سایر منابع:
سایر خبرها
خودم از خودم شکایت کردم و دستور حبس گرفتم!!!
سرباز خواستم اجازه بدهد تا رئیس را ببینم. سرباز نگاهی به حال و احوال من کرد و گفت: روزهای ملاقات از قبل مشخص شده و الان نمی توانم تو را وارد اتاق کنم و اصرار و التماس همراه با اشکهایی که از درد جسمی و فشار روحی و روانی صورتم را خیس کرده بود باعث شد سرباز داخل برود و بعد از لحظه بگوید تا داخل بشوم. توان ایستادن نداشتم. به زحمت سلام کردم. من که قبلا بارها پیش قاضی ها رفته بودم ...
عوامل جذب کننده و بازدارنده انگیزه را کشف کنید
و بیشتر به این موضوع پرداخته. چکیده ای از این گفتگو را با هم می خوانیم: ایلینی: در بخش قبلی (که شنبه همین هفته به چاپ رسید) برای ما توضیح دادی که برای پیدا کردن انگیزه هایمان باید خودمان را بشناسیم. انگیزه های من با تو فرق دارند. مثلا ممکن است تو آدمی باشی که در تنهایی و محیط ساکت، بهتر کار کنی. پس دورکاری می تواند برایت یک انگیزه باشد. اما شاید یک فرد دیگر، بودن در جمع را ترجیح دهد و ...
مردم هنرمندان بافقی را حمایت می کنند اما مسئولین خیر
متن را به صورت من زد و من نیز به پشت صحنه رفتم و کارگردان از حضار عذر خواهی کرد و آمد پشت صحنه و شروع کرد به سر و صدا کردن و رو به من کرد و گفت: تو دیوار چهارم تتاتر را شکستی، یک بازیگرموفق باید همیشه فکر کند که در سالن کسی حضور ندارد. وی عنوان کرد: نمایشنامه برحسب افکار بنده و برادرم “محمد حسن طالعی” است. علی طالعی اضافه کرد: یک شب رییس اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی بافق برای دیدن جشن آمد ...
یک سوژه سوزی تمام عیار!
مشغول به تماشای فیلم دست ناپیدا بودم. یاد جلسه آن روز با وزیر افتادم که وقتی اسم کتاب حوض خون آمد، با شور و انرژی همیشگی گفتند که از فیلم حوض خون حمایت کردند تا خانم انسیه شاه حسینی آن را بسازند. خب ما هم خدا را شکر کردیم که بالاخره بعد از چند سال قرار است فیلم سینمایی کتاب حوض خون ساخته شود. الحق به قدری این کتاب ظرفیت دارد که می توان از آن به ده ها طرح فیلم نامه سینمایی یا یک سریال درخشان رسید. ...
امام خمینی به چه کسی گفتند: داری می روی، انگار با مصطفی وداع می کنم ؟
ران که بروی، کجا می روی؟ عرض کردم: پارسال چند روزی برای زیارت به مشهد رفته بودم. آنجا خدمت آیت الله العظمی میلانی رسیدم. ایشان گفتند: اگر قرار شد نجف را ترک کنی، بیا مشهد و همین جا تدریس کن. امام نگاهی به من کردند و فرمودند: بله، تو اگر مشهد بروی، استاد خواهی بود. قم هم بروی، همین طور. اما... اگر چیزی بگویم، قبول می کنی؟ عرض کردم: آقا شما که می دانید من چقدر به محضرتان ارادت دارم. هرچه بفرمایید، من ...
سال ها با زنان فیلم دست های ناپیدا زندگی کرده ام + فیلم
کاظم زاده عکاس جنگ استفاده شده است؟ گفت: خیر. من فقط اسم خانم کاظم زاده را شنیده بودم. در این جلسه سعید سیدزاده، تهیه کننده فیلم در پاسخ به این پرسش که چه لزومی داشت برای ساخت این فیلم دو نهاد دولتی سرمایه گذاری کنند؟ گفت: باید دستتان در کار باشد تا بدانید هزینه ساخت فیلم چقدر است و در وسع یک نهاد نیست و چند نهاد باید مشارکت کنند. بنیاد شهید 51 درصد و فارابی 25 درصد و دو شریک دیگر بخشی ...
رهبر انقلاب دعا کرد و یوسف شهید شد
... مأموریت های سخت صابرین در مناطق عملیاتی چندین نفر از همکاران شهید فدایی نژاد مطلب عجیبی درباره نحوه شهادت آقا یوسف گفتند: یک شب قبل شهادت یوسف ما در آسایشگاه نشسته بودیم. یوسف خواب بود، ناگهان از خواب بیدار شد و گفت: بچه ها فردا توی سنگر یک گلوله میاد که فقط با من کار داره! ما خندیدیم و کمی با شوخی و خنده دست به سرش کردیم. اما یوسف خیلی جدّی گفت: فردا یک خمپاره میاد تو سنگر و بین ...
حیات سیاسی امام موسی کاظم(ع) در کلام رهبر انقلاب
را ناخوش بیاید؟ خب سلیمان بن عبدالملکی که ظلم میکند، شراب میخورد، با کفار میسازد، مسلمین را زیر فشار قرار میدهد، بین مردم تبعیض قائل میشود، فقرا را رویشان فشار میآورد، اموال مردم را میگیرد، این چه جور اسلامی را میپسندد؟ این درد بزرگ جامعه ی ما، جامعه ی اسلامی در طول قرنهای اول بود. ائمه (علیهم السّلام) این را میدیدند، احساس میکردند که میراث ارزشمند پیغمبر - یعنی احکام اسلامی که باید برای طول تاریخ ...
انسیه شاه محمدی: حضور سلبریتی روایتم را مخدوش می کرد
فیلم چقدر است و در وسع یک نهاد نیست و چند نهاد باید مشارکت کنند. بنیاد شهید 51 درصد و فارابی 25 درصد و دو شریک دیگر بخشی از منابع مالی کار را تامین کردند. شاه حسینی در پاسخ به این پرسش که در این فیلم از خاطرات خانم کاظم زاده عکاس جنگ استفاده شده است؟ گفت: خیر. من فقط اسم خانم کاظم زاده را شنیده بودم. شاه حسینی درباره استفاده از کتاب حوض خون در این فیلم گفت: در کتاب حوض خون ...
بخوانیدش شهیدی بزرگ از حاشیه های کمرنگ یک شهر + عکس
...> چهره پدر، اما حالا دربهتی عجیب فرو رفته می پرسم چکاره هستید؟ می گوید کارگری و بنایی می کردم از چند سال قبل که از داربست زمین خوردم کمرم درد می کند و کمتر کار می کنم. حالا دو پسرجوان خانواده نان آور خانه هستند. مادرمی گوید: میلاد خوش قدم بود برایمان قبل از تولدش یک بارداری منجر به سقط داشتم، اما وقتی پسرم را باردارشدم زمین این خانه را خریدیم، آن موقع ما راین زندگی می کردیم. ...
انسیه شاه حسینی در نشست رسانه ای دست های ناپیدا : حضور سلبریتی ها روایت فیلمم را مخدوش می کرد
تا بدانید هزینه ساخت فیلم چقدر است و در وسع یک نهاد نیست و چند نهاد باید مشارکت کنند. بنیاد شهید 51 درصد و فارابی 25 درصد و دو شریک دیگر بخشی از منابع مالی کار را تامین کردند. شاه حسینی در پاسخ به این پرسش که در این فیلم از خاطرات خانم کاظم زاده عکاس جنگ استفاده شده است؟ گفت: خیر. من فقط اسم خانم کاظم زاده را شنیده بودم. بافنده بازیگر این فیلم گفت: همه حضور در این فیلم برای ...
گفت و گو با تنها فیلمساز زن چهل و دومین جشنواره فیلم فجر
...> چون خودم جزو این زنان بودم، همیشه برایم دغدغه بود که قصه آنها را بسازم. اما شرایط آن پیش نمی آمد و سراغ کارهای دیگر می رفتم تا این که مقام معظم رهبری اخیرا در سخنرانی های شان درباره پرداختن به زنان ایثارگر تاکید کردند. البته تاکید ایشان همیشگی بود و شناخت خوبی از این زنان داشتند. آن زمانی هم که رئیس جمهور بودند، با این زنان ایثارگر دیدار داشتند و قدردان شان بودند و آنها را به زیارت می فرستادند ...
مدیران بخوانند!/عباس بابایی؛ مصداق بارز مسؤول خدوم و مقتدر مظلوم
... آقای.... امام جماعت مسجد پایگاه اصفهان شده بود؛ مسجد جعفر طیار. او آمد پیش عباس و گفت: جناب بابایی! یه سه اتاق خوابه به من بده، من اونجا زندگی کنم. عباس گفت: شما امام جماعت پایگاهی؛ منِ فرمانده پایگاه هرجا زندگی می کنم، شما هم بغل من باشین. گفت: شاید تو بخوای بری توی انباری زندگی کنی! دلیل نمی شه منم تو انباری زندگی کنم! عباس گفت: شما امام جماعت پایگاهی! امام جماعت پایگاه باید درد پایگاه را ...
افخمی به فیلم من اجحاف کرد؛ او فقط به دنبال تیتر شدن است
...، مستقیم به دل واقعیت و درد ها برویم و کار را به جایی برسانیم که یک دختر برای حل مشکلش با پدر پیرش، به او سیلی بزند! واقعا اینگونه نیست که بخواهیم با سیلی زدن، فاصله میان نسل ها را به تصویر بکشیم. من به عنوان فیلمساز باید سراغ این موضوع بروم که چه عواملی باعث این فاصله میان نسل ها شده است؟ یکی از عوامل من هستم و یکی هم تو؛ باقی دروغ است! من و تو هستیم که رابطه مان را درست نکرده ایم و ...
نمایش واقعیت هایی که نمی بینید ولی حس می کنید
بودم تا آن را بسازم. یعنی کتاب حوض خون در حد ایده هم تأثیری در گرایش شما به این سوژه نداشت؟ حوض خون درباره بچه های اندیمشک است. جغرافیای قصه من با این کتاب فرق دارد. دقیقاً در دل کارون و در اهواز است. حوض خون را هم خواند ه ام که برای من بیشتر بیوگرافی بود. من خودم جزو آن زن ها بودم و مقوله را به خوبی می شناختم. پس فیلم به نوعی تجربه زیسته خودتان است، با وجود این پژوهش هم داشتید ...
اسناد امام خمینی(ره)و شهیدصدوقی(ره)دریزد رونمایی شد+متن اشعار انقلابی
، لاله رخسار است نگاه مردم درد آشنا عزادار است حرامیان سفر، صبح جاده را زده اند بهارِ مردمِ دارالعباده را زده اند نگاه شهر به سوگِ ستاره می گرید به یاد یاسمنی پاره پاره می گرید حظیره (1)مجلس سوگ کبوتری شده است دلش کجاوه یاس معطّری شده است مدینه دل مردم به جوش آمده است و داغ خفته آنها به هوش آمده است ...
درباره پیامک هایی که کلاهبرداری اینترنتی را به مردم هشدار می دهند شکایت علیه شما !
، ولمون کنید، بذارید به درد خودمون بسوزیم و بسازیم... این حرفا رو بعضی از مردم می زنن، اما نمی دونن که اینطور پیامک ها که از طرف ارگان هایی مثل پلیس فتا یا قوه قضائیه میاد، در واقع یه نوع هشدار اجتماعیه به مردم، به من، به شما، به همه مردم، این پیامک ها می خواد به مردم بگه بابا به هر کسی که بهتون زنگ میزنه، یا هر کسی که بهتون پیام میده، اعتماد نکنید، چون بعدش دودش تو چشم خودتون میره ، خب منصفانه هم اگر ...
یار دبستانی من | سوگنامه ای برای سه دانشجوی شهید که مردم را به وجد آورد
بلندگوی دستفروش ها و فروشندگان دوره گرد چنین می گوید: روزی از چهارراه ولی عصر(عج) گذر می کردم. خودم شنیدم که کاسبان، آهنگ یار دبستانی من را با صدای بلند پخش می کنند. حسابی هیجان زده شده بودم از اینکه این سرود چقدر میان مردم گل کرده و دوست داشتم همان جا فریاد بزنم که خواننده این سرود منم... متن سرود یار دبستانی من، با من و همراه منی چوب الف بر سر ما، بغض من و آه منی ...
پای صحبت های مهری قربانیان درباره سرطانش/ همه اش لطف خدا بود
...، چون این طور هم در اختیار خودم هستم و هم درآمد بهتری دارم. در کنار آن، بافتنی و گل سازی هم می کردم. از سال 1399 شروع شد تیرماه 1399 دچار افسردگی شده بودم. دو ماه بود از خانه بیرون نمی رفتم، همزمان با این ماجرا بود که درد شدیدی در دست راستم احساس کردم، اما درد را جدی نمی گرفتم و به خاطر غم و غصه ای که داشتم پیگیری نکردم که درد از چیست. با خودم فکر می کردم چرا باید به دکتر بروم و ...
چطور در محیط کار احساس انگیزه کنیم؟
همه چیز فرق کرده. حس می کردم دیگر نمی توانم با همکار ها ارتباط برقرار کنم. سپس با یک سوال وجودی مواجه شدم: اصلا چرا دارم این کار را انجام می دهم؟ خیلی خسته ام. چرا نمی توانم دخترم را بیشتر ببینم . از یک مساله ساده شروع شد و رسیدم به جایی که حس می کردم اصلا چرا باید الان اینجا باشم؟ از واژه خوبی استفاده کردی. وجودی . چون دقیقا ریشه اش همین است. یک ضرب المثل هست که می گوید انگیزه تو ...
شش سریال مطرح صداوسیما که به زور تماشایش کردیم
دیالوگ از عاشقانه حامد و یاسی که نهایت فراغت و غم را به تصویر می کشید این بود: من از بچگی هر کسی یاسی صدام میزد اصلا جوابشو نمیدادم، اما تو یه جوری میگی به دلم میشینه... علیرضا باقرپور: پاییز سال 1390 را با ورود به فضای دبیرستان آغاز کرده بودم و البته فرق چندانی هم نمی کرد و شاید تنها تفاوتی که حس می شد پخش سریالی با نام "از یاد رفته" از شبکه یک بود. آن وقت ها عادت ایرانی ها این بود که ...
ضرورت تحول و تکامل در مجلس براساس بیانیه گام دوم
اهریمن ستیزی و اهورا پرستی را داریم، ما پندار نیک، گفتار نیک را داریم، کدبانوی ما در ایران، با بانویی که در غرب بوده فرق دارد همین الان زن ایرانی با زن غربی چقدر متفاوت است حالا ولو مسلمان نباشد من هیچ کار ندارم، بنابراین دو فرهنگ است، دو نظام است، دو دین است، کسی می گوید من لائیک هستم کسی می گوید نه، پس آن دموکراسی لائیک به درد ما نمی خورد، مردم سالاری که برتر از آن دموکراسی است به درد ما می خورد. از ...
تلاش برای افزایش حضور زنان در مجلس آینده
اینکه ما سرباز بودیم باید سرباز می شدیم و، چون مقلد امام بودم، امام نظرش این بود که حتی با حجاب هم تو کار اداری هم نباید وارد نظام وظیفه شد و اصلا نباید به نظام کمک کرد من از کنکور محروم شدم و حتی کاری مثل معلمی و اینها هم همین طور الزاماً، چون دوست داشتم کار ساختمان را، مترور ساختمان بودم هفده، هجده سالگی بعد ازدواج کردم دیگر رفتیم آمریکا همسرم جامعه شناسی می خوانند و چون آنجا جو جدیدی بود و آن ...
به به چه حرف خوبی ، چگونه سرود شد؟ | شاعر نام آشنای کودک و نوجوان پاسخ می دهد
: "به به! چه حرف خوبی آن شب امام گفت، حرفی که خواب دشمن از آن شکست و آشفت.." و در ادامه این بود که "ما بچه های ایران، جنگیم تا رهایی، ترسی به دل نداریم از رنج و بی غذایی..." این شعر مانند همه شعرها چاپ شد و یادم هست که حدود یک سال از چاپ آن گذشته بود. آن زمان دیگر من در کیهان بچه ها نبودم و در تلویزیون مشغول شده بودم. فکر کنم زمستان بود که یک روز مجید حدادعادل با من تماس گرفت و گفت امشب ...
چرا سهمیه بنزین ما پرید؟ / این کار دولت یعنی صرفه جویی نکنید!
رسانی قبلی حقوق آنها پایمال شده است و به نوعی افراد صرفه جو مجازات شدند. تعداد کمی از پیامهای مردمی قابل درج که بعد از انتشار خبر در رکنا به این دلیل ارسال شده را بخوانید: سه ماه ذخیره بنزین من را سوزاندند! در این خصوص یکی از مخاطبان برای رکنا نوشت: کار من مسافرکشی است و سهمیه خود را برای مسافرت ذخیره کرده بودم. سه ماه ذخیره بنزین من را سوزاندند. این حق من و زن و ...
مردم نمی گویند ما خیلی فاسق هستیم؟
، امشب که آنجا تشریف می برید، با دامن گشاده منتظر ورود مقدم مبارک است! فرمودند: امشب که مهمانی بزرگ دارند. عرض کردم که مطلب را کس وکار والاحضرت و شاید خودشان به او حالی کرده اند ولی چند روز پیش والاحضرت اظهار مرحمت فرموده بودند، به دیدن من آمدند. این دختر همراه بود. به نظر غلام که چنگی به دل نمی زند. فرمودند: تو گاهی بی سلیقه هستی. عرض کردم بی سلیقه نیستم. بی بنیه هستم و بی ولع؛ به این جهت خیلی ...
شرط استخدام زنان در این کارگاه چیست؟
از همسرم جدا شدم و با سه بچه شدم سرپرست خانوار. خیاطی بلد بودم اما دست و پا شکسته. شخصی دوزی می کردم برای در و همسایه اما کم بود و کفاف هزینه های زندگی ام را نمی داد. کرایه خانه. خرج و مخارج سه بچه که با بی مسئولیتی و اعتیاد پدر بچه ها صفرتا صدش افتاده بود گردن من. اما خدا برایم ساخت و خیلی اتفاقی با مرکز کارآفرینی کوثر جنوب غرب تهران که زیر مجموعه شهرداری تهران است آشنا شدم. همسایه مان ...
پیام تسلیت برای شهادت امام موسی کاظم در سال 1402 + پیامک | اس ام اس | عکس نوشته و استوری + متن انگلیسی
است که این میله ها، شاهد سجده های آسمانی ات هستند. دیرگاهی است که خشت خشت دیوارهای زندان به سوز ناله های شبانه ات، دل خوش اند. میله های زندان، بزرگ ترین دلیل مظلومیت تو و غل و زنجیر دست و پاهایت، بهترین راویِ مصائب توست. یا باب الحوائج! چهارده سال در عمیق ترین سیاه چال جور و ستم هارون، کورترین گره های ناممکن را به یک اشاره گشودی و با سوز مناجات عاشقانه ات ...
شب چلّه و خاطرات زردشت بانو از خُبار و شادابخت
.... نمی دانی تو اسفندماهْ نوروز هوای دور و بر مسجد چه صفایی داشت. چند قدمی قبل از مَقسم، درخت چنار کهنسالی یادگاری از سالیان دراز هست که آبیاریش می کرد. چقدر غمگین می شوم وقتی می بینم در تنة سترگ او، ناجوانمردانه آتیش می کنند. این چنار هم برای خودش قصه و تاریخی دارد که برایت تعریف می کنم: روزی بود و روزگاری بود. هزار سال پیش بلکه ...