتی؟ بله. وقتی خواهرم درون اصطبل رفت تا به گوسفندان صاحب ویلا علوفه بدهد، من هم پشت سرش رفتم و با دست گلویش را فشار دادم. بعد هم با سیم شارژری که به همراه داشتم، او را خفه کردم و سپس با پدرم تماس گرفتم و موضوع را گفتم. پدرت سرایدار ویلا بود؟ بله، ما به صورت خانوادگی در آن ویلا زندگی می کردیم و پدرم نیز به عنوان ...
نگاهی به زندگی فتح آفرین خرمشهر
. احمد در نیروی هوایی ارتش شیراز مشغول به کار بود. یک روز که به خانه پدرش در تهران آمد، مرا دید. البته برای ازدواج باید از ارتش اجازه می گرفت. آنها دختران زیر 18 سال را برای ازدواج تایید نمی کردند و من 15 ساله بودم درحالی که بابایی 21 سال داشت. به همین دلیل مجبور شدیم با یک شناسنامه جعلی که در آن سن من 18 سال نوشته شده بود، در سال 1356 با هم ازدواج کنیم و ازدواجمان یکسال عقب افتاد. ثمره این ازدواج ...
امدادگران دفاع مقدس، الگوی خدمات رسانی بهداشتی و درمانی
.... شما می تونین وسایلتون رو اونجا استریل کنین و از همون جا به مجروحا خدمات بدین. گچ پایم را باز کردم، مقداری محدودیت حرکتی داشتم و اذیت می شدم ولی بی خیال این درد با موتور، همراه آقای کاخکی (مسئول وقت بهداری) به خانه مجروحان می رفتم تا کار پانسمان انجام بدهم. یک تلفن داشتیم. فکر می کنم شماره اش 45111 بود... مجروحان به این شماره زنگ می زدند، آدرس می دادند و ما سریع می ...
دفاع از همسر به جنایت ختم شد | مقتول مست بود
پرس و جو از شاهدان درگیری آغاز کرد. در ادامه کارآگاهان دریافتند مقتول توسط جوانی به نام شهرام با ضربه چوب به قتل رسیده و متهم همراه دو مرد و یک زن با خودرو از محل متواری شده اند. با مشخص شدن این موضوع، شهرام ردیابی و بازداشت شد و در همان بازجویی های اولیه به قتل بهروز اعتراف کرد و در تشریح جزئیات ماجرا به مأموران گفت: روز حادثه با همسر و 2 نفر از دوستانم مشروب گرفتیم و داخل ماشین خوردیم ...
بیوگرافی کامل “مهدی باقربیگی”
می گرفتم که دیدم تلویزیون به صورت زیرنویس اعلام کرد که بی بی فوت کرده است. البته من قبل از عید به دیدار بی بی رفته بودم اما دوست داشتم اول عید به دیدار ایشان می رفتم و تا زنده بودند و نفس می کشیدند بازهم می دیدمشان... که نشد. بد دنیایی شده... *همان روز به منزل بی بی رفتی؟ بله، خانه ما به منزل بی بی نزدیک است و نیم ساعت بعد از اینکه از این ماجرا مطلع شدم؛ به خانه ایشان رفتم ...
9 سال مشق عشق، در دل کوهستان
سراسری شرکت کرده و در دانشگاه تربیت معلم رشته زیست جانوری محض قبول شدم و تحصیلاتم را تا مقطع کارشناسی ارشد ادامه دادم. اولین تجربه تدریس در خوزستان آقا معلم قصه ما خیلی دلش می خواست بعد از پایان تحصیلات در دانشگاه اول از همه در استان خراسان و در محضر امام رضا( ع) بوده و آنجا در سنگر تعلیم و تربیت باشد ولی اشتباه نوشتن کد 17 یا 18 انتخاب شهر باعث شد به استان خوزستان رفته و اولین سال ...
شاهدی برای نخستین اشک ها و لبخندها
به شهر نرود مرا مطلع نکرده بود. خیلی ناراحت شدم و برای زن توضیح دادم اگر تشخیص مامای روستای کشیت درست بود ممکن بود اتفاق بدی برایت بیفتد. سعی کردم حالا که زایمان به سلامت انجام شده به او هم آرامش بدهم برای همین نوزادش را روی سینه اش خواباندم و برای دقایقی شرایط را به نفع مادر و دختر تغییر دادم تا اولین دیدار و بغل یکدیگر را تجربه کنند. زن نگاهی به فرزندش کرد و اشک از گوشه چشمش چکید ...
ردپای زن معتاد در قتل شوهر خواهرش
بعد از ناپدید شدن پدرم، خاله ام تماس گرفت و مدعی شد با مردی که موادفروش بوده، پدرم را به قتل رسانده است. او مرا تهدید کرد که نباید راز این جنایت را برملا کنم، من هم ترسیدم و سکوت کردم. در ادامه بررسی ها، یکی از اهالی محل با پلیس تماس گرفت و راز این جنایت را برملا کرد و گفت: چند شب قبل در بزمی شبانه مرد موادفروشی به نام هوشنگ تعریف کرد که با همدستی زنی به نام شهلا مردی به نام حشمت را کشته است. با این اطلاعات به دستور بازپرس شعبه یازدهم دادسرای جنایی تهران دختر مقتول به اتهام اخفای ادله جرم بازداشت و دستور بازداشت شهلا و هوشنگ نیز صادر شد و تحقیقات برای دستگیری آنها ادامه دارد. ...
بی عفتی زن به اجبار همسرش / مرد جوان توسط پلیس مشهد دستگیر شد
اندک و ناچیز بود اما به دلیل آن که طعم بی پولی را چشیده بودم از پیشنهادش استقبال کردم. دو سال بعد از این ماجرا در حالی که تحصیلاتم به پایان رسیده بود، سالومه مرا برای برادرش خواستگاری کرد. انوش که از وضعیت مالی پدرم خبر داشت، منزلی در بهترین نقطه شهر اجاره کرد و همه اسباب و اثاثیه ام را یک جا خرید تا پدرم مجبور به تهیه جهیزیه نشود. من هم که از این ازدواج در پوست خودم نمی گنجیدم، سعی کردم ...
همیشه فکر میکردم که روزی مدال گرفته و افتخارآفرین می شوم
بود و دورادور با این رشته آشنایی داشتم، کلاس هفتم مدرسه که بودم معلم ورزش مان میخواستند تیم دو و میدانی تشکیل بدند. قرار شد درون مدرسه ای مسابقه بدیم و در گام بعد در منطقه 4 مسابقه بدهیم. من آنجا برای اولین بار دویدم و نمیدانم مقام آوردم یا خیر، در ادامه نزدیک 2 یا 3 سال تکواندو کار کردم و کلاس هشتم که بودم دوباره از طرف مدرسه در منطقه 4 مسابقه دادیم که من در بخش 600 متر دوم شدم. در مسابقات استان ...
قتل دختر به دست پدر/ دخترم بعد از طلاق می خواست مستقل زندگی کند
آپارتمانی اجاره کرده و تنها زندگی می کند. از آنجا که به موضوع مشکوک بودم او را به طور نامحسوس تحت نظر گرفتم و پی بردم که افراد ناشناسی به خانه اش رفت و آمد دارند. نمی دانستم باید چه کار کنم. بالاخره تصمیم گرفتم به خانه اش بروم و با او صحبت کنم تا علت این کار را برایم توضیح دهد. حدود ساعت 11 صبح به خانه اش رفتم. دخترم گفت که می خواهد تنها زندگی کند و راحت باشد. خیلی ناراحت شدم و به او ...
قتل مرد جوان در عالم مستی / در دفاع از زنم دست به چوب شدم + جزییات
است . با اطلاعاتی که شاهدان از خودرو کیارش به ماموران داده بودند وی ساعتی بعد ردیابی و بازداشت شد و به قتل اعتراف کرد. وی در تشریح جزئیات ماجرا گفت :آن روز همراه همسرم و چند نفر از دوستانم در خیابان مشغول خوردن بودیم. ما در ماشین نشسته بودیم و مشروب می خوردیم و می خواستیم برای تفریح بیرون برویم که شاهین هم سر رسید. او بچه محله مان بود او را از قبل می شناختم. او وقتی متوجه شد ...
راز جنایت در اسکلت داخل باغچه
ظهر یک روز خنک پاییزی سال 1397 بعد از این که به پرونده ها رسیدگی کردم، راهی خانه شدم. آن روز کشیک قتل بودم و تلفن زنگ نخورده بود. ساعت 4 عصر که در حال استراحت بودم، تلفن زنگ خورد. آن سوی تلفن مامور یکی از کلانتری ها بود. آقای بازپرس، اهالی خانه ای بعد از کندن حیاط با اسکلت یک انسان روبه رو شدند که در عمق دو متری زمین دفن شده بود.دستور دادم تحقیقات اولیه انجام شود تا خودم به آنجا بروم. آدرس را ...
مرد پلید بعد تعرض به دخترش به سراغ دختر خوانده اش رفت و...!
سال قبل دختر 14 ساله ای با مراجعه به پلیس آگاهی شکایتی را مبنی بر تعرض پدرخوانده اش ثبت کرد. وی در توضیح ماجرا به مأموران گفت: 6 ساله بودم که پدر و مادرم از هم جدا شدند و 7 سال بعد مادرم با مردی به نام خسرو که او هم از همسرش جدا شده بود، ازدواج کرد. من از ابتدا از خسرو خوشم نمی آمد و رفتارش آزارم می داد و حس خوبی نسبت به او نداشتم ضمن اینکه همیشه از او ترس و وحشت داشتم. این موضوع را به ...
فروشنده بودم که با آرمان آشنا شدم! / وقتی زنش شدم مرا به آغوش هیولا انداخت
. ازآن روز به بعد مادرم در زمین های کشاورزی کارگری می کرد و زمانی خسته و کوفته به خانه می رسید که باید امور مربوط به خانه داری را هم انجام می داد. مادرم اگرچه سعی می کرد چهره خود را شاد و خندان نشان دهد ولی من می دانستم که چه غوغایی در روح و روانش برپاست. در همین حال برادرانم ترک تحصیل کردند تا کمک خرج خانواده باشند ولی هرکدام از آن ها هم درگیر مشکلات و گرفتاری های ...
بی عفتی زن به اجبار همسرش / مرد جوان توسط پلیس مشهد دستگیر شد
رفتارهای غیرمتعارف همسرم به گونه ای است که حتی بازگو کردن آن نیز شرم آور است و کسی نمی تواند این ماجراها را باور کند، اما ضعف اعتقادات دینی و گرایش به فرهنگ غربی، این گونه رفتارهای زشت و زننده را با عناوینی مانند تجدد در میان برخی افراد سست ایمان به وجود می آورد. [...]
زنم غرغرو بود / در میهمانی صد دل عاشق زن مطلقه شدم + نظر کارشناسی
به گزارش رکنا، فریدون 42 ساله با قد بلند وارد مرکز مشاوره شد روی صندلی نشست و داستان زندگی اش را اینگونه بیان کرد. 6 سال پیش با معرفی یکی از دوستان با همسرم آشنا شدم و ازدواج کردم،یک فرزند 5ساله دارم،اوایل زندگی مان بد نبود و همه چیز نرمال پیش میرفت، ولی رفته رفته دخالت های خانواده همسرم مرا به ستوه آورده بود، همسرم بهانه گیر شده بود،سر چیزهای مختلف غر می زد ،رفته رفته نسبت به من بی ...
(تصاویر) مینا جعفرزاده بازیگر خاله خانوم بعد از 26 سال کنار دخترش
ترفندی استفاده کردیم تا پدر آن روز در خانه نباشد که نبیند من در یک فیلم سینمایی بازی کرده ام، ولی نشد. آن روز دل در دل من نبود استرس داشتم اضطراب داشتم ولی خب دیگر دیر شده بود من بازی کرده بودم و فیلم هم داشت پخش میشد پدرم و من به صورت خیلی باور نکردنی با هم نظاره گر آن فیلم بودیم طرز فکر خودش را داشت و طرز فکرش برای من قابل احترام بود. پس از دیدن آن مجموعه پدرم گفتند که این اولین و آخرین باری بود که در یک فیلم بازی کردی. من هم حرف پدرم را گوش دادم پیشنهادهای متعددی داشتم که به همه آنها جواب رد دادم تا اینکه بعدها در سینما استخدام شدم.” منبع: گفتنی ...
روایت تلخ یک افغان از یک روز زندگی در ایران/ چون یک مهاجر افغانی ام باید تحقیر شوم؟
از مأموران مترو ماجرا را گفتم و برایم گیت را باز کرد. بعد از کارم هم دوستانم دنبالم آمدند و کمکم کردند. یعنی من هم رفتارهای خوب می بینم و هم بد، ولی همیشه در پس همه این سال ها زندگی در ایران یک چرای بزرگ همراهم بوده است؛ چرا ما با بقیه فرق داریم؟
در رسانه| روایت ایران از زندگی در باغچه بان
...، ضعف عضلانی به تدریج باعث ایجاد جمع شدگی و انحراف در ستون فقرات و دست و پا می شود و این تغییر شکل ها حمل ونقل بیمار را مشکل تر می کند و شدت ضعف عضلانی بازهم افزایش می یابد. او ادامه می دهد: در دوران تحصیل چه در مدرسه و دانشگاه با وجود اعتمادبه نفس بالایم هیچ نگاه ترحم آمیزی به من نشد، همه اینها را مدیون خانواده ام هستم که با نوع تربیتشان مرا قوی بار آوردند، در طول دوران تحصیل همواره ...
چرا برای مرگ بر صدام گفتن زبانت دراز است؟
فاش نیوز - یکی از اسرای جنگ تحمیلی تعریف می کند: در بازجویی یکی از اسرای 1615 ساله، از او خواسته بودند مرگ بر خمینی بگوید اما قبول نکرده بود. اما وقتی از او خواستن برای صدام مرگ بفرستد، واکنش دیگری نشان داده بود. محمدعلی نوریان یکی از آزادگان جنگ تحمیلی، تعریف می کند: بهار سال 1366، اسیر شدم. مدتی در استخبارات بودم؛ بعد مرا با تعداد دیگری از اسرا به زندان الرشید بردند. از ساعت 6 عصر تا ...
افشای یک توطئه از سوی چند بازیکن تیم ملی فوتبال/ پول می دهند و مربی خارجی درپیت می آورند
حتی لباس ورزشی نداشتیم. زمانی که به دبیرستان رفتم در منطقه امامزاده یحیی معلم ها برای اولین بار ما را به ورزشگاه ها بردند. چون قبلا در محله فوتبال بازی می کردیم، مورد توجه معلم ها قرار گرفتیم و بسیار علاقمند بودیم که به ورزشگاه برویم. زمانی که به ورزشگاه رفتم 14 سال سن داشتم و مرحوم آقای فکری مربی تهران جوان بود. آن جا مورد قبول واقع شدم و از همانجا فوتبال بازی کردن من شروع شد. زمانی که ...
رونمایی از شب آبستن در نمایشگاه کتاب تهران
...> در بخشی از دروغگو نیستم فصل چهارم این کتاب می خوانیم: پادویی برای من افتخار نبود، حتی پله ترقی هم نبود. آقاجان می گفت: کاسب نیستی. فقط از کاسبی حرافی و فضولی را خوب بلدی. بعد از گرفتن مدرک مهندسی و شنیدن رفتار مامان با فاطمه بی خیال زندگی شدم. هرچه آقاجان اصرار کرد که کاسبی راه بنداز ، توی گوشم نرفت. کسی نیاز به کار و کاسبی داشت که قصد ازدواج داشته باشد. برای امیدی که عمه از ازدواج نهی ...
مشکل برخی مدیران ما در حد جدول ضرب است
، مجبور بودم کوتاه بنویسم و یک دلیل داستان کوتاه نوشتن من این ماجرا بود. دلیل دیگرش اینکه اولین کارم رمان بود و بعد یک عده گفتند که باید داستان کوتاه هم بنویسید و بعد رمان بنویسید. من فکر کردم که مثل دانشگاه است و پیشنیاز پاس نکرده ام و بعدا یکی می آید خِرم را می گیرد و من هم شروع کردم به نوشتن داستان کوتاه. معمولا در این جور موارد سوال می پرسند که ترجمه می خوانی یا تالیف؟ خواهشمند است این ...
مصائب صحرا کریمی که استاد دانشگاه ییل شده است
مرا در سن 17 سالگی به اروپا فرستاد، تا درس بخوانم. متشکرم از استادهایم در دانشگاه فیلم اسلواکی که همیشه بزرگترین پشتوانه انسانی، علمی و تخصصی ام بوده اند. خوشحالم. چون این مسیری که تا به امروز آمده ام هرگز و هرگز ساده و هموار نبود. من دختری که روزی پدرش از خانه و کاشانه اش در قندهار رانده شد؛ و به ارزگان پناه بُرد؛ و بعد در روستای کوچکی بین مرز غور و دایکندی دوباره زندگی ساخت؛ اما باز ...