سایر منابع:
سایر خبرها
مادر شهید ژاپنی:مردم می گفتند چرا چادری ای!
.... آن زمان من معلم بودم. همزمان با لحظه ای که محمد به شهادت رسید، ناگهان حالم بد شد. از کلاس بیرون آمدم و شروع به گریه کردم. دلیل این حالم را نمی دانستم. یکی از همکارانم به سمتم آمد و پرسید که آیا محمد شهید شده است؟ گفتم: خبر ندارم . خبر شهادت فرزندتان را چه کسی به شما داد؟ دوست محمد به بهانه دادن کتابی به منزلمان آمد. از بغضی که کرده بود فهمیدم می خواهد چیزی بگوید اما ...
گفت و گوی سیاسی با مسعود کیمیایی
ماجراهای ملی سی و دو زندگی کردیم؛ که همه چیز سیاسی بود. ما توده را دیدیم و سومکا را و ملی ها و ملی مذهبی ها را دیدیم. نه که ببینیم، زندگی کردیم. همسایه این طرفی ما تو کوچه ای که بودیم توده ای بود و آن یکی ملی. ما اخبار را تنها در خیابان از طریق رادیو در جمع کثیری از مردم مطلع می شدیم. یعنی همه چیز ملتهب بود آن روزها. خب این اوضاع و این دوره ملتهب مطمئنا می تواند بر یک کودک 10 ساله تاثیر ...
روش تربیت کودک، هیچی یادش نمیمونه چرا؟
، خیلی عصبانی بود که بایستی قانون مدار باشد و برای انجام کارها اجازه بگیرد! اما تا به او میگفتم اگر دوست نداری به مهد نرو، بلافاصله میگفت که مهد را دوست دارد و هر روز با عشق و علاقه به آنجا میرفت و مدتی بعد گله داشت که چرا دوستانش نهار را آنجا میل می کنند ولی من او را به منزل می آورم! و او هم مانند دوستانش، نهاری شد!! هر روز خسته و بی حال از مهد به خانه می آمد و باز هم تا جایی که جان در بدن داشت ...
روایت مسلمان شدن جوان استرالیایی
تحقیق کردم. همراه با چند تن از دوستان مسیحی ام به اردوی کلیسا رفتم که یکی از جالب ترین اردوهای زندگی ام بود. همه در این اردو سرودهای مقدس را با آواز می خواندند اما من نمی دانستم چه چیزی می گویند و چه می خوانند و با اینکه همه می گفتند خدا خیلی مرا دوست دارد اما من با خودم فکر می کردم اگر خدا مرا دوست داشت پس چرا سگم مرد. تحقیق درباره مسیحیت را ادامه دادم و جنبه های ...
آماده مذاکره برای بازگشت جناب خان به خندوانه هستیم
...> اصلا سراغ تئاتر نرفتم و آن را یکی از مزخرف ترین کارها در مدرسه می دانستم. البته کار خانم پری صابری هفت شهر عشق را اولین بار دیدم. عشق دانشگاه داشتی؟ اول دلم می خواست روانشناسی بخوانم و رودهن دانشگاه آزاد قبول شدم اما سختی راه را روز اول دیدم و از رفتن تا رودهن منصرف شدم و نرفتم. اولین کار تئاتری که بازی کردی چه بود؟ با محمود طالبیان و صالح میرزاآقایی با ...
چراییِ از راه ماندگان عاشورا/ چگونه از قافله امام(ع) جا نمانیم
اگر مرا آزاد بگذاری که اگر یاوری نداشتی (که در رکاب تو بجنگد) من بازگردم، (البته) می جنگم تا جایی که نفعی به حال شما داشته باشد و (ضرری را) از شما دفع کند. امام(ع) فرمود: پس اجازه داری... (تاریخ الطبری،ج 5،ص:419) مالک بن نضر امام(ع) را رها کرد و رفت. ضحاک با امام(ع) تا روز دهم ماند و در رکاب امام(ع) جنگید تا ساعات پایانی نبرد عاشورا. ابن سعد به تیراندازان خود دستور داد تا تیراندازی ...
دفاع یک نفره با توپ 106
امدادگران رسیدن وما را از زیر آوار بیرون کشیدند. در بین امدادگرا رزمنده ای کم سن و سال ولی تیز و پر تلاش از شهرستان مهدی شهر بود که دائم مرا دلداری می داد و می گفت نترس نترس چیزی نیست نجات پیدا می کنی و درپی روحیه دادن به من بود بعد از آن توسط برادر عزیز آقای مجتبی طاهریان به ساحل جزیره منتقل شدم. روحیه دفاع، ایستادگی و مردانگی محمد علی کارگر مطلق پاتک عراق ...
تاریکی کم کم جای خود را به آزادی می دهد
اینکه قویا واجد مولفه های سیاسی- اجتماعی است، اما یک رمان سیاسی نیست و دغدغه های آن، زمان و مکان و شخص را پشت سر می گذارد. راهکار شما برای حفظ این تعادل ضروری و ظریف در پردازش داستان چه بود؟ رمان من درباره حوادثی است که در ژانویه سال 1930 اتفاق افتاده؛ در آن زمان تبلیغات گسترده ای علیه دهقانان صاحب مال [کولاک] در شوروی آغاز شد. اموال مردم را می گرفتند و آنها را به مناطق دوردست و نامسکون ...
ناگفته های شماره هشت از سه ماه سخت با استقلال
اتفاق جذاب است. مجتبی متفاوت است با بسیاری فوتبالیست های ایرانی و همین دوستی ما را رقم زده است. این گپ و گفت زمانی انجام شد که هر دو تازه کار نمایشِ پچ پچ هاهای پشت خط نبرد را دیده بودیم...زمانی که رفتارهای مدیرعامل عجیب استقلال جباری را که یکی ازفصل های آرام اش را می گذارند از تهِ جان رنجاند...ما روبروی هم نشستیم. او در مقامِ ستاره ی استقلال و من در جایگاه یک هوادار استقلال... تجربه ای منحصر به ...
گلبانگ معلمی از جنس صدا
شنویم در ارتباط با جمع آوری کودکان کار، کودکانی که قرار است در مدارس باشند اما به قول شما از این نعمت بهره ای نمی برند. نظر شما چیست؟ درست است. ما کودکانی را می بینیم که نمی توانند به مدرسه بروند و این حال مرا به عنوان یک معلم بد می کند. هفته گذشته با چند تن از عوامل رادیو به یکی از بوستان های تهران رفتیم و با کودکان کار بازی کردم و برایشان قصه خواندم. بچه ها را می دیدم که در ...
سال ها طول کشید تا از زیرزمین آمدم روی زمین/خودم را مجاز می دانستم چون مردم سوسن خانوم را دوست ...
...: شرقیِ غمگین نام یک رادیوی اینترنتی است که علی عشقی با بازی سجاد افشاریان آن را در یک تئاتر می گرداند. یک عاشقِ شوریده که رفیقی به نام سعید دارد؛ رفیقی که برای رفیقش جان هم می دهد تا یادآور عشق و رفاقت هایی از جنس فیلم های مسعود کیمیایی باشد. هومن گامنو که پیش از این او را به عنوان رپ خوان ترانه معروف سوسن خانوم و خواننده تیتراژ خندوانه می شناختیم، در اولین تجربه بازیگری اش بازیگر نقشِ یک ...
خانم پاریسولا لمپسوس از روزهای بودن در کنار صدام می گوید
از معلم های خود داشتند. تصور اینکه معلمشان خانواده ای دارد و گاهی هم بچه هایش را دعوا می کند و یا اینکه غیر از لباس های اتو کشیده مدرسه، مثل پدر آنها در خانه زیرشلواری هم می پوشد برایشان سخت بود. ما آدم بزرگ ها هم تا چندی پیش این تصورات را راجع به ستاره ها و بزرگان سیاست داشتیم، تصویری غیرواقعی از یک انسان، که البته به لطف شبکه های اجتماعی فاصله ها کمتر شده است و تو رییس جمهور کشورت را در حال ...
گلچین بهترین اشعار کوتاه برای مسافر
... اقبال لاهوری ~~~~~ ✦✦✦ ~~~~~ بغضی که سال هاست مرا پیرکرده است درچشم هام مانده و تأخیر کرده است شاید مسافری ست که من سال های سال در انتظار مانده و او دیر کرده است یوسف خوش نظر ~~~~~ ✦✦✦ ~~~~~ با من امشب چیزی از رفتن نگو نه نگو از این سفر با من نگو من به پایان می رسم از کوچ تو ...
آئین عزاداری در دیار استرآباد/ بیرق های عزا برافراشته شد
...، عمو، برادران و اصحاب یکطرف غم آوارگی و بی معجری و خمیدگی قامت عمه سادات یکطرف. غم عاشورا آنقدر سنگین است که فلک هم زیر بار آن کمر خم کرده است و هیچگاه از صفحه تاریخ حذف نخواهد شد. هرچند عده ای کوشیدند عاشورا و نهضت حسینی را تحریف کنند، اما عشق و ارادت مردم به سیدالشهدا و گرامیداشت این انقلاب عظیم، هنوز هم عاشورا را زنده نگه داشته است. از دیرباز تاکنون مردم این سرزمین که در گذشته ها ...
شهید بی سر و بی دست که تنها دو پایش تشییع شد/کاش مسئولان وصیت نامه شهدا را بخوانند و به مستضعفان بیشتر ...
نتوانستم تو را نزد رهبر ببرم و او در جواب من گفت ناراحت نباش ما به زودی با آقا دیدار می کنیم و رهبر عزیزمان نیز کمتراز یکسال بعد از شهادت سید مهدی رحلت کرد. آخرین سخن خود را بگویید. آخرین سخن من با مسئولان است. ای کاش مسئولان وصیت نامه شهدا را بخوانند و به مستضعفان بیشتر رسیدگی کنند. آیا آرمان های شهدای مان این بود که الان بشنویم یک مسئول در کشور مبادرت به اختلاس کرده است و یا بسیاری فسادهای دیگر... درحالی که شهدا حتی به خانواده هایشان گفتند از شهادت ما سوء استفاده نکنید اما حال بیگانگان درحال دست اندازی به اموال مردم و سوء استفاده هستند. انتهای پیام/ ...
این مرد مخترع آ با کلاه است +تصاویر
ثبت کند. لبخند از لبانش محو نمی شود و می گوید: زمانی بود که 13 ساعت در روز درس می دادم اما حالا دیگر توان ندارم و روزی دو ساعت تدریس می کنم. یادم نمی آید حتی یک ماه درس نداده باشم. حتی به عتبات عالیات و حج هم که مشرف شدم آنجا به بچه ها ریاضی می گفتم و اگر روزی بیاید که آن روز درس ندهم خسته می شوم. تا زمانی که نفس دارم می خواهم معلم باشم. از او سوال می کنم این عشق به معلمی از ...
به بعضی ها ژن خوب می رسد به ما دغدغه
اینکه این فیلم در کدامیک از این ژانر و گونه ها می گنجد را به نظرم منتقدان باید جواب بدهند. من تلاش کردم فیلمی بسازم که مردم را بخنداند، یک حرف هایی هم داشتم که می خواستم در کنارش بزنم. آن حرف ها حرف هایی بود که اگر می خواستم آن ها را در گونه دیگری بگویم امکان ساختش در ایران سال 96 یا چند سال قبل و بعدش به دلیل شرایط اجتماعی و فرهنگی مهیا نبود. با این ذهنیت و پیش فرض که خنداندن مردم ایران ...
بی دین بودم؛ محمدحسین عوضم کرد
مرا خوانده ای راه نشانم بده... دیدین میگن قدم یکی خوبه؟ قدم محمدحسین برای ما خوب بود. من ازش خواستم آخرتمو درست کنه دنیام خودش درست شد. سه ماه پشت سر هم مشهد امام رضا قسمتم شد. هرسه بار با محمدحسین زیارت کردم. اتفاقی تو راه مشهد با یه خانم آشنا شدم. باهاش هم صحبت شدم. از مدرسه شون برام گفت. پیشنهاد داد برم اونجا درس بخونم. اتفاقا مهدکودکم داره که پسرم پیشم باشه. مدرسه علمیه حضرت زهرا(س). تازه ...
این مرد مخترع آ با کلاه است +تصاویر
...> لبخند از لبانش محو نمی شود و می گوید: زمانی بود که 13 ساعت در روز درس می دادم اما حالا دیگر توان ندارم و روزی دو ساعت تدریس می کنم. یادم نمی آید حتی یک ماه درس نداده باشم. حتی به عتبات عالیات و حج هم که مشرف شدم آنجا به بچه ها ریاضی می گفتم و اگر روزی بیاید که آن روز درس ندهم خسته می شوم. تا زمانی که نفس دارم می خواهم معلم باشم. از او سوال می کنم این عشق به معلمی از کجا می آید؟ به ...
یک کربلا شکوه به چشمت نهفته است ای روضه مجسم گودال قتلگاه
به عشق تو خانقاه گریان شده است خنده ز داغ تو زار زار خندان شده است گریه به شور تو قاه قاه هوش و حواس عقل به هم ریخته تمام افتاده عشق از نفس تو به اشتباه لبریز زندگی است نفس های آخرت آورده مرگ گرم به آغوش تو پناه خونم به جوش آمده ای غربت قریب بگذار یک دو بیت ندارم ادب نگاه پشت سر تو این شبح نانجیب کیست؟ نامرد امرد ...
اشعار ویژه شب پنجم ماه محرم+اشعار زیبای خود را ارسال کنید
...> راضی شده لب تشنه در این جا بمانی با این که چندین عضو از جسم تو کم شد تو تا ابد عشق دل زهرا بمانی حسین ایزدی عمو فدای جراحات پیکرت گردم شهید مکتب عباس و اکبرت گردم نماز عشق بجا آور و عنایت کن که من مکبّر در خون شناورت گردم ز خیمه بال زدم تا کنار مقتل خون به این امید که سرباز آخرت گردم ...
میثم 2 سال مرا تسخیر خودش کرده بود درحالی که با دوست صمیمی ام ازدواج کرده بود!
رابطۀ من و میثم زودتر از چیزی که فکرش را بکنید به یک عشق آتشین تبدیل شد. با ابراز علاقۀ او و شعرهای عاشقانه اش احساس عجیبی پیدا کرده بودم. فکر می کردم بدون او نمی توانم زنده بمانم. دو سال غرق در رؤیاهای قشنگی که برای خودم ساخته بودم سیر کردم و انتظاری سخت را برای رسیدن به مراد دلم پشت سر گذاشتم. به خاطر میثم، به دو خواستگار خیلی خوبم نیز جواب رد دادم. خانواده ام، که نمی ...
هومن اژدری: موسیقی راک در دنیا در حال از بین رفتن است
شرکت کردم که خیلی هم سختگیر بودند. * خاطره ای از کلاس های آواز محمد نوری داری؟ کلاس های ما 5 نفره بود و من می دانستم از همه آنها بهتر می خوانم اما آقای نوری هیچ وقت من را تحویل نمی گرفت و می گفت این چه وضع خواندن است؛ ویبره هایت شبیه پِت پِت ژیان است. خلاصه روی خوشی به من نشان نمی داد و بقیه را تشویق می کرد. خیلی ناراحت بودم اما مادرم می گفت اتفاقاً از تو خوشش می آید و برای همین هم این کار را ...
خطر دفن شدن در کمین مراجعان به مطب آقای پزشک !+تصاویر
! و تو بازهم کنجکاو تر می شوی که اگر مطب دایر است این خطر مرگ نوشته شده روی دیوار چیست! از آن بدتر اینکه با کلیشه روی دیوار حک شده است این ملک در حال تخریب است! لطفا از تردد در آن خودداری کنید با ترس وارد ساختمان می شوی، بوی گل نم خورده را به راحتی می توانی احساس کنی، گچ های دیوارهای ریخته و یک جاهایی هم به آجر رسیده است، تیر آهن زنگ زده سقف هم خطر مرگ را دوباره برایت گوشزد می کند، به ...
حسرت های دخترانه پشت دیوار مدرسه
و واج ما را نگاه می کند. چشمش به آقای معلم که می افتد با سر سلامی می کند و از دور احوالپرسی. آقا معلم رویش را به ما می کند و از دانش آموز کلاس ششم اش می گوید که با ادریس ازدواج کرده، ادریس نزدیک تر می شود، همان جا همسرش را صدا می زند: مریم...مریم.. دست های ظریف و بچگانه ای از پشت پرده سفید بیرون می آید. نگاهش که به ما می افتد سریع دستش را به سمت روسری سبز گل گلی اش می برد. از دور سلامی می کند و ...
جنجال در اردوی استقلال / ماجرای افشاگری ستاره استقلالی ها چه بود؟
و عشق کار می کردند. به بازیکنان نزدیک بودند و تلاش می کردند هر چه دارند آموزش بدهند. جوان بودند و فوتبال روز دنیا را می شناختند. تمرینات استقلال به روز بود و دوست داشتم از این گروه حمایت کنم زیرا می دیدم منصوریان بیش تر از وظیفه تلاش می کند. از نظر تو منصوریان مربی خوبی بود یا فقط زحمت می کشید؟ منصوریان خیلی مربی خوبی بود. از مربیان قبلی که موفق می شدند، چیزی کم نداشت ...
تلویزیون بخشی از جامعه را نادیده می گیرد
هویت خودمان فکر کنیم. ما در مورد کار فرهنگی تنها به شعار دادن بسنده می کنیم و در واقع آن را پشت بایدها و نبایدها حبس کرده ایم. به همین خاطر مخاطب با رسانه ای چون تلویزیون فاصله می گیرد، بازتابی از زندگی واقعی و جاری جامعه را در قاب تلویزیون کمتر می بیند، الگویی که بتواند الهام بخش او باشد و با او همذات پنداری کند، پیدا نمی کند و در نتیجه به آنتن ماهواره اش که از دنیایی دیگر و ناشناخته به او خوراک می ...
قربانیان خواهر خود را قبول کن...
گروه معارف-رجانیوز: حسین جان! خواهرت بمیرد و صدای غربتت را نشوند.خواهرت بمیرد و صدای “هل من ناصرت” را نشنود.این قدر مگو یار نمانده است و غریبم.حسینم! هنوز عباس را داری. هنوز هم بچه های زینب سربازان تو هستند. اصلا بچه های خودم را با عشق شما بزرگ کردم. آن ها را بزرگ کردم تا جان خود را فدای دین و امام زمانشان کنند.بچه های زینب لباس رزم پویشدند و نزد دایی آمدند. به هر ترتیبی که با وساطت مادر از امام ...
نگاهی به سیره عبادی امام حسین(ع)
آفریدی؟ خدایا! اگر مرا به جرم گناهانم بازخواست نمایی، من نیز قطعا کَرَم و بخششت را درخواست خواهم کرد و اگر مرا در کنار تبهکاران به بند بکشی، مراتب دوستی و محبتی را که از تو به دل دارم، به آنها اعلام خواهم کرد! مولای من! فرمان برداری و اطاعت من، سودی به حال تو ندارد و معصیت و گناهم، به تو زیانی نمی رساند. پس، توفیق اطاعت به من ببخش و از گناهانم درگذر که تو مهربان ترین مهربانانی. [9] 3 ...
رقصنده بر - دار -
سختی در انتظارم باشد. خانواده ات می دانستند تو سلاح خریدی؟ نه، اصلا خبر نداشتند. اگر داشتند حتما با من برخورد می کردند و شاید دست به جنایت نمی زدم و اکنون اینجا نبودم. عاشق شدی؟ بله، یک بار. برخی از شعرهای آهنگ هایم بابت همان عشق و عاشقی بود. سرانجامی داشت؟ نه. خانواده اش مخالف ازدواج من و او بودند. من دو ماه پیش از این که قتلی ...