سایر منابع:
سایر خبرها
سخنرانی انتخاباتی، در مهمانی خانوادگی
...> پیشنهاد مامان عالی بود. خانه بابابزرگ همه آمده بودند. در اولین فرصت مامان همانجا همان طور که برایم اسپند دود کرده بود و داشت دورسرم می چرخاند، گفت: بزنم به تخته پسر دسته گلم کاندیدای مجلس شده و قراره به کوری چشم هر چی حسوده سال دیگه این وقت تو مجلس باشه. همه با خوشحالی برایم کف زدند. مامان گفت: خوب حالا پسرم خلاصه و مفید بگو برنامه هات چیه؟ گفتم: چیزی که در درجه اول باید ...
رمان در خلوت یک گرگ
...> _کلانتری! همین...و او بی هیچ حرف دیگری گفته بود زود خودش را می رساند. آه خدا لعنتم کند. حواسم پرت صدای مژگان شد که میخواست با سلیطه بازی خودش را تبرئه کند: _اصلا شما به چه حقی میخوای یه دختر جوون رو شب اینجا نگه داری؟ مگه دزد گرفتید؟ ی مهمونی ساده که جرم نیست! سرگرد بود یا سروان نمیدانم، اما همان که با یونیفرم مخصوص پشت میز نشسته بود ، با ...
صد و هشتاد و دومین شب شعر طنز در حلقه رندان برگزار شد
... از بچگی شعرها و ضرب المثل ها رو جابه جا می گفتم یا در جای نامناسبی استفاده می کردم. یه بار معلم کلاس دوم راهنمایی، حمید عباسی رو آورد پای تخته و اون هم مسئله ای که من نمی تونستم حلش کنم رو به کمک خودِ معلم حل کرد. بعد معلم برگشت سمت من و گفت: کار هر بز نیست خرمن کوفتن، گاو نر می خواهد و مرد کهن. گفتم: آقا به ما گفتید گاو؟ گفت: عزیزم در مثل جای ...
خودش را فدا کرد تا جان همرزمانش را نجات دهد
...، دین و ناموس مملکت دفاع کند. بعد از اینکه مهران به جبهه رفت مدت زیادی از او خبر نداشتیم. یکی از همرزمانش تعریف می کرد: یک بار وقتی مهران به عنوان نیروی اطلاعات عملیات از خط دشمن برمی گشت، 25 روز گم شد. در طول راه با سختی های زیادی روبه رو شد. گرسنگی و تشنگی بر او غالب شده بود و از گیاهان صحرایی استفاده می کرد. در آن حالت اضطرار حتی در حال حرکت هم نمازش را ترک نکرد. بعد از 25 روز ...
ماجرای رضایت یک مادر برای مدافع حرم شدن پسرش
یه روزی مثل ما خونه زندگی خوبی داشتن، ولی دشمن امانشون نداد و به همه چیزشون هجوم برد. ما اگه نریم کی از مردم مظلوم و بی گناه دفاع کنه؟ کی از حرم بی بی زینب(س) دفاع کنه؟ این کفتارها منتظرن مدافع حرمی نباشه تا اول حرم رو به خاک و خون بکشن، بعد هم بیان سراغ ما تو مملکتمون جنایت هاشون رو تکرار کنن. من پاسدارم، وظیفه شرعی دارم که جلوی این جنایتکارها رو بگیرم. حرفهایش جواب نداشت ...
خاطرات و کتاب هایی درباره حاج حسین خرازی
دشمن گذشته بود. حسین ماند؛ در کنارِ بچه های لشکرش و در برابرِ آتش و مرگ. حتّی وقتی در طلاییه دستش با ترکشی داغ و برنده و بزرگ قطع شد، نخواست در شهر بماند؛ از بیمارستان که آمد، با کیسه داروها و آستین خالی، چند ساعتی در خانه ماند و بعد نگران به سپاه رفت تا از بچه های لشکرش خبر بگیرد، اما به خانه نیامد، پدر و مادرش تا روز بعد به انتظارش ماندند، صبح تلفن زنگ زد حسین بود که می گفت در اهواز است و عذر می خواست که بی خداحافظی رفته است و خواهش کرد تا داروهایش را برایش به جبهه بفرستند. ...
روایتی از فوتبال پیرمرد ها مقابل دشمن بعثی
و گفت: مگه مرض داری بیخودی کارت می دی؟ من پربادم (فورواردم)، وظیفه مه گل بزنم؛ چرا بازی رو از شور و هیجان می ندازی؟ داور با احترام به او گفت: حاج آقا! فوتبال مقررات خودش رو داره؛ الکی نیست که هرکی به هر قیمتی بتونه گل بزنه. پیرمرد یقه او را گرفت؛ از میدان هلش داد بیرون و گفت: تو بیخود می کنی قانون رو به رخ من می کشی؛ ما اگر داور نخواهیم، کی رو باید ببینیم؟ همه بچه ...
فیلم لحظه زایمان ستاره سادات قطبی / خودش در تولد صدرا منتشر کرد!
انگار اون روز همه چیز مهیا شده بود تا من هیچ دلشوره ایی نداشته باشم فقط جگرم آتیش میگرفت میگفت آب میخوام و نمیتونستم بهش آب بدم وقتی آوردنش تو بخش ،جلو جلو کادوی تولدش رو دادیم و قرار شد وقتی دکترش اجازه بده براش جشن تولد بگیریم و دوستاشو دعوت کنیم صدرا رو اول خدا بعد اقا امام رضا دوباره هدیه داد . اتفاق ها و معجزه هایی دیدیم که بازگوکردنش درفضای مجازی امکان ...
دانلود رمان هیژا
همسر و فرزندش کشته میشن، ژیار به کما میره و بعد از اون داخل یه آسایشگاه روانی بستری میشه با اومدن ماهلین و دیدن ژیار روند داستان شکل می گیره و ادامه ... مقدمه: تو تاریکی این سکوت گز گز تلخ بودنم مثل یه شعر بی حساب گرم از تو سرودنم همه دنیا میگن به هم این دیوونه خوب بشو نیست دارو و قرص من تویی چیزای توی کشو نیست زنجیر دور دست پام ...
اورژانس لشکر8نجف اشرف در عملیات قادر+فیلم
...، برایمان نوشت: این فیلم را من امشب برای اولین باره که می بینم. دقیقاً خوب یادمه، چند تا از مجروحان، که تونسته بودند از دست عراقی ها فرار کنند و توی کوه ها و دره ها مخفی شده بودند، بچه های اطلاعات عملیات لشکر 8 نجف اشرف با همکاری کُردهای بارزانی که از لشکر مُزد می گرفتند شب سوم بعد از عملیات، پیداشون کرده بودند و آوردنشون توی اورژانس. اون مجروحی که اول فیلم، پزشکیار (آقای ...
یادکردی از شهید حمید باکری/ دعا کنید که خداوند شهادت را نصیب شما کند
ادامه زندگینامه این شهید را در 10 روایت می خوانید. 1- در اول آذرماه سال 1334 در میاندوآب به دنیا آمد او ششمین فرزند خانواده باکری ها بود که در 2 سالگی مادرش را در یک حادثه تصادف از دست داد. 2- تحصیلاتش را تا دیپلم در رشته ریاضی ادامه داد و بعد از اتمام دوره متوسطه به خدمت سربازی رفت. او به پیشنهاد برادرش مهدی به جای دانشگاه به سربازی رفت و در این دوران با راه های ارتباطی و ...
پدر شهید علی حسینی کاهکش: علی واقعا شهید شده بود و ما بی خبر بودیم
گفتند مامان علی نیستش، شما دیدید بچه ای تلویزیون نگاه نکند؟ کارتون تماشا نکند؟ اصلا اهل فیلم و سریال و سینما نباشد؟ پسر من نبود! علی فقط دنبال چیزهای خاص می رفت و کنجکاوی عجیبی داشت مثلاً می گفت چرا شعله گاز زرد رنگ است و می رفت به آشپزخانه و می گفت مامان بیا شعله گاز رو نگاه کن به این شعله نگاه کن به اون شعله هم نگاه کن ببین چه رنگی هستند می گفتم این زرده و این یکی آبی، می پرسید می دونی چرا؟ آخه قند ...
فرمانده ای که سه روز در برابر پاتک های دشمن جنگید / صادق محصولی شهید حمید باکری را از سپاه بیرون کرد
...، به سربازی رفت. دوران سربازی را نیز در یکی از پاسگاه های ژاندارمری اطراف ارومیه گذراند و بعد از پایان خدمت حدود یک سال در تبریز ساکن شد و به مطالعه و تزکیه نفس و خودسازی پرداخت. سپس برای ادامه تحصیلات عازم آلمان شد، اما با تبعید امام خمینی به نوفل لوشاتو، به پاریس رفت. آن جا مأموریت یافت به سوریه و لبنان برود تا با شرکت در دوره های آموزش نظامی، مهارت های جنگ شهری، جنگ چریکی، روش ...
یک لشکر در فراق آقا مهدی اشک ریخت
گفت و گو با سردار اسدالله ناصح از همرزمان سردار شهید حاج مهدی شرع پسند که اسفند 1362 آسمانی شد فاش نیوز - بچه هایی که آن روز شاهد نماز شرع پسند بودند می گفتند که ایشان در قنوت نماز دو بار آیات آخر سوره فجر را می خواند و بعد راهی می شود. معنی آیات این است: تو ای روح آرام یافته! به سوی پروردگارت بازگرد... و در بهشتم وارد شو! گویی به آقامهدی وحی شده بود که این بار به شهادت خواهد رسید ...
یک جانباز جنگ: با دست خونی روی برگه رأی نوشتم سیدعلی خامنه ای
، بخاطر سن کمی که داشت، مانع اعزامش به جبهه می شدند تا اینکه نیمه اول سال 63 با تغییر سال تولدش با بعضی از دوستانش عازم جبهه شد. او تا اواخر جنگ تحمیلی در جبهه بود، چند باری هم مجروح شد. او ضمن حضور در جبهه، از سال 65 وارد حوزه علمیه قم شد و امروز از محققان حوزه تفسیر و مسائل فقهی است. حجت الاسلام علی سیل آبادی در عملیات عاشورای 2 فقط 16 سال داشت که به عنوان رزمنده در این عملیات حضور یافت و از ناحیه ...
رحم اجاره ای 200 تا 300 میلیون تومان
...، پولی برای خرج های سونوگرافی و آزمایش ها به حساب بیمارستان واریز کرده بود. وقتی که مریم روی حرف اش برای قطع همکاری پافشاری کرد در نهایت پیامی مبنی بر این که عزیزم برای شما هزینه شده نمی تونید کنسل کنید برای او ارسال شد. مریم به بیمارستان رفت و به رابط گفت: متاسفانه من نمی تونم ادامه بدم برای رحم. بهتون گفتم از روز اول، گفتم من 2ماه پیش سقط داشتم از ازدواج قبلیم. بعد شما گفتی مشکلی ...
نخستین افتخار اقتصادی آمریکا
. سال 1923 به همراه خانواده به شیکاگو رفت و پیشرفتش هم دقیقاً از همین شهر پرهیاهو آغاز شد. وقتی به سن جوانی رسید، برای ادامه تحصیل به دانشگاه شیکاگو راه پیدا کرد و توانست در سال 1935 مدرک لیسانس هنر خود را دریافت کند. با این حال، هشت صبح روز دوم ژانویه سال 1932 در کلاس و مقابل سایر دانشجویان گفته بود که یک اقتصاددان به دنیا آمده است و به این ترتیب سفر او در دنیای اقتصاد از همین جا آغاز شد. ...
معامله حاج قاسم با یک قاری قرآن+ فیلم
مصادف شد با سالروز ولادت حضرت علی اکبر(ع) و روز جوان و از طرف دیگر همزمان با برگزاری اختتامیه چهلمین دوره مسابقات بین المللی قرآن کریم که قرار بود رئیس جمهور از برگزیدگان تجلیل کند ولی توفیق این گونه رقم خورد که گروه هشت نفره ما توفیق حضور در منزل شهید محمدمهدی مبارکی را پیدا کرد؛ همان شهیدی که به گفته مادرش اولین بار که به جبهه رفت فقط 12 سال داشت. شهربانو مبارکی قبل از هر صحبتی بحث ...
حسینیه معلی؛ برنامه ای با قدرت موشک بالستیک
ه در ادامه مروری بر آن ها خواهیم داشت: این یعنی برو بچه های #معلی دارن درست حرکت می کنند خدا قوت به همه دست اندر کاران # حسینیه_معلی که پای کار هستن و هر کسی هر حرفی میزنه اهمیت نمیدن و راه درست پیش گرفتند. یه خداقوت هم داشته باشیم به عوامل اجرایی برنامه # حسینیه_معلی که قدرتشون از موشک های بالستیک هم بیشتره. از # حسینیه_معلی ممنونم بابت چند مورد اول، کنار هم ...
با حضور در انتخابات به حفظ نظام کمک می کنیم
، انتخابات آزاد است. خردمند حیدری قهرمان جهان دو استقامت هم در زمینه انتخابات امسال گفت: بنده به عنوان قهرمان ملی پوش از تمامی مردم مازندران تقاضا دارم در این انتخابات سرنوشت ساز شرکت کنند. همچنین زهرا سادات حسینی بانوی رزمنده دوران انقلاب اسلامی گرچه با وجود شکنجه دوران ستم شاهی با سقط جنین دوقلوی خود مواجه شد و بعد از انقلاب و در دفاع مقدس علاوه بر پشتیبانی در جبهه، همسر، دو فرزند ...
من فقط یک بسیجی ام
بچه ها هستم که راه شان را عوضی نروند. من داخل هیچکدام از این ها نیستم. همچنین بار آخر که رفتیم ارومیه، تا رسیدیم، حمید رفت مجلس شهید، گفتم: این چند روزم که اومدی، باز بلند می شی می ری مجلس شهید؟ گفت: باید برم به مردم بگم بچه هاشون چطور شهید شدند. حالا که نتونستیم جنازه هاشون رو بیاریم، تنها کاری که از دستمون برمی آد، فقط همینه. جمشید نظمی، یکی از همرزمانش نیز تعریف می کرد که عصر یکی از ...
خلاصه داستان قسمت 348 سریال ترکی خواهران و برادران
ایسته و میره داخل که بقیه هم دنبالش میرن در طبقه آخر گیر میوفته و آکیف ازش میخواد پولاشونو بده تا باهاش کاری نداشته باشن اما گلتن میگه این مال منه خودم پیداش کردم جلو نیاین که میپرسم پایین! آنها کمی باهم کل کل میکنن و در آخر آکیف کیفو از تو دستش چنگ میزنه که تو اون کش مکش کیف با در باز از دستشون پرت میشه و به پایین میوفته پولها رو هوا میریزه. همه پای پولها میرن و شروع میکنن به جمع کردن اوگولجان با گریه رو زمین میشینه و به سرعت با آکیف میرن تا پولهارو بردارن که به هر کدومشون فقط یه 100 دلاری میرسه و با ناراحتی میشینن رو زمین. دوشنبه 7 اسفند 1402 ...
رمان دختر دایی سیاوش
ترین عضو بودم. تقریباً همه بچه ها با یکی دو سال اختلاف به دنیا اومده بودند و به خاطر همین جمعمون همیشه خیلی صمیمی بود. همراه ریحانه داخل حیاط شدیم. در بین باغ و حیاط باز بود. بی دلیل تعجب کردم و گفتم: در چرا بازه؟ ریحانه نگاهی بی تفاوت به جهت نگاه من انداخت و گفت: حتماً از بچه ها کسی اونوره. با بچه ها زیاد تو باغ جمع می شدیم. به سمت باغ حرکت کردیم. با دیدن نیما و هورا و نرگس داخل باغ، به سمتشون رفتیم . روی زمین نشته بودند و زانوی غم بغل کرده بودند. -سلام برای دانلود رمان اینجا کلیک کنید. ...
خلاصه داستان قسمت 114 سریال ترکی زغال اخته
میکنه و میگه باید اون پسر بی همه چیز بدونه که دختر از کی گرفته تو نباید سازگار بشی اون باید سازگار بشه! نورسما باهاش بحث میکنه و در آخر میگه که دست از سر اون و زندگیش بردارن. نیلای که بیرون بود با حالی بد به خانه میاد که هیچکیم نیست دوعا وقتی به خانه میره حال بدشو میبینه که سریعا اونو میبرن به بیمارستان. اونجا دکتر میگه که چیزی نیست فقط بچه چرخیده و باید سزارین بشه نیلای حسابی ترسیده و میگه ...
عکسی خبرساز که یک رفتارِ مختص ایرانی ها را وایرال کرد
این رفتارها در واقع فرآیند لذت بردن را مخدوش می کند اما خب از مردمی که همیشه ترس آینده را دارند، شاید باید چنین رفتارهایی را پذیرفت. چاره چیست؟ شاید هم واقعا این حجم از ملاحظه کاری یک بیماری و وسواس باشد، در هر صورت آن عکس بهانه ای شد تا نظرات موجود در توئیتر (پیرامون این موضوع) را مرور کنیم، همراهِ ما باشید: * صفورا به عنوان اواین کاربر در توئیتر خود نوشته است: متاسفانه این باور کمبود و بی لیاقتی بدجور تو ناخودآگاه جمعی ایرانی ها رسوخ کرده. رو مبل و فرش رو میکشن. بهترین بشقاب ...
حمید باکری ؛ مردی که خلاصه ی خیبر بود
چهار سال لیسانس بگیری. حمید بالاخره تصمیم گرفت و به آلمان رفت و در شهر آخن ساکن شد و از دانشگاه پذیرش گرفت ولی فقط یک هفته در کلاس درس حاضر شد. تا اینکه با هجرت امام به پاریس ، به فرانسه رفت . در نامه ای از این دوران حمید چنین آمده است: مشکلات من برای خودم خیلی اساسی و مهم هستند. در حال حاضر به هیچ وجه احساس آرامش روحی نمی کنم و فکر می کنم تغییر مکان ها هم بر همین اساس باشد ...
معضل سگ های ولگرد لشت نشا؛ چه کسی باید پاسخگو باشد؟
که چطور پسر بچه رو زمین می کشیدند. کی باید پیگیر باشه!؟ اگه ما نبودیم چی بر سر بچه مردم میومد!؟ این اولین بار نیست سمت بچه ها و افراد ضعیف حمله ور میشند! اینجا جنگل مگه!؟ تو رو خدا اینو پیگیری کنید که به صورت پیام مردمی منتشر شد. در ادامه، مخاطبان دیگری نیز در این خصوص اظهار نظر کردند؛ برای مثال فردی بیان کرد که، سگ ها پای پسر او را در ولم گاز گرفتند یا مخاطبی دیگر به حامیان حیوانات ...
امام زمان(عج) و شهدا
امام رضا(ع) به خوابم آمد و گفت که سال آینده اسفندماه میای پیش ما. دقیقاً همین اتفاق افتاد و اسفند سال بعد به شهادت رسید. یک بار با بچه های مسجد جامع خزانه بخارایی به مشهد رفته بودند. علی به اتفاق بچه ها به مسجد جامع گوهرشاد می رود. علی برای برادرش نقل کرده است که مشغول دعای کمیل که می شوند یک دفعه امام زمان(عج) را می بیند که آمدند و با علی از نزدیک صحبت کردند و به او گفتند: علی به بچه ...
بیا که نوای دل انگیز توحیدت را با گوش جان شنواییم/ جان ها، شورانگیز از یاد دلربای توست
...> ابوحمزه ثمالی گوید: از حضرت امام محمد باقر (ع) پرسیدم: ای پسر رسول خدا! مگر همه شما ائمه، قائم به حق نیستید؟ فرمود: بلی. عرض کردم: پس چرا فقط امام زمان (ع) قائم نامیده شده است؟ فرمود:، چون جد م امام حسین (ع) به شهادت رسید، صدای ناله فرشتگان برخاست و به شدت به درگاه الهی گریستند و گفتند: پروردگارا! آیا قاتلین بهترین بندگان و زاده اشرف مخلوقات و برگزیده آفرید گانت را به حال خود می گذاری؟ خداوند به آن ...