روزی که نامه محمد را با شوق می خواندیم او شهید شد ه بود
سایر منابع:
سایر خبرها
مسئول هستید که به راهم ادامه دهید
به گزارش تهران پرس ؛ شهید سعید تربتی ، بیست و پنجم شهریور 1345، در شهرستان تهران دیده به جهان گشود. پدرش حسن و مادرش حبیبه نام داشت. تا دوم راهنمایی درس خواند. نانوا بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. سی و یکم تیر 1361، در پاسگاه زید عراق با اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار وی در بهشت زهرای زادگاهش واقع است. در ادامه فرازی از وصیت نامه شهید سعید تربتی را بخوانید. بسم الله ...
واقعیت گریزی از زبان خودکار
گویم با پدرم به اصفهان رفتم، فرق می کند. اولی معنای به وسیلهٔ می دهد و دومی معنای به همراه. از این پیوستار که حرکت کنیم به زبان خبر می رسیم. آنجا هر نشانه جای نشانهٔ دیگر به کار می رود. مثلاً وقتی لعل را به کار می بریم، باید بدانیم جای لب به کار می رود و سرو جای قد یار و شیر جای پهلوان شجاع. * آن وقت زبان طنز در این پیوستار کجا قرار می گیرد؟ زبان طنز، حدفاصل بین زبان خودکار و ...
روایت عجیب یک زن مطلقه / رابطه با زنان و دختران در کافی شاپ
به سرطان مبتلا کرد . در این شرایط من نزد مادرم بودم، ولی او هم سه سال بعد از مرگ پدرم با جوانی ازدواج کرد که چند سال از خودش کوچک تر بود. پدر خوانده ام تعمیرگاه موتورسیکلت داشت و اجازه نمی داد من به مدرسه بروم؛ چرا که ادعا می کرد توان پرداخت هزینه های تحصیل مرا ندارد. بالاخره من تا کلاس پنجم درس خواندم و در حالی که وارد سیزدهمین بهار عمرم شده بودم مرا پای سفره عقد نشاند تا با پسر یکی از ...
آنقدر مشتاق شهادت بود که نمی توانستم بگویم نرو!
شهید در چه خانواده ای رشد کرده بود که سه پسر این خانواده در راه اسلام به شهادت رسیدند؟ پدر شوهرم کار آزاد داشت و خانواده شان از همان قبل انقلاب خیلی متدین و انقلابی بودند. حمید پنج برادر و سه خواهر داشت. همسرم سومین شهید خانواده شان بود. دو برادرش به نام های محمدرحیم و عبدالمجید قبل از ایشان به شهادت رسیده بودند. همزمان چهار برادر در جبهه بودند. نحوه آشنایی و ازدواج ...
سی و سه روز مقاومت
کوچه مان بود. صدای اذان همیشه در خانه پخش می شد. یاد ندارم هیچ کدام از اعضای خانواده در خانه نماز خوانده باشیم. همیشه نماز را در مسجد و به جماعت می خواندیم. حمیدرضا تنها برایمان برادر بزرگ تر نبود حکم پدر را برایمان داشت. محبتش به ما کوچک ترها پدرانه بود. اگر یکی از ما بچه ها وسیله ای کم و کسر داشتیم مثل دفتر یا مداد، خودش متوجه می شد و برایمان می خرید. معلم دلسوز ...
مادر شهیدی که حجاب درست و حسابی نداشت! + عکس
تحمیلی به شهادت رسید. خانم بابایی حالا چند ماهی است که به دیدار فرزند شهیدش رفته و آنچه در ادامه می خوانید خاطره ای است از با حجاب شدن او از زبان دخترش بلقیس خانم. عکس یادگاری خانواده شهید بابایی: ایستاده از راست (سبا بابایی و اسدالله بابایی پدر و مادر) نشسته از راست (بلقیس بابایی، دوست خانوادگی، شهید محمد بابایی و سلمان بابایی) پدرم از لحاظ اعتقادی خیلی روی ما موثر بود. بسیار ...
بیهوشی مادر به خاطر شنیدن خبر آزادی پسر
شنیدن این خبر از شدت خوشحالی از هوش می رود، عمه بزرگم خدابیامرز بعد از این که مادرم از هوش رفت خودش با نگرانی گوشی را برداشت و از شخصی که تماس گرفته بود جریان تماس را جویا شد. تماس گیرنده گفت قصد داشتم خبر آزادی محمد سلیمانی را بدهم، ایشان آزاد شده و الآن کرمانشاه است. بعد از این تماس همه با خوشحالی و ذوق و شوق به جنب و جوش می افتند و آماده استقبال می شوند. به کارگر تزئیناتی که در منزل مشغول نصب کاغذ دیواری بود می گویند ما آزاده داریم هرچه سریعتر کاغذ دیواری را تمام کنید. انتهای پیا ...
شهید حججی چگونه برات شهادتش را گرفت؟
حالی را از او ندیده بودم. همان شب به چند نفر از دوستانش تماس گرفت و گفت که من رضایتم را از امام رضا (ع) و مادرم گرفتم و برای اعزام آماده ام . محسن دیگر برای سفر به سوریه آمده شده بود. با دوستانش دیدار و از آنها طلب حلالیت کرده بود. وقتی قرعه به نام محسن افتاد تا به سوریه رود، دیگر سر از پا نمی شناخت. مدت ها خود را برای این سفر آماده کرده بود. محسن برای اینکه خبر اعزامش را به خانواده بگوید، خیلی ...
خاطره هولناک 10 ایرانی از آخرین لحظات عزیزانشان
شده بود قراره فردایی نباشه. یادمه تازه رفته بودم کلاس اول راهنمایی. زمستان سال 1381 برادرم امید رو از دست دادیم. مادرم بیمار شد و قدرت تکلمش رو از دست داد همه چی از هم پاشید، حتی برای بهبود حال مادر از شیراز به اصفهان نقل مکان کردیم ولی همه چی بدتر شد و دیگه هم به شهرمون برنگشتیم هیچ وقت اون صحنه هارو فراموش نمی کنم هیچ وقت داریوش از یک روز تلخ در کودکی اش نوشت: 12 ساعت قبل از اینکه پدرم ...
قصه رضا و مزار شهید گمنام و قسم های مادر
خاطره ای یاد سال های دور را زنده می کند: 5پسر قد و نیم قد داشتم. آقا بیوک مدام در جبهه بود. از خدا خواسته بودم کمکم کند که در روزهای نبود پدر پسرها را خوب تربیت کنم. موقع نماز که می شد دست همه بچه ها را می گرفتم و به مسجد امام حسن مجتبی(ع) می رفتیم. دلم می خواست بچه ها از همان سن و سال کم با چنین فضاهایی آشنا باشند. یادم می آید پیشنماز مسجد گفته بود این پسرهای قد و نیم قدی که هیچ وقت پدری همراهشان ...
خداوند پوشنده گناهان و عیب های افراد است
...، با آنها به شدت مقابله کنید چه رسد به خانه شان بروید. پدر و مادرم؛ می دانم که شما را اذیت فراوان کرده ام؛ ولی در این آخر من را به بزرگی خودتان ببخشید و سخنی چند با دوستان داشتم و اینکه اگر از من بدی دیده اید یا من با صدای بلند با شما صحبت کرده ام من را ببخشید و اگر از من طلبکار هستید از پدرم بگیرید. دیگر اینکه سلام من را به امام کبیر خمینی بت شکن برسانید و به او بگویید که تا ما ...
مادر گمشده پیدا شد / پایان تلخ 6 شبانه روز جستجو
در روستا زندگی می کرد. او از 5 سال قبل، زمانی که یکی از برادرانم سکته کرد و فوت شد، ضربه روحی شدیدی را متحمل شد و بعد از آن بود که به آلزایمر هم مبتلا شد. برادرم 50 ساله بود و مادرم به او علاقه زیادی داشت. او مغازه دار بود که یک روز در مغازه اش سکته کرد و فوت شد و از آن به بعد مادرم دیگر مثل سابق نشد و مدام بی قراری می کرد. او در ادامه می گوید: صبح شنبه هفته گذشته پدر و مادرم برای نمازخواندن بیدار ...
بزرگترین هدف من رسیدن به طلای المپیک است
اصفهان (پانا) - عضو تیم ملی وزنه برداری بانوان گفت بزرگترین هدف او طلای المپیک است و برای رسیدن به این هدف تلاش زیادی می کند. هانیه شریفی، عضو تیم ملی وزنه برداری بانوان از شهر سده لنجان، 15سال سن دارد و در کلاس یازدهم رشته چهره سازی در مدرسه ابتکار تحصیل می کند. وی در گفت وگو با پانا گفت: من از حدود 4سال پیش وارد رشته وزنه برداری شدم و خانواده پدرم اکثرا وزنه بردار بودند و ...
دخترانی که کوکتِل مولوتُف درست می کردند
که خانواده ام مستقر شده بودند را گرفتند و گفتند هر وقت دختر شما اینجا آمد می گوییم بیاید به شما سر بزند، گفتم آدرس را به او می دادید، پاسخ دادند نمی توانستم با اینکه از او ناراحت شدم؛ ولی به آن ها حق دادم؛ چون منافقان در شهر زیاد بودند. بعد از اینکه من به خانه رفتم پدرم که صلابت دختران را دیده بود مانع من برای رفتن نشدوقتی به خانه رفتم پدرم گفت دخترانی که در جهاد بودند با چفیه صورتشان ...
نمی خواستم دوستم را بکشم، شرمنده ام
می گوید چیزی جز قصاص آرامَش نمی کند. *به هر حال تو فرزند او را کشته ای. بله درست است. من خاک پای این مادر هم هستم. شرمنده هستم. غلط کردم. *برای رضایت کاری کرده ای؟ راه نمی دهند. پدر و مادرم چند بار رفته اند اما راه نداده اند. فعلاً که هیچ کاری پیش نرفته است. *با کسی از اقوام آنها صحبت کرده اید؟ پدرم با عموی رامین حرف زده است. او هم ...
چرا نباید به تئوری سلطنت طلبان تحت عنوان پروژه خالص سازی دامن زد؟
...> رشیدپور درباره قطع نخاع شدن پدرش نوشته است: اولین بار که صندلی چرخدارش را هل دادم اشک روی گونه ام غلتید. بچه بودم. تحمل نداشتم که قامت رعنای پدر را روی ویلچر ببینم. دید که غصه ام گرفته. لبخند زد. گفت: خیالی نیست پسر. چهل سال ایستادم. تصویر ماجرای شهادت پدر رضا رشیدپور به روایت خودش ظهر تاسوعای سال هفتاد و شش بود. دسته ی عزاداری در حیاط خانه مان می چرخید. پیرمرد ...
فرزند شهرری؛ محبوب گیلانغرب | کردها می گفتند برادرقلی پسر ماست!
که ما را با خودش همراه کند. زهرا عباسی، مادر محمد، می گوید: محمد فرمانده سپاه گیلان غرب و مسئول اطلاعات بود. 2محافظ داشت. من و پدرش با ذوق و شوق برایش کت و شلوار می خریدیم و تمام لباس هایی را که از مردم جمع کرده بودیم بار وانت می کردیم که برای مردم نیازمند گیلانغرب ببرد اما دفعه بعد که به دیدن ما می آمد کت و شلوار نو را برتن محافظش می دیدیم و خودش یک دست از همان کهنه ها را بر تن کرده بود ...
عکاسان خبری، عاشق اما مهجور
... 17 مرداد ماه 1402 را بهانه کردیم و به سراغ چند عکاس خبری از نصف جهان در حوزه های مختلف رفتیم، مهدی جانی پور متولد 1336 یکی از پرسابقه ترین عکاسان خبری اصفهان است که در کارنامه خود عکاسی دفاع مقدس، نشریات ورزشی، خبرگزاری ها و نشریات مکتوب گوناگون را دارد، درمورد آشنایی خود با عکاسی می گوید: از سن 6 سالگی با دوربین و عکاسی آشنا شدم، برادرم یکی از دوربین های قدیمی را داشت که گاهی از منظره های ...
شهید علی احمد قیطاسی: عاشق شهادتیم
! تو در این لحظه شاهد باش که ما در این زمان از جنگ برای پیروزی دین تو به حکم امام عزیز هجرت به سوی مرگ کردیم و راهی را می رویم که نه تسلیم است و نه ترک مبارزه و از مرگ هم نمی هراسیم و عاشقانه خواهان آنیم. بارالها! فرستاده تو محمد (ص) فرمود هنگامی که آخرالزمان می رسد شهادت، خوبان امت مرا گلچین می کند. خدایا! من که خوب نیستم، ولی به حق خوبانت مرا نیز جز ء آنان محسوب نما. خدایا ...
پسر زیر قول ازدواجش زد و گفت تو 120 کیلو هستی...
سوی جاده نابودی حرکت کردم. در این میان خانواده پدرم، خواهر کوچکم را در حالی به بهزیستی سپردند که فقط 6 بهار از عمرش گذشته بود. و هنوز چیزی از زندگی و طلاق نمی فهمید. اماای کاش مرا هم به یکی از مراکز بهزیستی می سپردند چرا که خواهرم در بهزیستی تحصیل کرد. و در آخرین سالی که در این مکان بود در رشته پزشکی قبول شد و سرنوشت او به زیبایی ها گره خورد. اما من و برادرم در ...
امام سجاد (ع)؛ پاسدار و پیام رسان نهضت عاشورا
امام زین العابدین (ع) شاهد تلخ ترین حوادث روزگار بود، ولی، چون کوهی استوار در برابر همه توفان های بلا و دشواری ها ایستادگی و در جبهه های گوناگون با آن ها مبارزه کرد؛ امام معصومی که هدایتگری های خویش را در عصر خفقان و سیاهی، در قالب دعا و مناجات با خدا به امت اسلامی ارزانی داشت. از کسانی که در کربلا حضور داشتند و پیام رسان بسیار خوبی شدند می توان از حضرت زینب (س) و امام سجاد (ع) نام برد ...
حاج ذبیح و حکایت خانه طاهری ها | ماجرای معتادهای دروازه غار و دخترفراری ها
شان را نداشتند از خیرآباد، خود را به تهران می رساندند و دست به دامان حاج ابراهیم می شدند. البته خیراندیشی این مرد بزرگ فراتر از آن چیزی بود که اطرافیانش می دیدند. ذبیح الله طاهری که حالا درست پا جا پای پدر گذاشته و آوازه خیرخواهی اش زبانزد همه اهالی محله 13 آبان شده است می گوید: بعد از اینکه پدرم به رحمت خدا رفت و مراسم چهلم هم برگزار شد لابه لای وسایلش دست نوشته های زیادی پیدا کردیم که نشان می داد ...
گرامیداشت یاد شهداء مدافع حرم در ستاد مرکزی آبفای کاشان
. شهید دهقانی در بیستم فروردین سال 1397 در اثر اصابت موشک های جنگندهای رژیم صهیونیستی به پایگاه هوایی تی 4 در استان حمص سوریه، به همراه 6 نفر از هم رزمانش به شهادت رسید. برادر شهید دهقانی در جمع همکاران خود در ستاد مرکزی آبفای کاشان گفت: برادرم در سن چهار سالگی دچار بیماری فلج اطفال شده بود. پدر و مادرم به حضرت امام رضا علیه السلام متوسل می شوند و نذر می کنند که اگر فرزندشان ...
نمی خواهم دختر فراری یا خیابانی نام بگیرم...
خورده بود. بعد از این ماجرا من و برادرم آواره منزل پدر بزرگ و عمه ها شدیم. آن زمان من فقط 11 سال داشتم اما خیلی چیزها را می فهمیدم. مادربزرگم هزینه مواد مخدر پدرم را می پرداخت ولی هر اشتباه کودکانه ما را هم به پدرم خبر می داد و او هم ما را کتک می زد! حتی مدتی در منزل شوهر عمه ام احساس بدی داشتم. فکر می کردم از نگاه های هوس آلود او می ترسم. وقتی موضوع را به ...
عکس/ دورهمی نوه های فردین با ستاره های سینما
خانه بودیم و پدرم سناریویی را که نوشته بود برایم می خواند تا بازی کنم. مادرم از راه رسید و با داد و فریاد گفت که به هیچ وجه نباید بچه ها وارد هنر و سینما شوند. مادر از عالم هنر دل خوشی نداشت. همین طور تحمل دوری از پدر و محیط سینما برای مادرم سخت بود. همیشه با مسائل مختلفی مواجه بود که زندگی روزمره برایش سخت شده بود. آمریکا ماندیم تا اینکه به درخواست پدر به ایران بازگشتیم. خواهرم همانجا ازدواج کرده بود و من زودتر به ایران آمدم تا اینکه پدر به او هم گفت که با خانواده به ایران بازگردد. ...
قاتل فراری: قتل بر سر یک دختر اتفاق افتاد
.... در حالی که حدود شش سال از حادثه گذشته بود، کارآگاهان جنایی از طریق مخبران و بستگان مقتول با خبر شدند سیار، متهم اصلی قتل مدتی قبل به صورت مخفیانه به ایران بازگشته و در خانه خواهرش در شهرستان اصفهان مخفی شده است. پس از به دست آمدن این اطلاعات، بررسی های مأموران پلیس نشان داد قاتل فراری پس از بازگشت به ایران به عنوان کارگر ساختمانی در محدوده محمد آباد شهرضا مشغول به کار است. بازداشت ...
امام مهدی(عج) و سفارش نیکی به پدر (حکایت اهل راز)
آقا سید محمد موسوی نجفی، معروف به هندی که از علمای پرهیزکار و از ائمه جماعات حرم امیرالمؤمنین (ع) بود، از شیخ باقر کاظمینی و ایشان از فرد مورد اعتمادی نقل می کرد که آن شخص را پدر پیری بود که هیچ گونه کوتاهی نسبت به خدمتگزاری او نمی کرد و حتی خودش برای او آب در مستراح می برد و منتظر می شد تا خارج شود و به مکانش برگرداند و پیوسته ملازم خدمت او بود، به جز در شب های چهارشنبه که به مسجد سهله می رفت و ...
حجاب و عفاف عاشوراییان
السلام می بیند، در این حال اولین درخواستی که دارد این است: عمه جان آیا پارچه ای پیدا می شود تا با آن سرم را از چشم نامحرمان بپوشانم؟ این دختر دلسوخته به عمه اش نگفت، سه روز است که آب نخورده و تشنه است، نگفت که گوشهایش درد می کند، نگفت که او را شلّاق و تازیانه زده اند. نگفت پدرم کجاست. نگفت برادرم کجاست. نگفت عمویم کجاست. فقط وقتی متوجّه شد که چادر به سر ندارد با گریه التماس کرد: عمّه جان! چادر ...
روحانیون راه و زندگی شهدا را تبیین بکنند
...، از شهدا سید کاظم موسوی ساغندی، محمد حسن برزگری و مفقود الاثرسید مهدی امام و شهید ابوالفضل حیدرپور. شهید محمدحسن برزگری که از بچه های خوش اخلاق و پاک و با نشاط بود همسنگر بنده بود در عملیات کربلای 5 که به شهادت رسید بعد از او در سنگر نگهبانی بودم شهید ابوالفضل حیدرپور او هم از خوبان و خود ساخته ها بود اهل نمازشب وعبادات بود که به فیض شهادت نائل گشت. چه پیامی برای ...
امام سجاد(ع) و تداوم معرفت افزایی پس از واقعه کربلا
در همان یکی دو شب مانده به واقعۀ عاشورا رخ داده است. بعد از آن هم نقلی دربارۀ ادامۀ بیماری امام (ع) به چشم نمی خورد. به نظر می رسد که پس از فاجعۀ کربلا و حتی هنگامی که اسیران خاندان رسالت را در دوازدهم محرم وارد کوفه می کنند، امام زین العابدین (ع) از این بیماری رها شده است. دربارۀ آن حضرت نقل شده که در روز عاشورا چند بار وقتی تنهایی پدر بزرگوار خود را می بیند، تصمیم به یاری آن حضرت می ...