مامان بگو برای دین و کشور رفتم؛ دست راست اسلحه و دست دیگرم کتاب
سایر منابع:
سایر خبرها
دلیل عجیب قهر ترانه علیدوستی با صداوسیما، برق ناخن و خندیدن!
جلوی دوربین. دو سوال جواب دادم دیدم مجری خانم چشم و ابرو میاد: از پشت صحنه اشاره میکنن علیدوستی پاش رو نندازه روی پاش. پاییز بود. زدم بیرون خیابون الوند رو پیاده و عصبی اومدم پایین. نیم ساعت هم تو برنامه نبودم ولی نصف روز تحقیر شدم. عهد کردم هرگز دیگه پام رو نذارم اونجا. و نگذاشتم. در این 18 سال بارها تو مصاحبه هام اینو گفتم که تلویزیون نخواهم رفت و از طرف همکارانم و گاهی مردم انتقادهایی هم بود. ...
تقید خاص شهید جهان آرا به نماز شب
. خیلی ناراحت شدم و توقع نداشتم نرود. نماز را که قامت بست. لباس حمزه را پوشاندم و با ناراحتی از خانه زدم بیرون و به طرف خانه ی مادرم راه افتادم. پیاده تا آن جا نیم ساعت راه بود. ما نواب بودیم و منزل مادرم ستارخان. نزدیک خانه مادرم که رسیدم، دیدم با ماشین آمد و برایم بوق زد. رفتم سوار شدم. شروع کرد به صحبت و عذرخواهی و از دلم درآورد. البته این را بگویم، هر بار که محمد ...
بنّای عارفی که زمان و مکان شهادتش را می دانست...
دم در خانه گل و عکس های بسیار زیادی گذاشتند. فهمیدیم که برادرم به شهادت رسیده است. شهادت افتخار است بار آخری که عبدالحسین می خواست برود، آمد خانه ناهار خورد. بعد گفت: خواهر جان! من دارم می رم. گفتم: برادر! مادر را نگاه کن. شرایطش را ببین. گفت: من دارم می روم که شهید شوم. شهادت افتخار است. شادی دارد. من که شهید شدم، شادی کنید. لباس مشکی نپوشید. مواظب باشید که دشمن شاد نشود. به ...
شهید مدافع حرمی که نمی خواست شهید بشود!
رفتنش نباشم، نه! اما دلم می خواست بهروز هم کنارم باشد. بهروز می گفت من می روم. مطمئن هستم عقب افتادن اعزامم حکمتی دارد. شاید این آخرین سفرم باشد. این را که می گفت دل من آتش می گرفت. به بهروز می گفتم نه تو نمی روی. چمدانت رفته است، اما خودت ماندگار شدی! حالا آنقدر نمی روی که چمدانت هم برگردد. خلاصه قرار رفتنش به امروز و فردا می افتاد. تا روز 5 اسفند 1402 که به من گفت فاطمه جان! فردا پرواز است و من باید ...
با 20 میلیون رای مردمی و 236 میلیون بار تماشای نمایش ها دومین جشنواره عروسک خونه به ایستگاه پایانی رسید
و مسئولان عروسک خانه تلویزیون و عروسک خانه صنفی نمایشگران و تمام همکاران و پیشکسوتان و اساتید عزیز برای برگزاری چنین جشنواره ای به سهم خودم تشکر می کنم. ما نسلی بودیم که جز خدمت به فرهنگ و هنر کار دیگری نکردیم. در ادامه عادل بزدوده، گفت: از همراهی همه دوستان برای برگزاری این مراسم تشکر می کنم. حرفی ندارم جز اینکه بگویم اگر به من فوم، اسفنج و ... بدهند می نشینم و عروسک می سازم چون من ...
خاطره پرواز منوچهر محققی در عملیات مروارید
. برای پدرت نامه نویس که تمام این وضعیت را شرح بدهد. من هم به دانشکده رفتم و این کار را انجام دادم. می دانید که هر هواپیما فرمانده دارد. اگر خلبان هم می شدم هرگز نمی توانستم فرمانده هواپیما بشوم. ممکن بود با درجه سرهنگی در کابین عقب بنشینم و یک ستوان، خلبان و فرمانده هواپیما شود. در آن صورت من باید به دستورات او گوش می دادم. خیلی برایم سخت بود. به همین دلیل گفتم می روم بیرون. دادگر دلش سوخت ...
گروه تحقیق انتشارات خط مقدم با دست پر به نمایشگاه کتاب می آید
واقعه شروع و مسیر سفرِ این شهید را برای ما تصویر می کند. برشی از کتاب: هر کسی مشغول تماس تلفنی شد با خانواده اش. من نیازی نداشتم به کسی زنگ بزنم؛ قبلاً رضایت شان را گرفته بودم. فوری رفتم توی اتاق اکبریان. چند نفری هم با من آمدند تو. سلام کردم. نگاهم کرد و گفت: چرا با لباس شخصی؟ کجا بودی؟ گفتم: مرخصی ساعتی بودم. گفت: خب چرا اومدی؟ تو که قبلاً رفته ای سوریه. برو بیرون از اتاق ...
اختتامیه دومین جشنواره عروسک خونه برگزار شد
.... اما در بخش دیگر برنامه با کلیپی از ماجراهای نوید، او روی صحنه آمد. خبری از پویش جدید بچه مرشد را داد که همه کودکان می توانند در خانه هایشان به صورت افقی صحنه ای را فیلمبرداری کنند زمانی که شاهنامه می خوانند و در سامانه شاد و آدرس اختصاصی نوید ارسال کنند. او همچنین به ویژه برنامه ای که قرار است او به همراه چند چهره کودک در مشهد اجرا کنند اشاره کرد که از 25 اردیبهشت ماه تا ...
دختر فراری همدست زورگیر خشن بود
؟ در یک مهمانی با او آشنا شدم. بهاره گل می کشید و من برایش مواد می بردم. بعد خودش خواست با من زندگی کند. گفتم من پولی ندارم و کارم سرقت است، اما طلاهای خود و مادرش را سرقت کرد و پیش من آمد و گفت این هم پول. تو از او خواستی سرقت کند؟ نه. وقتی پول هایمان تمام شد، خودش گفت می خواهد با من کار کند. چرا رفتی سراغ زورگیری؟ با بهاره نمی شد خانه خالی کرد. از سوی دیگر می ...
راز شهادت شهید عطری چه بود؟
به ترمینال جنوب رفتیم و بلیط خریدیم. آن شب راهی اندیشمک شدیم. این در حالی بود که عملیات کربلای هشت از شب قبل آغاز شده بود. در اتوبوس از سید احمد 2 سوال پرسیدم. اول اینکه در تکمیلی عملیات کربلای 5، تو مجروحیت سوختگی نداشتی اما چه شد که سوختی؟ سیداحمد پاسخ داد وقتی به عقب برمی گشتم متوجه شدم که پهلو، صورت و بازوهایم مجروح شده اند. در دل گفتم اگر آتش بگیرم دیگر به قول بچه ها، زهرایی می شوم ...
هوادار خاص استقلال: نکونام گفت دعا کن قهرمان شویم
او پرسیدیم که این همه راه آمدی تا فقط بازی را نگاه کنی گفت: احساس کردم تیم تحت فشار هست و دوست داشتم که در این شرایط کمک کنم. خیلی تیم ما را اذیت می کنند و استقلال جز هوادارانش کسی را کنار خودش ندارد. رسول ملایی در ابتدا درباه شرایط خودش گفت: هشت سال پیش دچار برق گرفتگی شدم و پس از آن جفت دست هایم را قطع کردند. رفتم هیئت پرچم بزنم برای شهادت حضرت زهرا در ایام فاطمیه که دچار برق گرفتگی ...
قتل این بار با چماق!
حکم قصاص نفس ساقی محل که معتاد بی پول را با ضربه چماق به قتل رسانده بود در دیوان عالی کشور مهر تایید خورد و بدین ترتیب خرده فروش مواد مخدر در یک قدمی چوبه دار قرار گرفت. این ماجرای تلخ نیمه شب پانزدهم اردیبهشت 1397 هنگامی در شهر مرزی سرخس آغاز شد که سرنشینان یک خودرو، پیکر نیمه جان و خون آلود مرد معتادی را شبانه کناردر منزلی داخل یک کوچه انداختند و از محل گریختند. لحظاتی بعد اهالی منزل ...
دست اندازهای نسخه الکترونیکی و تائید آن؛ تجربه بیماران چه می گوید؟
مرخصی بگیرم و هزینه دوباره بپردازم و متصدی به من توصیه کرد برای تائید نسخه به کارشناس بیمه مراجعه کنم. اما کارشناس فقط صبح ها حضور داشت و من هم دست از پا درازتر برای فردا مرخصی گرفتم و فردا دوباره در صف کارشناس بیمه ماندم تا نوبتم شد. داروی بیمار جلویی من تائید نشد و من نگران، نسخه ام را تحویل داده و مشکلم را گفتم و توضیح دادم که دوباره نمی خواهم چرخه ویزیت را تکرار کنم و حیرانم که چرا یکبار آمپول ...
بررسی 3800 سوژه برای فصل دوم محفل / قرآن، برای مردم جذاب است
ما به آن ایمان نداریم. وی همچنین با اشاره به انتقادات مطرح شده در خصوص آوازخوانی حجت الاسلام قاسمیان اظهار داشت: ما یک مفسر قرآن به برنامه آوردیم که آواز هم می خواند نه اینکه یک شیخ آوازخوان که بتواند تفسیر قرآن هم بگوید. نقش آقای قاسمیان به عنوان یک مفسر در برنامه به خوبی جا افتاد و به همه کارشناسان گفته شده است که شما بازیکنانی هستید و باید پاس بدهید تا شیخ، گل اصلی را بزند. تلاوت ها ...
از زبان حسین مظفر خاطره ای خواندنی از عملیات انفجار مرکز تجمع مستشاران آمریکایی در تهران
صادق ترین افراد مبارز بود که من را تشویق به تحقیق درباره کم و کیف این موضوع کرد. من هم روانه مشهد شدم. زمانی به محضر حضرت آقا رسیدم که تازه از تبعید آمده بودند و خانه شان غلغله بود. پیغام دادم از طرف محمد بروجردی آمده ام؛ و با وجود شلوغی آن روز، من را به حضور پذیرفتند. من به محض دیدن ایشان چند سئوال از ایشان مطرح کردم. اولین سئوالم این بود که برای به دست آوردن سلاح، می توان سربازان رژیم را کشت؛ که ...
بعد از شهادت هم کار همرزمش را راه انداخت!
پیش شما بگویم: به فلانی بگو حاج مجید گفت مشکل من را حل کنید. پرسیدم کدام حاج مجید؟ گفت: شهیدحاج مجید رمضان. گفتم خودت می گویی شهیدحاج مجید! شهید چطور گفت بیایی پیش من؟ آن برادر حرف عجیبی زد. گفت: من خودم از بچه های لشکر 27 هستم. چند روز پیش رفتم قطعه 26 بهشت زهرا (س) سر مزار حاج مجید. دلم بدجوری گرفته بود. صاحب خانه پول پیش بیشتری می خواست و من هم دستم بسته بود. شرمنده زن و ...
گفت و گو با مردی که برای نجات جان دختر بچه ای وارد رودخانه خروشان شد
بردیم و در بیمارستان گفتند بخیه ها خوب زده شده است، اما چون خطر عفونت وجودداشت، پزشک بخیه هایی که زده بودیم را بازکرد و پس از ضدعفونی کردن، محل زخم را دوباره بخیه زد. با این که کارم خطرناک بود، اما پشیمان نیستم و خوشحالم که آن دو نفر وارد رودخانه نشدند، چون ممکن بود جان شان به خطر بیفتدوسیلاب آنها را ببرد. گهرام زهی از نبود امکانات درمانی در روستای شان گله مند است و می گوید، چون درمانگاه وحتی خانه بهداشت هم نداریم، اگر کسی بیمار شود یا مادر باردار داشته باشیم، همه امیدمان به خداست و چیزی نداریم که دل مان به آن خوش باشد. منبع: جام جم باشگاه خبرنگاران جوان وب گردی وبگردی ...
گفت وگو با جانباز 25درصد "جواد جعفری" جانباز تخریبچی مین یاب و مین روب دوران دفاع مقدس
، روی یک تپه مین دست ساز کار گذاشته اند. افراد "مهندسی" که آنجا بودند نمی توانستند کاری بکنند. گفتند شما بروید. گفتم حرفی نیست. سوار یک ماشین شورلت آمریکایی که غنیمتی از عراقی ها گرفته بودند شدیم و حرکت کردیم. به راننده که بچه تهران بود گفتم کف ماشین چرا اینطوری است؟ با گونی شن پرکن که اگر روی مین رفت، پایت طوری نشود. بچه خوبی بود. همان شب شروع کرده بود چند گونی 10 کیلویی شن پرکرده بود و گذاشته ...
روایت سیمین دانشور از دیدار با امام خمینی(ره)
اعضای کانون نویسندگان ایران – که من در اول انقلاب با دیدن مسائلی از آن استعفا کرده بودم به خدمت آقا رفتند که خبرش در مطبوعات منعکس شد. در آن جلسه امام به خانم سیمین دانشور عنایت کرده چند کلمه هم با ایشان صحبت می نمایند. در آن روزها به آنهایی که خدمت امام رفتند حسودیم می شد و خانم دانشور هم به من پز می داد که من رفتم امام را دیدم و شما ندیدید! (2) مرحوم شیخ مصطفی رهنما، تنها عضو روحانی ...
عجیب ترین بخشش در خوزستان؛ مقتول، قاتلش را بخشید
بعنوان اولین مظنون مطرح و ساعتی بعد به اتهام قتل دستگیر شود. متهم در همان بازجویی های مقدماتی به قتل اعتراف کرد و گفت با انگیزه سرقت جواهرات زن تنها او را به قتل رسانده است. متهم در اعترافاتش گفت: پدرم سال ها برای نظافت به آنجا می رفت. آن روز، چون کارش زیاد بود از من خواست به آنجا بروم. هنگام ورود نگاهم به جواهرات زن افتاد و وسوسه شدم. چند دقیقه ای کار کردم، اما ناگهان به سوی او رفتم و بعد ...
در رثای سوگ وداع با جمشید جاودان دلها
.... وتجلی و پژواک بی صدا ناقوس مرگ بی رحم این بود، که او با ما می گفت، می خندید و خنده از ته دل برای رفتن شوک آور در غربت می زند. آری دو روز پیش بود که صدای گرم و پر شور با محبتش گوشم را نوازش داد. اما وقتی دیشب حدود ساعت 24 از روستا برگشتم ناگهان صدای شیونی دلخراش و بلند از سویدای دل در همسایگی کنجکاوم کرد. از منزل بیرون زدم متوجه شلوغی در محل نشستگاه ایام عید جمشید شدم، سراسیمه رفتم، از همه جا بی ...
بعد از شهادت هم کار همرزمش را راه انداخت!
سطح آب رودخانه بالا آمده بود. احتمال داشت در عبور از رودخانه مشکلاتی پیش بیاید. اما چاره دیگری نداشتیم و از مسیری که همیشه تردد می کردیم وارد اروند شدیم. وسط رودخانه که رسیدیم ماشین خاموش شد. فشار و جریان آب لحظه به لحظه بیشتر می شد، تا جایی که آب وارد اتاق تویوتا وانت ما شد. با [...]
سهمیه خدا از بین بچه های گروهان روح الله
بودیم که ستون در دشت خوابید و بعثی ها همه ما را زیر رگبار بی امان خودشان گرفتند. از پشت بی سیم اسم مرا صدا کردند و گفتند: سریع بیا جلو! رفتم جلوی ستون گروهان خودمان. همان موقع صدای بی سیم را شنیدم. بی سیم چی گروهان روح الله بود که گفت: همه بچه های ما دستشان را گذاشتند در دست مهدی بخشی و ما سوره عنکبوت را خواندیم. مهدی بخشی معاون گروهان روح الله بود که یک ماه قبل در مرحله اول ...
بازیکن پرسپولیس بودم اما گفتند معتاد شده!/ برانکو دوست نداشت به پرسپولیس بیایم/ به پیشنهاد استقلال گفتم ...
محسن مسلمان از جمله بازیکنانی بود که خیلی ها معتقد بودند اگر قدم هایش را در فوتبال بهتر برمی داشت و البته با مصدومیت های عجیب و غریب هم مواجه نمی شد، وضعیتی به مراتب مناسب تر در فوتبال ایران پیدا کرده و حتی می توانست در اروپا نیز بازی کند. مسلمان هفتم اردیبهشت سال 95 چند روز پس از پیروزی ارزشمند پرسپولیس مقابل استقلال در دربی برگشت لیگ شانزدهم به خبرورزشی آمد و پیرامون شرایط فوتبال خودش دست به افشاگری زد. با هم چکیده حرف های مهندس آن زمان پرسپولیس را می خوانیم: ...
ماجرای عجیب سارقی که با پابند الکترونیکی به سرقت می رفت
سرقتت با پابند الکترونیکی بگو؟ همانطور که گفتم سوم عید آزاد شدم و سوم اردیبهشت تصمیم به سرقت گرفتم. رفتم به محله ای در جنوب تهران و به محض شناسایی طعمه جدید به سمتش رفتم تا گوشی اش را بقاپم اما سر بزنگاه پلیس رسید و من از ترسم فرار کردم. بعد چه شد؟ پلیس به تعقیبم پرداخت و من با تمام قدرت تصمیم به فرار گرفتم. حتی خیابان ها را خلاف جهت با موتورم می رفتم. ماموران چند ...
راز لگد تاریخی کلینزمن: مقابل تراپاتونی گریه کردم!
. کلینزمن در گفت وگو با ترانسفرمارکت درباره ناراحتی اش از این اتفاق و صحبتش با جووانی تراپاتونی که هدایت بایرن را برعهده داشت اظهار داشت: من با گریه مقابلش ایستادم و گفتم استاد، متاسفم. نمی دانم چه اتفاقی برایم افتاد. سپس او به من گفت که همه چیز را فراموش کرده و مشکلی وجود ندارد. این اتفاقی است که از روی احساسات رخ می دهد. البته که پس از آن همیشه زیر نظر بودم. این اتفاق در بازی هفته ...
آدینه با داستان/ چی از آسمان افتاد؟!
بالا گرفتم و دنبال ماه توی آسمان گشتم. در هوای آلوده ی مرکز شهر و وسط این همه شلوغی کمتر پیش می آید ماه را گوشه ای از آسمان ببینم. با زن همسایه ی طبقه ی بالا که آمده بود دم پنجره و سیگار می کشید چشم تو چشم شدم. سرم را به علامت سلام تکان دادم و بالاپوشم را از دو طرف هی کشیدم فقط برای اینکه کاری کرده باشم. چون آن قدرها که تصور می کردم باد سردی نمی وزید. -شما هم خواب تون نمیاد؟ - یه ...
عروس بزرگ امام : نمی خواستم ازدواج کنم، قصد داشتم به درسم ادامه بدهم و به کشورهای خارجی سفر کنم؛ اما..
معصومه حائری عروس امام خمینی و همسر شهید آیت الله سیدمصطفی خمینی صبح امروز پس از یک دوره بیماری دار فانی را وداع گفت. سایت جماران به همین مناسبت بخش هایی از گفتگو با عروس بزرگ امام را منتشر کرده است، که بدون دخل و تصرف در آن، در ادامه می آید؛ عروس ارشد امام خمینی، بانوی فاضله سرکار خانم معصومه حائری فرزند مرحوم آیت الله شیخ مرتضی حائری و همسر شهید آیت الله سید مصطفی خمینی ع ...
تجاوز به زنان به بهانه شرکت در مراسم ترحیم
داخل خانه ام شمش طلا دارم و از من خواست شمش را به او بدهم. شمشی در کار نبود اما از ترس اینکه تصاویر منتشر نشود برایش شمش خریدم و به او دادم. اما متهم منکر این اظهارات شد و گفت: من یک صفحه اینستاگرامی به نام مادرانه به خاطر مادر مرحومم درست کرده بودم و پست هایی در رابطه با مادر می گذاشتم. سعی می کردم با انجام کارهای خداپسندانه روح مادرم در آمرزش قرار بگیرد و هیچ جرمی هم مرتکب نشده ام ...