دختر دبیرستان در چنگال تعرض جنسی سه جوان شیطان صفت
سایر منابع:
سایر خبرها
الینا قرار نبود از من بچه دار شود، اما او در سفر...
راضی به ازدواج من و او نبودند و مرا به شدت سرزنش می کردند. به همین دلیل با خودم اندیشیدم او را برای مدت کوتاهی به عقد موقت خودم درمی آورم و بعد هم هرکدام به دنبال سرنوشت خودمان می رویم. این بود که در همان سفر چند روزه قرار گذاشتیم تا فقط از کنار یکدیگر بودن لذت ببریم و روزهای خوشی را سپری کنیم به شرط آن که بچه دار نشویم! ... با وجود این ابراز علاقه ها، حوادثی در طول این سفر ...
سارق بدشانس هنگام سرقت خوابش برد + گفتگو
محل کارم حاضر شوم و کار را از دست دادم. بعد از مدتی هم همشهریانم گفتند شرایط کار در تهران بهتر است و این شد که راهی پایتخت شدم. در جاهای مختلف کار می کردم تا اینکه برای کارگری به بازار تهران رفتم و در آنجا به صورت اتفاقی راننده فراری را دیدم. خودش بود و من شکی نداشتم، حتی ماشینش هم همان بود. یک روز تعقیبش کردم و آدرس خانه اش را به دست آوردم. می خواستم او را گروگان بگیرم و اخاذی کنم اما دوستم گفت این ...
اصلا فکرش هم نمی کردم که همسرم با دختر جوان خواهرم رابطه داشته باشد/او مخفیانه با شوهرم رابطه داشت و ...
بعد از 20 سال زندگی عاشقانه، همسرم به گونه ای قلبم را شکست که دیگر حتی از حضورش در خانه هم خوشحال نیستم. او پس از ازدواج با یکی از بستگانم، مرا همانند کارگر یک منزل تحقیر کرده است و هوویم در قصری که من ساخته ام امروز پادشاهی می کند و ... زن 38ساله با بیان این که همسرم مرا بلاتکلیف رها کرده است، درباره قصه زندگی اش به کارشناس اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت: 18ساله بودم که با طاهر ...
چند وصیت نامه از شهدا
توکل به خدا بر دهان یاوه گویان بکوبید به امید زیارت کربلا و قدس عزیز. خداوند ان شاءالله مرا در زمره شهدای انقلاب اسلامی قرار دهد. والسلام علیکم و رحمه الله برکاته وصیت نامه شهید رمضانعلی عبدی مردم مسلمان! خط امام را ادامه بدهید که خط اصیل اسلام است. این گروه ها نمی توانند برای شما پابرهنه ها کار کنند و این شعار است که می گویند: خلق ... برادران و خواهران ...
خیانت مرا کشت روزی که بدون اطلاع به خانه رفتم و صدای زنم از اتاق...!
تماسم را پاسخ داد ولی بلافاصله تماس را قطع کرد . به همین دلیل فرشته را تحت فشار قرار دادم تا حقیقت ماجرا را بگوید. او هم که دیگر چاره ای نداشت در حالی که می گفت غلط کردم، ادعا کرد با آن جوان از حدود دو ماه قبل آشنا شده است . تنها یک بار آن جوان غریبه را ملاقات کرده است و ... با این حرف های همسرم دنیا روی سرم خراب شد و ناخودآگاه به یاد چگونگی آشنایی خودم و ...
دردسر ارتباط با عشق اول برای مرد متاهل
از دوستانم بردم و اتاقی را برایش گرفتم تا شب را درآن جا استراحت کند سپس به دیدار او رفتم تا از نزدیک با هم صحبت کنیم، اما شیوا وقتی سر قرار آمد، ادعا کرد پولی ندارد،بعد هم از من خواست تا چند میلیون به او قرض بدهم و قول داد که مبلغ را برایم کارت به کارت می کند! این بود که کارت بانکی ام را با رمز آن در اختیارش گذاشتم و از او خواستم خودش به یکی از فروشگاه های داخل مرکز خرید برود و مبلغ 3 ...
سارق هنگام دزدی خوابش برد
؟ همه اینها به خاطر مصرف مواد مخدر است. چند شبی بود که بشدت بی خوابی کشیده بودم و بدنم نیاز به خواب داشت. از طرفی مصرف مواد هم این بی حالی را بیشتر می کرد. شب حادثه به قدری گیج خواب بودم که به محض ورود به اتاق خواب در حال بررسی کشوهای تخت بودم که یک دفعه خوابم برد. بیدار که شدم خودم را دست و پا بسته روی تخت دیدم. همیشه تنها برای سرقت می روی؟ نه، آن شب خواستم زرنگ بازی دربیاورم که ...
باورم نمی شد روزی که از علاقه شوهرم به دخترا باخبر شوم خودم هم...!
. همسر اول که 36 سال سن دارد و کارشناسی معارف اسلامی و کارشناسی ارشد تفسیر خوانده است، درباره ماجرای ازدواج با شوهرش می گوید: 20 سالگی ازدواج کردم. کسی شوهرم را به ما معرفی کردند و ایشان به همراه خانواده به منزل ما آمدند و با چند جلسه صحبت، رفت و آمد و مشورت با پدر و مادرم انتخاب شان کردم. در جلسات خواستگاری به ایشان علاقمند شدم و در واقع تصمیم نهایی با خودم بود ...
برگشتن به افغانستان سخت بود/ برخی می گفتند طالبان تغییر کرده
خودشان را نداشته باشند، بنابراین یک خوشبینی کاذب داشتم، اما همه ولایات بدون خون ریزی به دست طالبان افتاد، حتی کابل خیلی زود سقوط کرد و اشرف غنی با آن وضعیت بد فرار کرد و رفت. مردم تا چند ماه وضعیت گیجی و پریشانی داشتند. تصمیم به برگشتن داشتم، اما همه داشتند فرار می کردند، همه دوستانم به کشور های همسایه یا اروپایی رفتند، فقط تعدادی دختران معترض آن جا بودند، طالبان روز های اول با آن ها مدارا کرد، اما بعد از مدتی اصطلاحاً آن روی خودش را نشان داد، دستگیری شبانه دختران و شکنجه ها شروع شد، برای همین برگشتن به افغانستان سخت بود. ...
جزییات قتل اسیدی در تهران ! / دختر کشته شد و خواستگار اعدام !
و چشمانم سیاهی رفت. فریاد زدم و کمک خواستم بعد مرا به بیمارستان رساندند و متوجه شدم جوانی که می گفت مرا دوست دارد برای انتقام رویم اسید پاشیده است. 10روز بعد از این حادثه، دختر جوان به دلیل شدت سوختگی ناشی از جراحات وارده جانش را از دست داد و عامل اسیدپاشی مرگبار که در تحقیقات پلیسی دستگیر شده بود با اتهام قتل روبرو شد. پسر جوان که به جرم خود اقرار داشت در حالی مورد تحقیق قرار گرفت که ...
در این مجموعه اسم رمز عملیات، زینب است
محکم او خفه و خانواده اش پس از سه روز پیدایش می کنند. جز چند تصویر بی کیفیت چیز دیگری نداشتم او صحبتش را این طور ادامه می دهد: در ابتدا به جز چند تصویر بی کیفیت از زینب چیز دیگری پیدا نمی کردیم اما ناگهان عکسی با کیفیت پیدا و بارگیری کردم و دنبال بودم بازهم کیفیت را بالاتر ببرم که در نهایت موفق شدم برای اولین سالی که قرار بود برای سالگرد زینب مراسم بگیریم یعنی دو سال قبل از ...
افشین با وعده ازدواج باعث طلاق من شد اما او یک روباه هوس باز است / وقتی وارد خانه شدم شوکه شدم!
را نصیحت کنند، همیشه مرا مقصر رفیق بازی های او جلوه می دادند و دوست نداشتند به فرزندشان بالاتر از گل بگویند! دراین وضعیت وقتی دچار شدیم، به ناچارکاری در بیرون از منزل برای خودم دست وپا کردم تا حداقل مخارج روزمره زندگی را تامین کنم!ولی خیلی زود فهمیدم که شوهرم به دلیل همین بازی ها در دام اعتیاد گرفتار شده است و مواد مخدر صنعتی مصرف می کند. از سوی دیگر دختر خاله ام نیز با همسرش دچار ...
پلیس سارق را از خواب بیدار کرد
متهم ایرج چند بار دستگیر شدی و به زندان افتادی؟ من قبل از این یک بار به اتهام سرقت منزل دستگیر شدم و پنج سال هم زندانی بودم. البته در دوران جوانی برای خودم کسب و کار خوبی داشتم و فکر نمی کردم روزی سارق شوم، اما یک تصادف باعث شد وارد جرگه خلافکاران و سارق حرفه ای شوم. چه تصادفی؟ من شهرستان زندگی می کردم و کار خوبی هم داشتم تا اینکه یک روز با موتورسیکلتم برای کار از شهر بیرون ...
می دانستم بهزاد با این سن زن و بچه دارد اما من به دنبال تجربه یک شب...!
با مردی رابطه برقرار کردی که تقریباً همسن پدرت است؟ من فکر نمی کردم او همسن پدرم باشد کلاً تیپ و ظاهرش با پدرم فرق می کرد. *آن مرد سنش را به تو نگفته بود؟ بعد از اینکه به او دل بستم یک روز از او خواستم به من بگوید تاریخ تولدش کی است و آن موقع فهمیدم. *چطور با هم آشنا شدید؟ معجزه لیفت و جوانسازی با نخ! مغازه لباس فروشی داشت، من گاهی ...
چه مرگی پرسودتر از شهادت که نصیب همسرم شد!
. رفتار هایی داشت که وقتی بعد از شهادت به آن ها فکر می کنم با خودم می گویم، گویی می دانست. یک روز قبل از شهادتش تولد من بود. آنقدر ذهنم درگیر بود که اصلاً یادم نبود. احسان صبح روز تولدم مثل همیشه سر کار رفت، ساعت 8 و 9 صبح بود که به خانه آمد. من فکر کردم چیزی را جا گذاشتند، گفتم چیزی را جا گذاشتید؟! گفتند نه امروز را مرخصی گرفتم که با هم باشیم. خواستم ناهار درست کنم، گفت نه نمی خواهد ناهار درست ...
پایان سرقت های مسلحانه باند وحشت در مشهد / کلکسیونی از سرقت های عجیب در عالم رفاقت
انبار شدیم و کاتالیزورها را به همراه مقدار زیادی خاک کاتالیزور و اموال دیگر سرقت کردیم. بعد از این ماجرا سوار بر خودروها شدیم و از محل فرار کردیم که آن ها مرا در بولوار رسالت پیاده کردند. چند سرقت دیگر با اعضای باند انجام داده اید؟ اولین بار بود که دستگیر شدم. شما هم اسلحه داشتید؟ نه! فقط الف و ح کلت جنگی و وینچستر (سلاح شکاری) به همراه داشتند. قرار بود چه مبلغی از ...
سارق بدشانس موقع دزدی خوابش برد/ بیدار شدم پلیس بالای سرم بود
هشمهری نوشت: سارق منزل که به دلیل سرقت های سریالی شبانه به شدت دچار کم خوابی شده بود، در آخرین سرقت روی تختخواب خانه مالباخته به خواب عمیقی فرو رفت و وقتی چشمانش را باز کرد، پلیس را بالای سر خود دید. محسن، سارق سابقه دار منزل: راستش حدود یک هفته بود که نخوابیده بودم، چون شب ها با افراد مختلف می رفتیم برای سرقت. من هم چون می خواستم خودی نشان بدهم هر شب با بچه ها می رفتم ...
مدافع حرمی که با پای خودش به اسارت رفت
.... توی دلم گفتم: خدایا! من اسیر شدم؟! هنوز نمی خواستم باور کنم که با پای خودم به دام تکفیری ها افتادم. با خودم می گفتم: چطور ممکن است سوری ها مرا اشتباه گرفته باشند؟ چرا مرا می زنند؟ هم چنان مبهوت بودم و نمی خواستم اسارتم را قبول کنم. می گفتم این ها حضرت زینب سلام الله علیها را می شناسند؛ برای همین بلند فریاد زدم: لبیک یا زینب! آن ها هم با مشت و لگد ریختند سرم. سپس مردی قوی هیکل که گونی روی سرم کشید دیگر مطمئن شدم که اسیر شدم. ...
تعرض بیشرمانه راننده تاکسی به دختر جوان | عفتم لکه دار شد
دل خسته ام نشان می داد و روز به روز وابستگی ما هم بیشتر می شد طوری که زندگی بدون او برای من غیر قابل تحمل شده بود . بعد از مدتی تلفن و پیامک های عاشقانه مرا اشباع نمی کرد. دیوانه وار می خواستم ببینمش و در کنار او باشم. این بود که به او زنگ زدم و گفتم که کار فوری دارم و باید او را ببینم. قرار گذاشتیم و با ماشین آمد سرقرار، یک ساعت با هم در شهر دور زدیم تا اینکه گفت خسته شدم. بهتراست یک ...
حرف دختر جوان بعد 3 بار طلاق: دست خودم نیست وقتی مردی را می بینم..!
خواستگاری و عقدکنان برگزار شد و من و مهسا با هم نامزد شدیم ولی هنوز 4 روز از برگزاری مراسم عقدمان سپری نشده بود که با بی تفاوتی های مهسا روبه رو شدم. او خیلی سرد با من برخورد می کرد و با حرکات و رفتارش چنین نشان می داد که اصلاً مرا دوست ندارد. چند روز بعد هم مادر مهسا به مادرم گفته بود که دخترم طلاق می خواهد و می گوید نامزدم را دوست ندارم و از او خوشم نمی آید. ابتدا این حرف ها را به خاطر سن ...
ماجرای سارق خوش خیالی که در محل دزدی خوابید
. اما در نهایت پنج سال قبل دستگیر شدم و مرا به زندان فرستادند. این سارق ادامه داد: یک ماه پیش بود که از زندان آزاد شدم و با باند دیگری از سارقان دوباره شروع به همکاری کردم، این بار تصمیم داشتم بعد از چند سرقت که پول خوبی به جیب زدم به شهر خودمان بروم و با یکی از دختران فامیل ازدواج کنم و برای خودم خانواده تشکیل بدهم. اما در شب های گذشته هر جا رفتیم به کاهدان زدیم. یا نتوانستیم وارد خانه ...
شوهرم چشمش دنبال زنان دیگر بود و من وقتی فهمیدم خودم هم...!
... همسر اول که 36 سال سن دارد و کارشناسی معارف اسلامی و کارشناسی ارشد تفسیر خوانده است، درباره ماجرای ازدواج با شوهرش می گوید: 20 سالگی ازدواج کردم. کسی شوهرم را به ما معرفی کردند و ایشان به همراه خانواده به منزل ما آمدند و با چند جلسه صحبت، رفت و آمد و مشورت با پدر و مادرم انتخاب شان کردم. در جلسات خواستگاری به ایشان علاقمند شدم و در واقع تصمیم نهایی با خودم بود. روزی که ...
یک شب سرزده کلید انداخته و به خانه رفتم که صدای زنم را از اتاق...!
قرار دادم تا حقیقت ماجرا را بگوید. او هم که دیگر چاره ای نداشت در حالی که می گفت غلط کردم، ادعا کرد با آن جوان از حدود دو ماه قبل آشنا شده است . تنها یک بار آن جوان غریبه را ملاقات کرده است و ... با این حرف های همسرم دنیا روی سرم خراب شد و ناخودآگاه به یاد چگونگی آشنایی خودم و فرشته افتادم . با خودم فکر می کردم وقتی سرآغاز عشقی در خیابان باشد عاقبتی جز این ...
ماجرای عجیب حمل جسد در چمدان از مشهد تا تهران
از مدتی قبل با همسرم اختلاف پیدا کردم. هر روز اختلاف ما بیشتر می شد تا جایی که شب حادثه در درگیری با همسرم عصبانی شدم و او را به قتل رساندم. سپس جسدش را مثله کردم و داخل چمدان گذاشتم و به تهران آمدم و خودم را به پلیس معرفی کردم. همزمان با انتقال تکه های جسد به پزشکی قانونی، متهم برای تحقیقات بیشتر در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی قرار گرفت. گمان بد قاتل مرد 31 ساله ...
مرد جوان پس از قتل همسرش در مشهد، جسد او را در چمدان گذاشت و به تهران رفت!
...؛ اما او بر گفته خود پا فشاری کرد و با اصرار گفت جسد زنش در چمدان همراهش است، باید او را بازداشت کنند. ماموران که همچنان در شوک و تعجب بودند بعد از باز کردن چمدان، با چیزی فجیع تر از آنچه که مرد جوان گفته بود روبرو شدند. تکه های جسد زنی که شامل سر، نیم تنه و دست ها و پا ها بود، در چمدان قرار داشت و هر کدام از این اعضای بریده شده داخل نایلون های مشکی بود. به همین دلیل ماموران این مرد ...
درباره نخستین و آخرین گروه زنان چترباز ایرانی
روز های گذشته را با هم زنده کنیم. چتری که مرا راهی فرانسه کرد بانوی چترباز هم محله ای از آن مصدومیت شدید به عنوان عامل محروم شدنش از پرش با چتر یاد می کند و می گوید: بعد از اینکه سقوط کردم به بیمارستان نیروی هوایی منتقل شدم. تا 48 ساعت بیهوش بودم. فقط خدا می داند در آن ساعات بر پدر و مادرم چه گذشت. چون وضعم وخیم بود از سوی فرماندهی وقت نیروی هوایی به بیمارستانی در فرانسه ...
خانه ای پر از تنهایی برای اسطوره های زندگی
منتظر من بودند. بعد از سلام و تعارفات معمول، قرار شد با تک تک آنها به تنهایی صحبت کنم. شروع کردن برایم مشکل بود، در مقابل من کسانی نشسته بودند که موهای سفید و چروک های صورتشان فریاد می زد سال های زیادی از من بزرگ ترند و من یاد گرفته بودم باید مقابل پایشان بلند شوم، پائین تر از آنها بنشینم و در طول صحبت ادب را رعایت کنم. نمی خواستم حس کنند وسیله ای برای یک پرسش و پاسخ رسمی هستند، بیشتر ...