قهرمان سامرا را بشناسید
سایر منابع:
سایر خبرها
حاج قاسم خودش را نوکر اهالی این کوچه می دانست
خبرگزاری فارس – کرمان؛ مهسا حقانیت: به مناسبت سالروز وفات حضرت ام البنین (س)؛ روز تکریم مادران و همسران شهدا دعوت شده ایم تا با مهدی بخشی دادستان مرکز استان کرمان به منزل شهید رمضان شریف زاده ماهانی برویم، شهیدی که دختر بزرگش همکار آقای دادستان در دادسراست. عکس و نام شهید شریف زاده ماهانی را که روی تابلوی سر ک ...
روایتی از ارادت واقفان گمنام آستان امام رضا(ع)
...، اولین واقفی است که پیدایش می کنم. از بازاریان مشهد است. یک روز دلش را به دریا می زند و وقف نامه اش را این طور می نویسد که عواید این یک واحد آپارتمان وقف شده اش به آستان قدس رضوی باید در دوازده مسیر صرف شود! آن هم تنها آپارتمانی که دارد! درِ خانه اش را می زنم و به استقبالم می آید اما سخت صحبت می کند. می گویم: ببینید آقای خارائی، الآن بحث سر شخص شما نیست؛ من می خواهم بدانم چه می شود که یک آدم ...
روایت ماجرای اتوبوس 24 عِین 239 ؛حاشیه هایی از همسفری مردم خوزستان برای دیدار با رهبر انقلاب
استخوان سوز پایتخت را سر می کردیم اما مگر چقدر جا بود برای اهواز و اندیمشک و دزفول و شوش و حتی آن روستاهای دورترِ خوزستان که خودِ محلی مان با نقشه هم نمی توانیم پیدایشان کنیم اما شما، تا آنجا را هم زنگ زدید و برای دومین روز دی، مهمان گرفتید! ته شب به تهران رسیدیم و خسته و کوفته جلوی حسینیه محل اسکان پیاده مان کردند. برادران نظامی به اسقبال مان آمدند و برخلاف لباس های خشن و اخم های مادرزادشان ...
مادری که صبر را شرمنده خود کرده است
تعریف می کند و می گوید: همان لحظه عمویم را دیدم که با پدرم صحبت می کند و در نهایت عمو جان رأی پدر را برای رفتن من به این سفر زد؛ به خوبی در خاطرم مانده که پدرم به مرادی گفت، اگر بچه مرا با خود ببرید، پاشنه در خانه تان را از جایش در می آورم؛ فردا صبح مرادی با سایر رزمندگان به بلوچستان رفت و من که حسابی عصبانی بودم، یکه و تنها به ترمینال رفتم. آن زمان ترمینال در مسجد سید اصفهان بود و با ...
آوا دختر 4 ساله آن روز مُرد که...
نظر می رسید. در این مدت همسر اولش پنجشنبه، جمعه ها آراز و آوا را به خانه خودشان می برد، اما یک روز که آراز و آوا از خانه مادری شان برمی گردند، آراز حرف عجیبی به پدرش می زند. او به پدرش می گوید که شوهر مادرش آوا را از صبح تا شب داخل دستشویی حبس کرده بود. از آن روز به بعد صدیقه به مادر آوا می گوید بچه ها دیگر نمی خواهند به خانه شما بیایند. بعد هم که این اتفاق فجیع برای آوا رخ می دهد. پدر آوا می گوید ...
نجوای لالایی مامان ایران با قهرمان ایران
پایگاه بچه های انقلابی محل شده بود. حسن به نماز اول وقت و احترام به پدر و مادر بسیار اهمیت می داد و این ویژگی در تمام زندگی او مشهود بود. مادر شهید حسن حاج غفاری * چه شد که مسیر زندگی اش به سمت جبهه و جهاد پیش رفت؟ ریشه اش داشتن روحیه انقلابی بود که از نوجوانی داشت و زمانی که جنگ شد، حسن دیگر روی پاهایش بند نبود و آرام و قرار نداشت و همه فکرش جبهه و جنگ ...
نگاهی به خاطرات دو همسر شهید لرستانی
...، اظهار کرد: یکی دیگر از خصوصیات شهید محمد اسدالهی این بود که وقتی که از جبهه بر می گشت با بچه ها بازی می کرد تمام سعی او این بود که خانواده را خوشحال و با خودش همراه کند با خود من با مهربانی رفتار می کرد. طلا اسداللهی از خاطرات شهید، گفت: همسایه ای به نام خنجری داشتیم که پدر خانواده شهید شدند، دختر کوچکی داشتند. یک روز محمد دست یکی از دختران مان را گرفته بود و به سمت خانه می آمدند ...
انتقام خونین بلاگر از خانواده همسر در یکی از روستا های استان مرکزی/ متهم از صحنه خونین جنایت لایو گرفت
هال خانه با خواهر مرضیه مواجه شد که به او گفته بود به خانه خودش که در طبقه پایین خانه مادرش بود برود. متهم به خواهر زنش گفته بود با تو کاری ندارم و او به سرعت به خانه خودش فرار کرده و موضوع را به پلیس گزارش داده بود. در همان حال مادر مرضیه به سمت آشپزخانه دویده بود تا برای خود وسیله ای دفاعی بیاورد، اما قاتل با شلیک گلوله او را هم از پای درآورد و بعد هم به همسر باردار خود شلیک کرد. در حالی که متهم بعد از دستگیری به دلیل خودزنی و جراحات ناشی از تصادف به بیمارستان منتقل شده است، بعد از طی روند درمانی رسیدگی قضایی به این پرونده ادامه پیدا خواهد کرد. ...
مرگ مشکوک زن جوان در مشهد
یک هفته قبل بود که یک روز در خانه را روی بچه قفل کرد و بی توجه به گریه های بچه که مادرش را می خواست، به مقصدی نامشخص رفت و دیگر جواب تماس های ما را هم نداد. من موضوع را به مادرش گفتم و با دوستانی که معمولا به خانه آن ها می رفتند تماس گرفتیم تا اینکه فهمیدیم او در خانه یکی از دوستانش است. با این رفیقش تماس گرفتیم و تهدید کردیم که اگر همسرم را بازنگرداند، به جرم اغفال همسرم از آن ها شکایت ...
هزار بهانه برای بچه نیاوردن!
.... اهم بهانه بر محوریت موضوعات و مشکلات اقتصادی متمرکز است، اما آیا واقعیت این است؟ در اینکه خیلی ها برای عدم تمایل به فرزندآوری صد ها دلیل می آورند، اما خیلی های دیگر نیز هزاران بهانه می آورند و نه حتی یک دلیل! قدیم تر ها از گوشی و تبلت خبری نبود. بچه ها تا آخرین ذره انرژی در میهمانی ها با هم بازی می کردند. آنقدر بازی می کردند که آخر شب یا سرشان روی شانه پدر بود یا در آغوش مادر خواب بودند ...
دلتنگی های مادر ایران
(س) و مادر حضرت ابوالفضل (ع) یعنی حضرت ام البنین (س) همسر امیرالمومنین (ع) است؛ بنابراین باید در برابر سختی ها صبر و از خداوند طلب رحمت و مغفرت کرد. من نمی توانم به شما بگویم که دلم برای پسرهایم تنگ نمی شود. هر روز و هر لحظه، جای خالی شان را در خانه ام احساس می کنم. آن ها چراغ خانه من و نور چشمانم بودند، اما بعد از شهادت شان، بردباری را انتخاب کردم. زندگی سایه روشن دارد، تلخی و شیرینی دارد. من ...
وعده دیدار هر سال، روز وفات مادرِ سقّایِ کربلا
...، نزدیکی های اذان صبح تازه خوابش برد. چشمان من هم گرم خواب شده بود که صدای اذان به گوشم رسید. میان خواب و بیداری تنبلی ام می شد، چشمانم را باز کنم که یکدفعه صدای سیدمسعود را شنیدم که 3 بار پشت سر هم بلند گفت: مادر، مادر، مادر! چشمانم را که باز کردم اذان تمام شده بود. از رختخواب بلند شدم. بعد از وضو و خواندن نماز، سماور ذغالی را روشن کردم و رفتم سمت آغل گوسفندها که دیدم روحانی روستا با پدرم به ط ...
هدیه های ازدواجمان، جهیزیه یک دختر بی بضاعت شد
میل و رغبت قبول کردم و گفتم این سکه ها اینجا به کارمان نمی آیند و چه بهتر که به آن خانواده بدهیم. خدا را شکر حاج احمد آقا در تمام زندگی اش دست به خیر داشت. خواندن نماز اول وقت و ترجیحا در مسجد از کارهایی بود که حاج آقا هیچ وقت ترک نکرد. درباره بچه ها اجباری در کار نبود. هیچ وقت خواندن نماز را به بچه هایمان تحمیل نکرد. حتی وقتی بعد از ازدواجشان اگر یک شب خانه ما می خوابیدند، حاج آقا می ...
تعبیر خواب
راه چاره بپرسه. نیم ساعت بعد گوشی اتاق زنگ خورد. اون ور خط طرف به فارسی گفت: مشدی! باز گل کاشتی که... سید رضی بود. انگار از یه معادله لاینحل رهایی پیدا کرده بودم. صبح با هم تو میدون مرجه قرار گذاشتیم و سید 300 دلار گذاشت کف دستم و گفت: بلیت هم بگیرم؟ گفتم: بچه ها واسه سه روز بعد بلیت گرفتند برام. همدیگه رو بوسیدیم و خداحافظ تا این که فتنه سوریه در سال 89 شروع شد و من برای مستند فتنه شام باز ...
غصه 2پسر بیمار روی قلب پدر و مادر شهید
پیشوا؟ نه. سمت جوادآباد دهی بود که آنجا بودیم. تقریبا هفت هشت ماه آنجا در یک گاوداری ماندیم. بعد از آنجا پدرم در جلیل آباد سمت گلستان یک خانه کوچک خرید. پدرم کشاورزی می کرد؛ گاو و گوسفند و همه چیز هم داشتیم. شما با خانواده حاج آقا فامیل بودید؟ بله فامیل بودیم، ولی فامیل نزدیک نزدیک نه. آن موقع بچه بودیم و زیاد با فامیل آشنا نبودیم. سال اول که آمدیم، سال دومش مرا عقد کردند. بعد ...
هوش مصنوعی برای بچه ها قصه شب می گوید
چنین داستان شخصی قبل از خواب به خصوص پس از یک روز خسته کننده، برای شما دشوار باشد. با این حال، با استفاده از یک برنامه داستان ساز، تنها کاری که باید انجام دهید این است که نام، سن، شخصیت ها و پیام اخلاقی داستان را وارد کنید و هوش مصنوعی در عرض چند دقیقه داستانی را ایجاد می کند که هر آنچه شما و فرزندانتان انتظار دارید داشته باشد. این داستان ها برای کودکان نسبت به داستان هایی که در کتاب ها ...
دعاهای مادرانه ای که با شهادت اجابت شد
...؛ حتی تقاضای نیمه شب محمد هم سبب نمی شود مادر بدون وضو به او شیر دهد؛ او تیمم می کند و رزق شهادت را به نوزاد می دهد. خانم میرصادقی گریزی به گذشته می زند از روزی می گوید که قرار است به خانه حاج حسین برود؛ از ازدواجی که با معنویت گره خورده و تلاشش برای زدودن چهره گناه از زندگی مشترک؛ در شب عروسی مان یک اتوبوس از بچه هیاتی ها از شیراز به جهرم آمدند و مراسم با مولودی خوانی و سخنرانی پ ...
همسر شهید شریف: حاج قاسم اهمیت خاصی برای خانواده شهدا قائل بود
امام شهدا و دفاع از دین و وطنش فکر می کرد. فوزیه خانم می گوید: 27 ساله بودم که رمضان من را برای همیشه تنها گذاشت، دختر ها در این سن تازه ازدواج می کنند، اما من با چهار بچه کوچک در شهر غریب تنها ماندم. اشک راه کلمه ها را بند آورده، کمی می گذرد و دوباره با همان لهجه شیرین کُردی کلمات را ردیف می کند پشت سرِهم، شهید همیشه با محبتی خاص می گفت: بعد از رفتن من آرام و صبور باش و از پدر و مادرم مراقبت ...
می شود فاطمه صدایم نکنی؟
... نگاه پرسشگر علی را روی چشمانش یافت. گوشه ای چهارزانو نشست. پوشیه را کنار زد. سرش را پایین انداخت. صدایش آرام تر شد: من شب خواستگاری شما، خواب دیدم که در باغ سرسبز و پر از درختی نشسته ام. نهرهای روان و میوه های فراوان در آنجا وجود داشت. ماه و ستارگان می درخشیدند و من به آن ها چشم دوخته بودم. درباره عظمت آفرینش مخلوقات فکر می کردم؛ اینکه آسمان بدون ستون بالا قرار گرفته است و همچنین روشنی ماه ...
تکریم مادران و همسران شهدا به سبک حاج قاسم
اینجا غریب و تنها؛ خدا رحمت شان کند. وی می افزاید: با اینکه سواد ندارم اما بچه ها را خوب بزرگ کردم و همه به جای خوبی رسیدند؛ خاک کرمان هم ما را گرفت و همین جا ماندیم. همسر شهید شریف زاده می افزاید: یکبار که خیلی از مشکلات و سختی ها ناراحت بودم، او را در خواب دیدم و گفتم خوب ما را تنها گذاشتی و رفتی! دست روی سرم کشید و گفت من شبانه روز پیش تو هستم؛ آنقدر این صحنه واقعی بود که ...
شهیدی که در تابوت قرآن تلاوت کرد
به گزارش ایرنا ، هیچ زمانی مزار شهید عبدالمهدی مغفوری را خالی از زائر ندیدیم، همیشه تعداد زیادی از افراد با سر و شکل های متفاوت، پشت سر هم ایستاده اند تا دستی بر سنگ مزارش برسانند و نیت کنند تا با دل پاک و آسمانی اش حاجتشان را از خدا بخواهد. زائران گلزار شهدا در واقع او را واسطه بین خود و خدا قرار می دهند تا شاید به واسطه این بنده پاک، خدا نظری به آنان همه ب ...
ساکنان غریب یک شهرک
. ولی در این میان فقط یک چیز اذیتمان می کند و همه لذت زندگی در این شهرک را زهرمارمان می کند. هر روز غروب بعد از نماز مغرب و عشا صدایمان می کنند و مأمور های انتظامات شهرک یک لیوان آب نمک تلخ و خیلی شور را مجبورمان می کنند بخوریم. بالای سرمان می ایستند و تا نخوریم از کنارمان جم نمی خورند! هرچه می گوییم نمی خوریم می گویند باید بخورید! کس و کارتان فرستاده اند و باید سر بکشید. این ...
با اذان پدرجان از خواب بلند می شدیم | اذان خاطره انگیز حاج احمد کریمی
: هیچ وقت مستقیم نمی گفتند بلند شوید، وقت نماز است. ما را هم از تذکر مکرر به فرزندان درباره نماز منع می کردند. در خانه مان نماز جماعت می خواندند؛ به نماز می ایستادند و ما هم دنبال ایشان. در همه رفتارهایشان به این موضوع قائل بودند که نباید مستقیم وارد شوید. روحیه حمایتگر داشتند. خیلی بزرگوارانه برخورد می کردند. حتی در بحث سیاسی هم جدل نمی کردند، ایشان در بازار هم به همین صورت بودند. هیچ کس از دست حاج آقا ناراحت نمی شد، یعنی در بحث سیاسی و حتی اعتقادی، چیزی به عنوان تحمیل برایشان معنا نداشت. اما شخصیتشان جوری بود که کسی مخالفشان رفتار نمی کرد؛ اطرافیان دنباله رو بودند. ...
ویژه نامه وفات حضرت ام البنین (س)
کرده بود. هنوز در حیرت و تعجب بودم که هاتفی ندا داد و مرا با اسم خطاب کرد من صدایش را می شنیدم ولی او را نمی دیدم گفت: بشراکِ فاطمةُ بسادة الغُرَر ثلاثة انجم و الزاهر القمر ابوهم سید فی الخلق قاطبة بعد الرسول کذا قد جاء فی الخبر فاطمه مژده باد تو را به سیادت و نورانیت. به ماه نورانی و سه ستاره درخشان پدرشان سید و سرور همه انسانهاست بعد از پیامبر گرامی و اینگونه در ...
ماجرای دزدی عجیب دختر جوان
به حسن بدهم. صبح وقتی ژینوس و پروین از خانه خارج شدند من هم طلاها را برداشتم و قسمتی از لوازم را نیز به هم ریختم تا پروین تصور کند که دزد وارد خانه شده است. سپس کلید را به همسایه آن ها دادم و به منطقه گلشهر رفتم. طلاها را با قیمتی کمتر از بهای روز به یک طلا فروشی فروختم چون طلاها فاکتور نداشت،او آن ها را به قیمت کمتری خرید. بعد از این ماجرا پول ها را برداشتم و به سراغ حسن رفتم. پول ها را ...
مراسم شکوه ایثار در اهواز برگزار شد
امروز مراسم شکوه ایثار در اهواز و چند شهرستان دیگر برگزار شد و فردا نیز در چند شهر دیگر از مادران و همسران شهدا تقدیر می شود. این مراسم علامت عرض ارادت خادمین شهدا به خانواده های آنان است. صغری نان پرداز ، مادر شهیدان حقیقی، ضمن گرامیداشت یاد شهدا و تسلیت سالروز وفات حضرت ام البنین(س) درباره اهمیت نقش مادران و پدران شهدا گفت: این مادران با تربیت فرزندانی رشید به اسلام خدمت کردند. پدران شهدا ...