ناگفته های شهید صیاد شیرازی از عملیات مرصاد
سایر منابع:
سایر خبرها
چطور منافقین در چهارزبر تارومار شدند؟/ نقش ویژه شهید شوشتری در قرارگاه هدایت عملیات مرصاد
حال پیشروی است، ولی گزارشات متناقض است. مقام معظم رهبری بلافاصله به آقای محسن رضایی گفتند؛ بگذارید؛ ایشان آقای شوشتری بروند غرب. نماز مغرب را خواندیم، بعد از اقامه نماز اول دوباره من را صدا کردند که تلفن فوری دارید، آقای جان محمد گفت: دشمن به اسلام آباد رسیده، متعجب شدم، گفتم: شما یک ربع پیش به من گفتید؛ دشمن به کرند رسیده، چطور 100 کیلومتر راه را در عرض این مدت کوتاه پیشروی کردند و به ...
روایتی از ناگفته های عملیات مرصاد / از جنگ تن به تن تا زمین گیر شدن منافقان با بهترین امکانات و تجهیزات
شدم که ماجرا حقیقت داشته است. سلیم آبادی ادامه داد: بعد از ساعت 12شب بود که مسئول ستاد دوباره مرا صدا زد و اعلام داشتند که اطلاع داده اند که دشمن اسلام آباد غرب را هم گرفته ، گفتم شوخی می کنیدچراکه اسلام آباد غرب حدود 100 تا 150 کیلومتر با مرز فاصله دارد. فرمانده وقت لشکر 71 روح الله تصریح کرد: از ساعت 2 نیمه شب گذشته بود که با بی سیم به من اطلاع دادند از قرارگاه مرا خواسته اند ...
هویت دوست: ناطق نوری را من آوردم
...> ایران اکونومیست: درباره نحوه ورود خود به مدیریت بوکس نیز صحبت کنید. - بنده از زمان راه اندازی مجدد بوکس در ایران، به مدت 9 سال نایب رئیس فدراسیون بودم و آقای ناطق نوری رئیس بودند. بعد از انقلاب هم در راه اندازی فدراسیون بوکس کار اصلی را شخص بنده انجام دادم. وقتی برای المپیک رفته بودیم با پروفسور "اَنوَر شودری" رئیس فدراسیون جهانی بوکس صحبت کردم و گفتند اگر مشکلی برای شما پیش نمی آید ...
این ها به من می گویند مجاهد هستی؟!
گویند مجاهد هستی؟! ، برگشت و به عقب اشاره کرد. یک دفعه دیدم چهار نفر وسط جاده را گرفتند؛ 2 نفرشان بازوبند سفید دست شان بود و مسلح بودند؛ اما 2 نفر دیگر بازوبند نداشتند. یکی از آن ها تیربارش را به سمت ما نشانه رفته بود، مانده بودم چه کار کنم! با خودم گفتم دیگر کارم تمام است؛ تا من بخواهم با این کلت یکی از آن ها را بزنم، آن ها هر دوی ما را می کشند. شهادتینم را در دلم خواندم؛ اما یک دفعه زد به سرم که ...
صیادِ مرصاد
تعریف می کند: یک دفعه ساعت 8:30 شب از ستاد کل به من زنگ زدند و گفتند دشمن از سرپل ذهاب، گردنه پاتاق با سرعت به جلو می آید. همین جوری سرش را انداخته پایین می آید. من گفتم: کدام دشمن؟! اگر تنها از یک محور می آید، پس چه جور دشمنی است!؟ گفتند: نمی دانیم. گفتند: همین طور آمده الان هم به کرند رسیده و کرند را هم گرفته اند. چون بعد از پاتاق می شود کرند، بعد از کرند می شود اسلام آباد غرب و سپس می آیند به ...
شاهکار مقاومت در رزم مرصاد
...، سرش را می انداخت پایین، راست جاده را می گرفت و 120 کیلومتر جلو می آمد؟! این اصلاً با شناختی که ما از ارتش عراق داشتیم، جور درنمی آمد. بررسی های بعدی نشان داد که بله! این ها اعضای فرقه رجوی هستند و این رفتار نامتعادل که ناشی از بی اطلاعی و توهم نسبت به مسائل نظامی و سیاسی است، فقط از آن ها برمی آید! بعد از اطمینان از صحت این خبر، شهید شوشتری و مرحوم منصوری، با بالگرد خودشان را به کرمانشاه ...
افشای جعل وصیت شاه در خاطرات زاهدی
...، بهشان چیز وصل است، این لوله چیز. گفت نه این اگر که. و شاید هم مصری ها نگذاشتند. خوب، ما مصری ها را هم باهاشان جنگ می کنیم و اعلیحضرت را... گفتم بابا چون اصلا این حرف هایت بیشتر تئوری است. چه جور ممکن است؟ اولا یک... کسی که رئیس جمهوری که این همه به ما محبت کرده ما بیاییم با او جنگ بکنیم. بعد ایشان را برداریم برویم به عراق، کسی که دشمن اعلیحضرت بوده از آن جریان شط العرب من وزیر خارجه بودم، قبل ...
فریب خلبانان نیروی هوایی ارتش عراق به صدام برای فرار از جنگ با ایرانیان
بودند که دست به دست هم داده بودند و این کار را می کردند. به نظرم حدود 70 نفر در آن ماجرا اعدام شدند. مدتی بعد ستاری را در پایگاه خودمان دیدم و پرسیدم: مگر قرار نبود آن موضوع بین خودمان بماند؟ ستاری گفت: من این موضوع را در شورای امنیت ملی مطرح کردم. آن وقت این خبر فوق سری را در یک سخنرانی جلوی همه مردم گفتند. با آن اعلام در این سخنرانی، همه لو رفتند و اعدام شدند و همه چیز تمام ...
ملت ایران جنایات وحشتناک آدم سوزی منافقین در اسلام آبادغرب را فراموش نکنند
: بامداد روز چهارم مرداد از کرمانشاه به طرف اسلام آباد غرب با یک مینی بوس نیروی بسیجی و یک تویتا در حرکت بودیم که به اصطلاح به مناطق جنگی در مقابل تجاوز عراق اعزام شویم که با ستون زرهی منافقین برخورد کردیم و چون اسلحه نداشتیم به نیروها گفتم برگردند، خودم تنها ایستادم، به شناسی منطقه پرداختم. سردار تیمور بیگ رضایی افزود: وقتی دیدم یک ستون از نیروهای زرهی از طرف کرمانشاه به منطقه در حال ...
چهارزبر تا سه راهی حسن آباد جهنم منافقین شده بود
در حال فرار است روی جاده ظاهر شده. اول فکر کردیم بچه های خودی هستند، اما بعداً مشخص شد که این 12 الی 13 خودرو منافقین هستند. به سمت شان شلیک کردیم و چند تا از این خودرو ها را منهدیم کردیم. منافقین به رغم سرعت عملی که داشتند، فقط مسیر جاده را به جلو می آمدند و سمت راست و چپ شان را کار نداشتند. همین هم باعث آسیب پذیری بیشتر آن ها می شد. بعد از روز پنجم مرداد که روز اصلی عملیات بود، خودم به منطقه رفتم تا آثار عملیات رزمندگان را از نزدیک ببینم، از خود چهارزبر تا گردنه حسن آباد آن قدر جنازه منافقین ریخته بود که بوی تعفن شان منطقه را دربرگرفته بود. ...
دور هم نشستند و از زبان مُرده متن نوشتند!
... حالا اختلافشان چی بود؟ همدیگر را هم ماچ می کردند، ولی... گفتم من حقیقتش، تمام آن شب آنقدر خسته بودم. یک خرده رنجیده خاطر شده بودم از علیاحضرت، چون حدود ساعت سه و نیم شبی که فردا تشییع جنازه است، سلمانی خواسته بودند سرشان را درست کند که من معتقد بودم خب این صحیح نیست. عوض عزاداری و سرتان را... ولی البته خب در عین حال قابل فهم است. چون در روز و در قرنی هستیم که یک خانم می آید بیرون بعد دیده می شود ...
فهمیدیم عبور از چهارزبر خودکشی است!
.... گردنه بعدی چهارزبر نام داشت که جاده آسفالته از میان آن دشت و گردنه عبور می کرد. در آن محل نیرو های ایرانی با مقاومت غافلگیرانه توانستند جلوی عبور یگان ها را سد کرده و نفرات را در دشت حسن آباد و بین دو گردنه محاصره کنند. نیرو های ایران در بالای گردنه و دو طرف کمین کرده بودند و هر خودرو و تانکی را که وارد گردنه می شد به راحتی می زدند. خبر به فرماندهی مخابره شد، ولی دستور آمده بود که با تمام قوا ...
سخنرانی علامه بهلول علیه کشف حجاب
که حدوداً چهل هزار نفرید، از چهار نفر پلیس می ترسید؟ چرا به اینها حمله نمی کنید تا شیخ را آزاد کنید؟ بعد در حالی که فریاد یا حسین (ع) می زد، کلاه شاپوی خودش را به زمین زد و گفت لعنت بر این کلاه و به طرف اتاق من آمد. مردم نیز همراه او آمدند. پلیس مجبور به فرار شد و مردم مرا بر شانه هایشان گرفته، با صلوات و شعار مرگ بر پهلوی و مرگ بر انگلیس، به مسجد گوهرشاد منتقل کردند و بر روی منبر مسجد گذاشتند ...
مرصاد کمین گاه منافقان کوردل/فروغی که جاویدان نشد
آباد" که در 22 کیلومتری شهرستان اسلام آباد قرار دارد با استقرار و انسجام نیروهای سپاه، بسیج و ارتش و رسیدن یگان های منظم از سایر استان ها منافقین در این گردنه زمین گیر شدند و با آتشباری مواضع منافقین و ارتفاعات "چهار زبر" گردنه حسن آباد بعد از 48 ساعت درگیری ضربات سخت و جبران ناپذیری به پیکره یگان های رزمی منافقین وارد شد. در این عملیات حدود 2500 نفر از منافقین به هلاکت رسیدند و حدود ...
تلاش های نافرجام برای رسیدن به عشق سال های دور
باند سرقتی را گرفتند که از ویلای صاحبکار من هم سرقت کرده بود، بعد گفتند تو هم با دزدها همدستی کرده ای من را بازداشت کردند. *اتهام را قبول داری؟ من قبول ندارم. چون یکی از اعضای باند هم ولایتی من بود چنین اتهامی به من زدند، بعد هم گفتند سند بیاور آزاد شو من هم که سند ندارم. *خانواده گلی از ماجرا خبر دارند؟ ندارند. فکر می کنند من رفته ام افغانستان کاری ...
◄ یاد ایامی... اما به روزگاران
را تبریک گفتند. ساعت 11 شب به مقابل تالار رسیدیم. هیجان مهمانان همراه اشک و خنده میزبانان و جلوس در کنار پدر داماد سخت احساساتی و گریان و شکر گویان، که خدا را شکر 30 سال راهداری کردم و به مردم گرفتار در سیل و برف و بوران کمک و یاری نمودم وحالا یک راهدار دیگر مددرسان فرزندم شده است، وصف ناپذیر بود. تازه متوجه شدم که پدر داماد از همکاران باز نشسته است و شادیم مضاعف شد. ...
چادر سیاهم کفنت شد، حلالم کن!
... صدایم می لرزید، گفتم: پس لااقل بگذار بروم اینجا را لو بدهم گفت: این کار را هم نکن مامان؛ این ها الآن توی مسیر کمین گذاشته اند و منتظر آمدن بچه های سپاه ند تا قتل عامشان کنند؛ شما خودت بگو، فقط من شهید شوم بهتر است یا چند جوان مردم؟ نگاهم کرد، نگاهش کردم، مثل نگاه ناامیدی که امیدش را برده بودند، اما وداع طول نکشید و دقایقی بعد کشان کشان او را از اتاق بیرون آوردند: زنده ماندن یا مُردنت به خودت ...
متن و حاشیه جلسه پرسش و پاسخ دانشجویان با هیئت رئیسه دانشکده ادبیات دانشگاه تهران
فضیلت برای من حکم زده بود که اختیار امتحان دکتری در اختیار توست، نماینده ی من تو هستی. پنج شش روز بعد بدون آنکه حکم خودشان را لغو کنند، برای کس دیگری [حکم]زدند [که]اختیارات تامی مثل تدوین منابع و سؤالات و... همه در اختیار این فرد سوم خواهد بود. عرض کنم یک روز قبل از امتحانات دکتری سؤالات را از داخل گاوصندوق برداشتند، سؤالات دیگری را گذاشتند. بنده و خانم آموزگار و خانم ورهرام را از حضور در مصاحبه ...
چطور منافقین در چهارزبر تارومار شدند؟/ نقش ویژه شهید شوشتری در قرارگاه هدایت عملیات
.... مقام معظم رهبری بلافاصله به آقای محسن رضایی گفتند؛ بگذارید؛ ایشان" آقای شوشتری" بروند غرب. نماز مغرب را خواندیم، بعد از اقامه نماز اول دوباره من را صدا کردند که تلفن فوری دارید، آقای جان محمد گفت: دشمن به اسلام آباد رسیده، متعجب شدم، گفتم: شما یک ربع پیش به من گفتید؛ دشمن به کرند رسیده، چطور 100 کیلومتر راه را در عرض این مدت کوتاه پیشروی کردند و به اسلام آباد رسیدند؟! گزارش ها ...
روایتی از اعدام شیخ فضل الله نوری
تو خودت شاهدی که من آنچه را که باید بگویم به این مردم گفتم، خدایا تو خودت شاهد باش که من برای این مردم به قرآن تو قسم یاد کردم گفتند قوطی سیگارش بود. خدایا خدایا تو خودت شاهد باش در این دم آخر باز هم به این مردم می گویم که مؤسسین این اساس لامذهبین هستند که مردم را فریب داده اند این اساس مخالف اسلام است... محاکمه من و شما مردم بماند پیش پیغمبر محمدبن عبدالله... . بعد از این که حرفهایش ...
عدم تشخیص پزشکان، جان مدافع حرم را گرفت! + عکس
شد یا برای آزمایش به بخش های دیگر می رفت. اینطوری می گفتند که ما نگران نباشیم. **: شما فقط در ساعت ملاقات آنجا بودید؟ همسر شهید: بله، ما فقط در ساعت ملاقات پیش ایشان بودیم. همراه داشتند اما من هر وقت تماس می گرفتم حرف نمی زدند چون ساعتی بود که درد می کشیدند و نمی خواستند در آن حالت صحبت کنند. **: چه کسی همراه ایشان می ماند؟ همسر شهید: دوستانشان بودند یا ...
ماجرای عجیب جوانی که با پرتاب سنگ مردم را از سیل مرگبار استهبان نجات داد
، پایین ترکه آمدم، دوباره یک خانم مسن را دیدم. به او و همراهانش گفتم سیل دارد می آید. باز مسخره ام کردند. در حال صحبت بودیم که سیل آمد و گرفتار شدند و گفتند چطور نجات پیدا کنیم. سنگ بزرگی آنجا بود که سیل سال 65 باغشاد نتوانسته بود آن را تکان بدهد. همگی روی آن رفتند و تا ساعت 9 شب جمعه، حدود 60 نفر روی این سنگ پناه گرفتند تا از سیل در امان باشند. با کلانتری و بچه های روستا تماس گرفتم و جاری شدن سیل ...
معطر شدن آخرین نفس های شهید عفتی به نام اباعبدالله
می خواهم بیایم حلب، هماهنگی کردیم شب رسید فرودگاه حلب با ابورشید به دنبالش رفتیم. از هواپیما که پایین آمد شروع کرد به گریه کردن، سجده کرد و گفت آقا اسماعیل همیشه از ما سبقت می گرفتی ایندفعه می خواهم از شما سبقت بگیرم. گفتم داغی داداش بمان حالا، سبقت هم می گیری. سجاد که خودش را رساند، الحمره ماشین را پارک کردیم و قرار شد برویم سمت خانطومان، از سمت راست و چپ به راه افتادیم، پشت بی سیم صدای ...
روایت شهید صیادشیرازی از شکست منافقین در مرصاد
ساعت 8:30 شب از ستاد کل به من زنگ زدند و گفتند: دشمن از سرپل ذهاب، گردنه پاتاق با سرعت به جلو می آید. همین جوری سرش را انداخته پایین می آید. من گفتم: کدام دشمن؟! اگر تنها از یک محور می آید، پس چه جور دشمنی است؟! گفتند: نمی دانیم. بررسی حوادث نیمه اول سال 1367 در رابطه با جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به خوبی نشان می دهد که از نظر نظامی، دشمن با حمایت های مستقیم و غیرمستقیم و همه جانبه ...
توهماتی که فقط سه روز دوام یافت
بغداد هیچ چیز نیست. دشت است. دست هموار. یک جاده است و یک دشت. اما برعکس به سمت تهران این همه ارتفاعات گردنه و شهر است. این ها همه مانع است. رشید ادامه می دهد که بعد ازشان سوال کردم، ما چقدر آدم داشتیم؟ می گفت مثلاً اینقدر. گفتم ما یک میلیون نفر نیرو از ارتش و سپاه و بسیج داشتیم؟ گفت بله. گفتیم هیچ وقت فکر نکردی ما با یک میلیون نفر آدم که سلاح داشتیم، تجهیزات داشتیم، توپ داشتیم، تانک ...
مادر شهید: دین را از زن ها بگیرند، کار تمام است
، ولی این برنامه ها چیده شده است برای ما، من این را باور دارم، این را که باور دارم با قلب و تمام وجودم باور دارم، می گویم برگی بدون اذن خدا به زمین نمی افتد. وقتی حسن به شهادت رسیده بود می گفتند چرا گذاشتی رفت؟ گفتم نگاه کنید؛ حسنِ من اگر در ایران بود، آن ساعت آن لحظه با یک اتفاقی می رفت، اما تقدیرش شهادت نوشته شده بود و بهترین مرگ نصیبش شده. بعد مثلا مهدی من رفته مجروح شده برگشته، علی من هم رفته ...
مادر شهید: دین را از زن ها بگیرند، کار تمام است
افتاده بود، جایی بودیم و گفتند خانم قاسمی! اگر شما را زدند چه؟ گفتم بزنند؛ شاید این سیلی را من باید بخورم تا یک گروهی هوشیار باشند؛ شاید به خاطر این سیلی که من می خورم آن طرف خجالت بکشد؛ حیا کند. حالا که افتضاح است؛ من همیشه این را هم می گویم؛ بی حجاب ها دیده می شوند، درست است؟ ورزشگاه امام رضا روز سالگرد حسن چقدر آمده بودند؟ همه با حجاب بودند. حالا بگذریم، ورزشگاه آزادی تهران که سرود ...
فروغی که رنگ باخت
می کردند، در تنگه چارزبر مورد هدف قرار دادند و منافقین که به 34 کیلومتری کرمانشاه رسیده بودند تا ساعت دو بعدازظهر همان روز شکست را پذیرفتند و پس از تحمل خسارات فراوان به سوی اسلام آباد عقب نشینی کردند. پس از هجوم دوباره نیروهای سپاه، بسیج، ارتش و عشایر تا ساعت 12 شب پنجم مردادماه بسیاری از منافقین به هلاکت رسیدند و آنهایی هم که زنده بودند به طرف گردنه پاتاق و از آنجا به عراق فرار کردند. منافقین خود را تا نزدیکی کرمانشاه رسانیدند و رزمندگان اسلام با عملیات سنگین و حساب شده ای که مرصاد نام گرفت، آنها و تجهیزاتشان را نابود کردند. کد خبر 590962 ...
آغوش باز بیستون
چند روز بعد همسرم گوشی را بهم می ده می گه نگاه کن... عزیز ویسی در جمع زلزله زده های کرمانشاه، بچه ها اطرافش حلقه زدند و از او می خواهند بخواند و باید بخواند چون بچه ها همیشه او را با حالتی شاد و خوش در ذهن های بی گناه شان ترسیم می کنند و او با دلی ریش می ...