سایر منابع:
سایر خبرها
هرچیز از تو پرسید فقط بگو حسین ...
. امین گفته بود هادی هم بیاید برای خواندن روضه. از در که رفتم تو تمام خاطرات این 30، 40 ساله آوار شدند روی سرم. بار آخری که آمده بودیم این جا برای دیدار با مادر مصطفی بود که هم مادر و هم همسر شهید است و خرمالوها روی درخت، نچیده یخ زده بودند و هر کس به قدر روئی که داشت از آنها چید و حالا نه خرمالو روی درخت بود و نه مصطفی دم در. هادی دو خط بیشتر نخواند و هیچ شانه ای نماند الا این که از هق هق تکان تکان ...
ماجرای فلک شدن مرضیه حدیدچی در مکتب خانه
شدم و او را بر سر موضع ناحق دیدم به فکر چاره و راهکار دیگری افتاد. بایستی به شکلی پنهان تصمیم درس خواندن را عملی می کردم. از آن جا که پدرم مغازه کتاب و کاغذ فروشی داشت و گاهی هم به صحافی اوراق و دفاتر و کتب می پرداخت، ما همیشه در خانه مقدار زیادی حاشیه و کناره های بریده کاغذ برای سوزاندن داشتیم. به این ترتیب من مخفیانه تعدادی از این نوارهای کاغذ را بر می داشتم و شبها هنگامی که همه به خواب می رفتند ...
معلمی برای تمام فصول!/پاتختی آقا داماد و عروس خانم در مدرسه!
به گزارش اداره اطلاع رسانی و روابط عمومی اداره کل آموزش و پرورش استان آذربایجان شرقی، به نقل از پایگاه خبری تانیش نیوز، با مشاهده مدرسه در وضعیت نامناسب، کت و شلوار اتو زده را از تن درآورده همراه عروس خانم آستین بالازده و تا صبح شروع به نظافت و مناسب سازی محیط برای ورود دانش آموزان در اول مهر کردیم. شب را چشم روی هم نگذاشتیم تا روز اول برای بچه های مدرسه محیطی شاداب و تمیز فراهم کنیم. ...
این مرد برای کودکان سرزمینش داستان می نویسد
... معلمشان به آنها یاد داده بود که چگونه خاطراتشان را بنویسند و او از کودکی خاطراتش را روزانه می نوشت، دورانی که در روستا بود مادر بزرگش و بزرگانی از روستائیان برای کودکان افسانه می گفتند، این موجب شد به مرور شروع به نوشتن داستان های باستانی و زندگی انسان ها در غارها کند. ناصری افزود: اولین داستان هایی که نوشتم برگرفته از کتاب خاطراتی بود که پیرامونش زندگی کرده و نفس کشیده بودم، نام ...
زنده نگهداشتن خاطرات دفاع مقدس یک ضرورت است
ارائه تبصره یا مصوبه ای به سازمان بیمه تامین اجتماعی، ضمن پرداخت حق بیمه از جانب هر بازیگر، سوابق کاری او را به وی بازگردانند. من از سال 75 عضو خانه سینما هستم و شروع بازیگری ام از سینما بوده است؛ بعد از این همه سال، برای تمدید کارت عضویت، می خواهند پنج نقش یک سینمایی در سال را ارائه دهیم در صورتی که ما در سال، مگر چند کار سینمایی تولید می کنیم که نقش یک آن، خانم ها باشند و هر بازیگری برای تمدید کارت ...
بنّای عارفی که زمان و مکان شهادتش را می دانست...
، نذری برای برادرم کرده بود که بعد خواب عبدالحسین را دیده بود و حاجتش برآورده شده بود. بعد با سپاه هماهنگ شد و نذری که برای برادرم داشت را ادا کرد. حالا از همه جا به منزل برادرم می آیند. حتی از کشورهای دیگر مثل لبنان می آیند. فاطمه شکاری خواهرزادۀ شهید برایمان از شهید می گوید: یک عمه دارم که گفت: من یک مشکل خیلی بزرگ داشتم و متوسل شدم به عبدالحسین. مشکلم حل شد و ختم قرآنم را ...
گروه تحقیق انتشارات خط مقدم با دست پر به نمایشگاه کتاب می آید
واقعه شروع و مسیر سفرِ این شهید را برای ما تصویر می کند. برشی از کتاب: هر کسی مشغول تماس تلفنی شد با خانواده اش. من نیازی نداشتم به کسی زنگ بزنم؛ قبلاً رضایت شان را گرفته بودم. فوری رفتم توی اتاق اکبریان. چند نفری هم با من آمدند تو. سلام کردم. نگاهم کرد و گفت: چرا با لباس شخصی؟ کجا بودی؟ گفتم: مرخصی ساعتی بودم. گفت: خب چرا اومدی؟ تو که قبلاً رفته ای سوریه. برو بیرون از اتاق ...
مامان بگو برای دین و کشور رفتم؛ دست راست اسلحه و دست دیگرم کتاب
. پزشک اورژانس گفت: به بیمارستان نمی رسد، خانه بماند بهتر است. همه آمدند. تخت رجب را رو به قبله کردیم. برایش دعا خواندیم. چند ساعتی در حالت احتضار بود، جان کندن برایش سخت بود. صدای اذان مغرب از بلندگوی مسجد بلند شد. وضو گرفتم و نمازم را خواندم. رو به قبله نشسته بودم و داشتم تعقیبات نماز را زیر لب زمزمه می کردم. چشمم به رجب افتاد. مثل گچ دیوار سفید شده بود. تسبیح را گذاشتم روی سجاده و از جا بلند شدم. رفتم کنار تخت رجب و آرام در گوشش گفتم: تو بابای امیر و علی هستی؛ حلالت کردم حاجی، دیدار ما به قیامت. لحظاتی بعد رجب از دنیا رفت. ...
من خلبان نیستم رسکیومن ارتشم! از سرهنگ بازنشسته هوانیروز ارتش تا عمو کاووس نون خ
تبریک این روز به شما، برای ما بگویید چطور مسیر زندگی یک سرهنگ بازنشسته هوانیروز ارتش به دنیای هنر و بازیگری کشیده شده است؟ من هم سلام و تبریک جانانه ای به همه ارتشی های سرافراز، مرزداران نکونام و جنگاوران دلاور دارم. سال1347 وارد عرصه نظامی شدم و البته قبل از آن دستی بر آتش داشتم و یکی از شاگردان فعال آتش تقی پور نازنین بودم که خدا حفظشان کند. ایشان آن زمان مسئول تئاتر کرمانشاه بود ...
دختر فراری همدست زورگیر خشن بود
متوجه می شدیم نگهبان دارد و ... در همه سرقت ها با جیپ می رفتید؟ اغلب با ماشین من می رفتیم. الان که فکر می کنم می بینم چه اشتباهی کردم با ماشینم رفتم. آخر ماشین من خیلی تابلوست و نوشته های خاص دارد. من از بچگی ماشین جیپ را دوست داشتم و بالاخره موفق به خریدش شدم، اما این اواخر مدام در تعمیرگاه بودم. به همین دلیل تصمیم گرفتم بفروشمش و یک مدل جدید بخرم، اما خب بخت با من یار نبود و به این قسمت ماجرا که دستگیری بود فکر نکرده بودم ... ...
کوچ اجباری از روی ناچاری دانش آموزان به مدارس غیردولتی/ مدارس امروز، نماد تبعیض،نابرخورداری و نابرابری
احوالات آموزش وپرورش ،در بخشی از خاطرات خویش نوشته بود در طول آن سال ها که در آموزش و پرورش خدمت می کردم از هر راهی که می رفتم و طالب هر اصلاحی که بودم و هر تحولی را که می دیدم متوجه می شدم که سرانجام آن به اقتصاد ختم می شود. ابراهیم سحرخیز گفت: آری گذشته از مدیریت فشل و ناکارآمد، روی بر تافتن از راهبری، ساماندهی و سازماندهی مطلوب و به هنگام از منابع و داشته ها، با سهم ناچیز 9٫5 درصدی آموزش ...
شکار سوژه های سرقت مقابل مدارس
چندی قبل زن جوانی هراسان با پلیس تماس گرفت و از سرقت النگوهای طلایش خبر داد. به دنبال این تماس مأموران راهی محل شده و زن جوان در تحقیقات گفت: صبح؛ دخترم را به مدرسه رساندم و به همراه پسرم سوار بر تاکسی به خانه برگشتیم. به محض اینکه با پسرم از در پارکینگ وارد خانه شدیم، مردی پشت سرم وارد پارکینگ شد. او با تهدید چاقو، طلاهایم که 3 عدد النگو بود از دستم قیچی کرد و متواری شد. با داد و فریاد به دنبال ...
شهید مدافع حرمی که نمی خواست شهید بشود!
بروم اگر آمدنی شدم به شما زنگ می زنم و می گویم که چه غذایی برای ناهار امروز آماده کنی! من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود... حال عجیبی داشتم، این رفتن برای من با رفتن های پیش فرق داشت، این بار نمی توانستم از او دل بکنم. بهروز خداحافظی کرد و رفت. از پنجره بیرون را نگاه کردم. بهروز ایستاده بود پایین پنجره و به خانه نگاه می کرد. مثل همه رفتن هایش منتظر بود که من هم بروم پشت ...
تولد احمد پلارک / راز شهادت شهید عطری چه بود؟
.... سید احمد رفت اما به دلیل اخلاص، اخلاق و عباداتش نام و یادش ماندگار شد بوی عطر سادات در سالن تطهیر فاطمه نبوی از کارکنان بهشت زهرا در کتاب خاطرات کارکنان بهشت زهرا می نویسد: روز سرد و بارانی بود. وارد محل کار شدم، سرمان شلوغ بود، مرتب متوفی وارد سالن تطهیر می شد. من هم ناظر سالن بودم. ازدحام جمعیت بسیار زیاد بود. کارگرها، هم خسته و هم سردشان بود اما با این حال کار خودشان را ...
دختر فراری از ناچاری با سارق سابقه دار همدست شد
. زمستان سال گذشته از خانه مان فرار کردم. بعد از فرار با همدستم آشنا شدم، او مردی خلافکار بود و در این مدت با او زندگی کردم، قرار بود من هزینه هایش را بدهم و او هم جا و پناه به من بدهد. برای همین من هرچه پول و طلا از خانه آورده بودم به او دادم. اما وقتی پول و طلا ها تمام شد او به من گفت برای درآوردن خرج خورد و خوراک و اعتیادمان باید با او به سرقت بروم، اما بعد از اولین دزدی موفق دستگیر شدیم. ...
عملیاتی با بیشترین اسیر
عملیات بیت المقدس، یکی از عملیات های باشکوه تاریخ دفاع مقدس است که منجر به آزادسازی خرمشهر شد. درباره این عملیات، سخن فراوان گفته اند، اما هنوز هم هستند فرماندهان ارتشی که خاطرات شان در این باره در دسترس عموم قرار نگرفته. امیرعلی رزمی، فرماندهی تیپ یک لشکر 21 حمزه، یکی از آنهاست که در گفت وگو با خبرگزاری دفاع مقدس، مطالب جالبی را درباره روزهای آزادسازی خرمشهر عنوان کرده است. در ادامه بخشی از گفت ...
آرزویم خوردن یخ در بهشت است/ علیرضا قربانی فامیلم است
؟ البته خوانندگی به صدا ربطی ندارد، به هوش موسیقایی ربط دارد. ابوالقاسمی در پاسخ به این سوال که خاطره ای از معجزات قرآن در زندگی دارید؟ گفت: ترکش زمان جنگ خیلی به من خدمت کرد. من در سال 1370 در مسابقات قرآن جانبازان شرکت کردم و رتبه اول شدم. از همان طریق در مسابقات کشوری شرکت کردم و بعد به مالزی رفتم. خلاصه مسیر ورودم به مسابقات جهانی را ترکش برایم باز کرد. در مدینه بودم، که آقای محمد عباسی ...
این کشاورززاده تنکابنی، سرباز ساده اسلام است
کاه بود! اکبر حسابی به این تراکتور نزدیک شد. راوی می افزاید: این موقع سال و این همه کاه برای اکبر مشکوک بود. از طرفی آن اطراف کسی نبود که بخواهد از این همه کاه استفاده کند! اکبر حسابی به تراکتور نزدیک شد. ارتفاع خود را هر لحظه کمتر می کرد! باد شدیدی که ایجاد شده بود همه کاه های موجود روی گاری تراکتور را به اطراف پخش کرد. من از این کار اکبر ناراحت شدم با خودم گفتم: چرا اکبر این کار رو می ...
گفت وگو با جانباز 25درصد "جواد جعفری" جانباز تخریبچی مین یاب و مین روب دوران دفاع مقدس
؛ سخت، خطرناک، حساس و بسیار مهم. از سختی هایش همین که مین یاب ها همیشه ثابت بودند اما سربازها تعویض می شدند. لباس سربازها با آرم روی یقه شان مشخص بود اما ما روی لباسمان نشانی نداشتیم و لباسمان معمولی بود. ولی در کل فرقی نمی کرد. شهر میاندوآب و یا بوکان شهرهای کوچکی بودند که همه همدیگر را می شناختند. ما هم از ساعت 8 یا 9 که کارمان تمام می شد دیگر کاری نداشتیم و می رفتیم داخل شهر می چرخیدیم ...
از زبان حسین مظفر خاطره ای خواندنی از عملیات انفجار مرکز تجمع مستشاران آمریکایی در تهران
صادق ترین افراد مبارز بود که من را تشویق به تحقیق درباره کم و کیف این موضوع کرد. من هم روانه مشهد شدم. زمانی به محضر حضرت آقا رسیدم که تازه از تبعید آمده بودند و خانه شان غلغله بود. پیغام دادم از طرف محمد بروجردی آمده ام؛ و با وجود شلوغی آن روز، من را به حضور پذیرفتند. من به محض دیدن ایشان چند سئوال از ایشان مطرح کردم. اولین سئوالم این بود که برای به دست آوردن سلاح، می توان سربازان رژیم را کشت؛ که ...
عجیب ترین بخشش در خوزستان: مقتول دستور بخشش قاتلش را داد
. میلاد سوزنچی، فرزند مقتول درباره این تصمیم به همشهری می گوید: در این مدت برای تصمیم گیری خیلی فکر کردم اما به نتیجه ای نرسیدم. چند روز قبل بر سر مزار مادرم رفته بودم. از او خواستم نشانه ای به من نشان دهد تا بهتر تصمیم بگیرم و از فشاری که تحمل می کنم نجات پیدا کنم. روزی که به دادسرا رفتم تا کار را تمام کنم با دیدن خانم دستجردی آن نشانه را حس کردم. وقتی او با من صحبت کرد آرام شدم و همان ...
این قاتل غیرتی شایسته اعدام نیست اما اعدام می شود / قتل ناموسی در صحنه ملاقات زن خیانتکار با مرد متاهل
خواستم به خانه ام بیاید و شاهد ماجرا باشد. وی ادامه داد: مقابل در سرویس بهداشتی رفتم و می خواستم در را باز کنم اما همسرم در را بسته بود .من در را شکستم و با مرد غریبه ای که کت و شلوار به تن داشت روبه رو شدم. من که کنترل اعصابم را از دست داده بودم با چاقو به جان مرد غریبه و زنم افتادم .همان موقع باجناقم سر رسید و مانع من شد.من بعد از زخمی کردن آنها خودم با پلیس تماس گرفتم و تسلیم شدم. ...
تداوم خروش دانشجویان غرب؛ ظلم پذیرفتنی نیست
میلیون نفری که در غزه گرسنگی را تجربه می کنند نیست. من سقفی بالای سر داشتم، به آب تمیز دسترسی داشتم و از بمباران و کشته شدن با گلوله یا خانه ام را با اهرم زور ترک کنم هراس نداشتم. او ادامه اداد: من معتقدم که تلاش همه جانبه برای فلسطینی آزاد مبارزه ای است که دیگر جهان ها هم وجود دارند و ظلم را نباید پذیرفت. گفتنی است دست کم چهل وهفت دانشجوی معترض و هواخواه مردم مظلوم فلسطین روز دوشنبه در محوطه دانشگاه ییل دستگیر شدند. ...
سهمیه خدا از بین بچه های گروهان روح الله
ناصری دوست صمیمی وی در حال قرائت آخرین نامه ای بود که حبیب برایش فرستاده بود. نامه ای سرشار از کلمات و جملات تازه محمد ناصری از آن لحظات می گوید... هنوز هم نمی دانم چه کسی نامه حبیب را توی دست هایم گذاشت. خط آشنای حبیب مرا به وجد آورد. بی محابا نامه را باز کردم و مشغول خواندن شدم. نامه غریبی بود. انگار همه غم های عالم را در همان شب توی دلم ریختند نمی دانم خدا چه حکمتی را مقدر کرده بود ...
پرفروش های کتاب مقاومت در سال 1402
و او برنگشت. نگران شدم. پیش خودم گفتم حتما سخنرانی یا ختم قرآن به خاطر اول سال تو مسجد برگزار شده و به همین خاطر زینب دیر کرده. بیشتر از یک ساعت گذشت. چادر سرم کردم و به مسجد رفتم. نفهمیدم چطور به مسجد رسیدم. در دلم غوغا بود. وارد مسجد شدم. هیچکس در حیاط و شبستان نبود. نماز تمام شده بود و همه نمازگزارها رفته بودند. با دیدن مسجد خالی دست و پایم را گم کردم؛ یعنی چی؟ زینب کجا رفته؟ هوا تاریک بود و باد سردی می آمد. یعنی زینب کجا رفته بود؟ او دختری نبود که بی اطلاع من جایی برود. بدون اینکه متوجه باشم و حواسم به دور و برم باشد خیابان های اطراف مسجد را گشتم. چشمم دنبال یک دختر چادری باریک و بلند بود. ...
مطهری: در تراکتور سعی می کنم کمتر حرف بزنم بیشتر کار کنم!
جام حذفی مدعی بوده است، ما دوست داریم هواداران مثل همیشه تیم شان را حمایت کنند. تشکر می کنم و خسته نباشید می گویم به خمس و همکاران محترمش و برای او و همکارانش آرزوی موفقیت دارم. وی ادامه داد: از روز گذشته که به تیم اضافه شدم، در اولین جلسه تمرین همه چیز فراتر از انتظارم بود و بازیکنان خیلی امیدوارم کردند. تراکتور بازیکنان توانمندی دارد و باید این را در چمن سبز هم نشان دهند و با جنگندگی ...
شهادت؛ مزد سال ها کارگری برای حسین شجاع
خانه شهید شجاع را زدم، هنوز چند لحظه ای نگذشته بود که بانوی میانسالی که در ادامه فهمیدم خواهر شهید است در را باز کرد. وارد حیاطی با نمای سیمانی که به گمانم چند دهه ای قدمت دارد شدم، مرا به اتاق کوچکی هدایت کرد. خانه پدر شهید 2 اتاق کوچک داشت. در فکر این بودم که خانواده شهید از خانه قدیمی شان خاطرات زیادی دارند و برای همین آن را مرمت نکردند که مادر شهید با کمری خمیده و رویی گشاده به استقبالم آمد و ...
روحانی و ربیعی مخالف کاندیداتوری خاتمی بودند
خلاصه بخش هایی از خاطرات مرحوم هاشمی را در سال 1380 می خوانیم. 1. از موضوعاتی که در خاطرات سال 1380 هاشمی از آن رمزگشایی می شود، ارتباط میان سیدمحمد خاتمی با رهبر انقلاب در دوران قدرت اصلاح طلبان است. در این رابطه اولین نکته مهم تاریخی تایید صلاحیت سیدمحمد خاتمی با نظر مثبت رهبر انقلاب است؛ مطابق دست نوشته های 25 اردیبهشت ماه هاشمی، آیت الله مومن عضو فقهای شورای نگهبان در گزارشی پیرامون تایید و ...
روایت خلبانان هوانیروز از شهادت علی اکبر شیرودی در شبی خاطره ساز
شیرودی را از دست داده ام. من این روز را هرگز فراموش نمی کنم و از آن روز همیشه سعی کرده ام 8 اردیبهشت ماه خود را به یک تریبون برسانم تا از شهید شیرودی یاد کنم. خدابنده لو با یاد شهید شیرودی گفت: او شخص وارسته ای بود انسانی از خودگذشته، او همیشه در ماموریت بود و دائم در منطقه حضور داشت. وقتی خانه اش را بمباران کردند گفت خانواده من خدا را دارند و همین کافی است . مقاومت او و تیمش زبانزد بود. ...
ریسمان ناعدالتی به پای مطالبه گران
...> رهبر معظم انقلاب در ارتباط تصویری با نمایندگان تشکل های دانشجویی در سال 99 در این رابطه گفته بود: این پرچم آرمان خواهی و مطالبه گری را زمین نگذارید... این بسیار چیز باارزشی است؛ این مطالبه گری را از دست ندهید، این آرمان خواهی را از دست [ندهید]. اینها آرمان خواهی است؛ ممکن است بعضی از این چیزهایی که شما مطالبه می کنید عملی نباشد که واقع قضیه هم همین است؛ یعنی وقتی انسان وارد عمل شد مشکلات کار میدانی ...