سایر منابع:
سایر خبرها
خوب نبود. به او گفتند: فلانی دخترهای متعدّد دارد مثلاً، خودت برو خواستگاری، بگو من می خواهم داماد بشوم، شما من را به دامادی خودتان می پذیرید؟ این آقا هم آمد، اصلاً هم فقیر بود، هم قیافه اش جاذبه نداشت. آمد پهلوی پدر دختر، گفت: من می خواهم داماد بشوم، شنیدم شما دختر تو خانه داری، می خواهید شما تحقیقی بکنید، اگر من مورد قبول شما شدم، ازدواج کنم. جمله اش این بود: اِن تَزَوَّجونا الحَمدُلِله ، اگر ...
میگه بابا جیگرم کباب میشه که چرا قدرتو ندونستم. چقدر زود رفتی بابا. گاهی به همسرم به یاد بودنت میگم بابا، الانم گریه می کنم و برات می نویسم ای کاش بودی، ای کاش. درد نبود پدر تا ابد سنگین است شیوا 36 ساله: از وقتی بابا رفت همه چیز تغییر کرد، رنگ و بوی همه چیز عوض شد و هیچی دیگه مثل سابق نشد. تحمل دوران بیماری پدر، ذره ذره آب شدنش و در نهایت آسمانی شدن او خاطرات تلخی هستند که ...
شبانه تحصیل کند. روزی شهید نقل می کرد: سیزده سال سن داشتم که در یک جشن تولد کارکنان خارجی مقیم ایران به عنوان کارگر تا نیمه های شب مشغول به کار بودیم وقتی که این همه ریخت وپاش وحیف میل را دیدم و هنگامی که می دیدم چگونه مازاد مواد غذایی را بیرون می ریزند در حالی که خانواد های ایرانیان باید در حسرت یک لقمه نان تا صبح بیدار بمانند رنج می بردم دست به سوی خدا کردم و همانجا دعا کردم که ای خدا پای این ...
درجه یک پدر خوبِ مسلمان ایرانی در کشور ما است. پدر ایرانی، مرد زحمت کش و پرعطوفتی است که در هر طبقه اقتصادی و اجتماعی به فکر خانواده است، پدر مانند کوهسار بلند برفی است که در زمستان برف بر آن می نشیند و در طول سال، این ذخیره به چشمه جاری می شود. محبتی که پدر به مادر دارد باعث می شود تا از این چشمه، آب به گل ها و گیاهان برسد. دست ها و چهره هایشان نشانگرِ سال ها تلاش برای آسایش خانواده است ...
، اما خودمانیم آیا واقعا در تمام این 364 روز، تمام آنچه در چنته دارید را رو می کنید و از صد خود مایه می گذارید؟ اگر پاسختان مثبت است که فبها، اما اگر پاسختان مثبت نیست، باز هم فبها! به هرحال حرجی نیست؛ بالاخره با این همه مسئولیت خانه و بچه داری و احتمالا کار بیرون، همیشه نمی توان یک غذای بیست بیست پخت و جلوی خانواده گذاشت، بنابراین چه بخواهیم و چه نخواهیم بعضی روز ها و بعضی غذا ها خاص هستند و خاص هم ...
برگ متفاوت است و همه نسخه به خط شکسته نستعلیق است، به جز چند سطر در صفحه 6 که به نَسخ است. کاغذ این مجموعه احتمالا ترمه اصفهانی آهار مُهره است و جلد آن روغنی با دوحاشیه زمینه مشکی به نقوش ختایی طلایی و متن با نقوش اسلیمی است که در وسط آن زنجیره گل و غنچه کار شده و زمینه همه صفحات حل کاریِ طلا شده است. در متن اثر پس از مقدمه به قلم میرزا کوچک که مشحون از لطایف و حکایات است ...
تحصیل حوزوی به خوابگاه شبانه روزی که یک نفر از سر سفره خالی، کمتر باشد. یک بچه را فرستادند زاهدان برای کارگری. یک بچه، در ایرانشهر پادوی تعمیرگاه است با مزد هفته ای 150 هزار تومان. دخترهای خانه؛ یکی 17 ساله و یکی 12 ساله، کنار دست مادر سوزن به پارچه می زنند تا خرج پماد و داروی مسکن پدر جور شود. غیر از ان بچه ای که برای سیر شدن شکمش، محصل حوزه شده، بقیه ترک تحصیل کرده اند. وقتی وارد خانه شدیم، همه ...
... دکتر تیمورتاش که تمام هدفش پیشبرد علم و به ثمر رساندن جوانان ایران بود، از هیچ کمک مالی ای به شاگردان به ویژه بی بضاعت ها دریغ نمی کرد. او زمان مرگ، هیچ چیز از مال دنیا نداشت؛ نه ملک و نه ذخیره بانکی ای. دخترخوانده اش می گوید: او زنی بخشنده و دست و دل باز بود و همه دارایی خود را یا می بخشید یا می فروخت تا اول عید به همه عیدی بدهد. با این حال سعی می کرد طوری زندگی کند که هرگز کسی متوجه این ...
. وارد نماز خانه شدم. بنظرم 60 متر بود. یک پرده سبز قسمت خانم ها و آقایان را جدا کرده بود. نماز خواندیم. ظرفیت غذاخوری تکمیل بود. به همراه مسئولین اجرایی اردو در نمازخانه سفره پهن کردیم و همانجا نهار خوردیم. آنقدر برنامه فشرده بود که فرصت استراحت نداشتیم. بلافاصله سوار اتوبوس شدیم. قرار بود برویم نفتکش های داخل مجموعه را ببینیم. فاصله اش حدود 5 دقیقه بود. دوباره از اتوبوس پیاده پیاده ...