سایر منابع:
سایر خبرها
به گزارش پایگاه خبری حامیان ولایت عقیق: من مدرسه مهدوی می رفتم. مدرسه ما در خیابان آرد ایران بود که الآن به نام شهیدان شیرمحمدی است. صبح که می خواستم مدرسه بروم، در پیاده روی خیابان با دیدن احمد بیابانی مسیر را عوض می کردم و یا بدو رد می شدم و ظهر هم که از مدرسه می آمدم، احمد را در خیابان می دیدم. من که بچه بودم وقتی آن هیبت را می دیدم، می ترسیدم. قد بلند، شلوار لی، موهای فرفری و ...
رفتم و مهمان پدرم شدم و بعد از نماز جرات پیدا کردم که پای پدرم را در سجده ببوسم. ما مشهد زندگی می کردیم یک روز طبق روال گذشته با خانواده برای زیارت به حرم رفتیم، در حرم یکی از دوستان قدیمی ام را دیدم که خادم قسمت ولیچر بود، حالش را پرسیدم و گفتم علی جان شما چطور خادم آقا جان شدی تا من هم بتوانم خدمت کنم؟ به گنبد آقا نگاهی کرد و گفت: از امام رضا (ع) خواستم. گفتم بله باید اول از امام رضا(ع ...
که نامش دریای گوهر است. اینها را من در دوران دبیرستان خواندم و در همان دوران دبیرستان، عضو کتابخانه مجلس شدم. می رفتم در تالار کتابخانه می نشستم و کتاب می خواندم. وقتی رئیس مجلس شدم یک روز از کتابخانه بازدید کردم و گفتم من 40 سال پیش همیشه روی این صندلی می نشستم. بعد اسم یک سری کتاب ها را گفتم که سابقا در آنجا خوانده بودم. دیدم نام من در کارت آخر کتاب بود. کارت عضویت در کتابخانه مجلس را هم هنوز ...