سایر منابع:
سایر خبرها
مسیری رو توی زندگیت انتخاب کنی. انگار حس می کنی که همه آدمای دور و اطرافت یه زندگی هدفمند دارن، ولی تو فقط داری دست و پا میزنی و نمی دونی چی کار می خوای بکنی. نمی خوام حالتو بدتر کنم، ولی یه چیز رو بهت بگم: این حس رو خیلی از آدم ها تجربه می کنن. هیچ کس توی زندگیش همیشه یه خط صاف و مستقیم رو دنبال نکرده. مهم اینه که دست از تلاش برنداری و به دنبال راه حل باشی. با یه آدم عاقل و باتجربه مشورت کن، در مورد ...
- می گفتن هنوزم اینجاست. -قمر خسته بود. توی چشم های سیاه پیرزن نَم ی نشست. لب های زن لرزید. پیرزن گفت: -قمر خسته بود و رفت. من دیدمش. یه بقچه ی مخمل آبی رنگ توی بغلش بود و می رفت اون طرفی. با دست اش یک جایی را نشان می داد. کوچه بلند بود و انگار تمامی نداشت. -من دیدم. اون شب همه چیو دیدم. -کدوم شب؟ چی رو دیدی؟ - قمر خسته بود. جوشونده ها ...
.... مهر امروز یه نفس عمیق بکش و سعی کن عصبانیتت رو کنترل کنی. تو که آدم شجاعی هستی، اما این اواخر فشارها و مشکلات مالی و کاری حسابی خستت کرده. به حرفای اطرافیات گوش کن و با احتیاط قدم بردار. نیازی نیست طوری رفتار کنی که انگار همه چی عالیه، اما غصه خوردن و منفی بافی هم فایده ای نداره. کارها رو ول کن برای یه روز دیگه. هیچ عجله ای نیست، یه کم صبر کن و با حوصله همه چی رو سر و ...
...، چه وقت؟ کجا؟ که هزاران پیام آماده ست تو فقط انتخاب کن که چطور، صبح صادق به جنگ شب برود؟ آفتاب، آن چراغ گوش به زنگ، در رکابت مدام آماده ست... کی به فرمان تو به صف بشوند، ماه و پروین و زهره و طارق؟ کهکشان و سپاه عاشق آن، با قوای تمام آماده ست لشکرت را بیا و گلچین کن، جاده و اسب و خنجر و شمشیر همه آماده اند آقا جان، سور و سات قیام آماده ست ...
رو می بینه راستی، اگه یک مهمونی خیلی مهم دعوت بشی، چه می کنی؟! لباس نو می پوشی، خودت رو تمیز می کنی، وقتی هم رفتی تو خونه، حرمت صاحب خونه را نگه می داری. تو مهمونی مواظب همه چیز و همه جای خودت هستی چشم ها، پاها، همه بدنت رو مواظبی نمی گذاری، کوچک ترین بی ادبی از شما سر بزنه پس، حالا خوب حواستو جمع کن می دونی این جا یک صاحب خونه الهی داره این جا ...
کجای اسنپ و تپشیه واقعا یه ذره ب مردم حال بدین بخدا جای دوری نمیره این مردمم از سر بدبختیو بیچارگی رو آوردن ب اسنپ و تپشی لا ب لای این همه سو استفاده یه لقمه نون هم ب مردم برسونید جای دوری نمیره. خداوکیلی با این کرایه های اسنپ و تپشی اگر تو خیابان راه بریم و سرمون رو زمین باشه بیشتر پول پیدا میکنیم حداقل ناوگان اسنپ و تپشی انقدری که به فکر مسافر هستید حداقل ده درصد هم به فکر ...
.... نوشتم: کجایی تو! گفت: شیراز. گفت: بزودی برایت می گویم در این سال ها کجا بودم. ده پانزده روز پیش پوریا سوری تماس گرفت و خبر چاپ کتاب پدرش محسن سوری را داد و گفت در مراسم رونمایی کتاب پشت برج شیشه صحبت کنم. پوریای شاعر را از سال ها قبل می شناسم. مجله ی وزین وزن دنیا را در می آورد و لابد خوب می داند این دنیا چقدر بار بر دوش دارد. همان که میلان کوندرا اسمش را ...