سایر منابع:
سایر خبرها
روایتی از عاشق پیشگی یک شهید مدافع حرم
.... وقتی این صحبت ها را شنیدم و جدیتش را دیدم دیگر حرفی نزدم توکلم را به خدا کردم گفتم خدایا راضی ام به رضای تو. 13 فروردین 95 با هم بودیم 14 فروردین بچه ها را سیاوشکلا منزل پدرخانمش گذاشت و تنها آمد خانه برای خداحافظی گفت: مادر می خواهم برگردم سوریه. من و پدرش او را از زیر قرآن گذراندیم. خنده هایش طوری بود چشماش برق خاصی داشت و چیزی تو دلم گفت. این آخرین باره ...
گفتگو با ایزابل هوپر درباره سینما، بازیگری و زندگی
ماهنامه همشهری 24: پرکار خواندن یک بازیگر می تواند معنایی تحقیرآمیز داشته باشد. با این فرض که طرف روی کیفیت کارهایش حساسیت و کنترلی ندارد. اگر بگویید فلان بازیگر بیشتر برای فیلم های هنری ارزشمند انتخاب می شود ممکن است حرف مان مدح شبیه به ذم به نظر برسد و اگر بگوییم اجراهایش خونسرد و زیرپوستی است، ممکن است بهانه دست بعضی ها بدهیم تا بگویند طرف احساس ندارد. همه این سوءتفاهم های سهل ...
ایزدپناه بازیکن بزرگی بود ولی مربی بزرگی نیست/ بسکتبال شهرداری 2 میلیارد تومان بودجه داشته است/ بازیکن ...
مسئول استعدادیابی استان گلستان بودم که فکر می کنم 11 ماه فعالیت کردم و در این 11 ماه یک بازیکن به نام یاسین کلاسنگیانی به تیم ملی جوانان تحویل دادم و سروش بنی کریم هم که با بی مهری آقایان روبرو است را به بسکتبال گرگان معرفی کردم. بعد از آن نیز چهار سال به عنوان مربی در کنار اسدالله کبیر در سوپر لیگ بسکتبال ایران بودم که دو بار مقام چهارم لیگ را از آن خود کردیم، مربی تیم دانشگاه آزاد ...
اولین سوال رهبر انقلاب از محافظان پس از به هوش آمدن چه بود؟
ایشان به شما چه گفت؟ ** قبلاً گفتم که ارتباط بین بچه های تیم محافظت و آقا ارتباط پدر و پسری هست. درست است که اتفاق برای ایشان رخ داده بود ولی ما هم در آن صحنه حضور داشتیم. با این که کلام ایشان باز نشده بود با دستخط و کلام نصفه نیمه از ما پرسید، بچه ها محافظان چه شدند. ایشان بعد از بهوش آمدن بعد یک هفته نگران حال محافظان خود بود. وقتی گفتیم که حال همه خوب است. گفتند نه بیاید تا آن ها را ...
رابطه عامل احتمالی ترور رهبر انقلاب با بیت منتظری چه بود؟ +عکس
به صحبت می کردند. من حتی با مسعود رجوی هم سلام و علیک داشتم. یکبار که به بیمارستان سوم شعبان رفته بودم تا برای جبهه ها خون بدهم، جواد قدیری را دیدم. البته او برای خون دادن نیامده بود، آنها این کارها را مسخره می کردند. آنها همه اش دنبال مصادره کردن چیزی و جایی بودند. وقتی به هم رسیدیم سلام و علیک کردیم و از این طرف و آن طرف خبر گرفتیم. او یک موتور گازی داشت. گفت می خواهد برود جلو دانشگاه. گفتم: من ...
عهد بسته ام تا دشمنان اسلام را از بین نبرم آسوده نخواهم نشست
دستاوردهای انقلاب پرداخت و شبها را برای آرامش هموطنانش شب و روز نمی شناخت و در کلاسهای عقیدتی سیاسی و اصول عقاید و احکام در مسجد امام رضا(ع) واقع در خیابان نفیس فعالیت داشت. بعد از فعالیتهای زیاد و علاقه شدید به علوم دینی به حوزه علمیه جعفریه واقع در پاکدشت به سرپرستی حجه الاسلام کاظمی امام جمعه شمال ورامین پاکدشت راه یافت. شهید علی اصغر رسولی از تاریخ 63/1/1 به طور دائم داوطلب در جبهه ...
در بزرگداشت کوروش اسدی عنوان شد:مرگ کوروش تلنگری به همه نویسندگان بود
که سعی داشته بر روی اصول خود بایستد، اظهار کرد: کوروش اسدی از کسانی بود قبل از آن که بنویسد فکر نمی کرد که چه طور بنویسد که از سد سانسور بگذرد و یا اگر نگذشت تن به لت و پار شدن نوشته خود بدهد. برای او ادبیات معنا و مقصود بود و داستان را با خونش می نوشت و حاضر نبود به هیچکس باج بدهد. او روی اصولش ماند و بعد یک شب رفت. فکر نمی کنید که خوش عاقبت رفت؟ او گرد نشد، شیرین نشد و بالاتر از همه اختیار را به ...
دل و دین و عقل و هوشم همه را بر آب دادی...
؟ نمی دونستم ... وقتی امام موسی صدر قضیه رو فهمید گفت: مصطفی!تو چیکار کردی که غاده تو رو ندید... غاده میگه این همه مدت محو زیبایی باطنی مصطفی شده بودم و ظاهرش رو نمیدیدم... غاده میگه آخرین بار که مصطفی می خواست بره منطقه، اسلحه اش رو آماده کردم و با آب سرد دادم دستش. مصطفی گرفت و گفت: تو دخترِ خیلی خوبی هستی... صبح زود بود و هوا هنوز روشن نشده بود. کلید برق رو زدم ، چراغ اتاق روشن و یهو خاموش شد... انگار یقین کردم مصطفی بره شهید میشه... دویدم و کلت کمری ام رو برداشتم ... نیتم این بود تیر بزنم به پاهای مصطفی تا نره و برام بمونه ... اما تا برگشتم، مصطفی رفته بود... رفت و شهید شد... ...
از عشقی گرفته تا فرخی، هدایت، ساعدی و مختاری مرگ های مشترک داشته اند/شکل زندگی برخی نویسندگان مرگ هایشان ...
امیرحسن چهلتن ضمن ابراز ناراحتی و اندوه خود از درگذشت کورش اسدی تاکید کرد: من هم مثل همه همکارانم از درگذشت کورش اسدی غمگینم، ولی بیشتر عصبانی هستم. عصبانی هستم از عوامل، ادوات و ابزاری که باعث مرگ هایی از این دست می شود. وقتی خبر را شنیدم از خودم پرسیدم نویسنده ایرانی چه طور می میرد، بعد به نظرم رسید که سوال درست این است که نویسنده ایرانی چه طور زندگی می کند. واقعا غم انگیز است که زندگی ما اهمیتی ...
رفتار زشت داماد به خاطر خندیدن تازه عروس به یک پسر آرایش کرده در خیابان
این بار زمانی که با همسرش برای صرف شام به رستوران رفته بود، دعوای سوم را کلید زد. فرناز می گوید: هنگام برگشت به خانه، سه پسر را دیدم که یکی از آنها به شکل عجیبی آرایش کرده و ناخن کاشته بود، بی اختیار لبخند زدم. پسرها که رفتند، شوهرم مثل برق گرفته ها عصبانی شد و گفت برای چه خندیدی؟با تعجب پرسیدم باز چه شده. گفت تو در چشم های آن پسرها نگاه کردی و خندیدی. عصبانی شدم و گفتم من فقط به آرایش ...
شوهرم ناپدید شد و دوستانش آن بلای شیطانی را بر سر من و فرزندم آوردند / فقط مادر صدای کاوه را می شنید!
است یک پسر کر و لال این همه اطلاعات در اختیار شما قرار دهد؟ آن هم بچه ای که تنها پنج سال دارد و بتواند چنین اطلاعات دقیقی را در اختیارتان قرار دهد. زن جوان لبخندی زد و گفت: کاوه بچه زرنگ و با دقتی است، درست است که نمی تواند حرف بزند، اما از نظر ضریب هوشی بسیار بالاست. من مادر او هستم و چطور می شود که زبان بچه ام را متوجه نشوم. او همیشه با این زبان با من حرف می زند و خواسته هایش را می ...
زندگی تازه مسلمانان آمریکایی در دوران پسا ترامپ
به پارتی بروی. ولی من می گفتم بهتر است راهی را بروم که برای آن آفریده شده ام. بعضی ها هم می گفتند اسلام برای عرب هاست، تو که یک سیاهپوست آمریکایی هستی چطور می خواهی مسلمان شوی؟ برخی هم می گفتند همه مسلمانان تروریست هستند. وی همچنین از ممنوعیت مسافرت مسلمانان انتقاد می کند و می گوید: با شنیدن خبر این ممنوعیت واقعاً ناراحت شدم. چطور می شود افراد را صرفاً به خاطر این که به دین و آئین دیگری اعتقاد دارند از آمدن به آمریکا منع کرد؟ ...
راز قتل نازگل
باغ را شکست. زن میانسال خود را روی جسد دختر انداخته بود و بر سر و صورت می زد. مردی هم بالای سرش ایستاده بود و آرام گریه می کرد. شواهد نشان می داد، پدر و مادر مقتول هستند. به همین دلیل سروان سراغ مرد میانسال رفت تا از او تحقیق کند. غفلت در شناسایی قاتل می توانست راه فرار را برای او باز کند. براساس گزارش پزشکی قانونی مرگ امروز رخ داده است، آخرین بار چه زمانی دخترتان را دیدید ...
کمک مرد محکوم به قصاص، هم بندش را آزاد کرد
دوباره برای جمع آوری دیه خودش تلاش را آغاز کند. بیستم مهرماه سال 88، مأموران پلیس110 با تماس شهروندان کرمانشاه در جریان یک نزاع دسته جمعی منجر به جرح قرار گرفتند و خود را به محل رساندند. پس از بررسی های پلیس مشخص شد که در جریان درگیری بین دو باجناق یکی از آنها مجروح شده است که پس از اعزام به بیمارستان به دلیل شدت جراحات جانش را از دست داده است. مأموران در تحقیقات خود متوجه ...
روایتی از زندگی بهداد سلیمی قویترین مرد جهان +جزئیات
.... تصمیم دارید تا چه زمانی به حضورتان در میدان های ورزشی جهان و مسابقات ادامه دهید؟ تا موقعی که بدنم اجازه این کار را بدهد و تا زمانی که احساس کنم می توانم روی سکو بروم و افتخار آفرین باشم. آیا تا به حال احساس نا امیدی کرده اید؟ روزی که آسیب دیدم همه چیز را تمام شده به حساب آوردم و واقعا از اینکه بخواهم دوباره به مسابقات المپیک بروم ناامید بودم، ولی ...
یاد هفتم تیر
مهلکی برای یک نظام مردمی باشد . روایت محمود صادقی از شهادت پدر محمود صادقی نماینده مردم تهران و عضو فراکسیون امید مجلس شورای اسلامی نیز که پدرش در جمع شهدای هفتم تیر به شهادت رسید، در گفت وگویی با ایکانا در سالروز این رویداد به مرور خاطره روز شهادت پدرش پرداخته است: در 7 تیر 1360 به فاصله نیم ساعت از وقوع انفجار آنجا حاضر بودم، آن سال در حال سپری کردن سال چهارم هنرستان بودم و منزل ما در ...
نگاهی به سنتِ مکتوب آقای گلستان
منتقدان قلابی که تو به صرف دوستی و مثلاً به خاطر اینکه با آن ها خوب تخته نرد بازی می کنی یا، نمی دانم، مثلاً به کوه می روی، یا از یک چلو کباب پزی در ته شهر خوشتان می آید، واز این قبیل بستگی های پرت، به صرف چنین دوستی ها، با همه هوش و فطانتی که داری مردمداری یا رعایت آداب معاشرت این کمک لازم را به آن ها روا نمی داری که بگوئی بهشان "رفیق داری پیر می شوی، ازخواب بیدار شو و درست ببین". میدانم که ...
مجری صاحب اصطلاح موشک های خوشگل سپاه : حرف رادیو فردا و آمدنیوز مهم نیست
امسال یک نویسنده به تیم ما اضافه شد؛ موضوع می داد و روی آن نوشته اش چکش کاری می کردیم خیلی حذف و اضافه می کردیم و روی آنتن می رفتیم که خدا را شکر خیلی مورد استقبال مردم بوده و خیلی بازتاب خوبی داشته، خیلی ها در فضای مجازی پیام می دادند که با بغض می گفتند تو رو خدا برنامه را ادامه بدهید چون تنها برنامه ای است که پدر و مادران می گفتند ما خیالمان راحت است که بچه ها می بینند به دلیل اینکه سالم است ...
شوهرخواهرم برای این که فیلمم را پخش نکند مرا قربانی نیت خود کرد / او به خانه مان آمد و...
این بار سه میلیون تومان پول می خواست ، این بارهم چند تا از طلاهایم رافروختم و به او دادم و از او خواستم را پاک کند او هم گفت باشه . یک ماه بعد ساسان دوباره زنگ زد و این بار 5 میلیون تومان پول درخواست کرد از دست باج خواهی های او دیگر به تنگ آمده بودم نمی دانستم جه کنم بهترین راه را این دیدم که موضوع را با مادرم در میان بگذارم اما او هم گفت: ساکت باش و این ماجرا را برای هیچ کس تعریف نکن ...
دختر بنی صدر چگونه لباس می پوشید؟
دیگران بود. یک شب در منزل مادر بنی صدر مهمانی خانوادگی داشتند. در مهمانی خانوادگی همه که محرم نیستند، افراد مختلفی هستند که از درجه محارم فراتر رفته بود. من عازم محل پست خود در پشت بام بودم و در اتاق باز بود. نگاهم افتاد و دیدم ظاهراً همه با هم محرم هستند! یک میز بیضی شکل بزرگ در خانه بود، دیدم زن و مرد بی حجاب دور این میز ایستاده اند. واقعاً به من شوک وارد شد که وی رئیس جمهوری کشور اسلامی است، این ...
حرف های بازیگران زیر سقف دودی
فرزندان خود را تمیز نگه داریم دیگر مسئولیتی در قبال آن ها نداریم بلکه بعد روحی آن ها اهمیت بسیار بالاتری دارد. این بازیگر سینما درباره سینمای پوران درخشنده گفت: همیشه فیلم های خانم درخشنده برای من جذاب و قابل احترام بوده و از همین رو همیشه علاقه مند بودم که با او همکاری کنم. نفیسه روشن از دیگر بازیگران این فیلم نیز در این نشست اظهار کرد: من پوران درخشنده را از زمان فیلم پرنده کوچک خوشبختی می شناسم. او همواره در ذهن من بوه است تا اینکه قسمت شد در این فیلم حضور یابم و هرچند که نقش من بسیار کوتاه بود اما خیلی چیزها از ایشان آموختم. اخبار روز ، پامچال نیوز = ...
وصیت نامه ای برای تبرئه از قتل
باعث شد به دادگاه خانواده بروم و درخواست جدایی بدهم. من به همین خاطر به خانه پدری ام رفتم و قرار بود چند روز دیگر برای آخرین بار با هم ملاقات کنیم و بتوانم در حضور او جهیزیه ام را ببرم. با اطلاعات به دست آمده از این زن، این فرضیه که ممکن است مرد میانسال مورد سوءقصد قرار گرفته باشد، قوت گرفت. ردپای مرد غریبه در سوءقصد بنابراین مرد غریبه به عنوان تنها مظنون در این ...
وضعیت فلاکت بار عامل ترور شهید بهشتی در آلمان/ وارادات قاچاق بواسطه یقه سفیدها مصداق نفوذ است
نوشته نشده و جایی هم ضبط نشده است. گفتم خاطره ای همین الأن بگویید. جمله تکان دهنده ای به من گفتند که هنوز آن را به یاد دارم. گفتند تا بمب مقابل قلب من منفجر شد، سه بار چنان از هوش رفتم که قطع حیات کردم و خدا خواست که زنده بمانم. روزی به همراه آقای ناطق نوری در اصفهان بودم و در عالی قاپو 320 شهید را تشییع کردیم که در تله های انفجاری صدام سوخته بودند. بعد از این تشییع به تهران ...
پیرمرد مازندرانی اصلاً باورش نمی شد به این راحتی بتواند با رئیس جمهور صحبت کند
بودم که دوربین عکاسی داشتم و چند عکس به یادگار از او و دوستان گرفتم. یکی از صحنه های زیبایی که برایم تعجب آور بود، موقعی بود که داشتیم به گرگان می آمدیم، در بین را گله ای را دید که چوپانش با زن و بچه به دنبال گوسفندها بودند، شهید رجایی به ما گفت ماشین را نگه دارید تا من بروم به آنها خسته نباشید بگویم. اتوبوس کنار گله ایستاد و شهید رجایی رفت پیش چوپان و همسرش، مدتی را با آنها ...
کارآفرینی که از رنج، گنج ساخت
جوانی بودم، یک مغازه کوچک فروش مواد غذایی تو روستا داشتم و شبانه روزی بازش می کردم تا با درآمدش پیشرفت کنم. کنارش هم یک طویله بود که برای خودم و زنم اتاق خوابش کرده بودم، امکاناتی نداشتیم حتی حمام ن تا اینکه یک شب بارونی دو تا موتورسوار آلمانی که از پاسارگاد می رفتن کرمان از دهه ما عبور کردن؛ من در مغازه بودم وقتی دیدمشون فهمیدم کمک می خوان، زبان که بلد نبودم ولی بردمشون خانه، خانمم آن شب روی آتیش ...
چطور می توان شیفته خدمت بود، نه تشنه قدرت ؟!
...، شب ها هم در آن جا بمانم و به تمام معنا طلبه شبانه روزی باشم. از یک نظر هم فاصله منزل تا مدرسه 4 – 5 کیلومتری می شد و هر روز رفت و آمد مقداری وقت از بین می رفت و هم بیشتر به کارهایم می رسیدم و هم در خانه ای که بودم پرجمعیت بود و من اتاق تنها نداشتم و نمی توانستم به کارهایم بپردازم. البته من در آن موقع فقط یک خواهر داشتم، ولی با عموها و مادربزرگ همه در یک خانه زندگی می کردیم. به این ترتیب خانه ...
مسجدی که یک محله را اداره می کند
، یا به کلاس های آموزشی اش، یا به سفرهای زیارتی اش، یا فروشگاه و بازارچه هایش، یا به عکاسی، تهیه غذا، نانوایی، سوپر مارکت و سبزی فروشی اشو ...توی این محله همه چیز رنگی از خانه خدا دارد. برای آشنایی بیشتر با مسجد امام حسن عسکری(ع) پای صحبت های حجت الاسلام علی عزلتی مقدم امام جماعت مسجد نشستیم. مسجد یک چهار دیواری نیمه ساخته بود اولین بار حاج آقا مقدم را در روز میلاد ...
با همسرم به شایعات می خندیم
احسان به بهاره کیان افشار کادویی آنچنان داد و بعد هم به اتفاق برای شام رفتند (خنده) خیلی بامزه بود. همسرم می گفتند خب حالا چی به بهاره دادی، گفتم هیچی، گلی که سر صحنه به ما داده بودند، همسرم ادامه دادند که خب شام کجا رفتید گفتم شام جایی نرفتیم، در حال آمدن به سمت خانه بودم که بهاره را در پیتزافروشی کنار سالن دیدم و یک تکه پیتزا ازش گرفتم. (با خنده) پس خدا را شکر اذیت تان نمی کند این موارد؟ ما را خیر ...
سردشت هنوز آلوده است
.... اما خردل که روی تن شهر نشست، زندگی رنگ باخت و همه چیز تیره شد. وقتی سردشت بمباران شد چندساله بودید؟ 16 ساله بودم. کجا بودید؟ یادتان است؟ هیچوقت یادم نمی رود، آنقدر که این صحنه را در این سی سالی که گذشته توی ذهنم مرورکرده ام. ساعت 4:15 دقیقه بود و من با خواهر بزرگترم قمری، توی حیاط خانه بودیم. خانه ما آن موقع در چهارراه هلال احمر بود، یعنی با اداره ...
میثم ابراهیمی: - تگرگ - و - تیک - همانی هستند که دوست داشتم مردم از من بشنوند
در برج میلاد و استفاده از بیلبوردهای شهری در زمانی که خوانندگان پاپ از هر دوی این موارد محروم بودند، از دیگر حواشی پیرامون او بوده است. با میثم ابراهیمی به بهانه انتشار آلبوم تیک و در آستانه کنسرت تابستانی اش از همه این ها حرف زدیم. این اولین مصاحبه مفصل تو است. بنابراین از اینجا شروع کنیم که اصلاً چه شد که میثم ابراهیمی خواننده شد؟ من از کودکی علاقه زیادی به خوانندگی داشتم. یادم هست بچه ...