سایر منابع:
سایر خبرها
ماجرای جانبازی که در سردخانه زنده شد
عنوان بسیجی معلم از طریق پایگاه بسیج محله به جبهه اعزام شدم. حدود 3 ماه در جبهه بودم. قبل از عملیات کربلای 5 اعزام و در این عملیات مجروح شدم. در هنگام رویارویی با دشمن، هواپیماهای عراق بمب خوشه ای پرتاب می کردند. در هنگام بمباران همه جا آتش می گرفت. هر چیزی در آن اطراف بود تکه پاره شد. آتش گرفت. من هم از هر 2 پا مجروح شدم. پایم را به خاطر مملکتم دادم و پشیمان نیستم ...
باباجان جنگ 34 سال قبل تموم شد؛ جنگ کجا بود آخه؟
. همسر و فرزندان آقای صالحی با شنیدن این حرف ها به هم نگاهی کردند. همسرش گفت: وقتی حضرت امام تکلیف کرده ما چکاره ایم که مخالفت کنیم و از همان جا دوره جدید زندگی مردی که تا هفته قبلش در بستر مرگ افتاده بود آغاز شد. او تعدادی از دوستان دوران رزم و جنگ خود را دور هم جمع کرد. اول ماجرای خواب را گفت و بعد تصمیمش را اعلام کرد. همه آن همرزمان دستانشان را به نشانه بیعت دراز کردند و کار ...
شهیدی که پدرزنش را نفرین کرد!
می رود موضوع را با خانواده اش درمیان می گذارد. آنها هم خیلی زود برای پدرم پیغام دادند که پسر ما دختر شما را می خواهد. اما پدرم اعتنایی نکرد، چون موافق نبود. هرچند خانواده خیلی مومن و معتقدی داشت. با اینکه غلامعلی به جبهه می رفت، اما پدرم گفت باید سربازی برود و همین شد که غلامعلی دوره سربازی را هم رسما آغاز کرد تا این بهانه را از پدرم بگیرد. به همین نام و نشان 6 ماه خانواده شهید تولی واسطه فرستادند ...
انقلاب اسلامی ایران زمینه ساز انقلاب جهانی حضرت مهدی (عج) است
بدانید که انقلاب اسلامی ایران زمینه ساز انقلاب جهانی مهدی(عج) است. هیچ موقع از صحنه خارج نباشید و با حضور خود در صحنه خار چشم دشمنان اسلام باشید در دعای کمیل و دعای توسل و مخصوصاً در نماز جمعه شرکت کنید و برای رزمندگان دعا کنید و همیشه به فکر جبهه و جنگ باشید. جنگ را در رأس تمام کارهایتان قرار دهید، چون شکست جنگ، شکست اسلام است و دشمنان کینه توز اسلام میخواهید، اسلام را از ...
بانوی تازه مسلمان دانمارکی: حجاب عزتی به بانوان می دهد که در هیچ دینی یافت نمی شود/ حامیان سبک زندگی ...
... حاضر شوند. * لطفا از زمانی که حجاب نداشتید برایمان بگوئید و اینکه بعد از مسلمان شدن، چه مشکلاتی برایتان پیش آمد؟ واکنش پدر و مادرتان چه بود؟ راستش من وقتی حجاب نداشتم، حجاب مسئله ی مهمّی برایم نبود؛ اما وقتی دوستانم را دیدم و درباره ی اسلام به من گفتند، تازه برایم جلب توجه کرد. حدود سه سال بعد از مسلمان شدنم، من حجاب نداشتم و از این بابت خیلی ناراحت بودم؛ چون دین من برای ...
پدر به روایت دختر + فیلم
که نزد ایشان بودم، سفره پهن بود و ایشان اصلاً هیچ غذایی تناول نکردند و به پیرمردی که در منزل کارها را انجام می داد، گفته بودند که سفره را جمع کند. همسرم با ناراحتی به منزل آمده و به من گفتند که به زودی ممکن است که پدر خود را نیز پس از مادر از دست بدهید. ایشان به پدرم گفته بودند که چرا همه چیز را رها کرده اید و حتی تفسیر المیزان را تکمیل نمی کنید. به یاد دارم که مرحوم آیت الله العظمی میلانی مدتی با ...
جنگ دو برادر
.... گفتم ها ولک، اینجا چیکار می کنی؟ جواب نداد. آبی که برای کبوتر ها آورده بودم توی بطری نوشابه خانواده بود. آوردم برایش گفتم یه آبی به سروصورتت بزن حالت جا بیاد بطری نصفه آب را عین دوش گرفت روی کله اش. رفتم برای کبوتر ها دانه ریختم و بادقت شمردمشان که مطمئن شوم همه برگشته اند. چون اگر یکی شان جا می ماند روزگارم سیاه بود. بعد برگشتم پیش سعید. عصر کش دار و طولانی و کُندی بود. سعید لب باز ...
تیپ عروسکی مریم مومن تو روز تولدش همه رو شوکه کرد | خانم با این تیپش شده راپونزل
است اما در تایمی که من در یک محیط کوچکی تجربه کردم اصلا راحت نبود و نگاه ها را می فهمیدم.من یک شبه بزرگ شدم در 9 سالگی و اوج بچگی ام حامی مامانم شدم و سعی کردم کسی به مامانم توهین نکند .من هیچ وقت ترجیح ندادم مادرم یا پدرم را بعد طلاق انتخاب کنم.زمانی که بردنم دادگاه و گفتند دوست داری با مادرت زندگی کنی یا پدر ، من از حد فشار خون دماغ شدم یادمه قاضی به حالم گریه کرد و در نهایت به مادرم سپرده شدم . با این حال جایگاه الان زندگی ام را مدیون قلب مهربان بابام و زحمت های مامانم هستم. ...
اولین زن اسیر ایرانی در عراق: چهارماه، انفرادی بودم / تیرها به کمر و پهلویم می خورد، برخی هم به همسرم ...
منتقل کنند؛ چون زخم ها جوش نخورده و برخی از تیرها هنوز در بدنم جا خوش کرده بود. مرا به بیمارستان انتقال دادند و بعد از جراحی 10 روز در آنجا بستری بودم. جراح آنجا که رئیس بیمارستان هم بود قبل از جراحی از من پرسید شما مقصر اصلی جنگ را ایران می دانی یا عراق، گفتم راستش را بگویم گفت: باید راست بگویی می خواهم بدانم مقصر کیست که این زن جوان را تا اینجا کشانده است گفتم که من در شهر مرزی زندگی ...
ناگفته هایی از درگذشت تلخ اسطوره استقلال؛ پزشکان گفتند ناصر حجازی فقط تا بعدازظهر زنده است/ بازیکنی که ...
: بیژن! کجا هستند تا ببینند تو اینجا چه گل هایی می زنی؟ من در بنگلادش 34 گل برای محمدان زدم و پس از آن توانستم راهی لیگ قطر شوم. ظاهراً شما بخاطر حجازی یکبار پیشنهاد استقلال را هم رد کردید درسته؟ بله. من استقلالی بودم و تیمم را خیلی دوست داشتم. اواخر دهه شصت وقتی به ایران برگشتم استقلال برای بازی با ملوان باید به انزلی می رفت. همان جا برایم پیغام دادند که برگرد استقلال. من هم ...
جنگ از زنان مرد می سازد و از مردان مادر
رنگ می بازد. شاه حسینی گفت: فیلم شب بخیر فرمانده از روی زندگی واقعی من ساخته شده است. یک زمانی امام خمینی (ره) گفت که جنگ نعمت است. من آن زمان خبرنگار ارشاد بودم و خیلی خوب متوجه این سخن امام نشدم فلذا تصمیم گرفتم به جبهه بروم. وی ادامه داد: درست زمانی که وارد جبهه شدم به پاسخ بسیاری از سوالاتم با فرمایش امام رسیدم که فرمودند جنگ نعمت است. در حقیقت نعمت یعنی به لحظه ای می رسی که می ...
اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی-47
.... همه سوار شدیم و از پاسدار حسن خداحافظی کردیم. این، نحوه اسارت من بود که برایتان نقل کردم. ماجرای دیگری را شاهد بودم که در روزهای اول جنگ اتفاق افتاد و تأثیر زیادی روی افراد ما گذاشت. ماجرا با یک حمله از جانب شما آغاز شد. در یکی از نخلستانهای اطراف جاده آبادان ماهشهر، نیروهای شما حمله ای به موضع ما کردند که موفق نشدند. عده ای از کماندوهای پیاده ما داخل نخلستان ...
شهیدی که پدر زنش را نفرین کرد!
با واسطه های مختلف از من خواستگاری می کردند، اما خبری از جواب مثبت نبود. غلامعلی هم یک بار که به مرخصی می آید و می بیند هنوز نتیجه ای نگرفته با ناراحتی به خانواده اش می گوید: یا این دختر یا هیچ کس دیگر. سپس به حالت قهر و بی خبری می رود جبهه. بعد از چند ماه بی خبری خانواده، خبر می رسد او از یک عملیات سخت زنده مانده. مادرش دوباره آمد به پدرم گفت: آقای علیاری به خواست خدا پسرم در جبهه زنده مانده. شما ...
شرح مبارزات انقلابیون باید در تاریخ شفاهی ثبت شود
به یادگار باقی مانده است. نوشتیم جمعیت خرمشهر 36 میلیون نفر است آن موقع این جمله سر زبان ها بود که جمعیت ایران 36 میلیون نفر است. در حقیقت، هدف ما آن زمان این بود که نشان دهیم همه ملت ایران پشتیبان مردم خرمشهر هستند. اسلامی ادامه داد: در جنگ و پس از پایان جنگ تحمیلی این تابلو معروف با خط زیبای شهید مرادی در فیلم ها و سریال ها برای مخاطبان نشان داده می شود. آن زمان که مردم ایران دسته ...
عکس | فاتح قلب ها
...> مانند همه جوان های آن روز لباس می پوشید. مثلا از شلوار جا نوینی(کتان) استفاده می کرد. علاقه هم به این شلوار داشت چون جنس آن مقاوم بود و زیاد تنگ نبود. آقای بروجردی لباس جلف نمی پوشید. با این که ما بعدا وارد بحث های اعتقادی شدیم اما انگار کسی مواظب ما بود وارد برخی از کارها نشویم. مثلا با این که در خانه محل زندگی مان چندین دختر زندگی می کرد اما امثال آقای بروجردی و ما وارد این جریانات نمی شدیم، حتی ...
3 خرده روایت از رازهای یک گذشت عاشقانه/ راز نفس های پس از مرگ
با من و پدرش صحبت کردند و شرایط را توضیح دادند، اینکه پسرم با دستگاه نفس می کشد و مرگش قطعی است، آب پاکی را روی دستمان ریختند. بعد گفتند می توانیم اعضای بدنش را اهدا کنیم چون افراد زیادی در نوبت پیوند عضو هستند و زندگی شان به تصمیم ما بند است؛ بدون توضیحات پزشک و پرستار من راضی بودم به اهدای عضو تا شاید آخرین امیدم از بین نرود اما یک هفته طول کشید تا پدرش رضا شد و امضا کرد. ...
حاجی بابایی: نه دولت می تواند خانه بسازد نه مردم / به دولت چه ربطی دارد که خانه بسازد؟
در نهایت مصوب شد 2000 هکتار به همدان اضافه شود که رئیس شورا و یکی از اعضای شورا با بنده تماس گرفتند که برخی از اعضای شورا مخالف هستند، گفتم چرا؟ گفتند 2000 هکتار کم است، من فکر کردم می خواهند بگویند چرا 2000 هکتار، گفتم چند نفر این تفکر را دارند؟ گفتند حدودا هفت نفر، بعضی هایشان هم گفته بودند که جورقان باید به شهر اضافه شود، گفتم اشکالی ندارد، شما دیگر مخالفت نکنید یک نامه به استاندار بزنید و درخواستتان را اعلام کنید. ...
محمد بروجردی 40 سال برای مان زود بود!
از طرف آن ها مطرح شد یا این شما بودید که ایده و فیلمنامه ای داشتید و برای جذب حمایت سراغ این سازمان رفتید؟ بعد از آقازاده به رغم پیشنهادها، تصمیم داشتم مدتی کار نکنم، چه بسا دیگر اصلاً کار نکنم؛ آن سریال و ماجراهایش انرژی زیادی گرفت که شرحش بسیار است! ضمن اینکه نمی خواستم تحت تأثیر برخی پیشنهاد ها برای تکرار تجربه های مشابه آقازاده به واسطه توفیقی که شاید پیدا کرده بود، قرار بگیرم. نگران ...
روایتی از حضور ژنرال های ایرانی در روزهای نخستین جنگ
بخشی از این کتاب می خوانیم: مسجد مهدی موعود ستاد پشتیبانی جبهه و جنگ شده بود و خواهر آنجا بودند. گفت: اونجا بهتر می تونی کمک کنی، هرجا نیرو بخوان از مسجد می گیرن. بعد نگاهی به من کرد و گفت: از همه اینا که بگذریم حالا با چه رویی تو رو تحویل آقا بدم ، حتماً می پرسه، که تو رو برای چی اینجا آوردم. چند روزی مسجد بمون و خونه نرو . من هم میرم جبهه تا جنگ تموم نشه نباید سروکله ام اینجا ...
از خوشحالی گرمای سوزان خوزستان را فراموش کرده بودیم/ دوستانمان را جا گذاشتیم
ای ذکر از لبان بچه ها قطع نمی شد. توکل همه نیروها فقط به خدا بود. ستون از خاکریز خودی به سمت معبر و میدان مین سرازیر شد، تیربارهای دشمن مرتب شلیک و لحظه ای قطعی نداشت! مرتب اخبار جبهه و جنگ را از طریق تلویزیون دنبال می کرد، تمام وجودش پیش رزمنده ها بود، اما سن کم و قد کوتاه به مانع بزرگی برای رسیدن او به آرزویش تبدیل شده بود. سیدمرتضی کسی نبود که به این راحتی پا پس بکشد، آنقد ...
شهید محمد مهدی خادم الشریعه الگویی برای جوان ایرانی
رفت و نذر و نیاز می کرد تا این که برادرم شفا گرفت و به طور کامل سلامتی اش را به دست آورد به طوری که همه از این موضوع شگفت زده شده شدند. یک روز یکی از روحانیان برجسته ی مشهد به خانه ما آمد و به محض این که چشمش به محمّدمهدی افتاد روبه به پدرم گفت: هوای این پسر را داشته باش که از بندگان خوب خداست . نمونه ای از فعالیت های قبل و بعد از انقلاب شهید محمّد مهدی خادم الشریعه در دوران ...
محمود دولت آبادی: در زندان پهلوی هم به زبان فارسی فکر می کردم/ زمانی که کلیدر را می نوشتم، بارها از آن ...
می گویند، آثار شما با طنز فاصله دارد و دولت آبادی می خندد و می گوید: آخر تاریخ ما تراژدی است. و آنها به جای خالی سلوچ اشاره می کنند. دولت آبادی می گوید: همیشه سعی کردم از دیگران یاد بگیرم اما به تقلید میدان ندادم. در گذشته های دور گفت وگویی دارم با عنوان اینکه ما نیز مردمی هستیم. در آنجا می گویم تقلید برای هر هنرمندی سم است و همه اینها مراحل دارد. صادق هدایت استاد ماست. در اوایل داستان نویسی تاثیراتی از او داشتم اما زود از این مرحله عبور کردم. ...
فرازی از وصیت نامه معاون فرمانده گردان حمزه لشکر27 محمد رسول الله(ص)
است و جنگ را سرلوحه زندگی خود قراردهید. امام خمینی با سلام و درود بر رهبر کبیر انقلاب، پیر جماران و شهدای گلگون کفن که خون خود را پای درختی ریختند که ریشه آن ولایت فقیه است. اما این مسئله را درباره خودم و انگیزه خودم بیان می کنم و در این کاغذ می آورم. از زمانی که با جنگ آشنا شدم و به جبهه ها آمدم در اصل زندگی جدیدی را برای خود شروع کردم. زندگی که هر لحظه آن ساعت ها خاطره و هر ...
زن و بچه ام بیشتر مرا ترساندند تا کرونا
در شروع این دیدار بهمن یار مرادی، مسئول داستان مجله صدای شرق که از مجله های ریشه دار تاجیکستان است، می گوید: کتاب های شما مجموعه ای نیستند و مردم خودشان کتاب ها را تهیه می کنند و البته این کار بهتر بوده و باعث شده استقبال بیشتری شود. دولت آبادی در جواب می گوید: یک بار برای تاجیکستان 10 دوره کلیدر را فرستادم و تاجیک ها می گویند: آن کتاب که شما فرستادید دست به دست همه در دوشنبه می گشت و همه می ...
خاطره ای از حضور حاج قاسم در نمایشگاه کتاب
...> با هم آمدیم نمایشگاه، من کوچک بودم. پدرم کلاهی بر سرداشتند که شناخته نشوند. اما از اینکه بین جمعیت راه می ر فتند و شور و شعف مردم را می دیدند، خیلی خوشحال بودند.خاطرم است در یکی از غرفه ها نقاشی کودکانه ای از پدرم و رهبر معظم انقلاب نصب شده بود. از پدرم خواهش کردم آن را برایم بخرد. اما غرفه شلوغ بود. همه به صف ایستاده بودند تا خرید کنند. به من گفتند که اگر من جلو بروم و بگویم این را بده، می فهمد ...
روایتی از عنایات شهید مصطفی نبی لو برای نگارش یک کتاب
مدافع حرم به سوریه اعزام و شهید شد، من تازه وارد دنیای نویسندگی شده بودم، دوستانه به همسرشان گفتم کاش زندگی شما را کسی بنویسد. گفتند اگر دوست داری، بنویس. گویا دعوت خود شهید بود، نه از سر کمال من، گاهی انسان در حال سقوط است یا به بی راهه ای می رود و شهید با خاصیت وجودی خودش دست انسان را می گیرد. من احساس می کنم از این بابت به نوشتن زندگی ایشان دعوت شدم. چطور این سوژه را انتخاب کردید؟ ...
حرکت شرم آور بازیگر معروف ایرانی با دختر باکره؛ چه سرنوشتی در انتظار اوست ؟
دختر باکره 14 ساله می خواهم یا مثلاً یک دبیرستانی می خواهم که 20 ساله نشان بدهد، چون قصه فیلم طوری است که Bad man فیلم بکارت او را برمی دارد. مثل فیلم قیصر که جلال به آن دختر تجاوز کرد. در فیلم اصلی کاملاً آن دختر را که سنی هم نداشت برهنه کردند، ولی در نسخه بعد از انقلاب جمع و جورش کردند. کسانی بودند که گنده لات رسمی بودند. الان هم هستند. لات هایی بودند که از کاباره ها محافظت می کردند. لات هایی هم ...
از ترس و وحشت دیگران لذت می برم
جوان 24 ساله درباره سرگذشت خود گفت: از همان دوران کودکی بسیار پرخاشگر و عصبانی بودم. پدرم نیز اعتیاد داشت و همواره با مادرم درگیر می شد به طوری که مشاجرات آن ها هم بر رفتارهای پرخاشگرانه من تاثیر بسزایی می گذاشت. با وجود این از هوش سرشاری برخوردار بودم و به همین دلیل بعد از پایان تحصیلات مقطع ابتدایی، در مدرسه تیزهوشان پذیرفته شدم ولی مشکلات مالی خانواده ام اجازه نداد تا در این مدارس ثبت نام کنم ...
روایت ورود امام خمینی(ره) به جماران/منزل مناسب ما اینجاست
بلیزر وارد جماران شدند. با وجود اینکه هیچ کس از ساعت ورود ایشان اطّلاع نداشت، وقتی وارد کوچه باریک منتهی به حسینیّه شدیم، دیدیم تا چشم کار می کرد جمعیّت با هیجان عجیبی فریاد می زدند "صلّ علی محمّد، رهبر ما خوش آمد"و امام در میان این فریادها وارد جماران شدند. وقتی امام داخل خانه شدند، به اطراف و اتاقی که در آن می نشستند نگاهی کردند و فرمودند : من حالا راحت شدم؛ این چهار ماه همه اش در عذاب بودم. ...
اتمام کتاب شهدای آموزش کرمان با شناسایی 92 شهید
شهید سلیمانی بروم و به منظور چاپ کتاب پیامی از ایشان بگیرم تا در کتاب بیاورم، زمستان سال 86 بود، در بیت الزهرا(س) خدمت حاج قاسم رفتم و گفتم کاری برای شهدا انجام داده ایم و نیاز داریم که شما پیامی برای این کتاب بنویسید؛ شهید سلیمانی گفتند برای شهدا آموزش و این کار و آن هم این تعداد شهید؟ وی افزود: به سردار گفتم شما می دانید که من فرد نظامی هستیم و دست به قلم نیستم و این کار به ذهنم خطور ...