مدیر تلگرام: اطلاعات اوکراین را به روسیه نمی دهم
سایر منابع:
سایر خبرها
پاول دوروف به کاربران اوکراینی اطمینان خاطر داد اطلاعاتشان در امنیت است
شفقنا رسانه_ موسس سرویس پیام رسان تلگرام که متولد روسیه است، به کاربران اوکراینی اطمینان خاطر داد اطلاعاتشان در امنیت است. به گزارش شفقنا از ایسنا، پاول دوروف، موسس میلیاردر تلگرام که در دوبی زندگی می کند، در پستی در تلگرام اعلام کرد: صرفنظر از هر اتفاقی، حامی مردم اوکراین هستم. حق آنها برای حریم خصوصی اکنون بیش از قبل محترم است. طبق گزارش روزنامه آبزرور، تلگرام پرکاربردترین ...
علیِ من رفت و دیگر برنگشت
: بسیجی هایی که میرن جبهه دیگه، اتفاقاً پسر تو هم چند ساعت پیش رفت. گفتم: راست میگی؟ پس چرا علی چیزی به من نگفت؟ اصلاً من که بهش امضا ندادم. ناگهان همسایه از من پرسید: عه اعظم خانم دستت چی شده؟ وی افزود: نگاهی به دستم انداختم و متوجه شدم زمانی که من خواب بودم، علی دستم را گرفته و اثر انگشت مرا زده که بگوید مادرم برای رفتن من به جبهه رضایت داده است. خلاصه به کرج رفتیم، علی را دیدم، صورتش ...
روایت یک پناهنده افغان از سختی های ترک وطن
...> عزیزی، خاطره پرفراز و نشیب خود را این گونه ادامه داده و می گوید: وقتی ماشین به سراغ ما آمد همه همشهری های ما گفتند قرار است شما را به ایران ببرند و ما را به افغانستان برمی گردانند، اما ما توجهی به حرف آنها نکردیم و سوار ماشین شدیم، برادر و خواهرم، بچه هایش و شوهرش و دایی و همسرش هم در پاسگاه ماندند، پدرم نگران برادر و خواهرم بود و حالش بد و بدتر می شد، 17 سال بود که من گریه پدرم را ندیده بودم اما ...
یکی از هزاران؛ روایت پر پیچ و خم زندگی جانبازی در اوج گمنامی
من آن قدر وابستگی به آنها پیدا کردم که فامیل خودم را به فامیل شوهر مادرم که جمشیدی بود، تغییر دادم و به خاطر ماندن در کنار مادرم کارم را ادامه ندادم و در شیراز ماندم، البته آن زمان به خاطر موج انفجارهای متعدد، سردردهای شدیدی می گرفتم و تحت درمان بودم. سال 65 بعد از بیش از 3 سال جنگیدن داوطلبانه در جبهه ها و شرکت در عملیات ها، چون مدارک سربازی ام را کامل نکرده بودم، همه این مدت را ...
زن32ساله: شوهرم روزی چندبار مرا کتک می زند
مورد سرزنش خانواده ام قرار داشتم ولی کاری از دستم برنمی آمد. در همین زمان پدر و مادرم اصرار داشتند که سن ازدواجم گذشته است و من باید ازدواج کنم. از سوی دیگر وقتی دیدم پنج سال از جوانی ام را به پای پسری ریخته ام که فقط بازیچه تفریحات تلفنی او بوده ام با خودم تصمیم گرفتم فقط به دلیل لجبازی با آن جوان و همچنین پدر و مادرم، به اولین خواستگارم پاسخ مثبت بدهم. خلاصه 28 ساله بودم که جلیل به خواستگاری ام آمد ...
از وداع با پا تا اعتصاب برای خروج پزشکان هندی از کشور
در دست بگیرد و برای آخرین بار از بودن پایش لذت ببرد، حالا سال ها گذشته است و دیگر پای مصنوعی جایش را گرفته است پایی که هر بار تعمیرش پول زیادی می خواهد و این روزها نیز به خاطر تعمیر نشدن درست پایش مجبور است با یک پا زندگی کند. همسرم نیت کرده بود با جانباز ازدواج کند زمان داروهای همسرش فرامی رسد، به سمت آشپزخانه می رود و لیوانی آب می آورد تا همسرش بتواند قرص هایش را بخورد، از ...
زن19ساله: مادر شوهرم به من مشکوک شده است
در این شرایط مادرم به کارگری در منازل مردم پرداخت تا هزینه های خانواده را تامین کند من که تک دختر خانواده و عزیز دردانه آن ها بودم اوقاتم را با دختران همسایه می گذراندم و هیچ گاه رنگ تفریح در شهربازی یا پارک ها را ندیدم. هنوز در سال اول دبیرستان تحصیل می کردم که متوجه درگیری لفظی مادر و برادرانم شدم و تازه فهمیدم که جوانی به خواستگاری ام آمده است اما برادرانم مخالف ازدواجم بودند با وجود این مشاجره ...
بیشتر از رادیو در کارهای تصویری حضور خواهم داشت
پیدا کردم و در دوران نوجوانی عضو کانون تئاتر سلمان شدم. سال 67 بود که در جشنواره تئاتر کانون ها جایزه اول بازیگری را گرفتم تا اینکه در کنکور پذیرفته شدم و 4 ترم نزد استاد سمندریان مشغول یادگیری بودم. این استاد دانشگاه نقش معلم را در علاقه مندی و یادگیری هنرجو مهم برشمرد و گفت: من تدریس را دوست دارم زیرا نسل جوان امروز باعث می شود که من معلم، هر شب مطالعه داشته باشم و خود را با تغییرات ...
نقص عضو و کوری به خاطر نگاه چپ به یک دختر!
که از قسمت پاهایم آسیب جدی دیدم و یکی از انگشتان دستم هم قطع شد. مدتی طولانی در بیمارستان بودم. وقتی مرخص شدم هم کلی دوا و درمان کردم تا سرپا شدم. حالا هم می خواهم هرچه زودتر سیروس را آزاد کنید. خواسته ای هم ندارم و فقط می خواهم او را آزاد کنید که خودم انگشتش را قطع و کارهایش را تلافی کنم. او درباره اینکه چرا در زندان است، گفت: من به خاطر پرونده سرقتی که داشتم به دو سال حبس محکوم شدم و ...
روایتی از تلخ و شیرین های روزهای جهاد و ایثار/ ایمان و معنویت در دوران دفاع مقدس موج می زد
ام با آنان تماس گرفته و چند روز پس از آن به بیمارستانی در تهران منتقل شدم و خانواده و دوستان و همشهریانم به ملاقاتم آمدند. این جانباز دفاع مقدس با اشاره به بیان خاطراتی از برادر شهیدش تصریح کرد: شناسایی پیکر برادر شهیدم باب الله داودی پس از 38 سال بسیار خوشحالم کرد چراکه دیگر مزاری داشت که زمان دلتنگی می توانستم به آنجا بروم و دیداری تازه کنم. وی ادامه داد: اما نمی توان انکار ...
کم لطفی مسئولان نسبت به خوانندگان موسیقی پاپ استان کرمان
تا آموزش بدهم، نداشتند، اما الان شاگردی ندارم چون باید مکانی داشته باشم با تجهیزات که بتوانم به شاگردانم آموزش دهم ولی توان خرید این وسایل را ندارم و با وضع مالی که خانواده بنده دارند و مریضی من، به این کار احتیاج دارم ولی هیچ توجهی به موسیقی و کار بنده نمی شود، اگر مسئولان صحبت های بنده را می بینند خواهش میکنم که بنده را در عرصه موسیقی حمایت کنند. انتهای پیام/ ...
مادران سمی و آسیب های وارد به دختران
زودرنج نباشم. و البته در انتها به نظر می رسید که خاله ام از من دلخور هم شده. درنتیجه از اینکه با او درددل کرده بودم، پشیمان شدم چون دیدم که حالا او هم از من عصبانی است و آرزو کردم که اصلاً چیزی به او نگفته بودم. مسئله مشترک میان همه ی زنانی که زیرنظر مادری بدخو و بی مهر پرورش یافته اند این است که تقریبا بیشترشان در جستجوی کسی هستند تا بر احساسات و افکار آنها نسبت به مادرشان صحه بگذارد ...
ماجرای بازگشت مرتضی عقیلی به ایران پس از 43 سال! + عکس
دهم اما تجربه های موفقیت آمیزی نبود و به لحاظ روحی افسرده شدم و مدام در خانه بودم و بیشتر اوقات گریه می کردم. پدر و مادرم را زمانی که در غربت بودم از دست دادم و به لحاظ روحی شرایط خوبی نداشتم. تنهایی در خیابان قدم می زدم و برای شان اشک می ریختم. در مقطعی از زمان، شب ها تب و لرز می کردم و به مرور رنجور و رنگ پریده شدم. در مراجعه به پزشک به من گفته شد که مبتلا به سل شده ام و همه اطرافیانم باید ...
بنیاد شهید و امور ایثارگران باید بر توانمندسازی فرزندان شاهد و ایثارگر متمرکز شود
124 کشوری در دانشگاه تهران شدم. دبیرانم در مدرسه اصرار داشتند در رشته علوم تجربی یا ریاضی فیزیک ادامه تحصیل بدهم اما با توجه به علاقه ام تصمیم گرفتم در گرایش علوم انسانی ادامه تحصیل دهم. پس از تحصیل در دوران دبیرستان و موفقیت در کنکور کارشناسی به دلیل ویژگی های خاص رشته حقوق مثل تحلیل و استدلالی بودن، آن را انتخاب و در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران مشغول به تحصیل شدم. همچنین مقاطع ارشد ...
جهاد در ایران و افغانستان و 40 ماه اسارت در گوانتانامو
دیدارتان با پدر چند وقت قبل از شهادت شان بود؟ تابستان سال 1397 تنها یک هفته قبل از شهادت پدرم، من به افغانستان رفتم تا دیداری با والدینم داشته باشم. به مدت شش روز همراه پدر بودم. همان چند روز می دیدم پدرم قرص آرامبخش می خورد. گفتم اینقدر خودتان را درگیر مردم نکنید، حداقل پنج شنبه و جمعه برای خودتان وقت بگذارید و استراحت کنید. ایشان در جواب من گفتند مگر می شود کسی مشکلش را با من در میان ...
باید به احمد گوهری برای دربی اعتماد کنیم/ وقتی در پرسپولیس بودم فرقی میان بیرانوند و رادوشویچ نمی گذاشتم
هم نیستم و از طریق دوستان متوجه این موضوع شدم. رادوشوویچ درحالی از شما تعریف و تمجید کرده است که خیلی ها در زمان حضورتان در پرسپولیس می گفتند علیرضا بیرانوند توصیه محسن سیدی را کرده است؟ نه، این حرف ها همیشه وجود دارد. علیرضا بیرانوند در نفت تهران شاگرد من بود اما فرقی بین او و رادو نمی گذاشتم. به نظر من شما به عنوان مربی گلرها باید حتی بیشتر از گلر اول هوای دروازه بان ذخیره ...
خودباوری و اعتمادبه نفس بر فرزندان اثرگذار است
...، کاری مردانه قلمداد می شد؟ مادرم می گفت دختر ها نمی توانند خرید کنند. سرشان کلاه می گذارند. من مسئول انجام کار های داخلی خانه بودم. همیشه فکر می کردم واقعا هیچ گاه نمی توانم. من با ترس از ورود به جامعه بزرگ شدم. اولین مرتبه که مجبور شدم به تنهایی خرید بروم، هجده ساله بودم. هیچ گاه فراموش نمی کنم که از شدت اضطراب، انگار پنج سال پیر شدم. دخترم که این ها را می شنود باورش نمی شود ...
زندگی خانواده ام تلخ ترین شیرینی بود که چشیدم
در آن سال فرمودند یاوران من اکنون در گهواره ها هستند! و برادرم چنین شد. زینب ابراهیم پوراحمدی گفت: برادرم قبل از انقلاب با تشویق پدرم در مدرسه دینی تبریز مشغول به تحصیل بود تا اینکه انقلاب اسلامی پیروز شد؛ پدر و مادرم جزو معدود افراد متدین و انقلابی فامیلمان بودند؛ اکثر اقوام و نزدیکانمان ضدانقلاب و حتی برخی هم جزو طرفداران گروهک منافقین بودند، با اینحال پدرم به نیروهای اطلاعات سپاه ...
انتقام گیری مسلحانه به خاطر نگاه چپ به یک دختر
یکی از انگشتان دستم هم قطع شد. مدتی طولانی در بیمارستان بودم. وقتی مرخص شدم هم کلی دوا و درمان کردم تا سرپا شدم. حالا هم می خواهم هرچه زودتر سیروس را آزاد کنید. خواسته ای هم ندارم و فقط می خواهم او را آزاد کنید که خودم انگشتش را قطع و کارهایش را تلافی کنم. او درباره اینکه چرا در زندان است، گفت: من به خاطر پرونده سرقتی که داشتم به دو سال حبس محکوم شدم و حالا هم دوران حبس را می گذرانم ...
مادر شهید: مرتضی پسر من نبود! + عکس
...> **: تهران بودند؟ مادر شهید: نه، ایشان شهرستان بودند، من تهران بودم. آقا مرتضی ده روز بود متولد شده بودند. **: پس مال اول جنگ است، برای سال 60 است. مادر شهید: بله، آقا مرتضی متولد شدند که مادرم قبل از آن، دو سه ساعت قبل از آن گفت نیا شما، اینجا سرد است، بچه را می آوری اینجا مریض می شود. که من دیگه با خاله هایم رفتم که رسیدیم شهرستان. خاله م گفت چه خبر است؟ چرا اینقدر ...
در گفت وگو با خادم جانباز حرم حضرت معصومه(س) مطرح شد؛ از همراهی با سردار سلیمانی تا 16 سال خدمت به ...
اصحاب کهف بودم که با مسائل عجیب روبرو شدم. وقتی آزاد شدم به فکر این بودم که شغل مقدسی داشته باشم بنابراین وارد سپاه شدم و تا سال 1384 در سپاه مشغول خدمت بودم که با احتساب دو برابری مدت زمان اسارت، 30 سال خدمت ما کامل شد و بازنشسته شدم. بعد از بازنشستگی هم وارد مجموعه سپاه قدس شدم و در کنار شهید سلیمانی در راستای کمک به جبهه حزب الله فعالیت های پشتیبانی را دنبال می کردم و در ...
قیمت خودرو
بزند و به من بگوید کجا و چطور می توانم او را پیدا کنم، یک خودروی پژو 207 به او می دهم. متهم ادامه داد: در نهایت بعد از مدتی موفق شدم رد شاهین را بزنم و او را شناسایی کنم. او داشت با دوستش در اتوبان شهید باقری می رفت که با اسلحه ای که از قبل تهیه کرده بودم، به سمتش شلیک کردم. تیرهایی که زدم به قسمت پایین تنه او بود، من قصد کشتن نداشتم و فقط می خواستم او را زخمی کنم. بعد از ...
روایت اولین بانوی عکاس ضریح اباعبدالله (ع)
. گفتم امروز 21 صفر است و هنوز مهلت دارد. گفت: صَبِر! و من صبر کردم و منتظر ماندم تا برود بپرسد و خبر بیاورد. هرچند امیدی نداشتم، چون سال های قبل فقط اجازه می دادند روز اربعین همراه با هیأت های عزاداری از باب القبله وارد شویم و از باب الشهدا خارج و فقط در همین قسمت عکس بگیریم؛ اما خب با این حال منتظر بودم تا شاید خبری برسد که دل و جانم آرزو داشت. وی عنوان کرد: ساعت حدود 9 صبح بود زمان کُند ...
لحظاتی از تجربه یک جنگ/ترکش هایی در بدن یادگار روزگار جهاد وشهادت
در احیای دین مبین اسلام و زنده نگه داشتن یاد و نام اسلام ایفا کنم وی گفت: هنگام اعزام به سوریه خوشحال بودم که می توانم به امت اسلامی کمک کنم و هم چنین نقشی را در احیای دین مبین اسلام و زنده نگه داشتن یاد و نام اسلام ایفا کنم. این جانباز مدافع حرم افزود: من دو بار در سال 1392 و یک بار در سال 1395 به سوریه اعزام شده ام که در سومین اعزام خود، صاحب یک فرزند پسر بودم و در حال حاضر ...
تولدی دیگر برای یک جانباز
د که زنده است. بعد از آزادی از اسارت، سردار شهید حاج قاسم سلیمانی او را وارد سپاه کرده و سپس به عنوان جانشین تیپ سلمان فارسی از قرارگاه قدس در استان سیستان و بلوچستان منصوب کرد چون شناخت کاملی از وی داشت و حاج محب هم سمعاً و طاعتاً مرید حاج قاسم بود. سردار محبعلی فارسی جانباز و آزاده دفاع مقدس، اردیبهشت ماه سال 1396 و دقیقا همزمان با روز میلاد قمر بنی هاشم (ع) و روز جانباز ، به یاران شه ...
وقتی سردار خیبر فاتح قلب ها شد
) به شهادت می رسد. مقامش هم مثل زید است، فرمانده لشکر حضرت رسول(ص). خوابم تعبیر شده بود. فرمانده لشکر حضرت رسول(ص) هنگام شهادت سر نداشت. تحویل هیچ سالی را با هم نبودیم من و ابراهیم فقط 3عید نوروز با هم بودیم، با هم که نه، بهتر است بگویم تحویل هیچ سالی را با هم نبودیم. عید سوم، قبل از تحویل آخرین سال زندگی ابراهیم، به او گفتم: بگذار این عید را با هم باشیم. گفت: من از خدایم است که پیش ...
بعضی ها کتاب را فقط تماشا می کنند
از پیش نمایان کرد. وقتی در سال 46 دانشکده هنرهای دراماتیک درس زیبایی شناسی را می خواندم، به شوق آمدم. حالا سیر مطالعاتی من شکلی مدون و برنامه ریزی شده به خود گرفته بود. دو کتاب آن زمان چاپ شد، زیبایی شناسی نوشته شاله از فیلسوفان و زبان شناسان قرن بیستم که سال ها پیش ترجمه شده است. کتاب دیگر، زیبایی شناسی بندتو کروچه که خوب یادم هست چگونه شروع کردم و خواندم. در کنار کتاب های علمی حاشیه می نوشتم. یا ...
هنوز مثل غربی ها وارد مدرنیته نشده ایم
که توانستند گذشته شان را تحلیل کنند و آن چه را به درد می خورد بردارند و بقیه را به موزه ها بسپارند. علت این که من به طرف بوف کور صادق هدایت رفتم، این بود که هدایت این کار را در سال 1315 کرده و قصه اسطوره نوشته علیه اسطوره. وقتی پیرمرد خنزر پنزری را می کشد، همه اسطوره ها را می کشد. این است که هدایت مدرن بود. جمالزاده هم همین بود و با خرافات می جنگید. نشریه هایی مثل چکامه، بخارا، تجربه و... نه فقط پلی هستند بین خوانندگان و اهالی قلم، بلکه پلی است بین گذشته و آینده ما. بین آن ها که ایران هستند و آن ها که ترک وطن کرده اند، ما از این نشریات نیاز داریم. انتهای پیام ...