ماجرای استعفای شجریان، لطفی و سایه از رادیو چه بود؟
سایر منابع:
سایر خبرها
ماجرای دختری رشتی که سایه برای او شعر نوشت (2)
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : سرویس تاریخ انتخاب کتاب پیر پرنیان اندیش، جمع آوری خاطرات هوشنگ ابتهاج توسط میلاد عظیمی و عاطفه طیه است که در سال 1391 توسط انتشارات سخن منتشر شد. هوشنگ ابتهاج در این کتاب به خاطرات خود در مواجهه با سؤالات گردآورندگان می پردازد. این کتاب در دو جلد و بیش از هزار صفحه منتشر شده است. انتخاب روزانه بخش هایی کوتاه از این کتاب را در سی قسمت برای ...
ماجرای کافه گردی های ابتهاج و مرتضی در دهه سی
با کیم نیست.... دیدم شرایط دنیا طوریه که نباید تماشاچی بود. - ببخشید این طوری میپرسم آیا اون مقدمه یک تعهد یا تکلیف و وظیفه حزبی نبود؟ اصلاً. من اون تاریخ هیچ ارتباطی با حزب نداشتم. هیچ نوع ارتباطی -کیوان در نوشتن اون مقدمه شما رو تشویق نکرد؟ . این نه، من اون موقع با کیوان دوستی نداشتم بعد از انتشار سراب با هم آشنا شدیم. ای مقدمه تو این کتاب چاپ شده؟ ...
ماجرای دختری رشتی که سایه برای او شعر سرود
و غریب! سه روز بعد از منتشر شدن شعر تو یه مجله، دیدم که از فسا یکی به من نامه نوشته تاریخ نامه اش سه روز بعد از چاپ شعر بود. کلی اظهار نظر و تحسین و فلان - عاطفه: گالیا یعنی چی؟ یه اسم روسیه معناشو نمی دونم. یکی دو دقیقه سکوت می کند و سیگار می کشد... من به ضرورتی باید می اومدم، تهران حالا ماجرا داره، تورو خدا نپرسین، (جسارتاً باید بگویم نوعی التماس در ...
ولایت عشق چگونه ساخته شد؟
جوری باشه؟ گفتم: می خوام نور همه صورتش رو بپوشونه، جوری که دیده نشه. گفت: می شه. ولی اون وقت از هر جا رد بشه، باید بازتاب نور رو روی در و دیوار و صورت آدما ببینیم. این مساله کارو خیلی مشکل می کنه. گفتم: به این فکر نکن. اصلا بازتابش رو نمی خوام. این یه جور تمهید برای حضور امام توی سریاله. اگه می گم نورانی باشه، برای اینه که اشاره ای باشه به وجود نورانی امام رضا(ع)، نمی خوایم قوانین ...
(تصاویر) تغییر چهره بیتا بادران بازیگر فیلم دلشکسته پس از 17 سال
منظور برای آشنا کردن هم دیگر از جهان های خود دوستان یکدیگر را به هم نشان می دهند و این باب آشنایی بیشتر آن ها می شود ... . من از خانواده ای بودم که حجابشون چادر بود و با این حجاب بیگانه نبودم.و گاهی خودم هم چادر به سر می کردم.و چادر پوشیدن هم از ویژگی های نقش من بود. اون روز هم که آقای حاتمی کیا رو دیدم ، چادر سرم بود . ایشون به من گفتن الان که چادر سرته از این گوش برو به اون گوش. یعنی ...
حاج آقا من همونم که بهت صبحانه دادم اگه خدا بهت اجازه شفاعت داد یاد من باش
) مشرف می شدند در گوششون به شوخی گفتم آقا! شما دیگه رییس امام رضا (علیه السلام) شدید، امام رضا (علیه السلام) به حرفتون گوش می دن میشه سفارش ما رو بهشون بکنید؟ ایشون خندیدن و گفتن با اون صبحانه ای که تو به ما دادی حتما دعات می کنم. حالا هم عرض می کنم: حاج آقا من همونم که بهت صبحانه دادم اگه خدا بهت اجازه شفاعت داد یاد من باش. انتهای پیام/ لینک کوتاه لینک کپی شد شهادت سیدابراهیم رئیسی نرم افزار موبایل ایلنا ...
کربکندی: گفتم این فوتبال کثیف است اما 3 میلیون جریمه شدم!
سرمربی صبای قم بودم، در مصاحبه ای گفتم که فوتبال ایران کثیف است، ولی دیگر هیچ کس از من سؤال نپرسید که چرا این حرف را زدم. جالب اینجاست که سه میلیون تومان جریمه نقدی شدم و دو جلسه هم محرومم کردند! یک بار هم قرار شد این مسائل در کمیسیون اصل نود مجلس بررسی شود، ولی بعد از مدت ها تحقیق یک طومار 10 صفحه ای دادند که هیچ تأثیری نداشت. پیشکسوت فوتبال اصفهان در این مورد تصریح کرد: فساد معمولاً ...
تعمیرات کمک فنر با دستگاه های شارژ کمک به جای تعویض آن
امروز تصمیم دارم شما رو با دستگاه شارژ کمک فنر آشنا کنم. البته این دستگاه چندان نو ظهور نیست ولی خب نمونه ایرانی، به تازگی تولید و در خدمات خودرویی ها استفاده می شه. این وسیله به صرفه جویی در هزینه ها کمک قابل توجهی می کنه. اما شاید لازم باشه قبلش یه تعریفی از کمک فنر و نحوه کارکرد اون داشته باشید. وظیفه کمک فنرها حتماً با کمک فنر و نحوه کارکرد آن آشنایی دارید. کمک فنرها من ...
نگذارید مفسدان فوتبال گردن کلفت تر شوند
بار هم قرار شد این مسائل در کمیسیون اصل 90 مجلس بررسی شود، ولی بعد از مدت ها تحقیق یک طومار 10 صفحه ای دادند که هیچ تأثیری نداشت. با این اصاف باید نگران بود. امروز همه خود را مدعی می دانند، حتی آن ها که وسط ماجرا هستند دم از مبارزه با فساد می زنند، درست مثل همان پرونده فساد قدیمی که حداقل خود ما هر جا پیگیر نتیجه اش بودیم با خنده های تلخ آقایان مسئول روبه رو شدیم که می گفتند: از کدام فساد حرف ...
عباس را به ماشین بستند و تکه تکه کردند!
، من اینجا می مونم. شما برید. بیسیم می زنن و می گن که عباس داره این طوری می گه. عباس می خواد راه رو ببنده. می گن اسلحه بگیر، می گه نمی خوام. فرمانده شون می گه هرچی عباس می گه گوش کنید. تمام مهمات و همه چیز رو می آرن و سینه خیز برمی گردن و یه نارنجک می دن به عباس. عباس روی زانوهاش می ایسته و می بینه 5 تا از داعشی ها دارن میان سمتش که نارنجک رو پرت می کنه و به درک واصل می شن. بعد هم شهید می شه. ...
زن هوسران شوهرش را با سیانور کشت / نبش قبر راز قتل را فاش کرد
...> اما یک ماه بعد مادر احمد به پلیس آگاهی رفت و از عروس 36 ساله اش به نام فرانک شکایت کرد. شکایت از عروس وی به ماموران گفت: بعد از فوت پسرم وقتی برای سر زدن به نوه هایم به خانه او رفته بودم با زن همسایه روبه رو شدم که حرف های عجیبی می زد. او می گفت در مدت یک ماهی که پسرم فوت شده مرد غریبه ای به خانه عروسم رفت و آمد دارد و عروسم او را برادر ناتنی اش معرفی کرده است .عروسم هرگز ...
همه شوهران شهناز تهرانی رقاصه فیلم های قبل انقلاب و لیلای صمد آقا + عکس ها و بیوگرافی
... من چون تو اجتماع زندگی می کردم کمتر زجر می کشیدم، برادرام رفتن اروپا و من هم آلوده سینما و تلویزیون شده بودم تا رسیدیم به برنامه های تئاتر، اون روزها تو لاله زار کار می کردم . بعد از اینکه از آمریکا دیپورتم کردن که رفته بودم کانادا، ولی خب اونجا هم زندگی خیلی سخت بود، تصمیم گرفتم بیام به استانبول و آمدم، البته اینجا هم باز یه مقدار از پولهای من رو دزد زد و حتی چند شبی رو هم گرسنه ...
مردی که رگ خواب تبریزی ها را بلد بود
سید حمید یعنی که امام جمعه داشت می آمد. آمده بود روز خبرنگار را تبریک بگوید، به ما! به ما چند خبرنگار ساده دور از مرکز! دست پاچه بودیم. تا آن روز کسی در این مقام و کسوت حال مان را نپرسیده بود. اصلاً کسی حالمان را نپرسیده بود! آمد نشست در دفتر. تک تک با همه مان صحبت کرد. نوبت به من رسید. گفت: شما شاعرید! یادش مانده بود. گفتم: بله. آقای ناظمی از پدرم و عموی شهیدم گفت. به جا ...
شرفی: آقای تاج، پول ویلموتس چه شد؟
زمان گفتم، اما خواب بودند! بعد 100 داور علیه من امضا جمع کردند در حالی که تعداد داورها 30 نفر هم نبود! من هم گفتم حق تان هست همین قدر پول بگیرید! نامه زدند که شرفی دارد از ایران خارج می شود و به امریکا می رود؛ مراقبش باشید! من رفتم پیش صفایی فراهانی؛ گفتم دارم بلیت می گیرم بروم خانواده ام را ببینم. اگر ممنوع الخروج هستم به من بگو که گفت برو و خیالت راحت باشد. فیلم ها را دیدند و متوجه شدند حرف من ...
حادثه بالگردی که قلب یک ملت را به درد آورد
در شبکه های اجتماعی منتشر شد که در خانه ای که به دستور رئیس جمهور برای او ساخته شد، در حال دعا به زبان محلی برای سلامتی رئیس جمهور محبوبش است، شاید غم از دست دادن سید محرومان برای بی بی گل از همه سنگین تر باشد. یکی از همکارانم می گوید: دست و دلمان به کار نمی رود، اما مردم ایران قوی تر از آن هستند که اجازه بدهند امورات کشورشان برای لحظه ای دچار مشکل شود، ناراحتیمان را در دلمان نگه می ...
آقا دست ما را گرفته است
مدیحه سرایی در حرم مطهر رضوی چه بود؟ از سال 1370 با برنامه زیارت نامه خواندن وارد حرم مطهر رضوی شدم. آن زمان برای دربانی ثبت نام کردم و خوشبختانه پذیرفته شدم. زمانی که مشغول خدمت شدم دیدم یک مداح یک گوشه ای می ایستاد می خواند و بقیه جارو می کردند گفتم چرا فقط یک نفر می خواند همه با هم بخوانیم و این همخوانی را حرم راه انداختم. بعد از آن گروه سرودی به نام گروه همخوانی آستان قدس رضوی راه اندازی ...
دستم را حوالی خرمشهر جا گذاشتم!
فرمانده گروهان ما بود تماس می گرفتند. من بیسیمچی شهید زارع بودم و باید پا به پای او می رفتم. در آموزشی به ما گفته بودند هر وقت صدای سوت خمپاره شنیدید، خیز بروید. من هر بار خیز می رفتم و از شهید زارعی جدا می افتادم. ایشان می گفت: کجا ماندی؟ چرا هی خیز می روی؟ زود بیا بیسیم را کار دارم. اما من می گفتم: در آموزشی گفتند باید خیز برویم! خلاصه در همین کش وقوس ها بودیم که یکبار شهید زارع به من گفت: گوشی ...
دختر زنده یاد کیومرث پوراحمد: متاسفم که صداقت و حق جویی و حق گویی آدم ها قیمت دارد
...> متاسفم که حالا من نیز نقشی دارم، در افزایش احساسات و افکار منفیِ آگاهی عمومی... متاسفم که وقتی از اول گفتگو تاکید کردم و گفتم به خانم ژورنالیست که من هیچ چیزی برای گفتن به ایشون ندارم، هیچ دست بردار نبود. متاسفم که با وجود قول ایشون ( “اصلا نگران نباشید خانم پوراحمد، هر چیزی نوشتم، حتماً اوّل میفرستم برای شما و آقای وکیل معرف، که اوکی بدید قبل از چاپ” )، بعد از یک تماس جداگانه از ...
روش های فرزندپروری
مادر: هیولا ؟ از هیولا می ترسی؟ هیولا چی هست؟ بچه: میگن، هیولا میاد، آدما رو اذیت می کنه! مادر: بزار برات بگم ، وقتی بچه بودم خیلی دوست داشتم ، مامانم میومد پیشم، بهم می گفت:” دختر گلم، از چی می ترسی؟ منم بهش می گفتم: از هیولا! اونم می گفت : راست می گی، دختر نازی مثل تو از چیزی که نمی دونه چیه می ترسه؟ ولی وقتی بدونه ، چیه دیگه ازشون نمی ترسه. منم دوست داشتم بهش بگم: حالا ...
وقتی فرهاد مجیدی به سیم آخر زد؛ از نتایج استقلال خجالت می کشم/ گفتند فلانی را سرمربی استقلال کنیم تا ...
عنوان عضو کوچک خانواده بزرگ استقلال بابت نتایج این تیم طی دو فصل گذشته احساس شرم می کنم و اگر جای هیئت مدیره و مدیرعامل بودم همین امروز استعفا می دادم. روزی که استقلال در صدر جدول بود و تیم به فینال جام حذفی رسید (منظور فرهاد پاییز سال 1390 بود) بعضی از همین آقایان در یک جلسه 5 دقیقه ای به من گفتند می خواهیم فلانی را سرمربی استقلال کنیم و مانده ایم با تو چه کنیم ! من گفتم از استقلال می روم و حاضر ...
یک عمل جراحی خاص با ناخن گیر!
.... من یک گوشه سالن نشسته بودم و دور از دید بقیه، شپش می گرفتم! رضا روبروی من نشسته بود و از ناخن گیر داخل جیب من خبر داشت. او می دانست که من تخریبچی هستم و ناخن گیر برای قطع سیم تله مین ها بخ کار می رود. رضا آمد کنارم و گفت: چکار می کنی؟ گفتم: بعثی ها وارد لباس هایم شده اند! دارم یکی یکی شکارشان می کنم. خندید و گفت: بدبختی کم بود این شپش ها پدرمون رو درآورده اند! بعد از این حرف ها رضا ...
زیرنویس گردی| فرهاد مجیدی به سیم آخر زد؛ از نتایج استقلال خجالت می کشم/ گفتند فلانی را سرمربی استقلال ...
فرهاد مجیدی پاییز سال 92 کفش هایش را آویزان کرد و از فوتبال به عنوان بازیکن جدا شد اما کاملا طبیعی بود و بدیهی است که او با استقلال به نوعی زندگی می کند. فرهاد روز 29 اردیبهشت سال 1394 و چند روز پس از این که استقلال فصل را با عنوان نازل ششمی به پایان رساند، مصاحبه [...]
روایت برادرانگی در نمایشگاه کتاب
مواجهه ناگهانی با برادر دوست شهیدش را هضم کند. گفتم: آقای دکتر! من برای چیزی اینجا نیومدم. فقط و فقط اومدم ببینم آقای دکتر تهرانچی که می گن دوست صمیمی داداشم بوده کیه. الان نزدیک 20 سال از شهادت محمد می گذره، به غیر از همون چند روز اول که یه تعداد از رفقای هم دانشگاهی داداشم اومدن و برامون چند تا عکس از محمد آوردن و رفتن که رفتن، دیگه هیشکی نیومد سراغ ما. شما رو هم من شنیده بودم که رفیق ...
در نمایشگاه کتاب با نی بی صدا حضور دارم
زهرا سلحشور در گفت وگو با خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران ( ایبنا ) درباره کتاب های پیشین خود گفت: من از 12 سالگی می نوشتم و شعر می گفتم تا جایی که یکی از معلمانم مرا تشویق کرد. سال ها دوست داشتم داستان زندگی مادربزرگم را بنویسم و بالاخره رمان مخصمه در سال 98 شکل گرفت. سلحشور درباره رمان مخمصه گفت: این کتاب رمانی اجتماعی است که در برهه ای تاریخی به مدت 60 سال را در برمی گیرد. بعد از آن ...
نخستین واکنشم به جواب مثبت سرطان بهت و گریه بود + فیلم
از مهر تا بهمن با دوستان دبستانی ام بودیم و آنها گریه می کردند که داری می روی؟ چرا می روی؟ ولی من [خیلی راحت] می گفتم خداحافظ! اصلاً انگار نه انگار که چنین اتفاقی افتاده. می گفتم خب تا الان بودم و الان هم دارم می روم دیگر. مشکلی ندارد. یعنی این نوع زندگی به من یاد داد که جدا شدن چیز سختی نیست. کندن و رفتن چیز سختی نیست و اینکه تو همیشه آماده باشی برای اینکه از دست بدهی، تمامش کنی. آن ...
مرحوم زری خوشکام : 30 سال ممنوع الکار شدم / علی حاتمی را دق دادند !
. هر بار زنگ می زدم و خودم را معرفی می کردم و می گفتم من همسر علی حاتمی ام و هیچ جوابی نمی گرفتم. آن سال ها واقعا گرفتار و مقروض بودم. این همه هزینه ای که برای معالجه علی حاتمی در خارج از کشور کردیم، بی هیچ کمکی بود. حتی ارز دولتی هم به ما ندادند. *واکنش علی حاتمی چه بود؟ هیچ. او هم قهر کرد. بعد از فوتش انتظار داشتم یک کدام زنگ بزنند ببینند خانواده علی حاتمی در چه حال است. اما ...
قتل در باغ قرچک به خاطر حسادت
باهم زندگی می کردیم هربار مدت صیغه تمام می شد آن را تمدید می کردیم تا اینکه 3 ماه قبل از این ماجرا وقتی مدت صیغه نامه تمام شد گفتم دوباره تمدید کنیم اما احساس کردم او دیگر تمایلی به زندگی با من ندارد. از آنجا که او را دوست داشتم پیگیر ماجرا شدم و روز حادثه دیدم با ظاهری آرایش کرده از خانه خارج شد. من او را تعقیب کردم و دیدم وارد باغی در قرچک ورامین شد. از دیوار به داخل باغ پریدم و با مرد جوانی ...
زهی خیال باطل...
به گزارش ایسنا، متن پیش رو گفت وگوی جوان با خانواده شهدای حادثه تروریستی گلزار شهدای کرمان شهیدان رضا مداح و شهیدمهدی علوی از شهدای فراجا است که در ادامه می خوانید: عزیز از دست دادند، دلشان سوخت، داغ به دل هایشان نشست، اما با اهل خانه شان که همکلام می شویم، همه از عشق به حاج قاسم می گویند، از روزهای بعد از شهادت سردار... از گلزار شهدایی می گویند که در 13 دی ماه، رنگ و عطر کربلا داشت. خواهر ...