سایر منابع:
سایر خبرها
حسین سلیمانی کیست؟
فکر کرده بودم با آن پول می توانم 7 تا موتور بخرم، اما در نهایت بخشی از آن را برای مادرم خرج کردم و 1 تلویزیون رنگی بعلاوه 1 فرش سبز 24 هزار تومانی خریدم. بعدا با جایزه ای که برای مهر مادری گرفتم توانستم برای مادرم خانه هم بخرم . حضور حرفه ای حسین سلیمانی در سینما در سال 1377، حسین سلیمانی در مجموعه "پزشکان" به کارگردانی مسعود کرامتی، در کنار داوود رشیدی و فرهاد ...
پشت پرده قتل یکی از مدیران شهرداری
خبر می دهد. او در ادامه عنوان می کند: من به خانه پدرم رفته بود و شب خانه خودمان نبودم قرار بود صبح همسرم دنبالم بیاید و بعد از خوردن صبحانه مرا به محل کارم برساند، اما وقتی خبری از او نشد، چندین بار با تلفن همراهش تماس گرفتم که جواب نداد با تلفن خانه تماس گرفتم باز هم پاسخگو نبود. نگران شدم و به خانه آمدم، اما به محض ورود متوجه بوی گاز شدیدی شدم بعد هم در اتاق خواب جسد همسرم را دیدم. وقتی به دنبال ...
نقشه زن هوسران برای مرد متاهل
مرد جوان گفت: 20ساله بودم که خانواده ام دختری به نام سیمین را برایم خواستگاری کردند. او اگر چه 15سال بیشتر نداشت اما به قول مادرم از هر انگشتش هزاران هنر می ریخت.حرف های مادرم زمانی برایم رنگ واقعیت گرفت که بعد از یک سال دوران عقد، زندگی مشترکمان را آغاز کردیم و من هر بار که کلید خانه را درون قفل می چرخاندم، از بوی غذاهای خوشمزه سیمین غرق لذت می شدم. او چنان با چای خوش رنگ از من ...
زن هوسران شوهرش را با سیانور کشت / نبش قبر راز قتل را فاش کرد
...> اما یک ماه بعد مادر احمد به پلیس آگاهی رفت و از عروس 36 ساله اش به نام فرانک شکایت کرد. شکایت از عروس وی به ماموران گفت: بعد از فوت پسرم وقتی برای سر زدن به نوه هایم به خانه او رفته بودم با زن همسایه روبه رو شدم که حرف های عجیبی می زد. او می گفت در مدت یک ماهی که پسرم فوت شده مرد غریبه ای به خانه عروسم رفت و آمد دارد و عروسم او را برادر ناتنی اش معرفی کرده است .عروسم هرگز ...
یکی از خدمتکاران نزدیک بود در اثر نیش زنبور بمیرد/ آکروبات بازی در مهمانی ایرانی ها
سایل آتش بازی آماده است بندباز ها و آکروبات باز ها و بقیه فراخوانده شده اند و آشپز ها هم اکنون مشغول پختن غذاهایند. من در جواب او گفتم همه این ها درست است اما یک چیز دیگر هم هست که من می خواهم تا در این مهمانی شرکت کنم و آن حضور شاهزاده است؛ من نمی توانم مهمان یک میزبان ناپیدا باشم میرزا مرا ترک کرد و یکی دو ساعت بعد، در کمال تعجب من بازگشت و برایم پیغام آورد که شاهزاده نظرش را عوض کرده است و می خواهد با ما شام بخورد. این مهمانی مثل سایر مهمانی های ایرانی بود اما متانت و خودداری شدید رفتار و گفتار رسمی و درباری آن پسرک کوچک کاملاً جالب و استثنایی بود. ...
کابوسی که 24 ساعته شد...
آرام گیرد، هم او، هم من... سرکه بلند می کند هنوز چشمه های اشکش جاری است. تسلیت را اول من می گویم تا شاید قدری تسکین بخش قلب ناآرامش باشد. از حس و حال این بیست و چند ساعت که می پرسم نفسش را سنگین بیرون می دهد و بعد هم سرش را به اطراف تکان داده و بی توجه به من روبرو را نگاه می کند و مدام اشک می ریزد و می گوید: دیروز در خیابان بودم که خبر را شنیدم، سرگردان شدم، مثل مرغی که سرش را بریده اند. ...
نقشه شیطانی زن فریبکار برای مرد متاهل / مرد هوسران 5 سال ناپدید شد
به گزارش زیرنویس، جوان 27 ساله ای که به حکم قانون و با شکایت همسرش بازداشت شده بود، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت: 20ساله بودم که خانواده ام دختری به نام سیمین را برایم خواستگاری کردند. او اگر چه 15سال بیشتر نداشت اما به قول مادرم از هر انگشتش [...]
اتفاق تلخی که زن صیغه ای برای مرد خیانتکار رقم زد/ همسرم5سال با کارکردن در خانه های مردم فرزندمان را ...
به گزارش زیرنویس به نقل از روزنامه خراسان، وی گفت: 20ساله بودم که خانواده ام دختری به نام سیمین را برایم خواستگاری کردند. او اگر چه 15سال بیشتر نداشت اما به قول مادرم از هر انگشتش هزاران هنر می ریخت.حرف های مادرم زمانی برایم رنگ واقعیت گرفت که بعد از یک سال دوران عقد، زندگی [...]
زندگی شیرین
دوست نداشت که عمر زندگی مشترک او کوتاه باشد. شبی که پدر و مادرش برای خواستگاری به خانه مان آمدند مادرم به دایی گفت: برای خواستگاری کدام یک از فرزندانت آمده ای وقتی می شنود برای مصیب، راضی نمی شود. دایی در ادامه گفت: درست است که پسرم از سلامتی برخوردار نیست و به دلیل مشکل قلبی چند سال دیگر مهمانمان نخواهد بود؛ اما خودش خواسته از دخترتان خواستگاری نماید. تصمیم خودم را گرفته بودم، با ...
تابع رهبر کبیر انقلاب باشید
وحانیون باش پاسداران انقلاب سربازان مخصوص صاحب الامر هستند. در تمام کارهایتان افتخار شیعه باشید خط اصیل حزب الله که همان مومنان و صالحان هستند، باید بر مملکت حاکم باشند و از جریان های انحرافی و التقاطی کاملاً جلوگیری به عمل آید. امام را حتماً دعا کنید. شما را به تبعیت از امام نصیحت کرده و در تمام کارهایتان امام حسین (ع) را در نظر بگیرید و افتخار شیعه باشید. دعای توسل و دعای فرج زیاد بخوانید. بچه ها را کاملاً با خط اصیل اسلام بزرگ کنید تا فردا برای مملکت و اسلام سربازانی شایسته باشند. قرآن بخوانید همه شما را به خدا می سپارم و التماس دعا دارم. ...
ماجرای جادوگر وال استریت
برل که حالا دیگر ادعا می کرد بی پول است، در آستانه سی ودومین سالگرد تولدم به من برای دفاع کردن سپرده شد. این ماجرا به ژوئن1967 برمی گشت و دادگاه قرار بود در دسامبر همان سال برگزار شود. به عبارت دیگر، پنج ماه فرصت داشتم تا با پرونده مردی گلاویز شوم که عمدا همه کارها را تا حد ممکن پیچیده کرده بود. بدتر اینکه، پرونده به قاضی ویلیام هرلندز از ناحیه جنوبی نیویورک ارجاع شده بود. هرلندز که در دهه1930 دادستان ناحیه بود، ده ها کلاب شبانه غیرقانونی در نیویورک را تعطیل کرده بود. او پس از ارتقا به جایگاه قضاوت، به عنوا ...
پوچتینو: تیاگو سیلوا یکی از بهترین بازیکنان تاریخ است؛ کسب سهمیه اروپایی را جشن نمی گیریم
کردند تا بهترین ابزارها را برای تیم فراهم کنند. آینده؟ نمی دانم که ارزیابی پایان فصل اتفاق خواهد افتاد یا نه. جمعه شب، تاد بولی مرا به شام دعوت کرد و شام خوبی با هم خوردیم. چیزی در مورد شایعات نمی دانم. کادر فنی من فردا به تعطیلات می روند. چند روز در لندن خواهم ماند. تلفنم روشن خواهد بود. تاثیرت روی نقل و انتقالات؟ این تصمیم باشگاه است. اگر کمکی لازم داشته باشند، در اختیارشان ...
شاید اگر روزبه را تعویض نمی کردند استقلال دربی را می برد/ شبانه زمین را غلطک زدم تا تمرین لغو نشود/ یک ...
سرپرست در این لیگ، خیلی عجیب به نظر می رسید. شغل من فوتبال است. در دورانی که فوتبالیست بودم پولی داخل این ورزش نبود و الان هم بیزینس و تخصص دیگری غیر از فوتبال ندارم به همین خاطر بعد از پایان دوره حضورم در استقلال وقتی به من سرپرستی تیم کویر مقوا پیشنهاد شد، آن را پذیرفتم و همان روز اول به بازیکنان گفتم نمایش شما را دیده ام و به توانایی کادرفنی هم ایمان دارم بنابراین مطمئن هستم که به لیگ ...
چگونه یک دانشجو افسر سازمان سیا می شود؟
هر چه بیشتر به روایاتِ معتبر از وقایع، توسط مترجمین ارایه خواهد شد. امید مورد استفاده مخاطبان آگاه و هوشمند مشرق قرار گیرد. وقتی که نه ساله بودم، مادرم که مدت زیادی از جدایی اش از پدرم نمی گذشت، یک روز مرا از مدرسه برداشت و اعلام کرد که هفته ی آینده راهی اروپا می شویم. تا آن موقع کل زندگی بدون هیجانم را در کالیفرنیا گذرانده بودم. نیازی به تغییر نمی دیدم، اما کسی نظرمن را نپرسید. مادرم ...
قطع دست داماد سابق به دست خواستگار خواهرزن / داماد جدید بی رحمانه دست باجناقش سابقش را قطع کرد
ام می فرستد تا مرا گوشمالی دهد. وی ادامه داد: من به حرف او اهمیت ندادم و تهدیدش را جدی نگرفتم. اما همان شب چند پسر جوان با و شمشیر به سراغم آمدند و بدون مقدمه وارد مغازه ام شدند. میخواستم آنها را از مغازه بیرون کنم که یکی از آنها با قمه ضربه ای به دستم زد که دست راستم از مچ قطع شد و من بیهوش روی زمین افتادم.وقتی به هوش آمدم که در بیمارستان بودم. من از میترا و پسرهایی که از سوی او اجیر ...
کشف اسرار جسد زن میانسال در بیابان های شهرری/ حرف زدن قاتل در خواب دستش را رو کرد
و از اقوام نزدیکم بود. چند روز قبل از ناپدید شدن مستانه با او قرار داشتم و احتمالاً در آن زمان کارت از جیبم بیرون افتاده است. اما آنچه شک کارآگاهان را بیشتر می کرد این بود که کارت بانکی زیر صندلی راننده افتاده بود. در ادامه نیز همسر آرش به پلیس گفت: مدتی است که همسرم بسیار آشفته حال و پریشان است و مدام قرص های خواب آور می خورد. او در خواب هم هذیان می گوید و مدام می گوید ببخشید من نمی خواستم ...
قطع دست داماد سابق به دست خواستگار خواهرزن / داماد جدید بی رحمانه دست باجناقش سابقش را قطع کرد
به گزارش زیرنویس، رسیدگی به این پرونده از شهریور ماه سال 1402 به دنبال وقوع درگیری خیابانی در جنوب تهران آغاز شد. در این درگیری مرد 40 ساله ای به نام سعید از سوی چند جوان مورد حمله قرار گرفته و دست راستش از مچ قطع شده بود. سعید بلافاصله به بیمارستان منتقل شد و [...]
هر بار آماده مردن می شوم، یک ایده جدید از راه می رسد
نیم پیش، فیلمنامه متفاوتی نوشتم که به ساخت آن فکر می کردم، اما بعد متوجه شدم که نمی توانم آن سال راسل را ملاقات کنم، زیرا او مریض بود. او رمان چشم پوشی خود را زمانی که منتشر شد برای من فرستاده بود و من می دانستم که درباره مرگ است، اما هرگز آن را نخوانده بودم. بنابراین، تصمیم گرفتم در نهایت آن را بخوانم و به محض خواندن، فهمیدم این پروژه ای است که باید انجامش دهم. در مصاحبه ای گفتید ...
فعالیت های سازمان دانش آموزی مطابق با ساحت های شش گانه سند تحول بنیادین است
طاهره زحمت کش در جمع مسئولان و مربیان سازمان دانش آموزی شهرستان ها و مناطق استان کرمان گفت: بنده در سال های گذشته از مربیان پیشتاز منطقه هوتک بودم که توسط اساتید، کار با چوب و طناب را یاد گرفتم و با دانش آموزان مدرسه انجام می دادم. معاون آموزش ابتدایی آموزش و پرورش استان کرمان ضمن گرامیداشت دهه کرامت افزود: حضور در اینگونه مراسم ها که متشکل از برنامه های گوناگون تشکیلاتی است، روحیه ه ...
خلق دست سازه های سرامیکی با دستان هنرمند گرگانی
به گزارش خبرنگار پایگاه خبری تحلیلی گلستان ما ، سمیرا رجبی - هنر سرامیک قدمتی بسیار طولانی دارد لوازم و ظروف سرامیکی یکی از بهترین اختراعات بشر است که در طول تاریخ مورد استفاده همگان قرار گرفته است. هنر سرامیک در سال های اخیر پیشرفت چشمگیری داشته است و امروزه می توان انواع این لوازم را در رنگها و طرح های متنوع برای فروش یافت. برای آشنایی بیشتر با این هنر زیبا تصمیم گرفتیم با ...
سرگذشت تلخ مردی که در 5 ازدواج شکست خورد
؛ اما این ازدواج نیز بعد از 7 سال به آخر خط رسید. با وجود این، سرپرستی فرزندانم را به او ندادم و تصمیم گرفتم خودم از آن ها مراقبت کنم. آن زمان احمد رضا 6 ساله بود و علیرضا هنوز دوران شیرخوارگی را می گذراند. این بود که مجبور شدم خیلی سریع ازدواج کنم تا از سختی ها و مشکلاتی که پسر شیرخواره ام داشت رهایی یابم ولی این بار پسر بزرگم سرناسازگاری با نامادری را گذاشت و مدام با او مشاجره ...
با کریمان کارها دشوار نیست...
در خواب و خیال بودم و قدرت نداشتم اشک هایم را کنترل کنم، به این فکر می کردم که اصلا کسی این ماجرا را باور می کند؟ این عنایت امام رضا را با چه زبانی برای خانواده بازگو کنم؟ داستان 20 سال مستاجری با 2 فرزند پسر 10 و 20 ساله و استرس اجاره خانه، حالا و فقط بعد از سه روز از آن ماجرا، با منزلی در بهترین نقطه شهر ساری تغییر کرده بود و من حالا صاحبخانه شده بودم. دلدادگیم به امام رضا ...
آن ها نیاز ندارند با (ما ) بیایند
...: گاهی دور گاهی نزدیک 361): مریم دهقان تنها، کارشناس توسعه کتابخانه های اداره کل کتابخانه های عمومی خراسان جنوبی: عیادت از یک عزیز که در بیمارستان بستری بود و تاکیدات مداوم مادرم برای اجرای سنت حسنه سر زدن به بیمار، سبب خیر شد تا در اولین فرصت به بیمارستان شهرم بروم. وارد که شدم همینطور که در سالن های مختلف بیمارستان با نگاه به نوارهای رنگی راهنمای نصب شده روی دیوار، به دنبال بخش مربوطه می ...
الفتی: همه وجودم را می گذارم در المپیک بدرخشم
ترین اتفاقات ژیمناستیک خواهد بود. واقعا تلاش زیادی برای کسب این سهمیه شد. من 16 سال است که در این رشته فعالیت می کنم و مزد زحماتم را با کسب مدال بازی های آسیایی و کسب سهمیه المپیک گرفتم. او افزود: خیلی خوشحالم که این سهمیه کسب شد. سعیدرضا کیخا تا یک قدمی کسب سهمیه رفت اما نتوانست و من توانستم برای اولین بار این سهمیه را بگیرم و ژیمناستیک ایران را به همه دنیا بشناسانم. همه می گفتند ...
بعد از شهادتم شیرینی پخش کنید
. وی سرانجام 28 اردیبهشت سال 1361 بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. متن وصیت: بعد از شهادتم شیرینی پخش کنید بسم الله الرحمن الرحیم اینجانب محمدعلی مدبر چون دوره آموزش رزمی من تمام شده و چند روزی به مرخصی آمده ام لذا موقعیت را در این دیدم که وصیت نامه خود را بنویسم که اگر شهید شدم تکلیف خودم را تمام کرده باشم. الان در منزل عمویم هستم و به دلیل این که سواد کافی ندارم ...
هیچ وقت دوست نداشتم شاعر باشم
خانه ای که من در آن متولد شدم، باغچه ای پنج شش هزار متری داشت که پدرم در آن باغچه پنبه می کاشت. من کوچک ترین فرد خانواده بودم و در واقع خواهرهایم بزرگم کردند. در سال 1326، همین بیماریِ جدا شدنِ پرده شبکیه را که الان گریبانگیر چشم من شده، پدرم هم داشت. در کرمان امکان معالجه این بیماری نبود، پس پدرم و ما به تهران آمدیم و اینجا او را عمل کردند ولی کور شد. البته نمی شود گفت دکتر تقصیری داشت، چون در آن موقع امکاناتی برای این عمل نبود. من هم اخیرا مجبور شدم به دلیل این بیماری، چشمم را ع ...
نخستین واکنشم به جواب مثبت سرطان بهت و گریه بود + فیلم
، آمدم پیش مادرم. مادرم خیلی حمایت کرد کجا؟ در تهران؟ بله، همین جا تهران در حوالی دانشگاه علم و صنعت خانه داشتند. آمد و گفت: روی چشم های من جا دارید. من خانه مادرم بودم و تا سال 95 کار نکردم. چون می ترسیدم. نمی دانستم من می توانم کار کنم؟ یک لیسانس علوم سیاسی داشتم که سال ها از آن گذشته بود، از آن هیچ استفاده ای نکرده بودم. تا چند سال بعد از طلاق کار نمی کردید؟ ...
روایت برادرانگی در نمایشگاه کتاب
خوان دهه شصتی، نگاه می کنم، با اینکه الان دو برابر محمد سن دارم، اما هنوز من برای محمد، برادر کوچکترم: همان مرتضی کوچولوی سال 65. خیلی کوچک بودم که محمد مفقود شد، دی ماه سال 1365، 20 روز بعد از شهادت اسدالله، آن یکی برادرم. آن موقع تازه 6 سالم تمام شده بود. تنها تصویری که از آن روزها در ذهنم مانده، رفقای محمدمان در دانشگاه علوم پزشکی ایران بودند که چند روز بعد گم شدن محمد در جبهه ها ...
یک استکان چای حضرت
...: باب الرضا. لبخند زدم. همان بابی که آمده بودم. به راه افتادم. صدای مداحی نظرم را جلب کرد. ای صفای قلب زارم، هر چه دارم از تو دارم. تا قیامت ای رضا جان، سر ز خاکت بر ندارم.... و از دور جمعیتی را دیدم. دلهره دیر رسیدن به پرواز در آن هوای بارانی را داشتم، تصمیم گرفتم به سمت باب الرضا بروم اما پاهایم انگار به اختیارم نبود به خود که آمدم به طرف صدا می رفتم چشم هایم آنچه را ...
قتل رقیب، به خاطر عشق به زن صیغه ای سابق
. چند ماه قبل مدت صیغه ما تمام شد و من با پارسا آشنا شدم. شب حادثه ما در باغی در مهمانی بودیم که یکدفعه پدرام آمد و با شلیک گلوله پارسا را زد. من از پدرام خبری ندارم. چند روز بعد ماموران متهم 40 ساله را شناسایی و بازداشت کردند. پدرام به قتل اعتراف کرد و گفت: 13 سال قبل با الهه آشنا شدم و او را صیغه کردم. ما با هم زندگی می کردیم و زندگی خوبی هم داشتیم. در تمام این سال ها چنان عاشقانه این زن را ...