گفتگو با مجری و بازیگر برنامه های نمایشی برای کودکان
سایر منابع:
سایر خبرها
سرقت های سریالی قهرمان کشتی در تهران | نیما می گوید شکست عشقی خورد و ...
همشهری آنلاین - حوادث: نیما می گوید یک زمانی برای خودش اسم و رسمی داشته. قهرمان کشتی بوده و در مسابقات کانادا و روسیه مدال گرفته. اما شکست عشقی باعث شد که زندگی دگرگون شود. او را به جرم سرقت خودرو و لوازم داخل دستگیر کرده اند. چند سال داری؟ 34 ساله ام؛ حتما بنویسید تحصیلکرده ام. چقدر درس خواندی؟ فوق دیپلم تربیت بدنی دارم. من برای خودم برو بیایی داشتم و قهرمان کشتی بودم ...
شاهرخ خان در تهران دستگیر شد
هیچ عنوان از یک زن سرقت نمی کنم. من در زندان کسانی را که از خانم ها سرقت کرده بودند، مسخره می کردم. خالکوبی روی پایت چیست؟ هرکه مرا دید تو را نفرین کرد . منظورم کسی است که مرا به این راه کشاند. نفرین ندارد؟ به نظر من که نفرین دارد. من داشتم زندگی ام را می کرد که یکی از دوستانم گفت بیا برویم سرقت. چون خوش تیپی و کسی به تو شک نمی کند. من هم رفتم و دیدم پولش خوب است و دیگر نتوانستم از این راه خارج شوم. ...
در همسایگی معلم
زندگی می کند. همسرش چه کاره است؟ بچه را پیش چه کسی می گذارد و به مدرسه می آید؟ تازه فهمیدم زندگی معلم ها هم شبیه زندگی خود ماست. هر وقت خانم بابلیان را سر کلاس می دیدم، تصویر آن خانه کوچک نیمه کاره و بچه ای که جیغ و شیون می کشید، جلوی چشمم نقش می بست. بعضی روزها که چهره مهربان خانم بابلیان خسته بود، پیش خودم می گفتم حتما دیشب بچه بی قراری کرده یا مریض بوده و خانم معلم نتوانسته است راحت ...
یک برنامه رادیویی مرا به زندگی برگرداند
بیشتر بود، چون نابینایی برای من پیش آمده بود و نسبت به بقیه بچه ها که عمدتا نابینای مادر زاد بودند، پذیرفتن آن برایم سخت تر بود. همه این مسائل دست به دست هم داد که بنویسم؛ ضمن این که رادیو هم زیاد می شنیدم و اطلاعاتم زیاد بود. همان زمان انشای من نسبت به بقیه بچه ها خیلی بهتر بود و مورد تشویق معلمان ادبیات قرار می گرفتم، همین اطلاعات عمومی به من کمک کرد و شاید از همان اولین شعری که درباره رنگ ها نوشتم ...
بازداشت شاهرخ خان در تهران
پراید یا پژو می دزدیدم؛ البته فقط لوازم آن را برمی داشتم و ماشین را رها می کردم. سرقت از خانه ها هم خیلی مشکل بود؛ چون باید وارد خانه ها می شدم که ریسکش زیاد بود و دردسر داشت. آهان یک بار هم گوشی دزدیدم. پس همه جور سرقتی انجام می دهی. بله، ولی تخصص اصلی ام سرقت مزدا 3است. همه می دانند که شاهرخ خان سارق مزدا 3است. سرقت گوشی هم تفننی بود؛ داشتم از یک خیابان خلوت عبور می کردم که دیدم یک نفر ...
التماس می کردم دستانم را قطع نکنند/ عاشق استقلالم
سال قبل دست داشتم اما یک اتفاق و حادثه باعث شد تا دست هایم قطع شود. دوست داری درباره اینکه چرا و چه اتفاقی باعث شد تا دست هایت را از دست بدهی حرف بزنیم، البته اگر ناراحت نمی شوی. نه، اتفاقا خیلی دوست دارم برایتان تعریف کنم اما پیش از اینکه بخواهم ماجرای قطع شدن دست هایم را تعریف کنم از این بگویم که چرا تصمیم گرفتم روز بازی با شمس آذر قزوین به ورزشگاه بروم . چرا این ...
فرمانده ای که پسرخاله صدام را اسیر کرده بود
بود و هشت بچه قد و نیم قد یعنی سه دختر و پنچ پسر داشت. ولی چه زمان قبل انقلاب و بعد از انقلاب این توفیق را داشت که در فعالیت های انقلابی شرکت کند. با شروع جنگ هم که بارها به جبهه رفت. ما بیشتر عید نوروزها پدرمان را نمی دیدیم. همیشه به مدت های طولانی در جبهه می ماند. خودم فرزند اول خانواده و متولد بهمن 1348 هستم. من آن زمان شهادت پدرم 15 ساله بودم و خواهر کوچکم (زینب) سه ماهه بود که به ما اطلاع ...
معمای اتوبان
می زد و می پرسید ناهار چی دوست داریم درست کنه. اما اون روز زنگ نزد. من تماس گرفتم اما جواب نداد. نگرانش شدم. چون شوهرم سر کار بود، من خودم رفتم خونش. آخه من کلید خونه مادرم رو دارم. در رو باز کردم اما خونه نبود. تا شب منتظر موندم. با خودم گفتم شاید رفته خرید اما نیومد. منم سریع رفتم کلانتری و ماجرارو تعریف کردم. مادرتون فراموشی نداشت؟ نسرین کمی مکث کرد و گفت: نه، مادر من مدام کتاب می ...
فراتر از تکلیف
.... وقتی خانم هاشمی را با ماسک و صدایی گرفته و لرزان سر کلاس می دیدند، فکر می کردند معلمشان سرما خورده است. خانم هاشمی گفت: یک روز خودم همه ماجرا را برایشان تعریف کردم. بعد از آن، هر کاری می کردند تا محبتشان را به من نشان دهند و چون در کلاس دست تنها شده بودم خیلی هوایم را داشتند. پرسیدم: در روزهای اول بیشترین چیزی که به آن فکر می کردید، چه بود؟ گفت: نبودن خانم مناجاتی در کلاس ها ...
از معلم بلاگری تا عجیب ترین هدیه برای روز معلم!
روز معلم گرفتم مربوط می شه به دوره کرونا. سال 1399 من 14 شاگرد پسر با آموزش تماما آنلاین داشتم که فقط درصورت رضایت خانواده ها این امکان وجود داشت در ساعتی محدود بچه ها به مدرسه بیان اما مادرای کلاس من چون بچه های کوچیک و نوزاد داشتن هیچ وقت راضی نشدن بچه هاشون رو بفرستن مدرسه و من و شاگردام هیچ وقت هم دیگه رو از نزدیک ندیدیم. بستر کلاس آنلاین به شکل تصویری بود و به همین شکل باهم آشنا شدیم. اما روز ...
دبیر فرهنگ و هنر
گوید یاد دوران تحصیل خودم می افتم. سعی می کنم در میان خاطرات مدرسه از این جور ارتباط ها با معلم هایم پیدا کنم. او در ادامه حرف هایش می گوید: نه اینکه از تدریس هنر بچه ها کم بگذارم؛ ولی تدریس بدون معنویت هم به دلم نمی چسبید. آن زمان که اعتصاب دبیران برای حقوق ها بود، بعضی از همکارها مسخره می کردند که چرا این قدر زمان می گذاری برای بچه ها؟ چرا انرژی ات را این قدر صرف آموزش وپرورش می کنی ...
لحظه های عاشقی
که پیش از آن با این ظرافت و پیچ وخم نمی شناختمش. معلمی من را وارد زیستی کرد و من را به لایه هایی از این زیست برد که شگفت زده ام کرد و باعث شد بارها به خودم بگویم این همان چیزی است که دوست داشتم همیشه تجربه اش کنم. بودن با نوجوانان هم نشینی با بهار است. جان این بچه ها، طراوت و نشاط وجود آن ها سرریز می کند در وجودت. بعد از مدتی انگار وجود معلم و انرژی اش به بچه ها وابسته است ...
رشد شناختی بچه ها بعد از شرکت در کلاس کتابخوانی مدرسه شگفت انگیز بود/ بچه ها را خوب بشنوید
تخیل کنند و با تخیل خودشان شخصیت های داستان را به تصویر بکشند. - واکنش والدین، بچه ها و دیگر افراد به شغل شما به عنوان یک معلم کتابخوانی (حرفه ای که در ایران جدید است و هنوز در همه مدارس وجود ندارد) چیست؟ طبق مشاهدات شما، معلم کتابخوانی به عنوان یک شغل پذیرفته شده است؟ در جلسه ابتدای سال تحصیلی، من هم در کنار دیگر معلمان از فعالیت های خودم در طول سال و اهدافم برای کلاس کتابخوانی ...
روز معلم و پاسداشت حق بزرگ آموختن + فیلم
مدرسه علاقه مند شوم و هر روز بر علاقه ام افزوده شود. معلم مهربان کلاس اول الف، نه تنها با من بلکه با همه بچه های کلاس مهربان بود، به جرات می توانم بگویم با وجود اینکه خیلی از ما بزرگتر بود، اما از دوستان صمیمی ما دانش آموزان بود، همیشه در کلاس می گفت من 2 تا دختر دارم و شما بچه های کلاس هم دخترانم هستید و دوست دارم در کنار باسوادشدن و یادگرفتن خواندن و نوشتن، مهارت زندگی را هم یاد ...
خبرنگاری که معلم شد
آوردند تا زنگ آخر به نمازخانه برویم. زنگ آخر بود. مشغول نوشتن تکالیفشان بودند. فهیمه جلوتر از بقیه همه را نوشت و وسایل اش را نصفه نیمه جمع کرد و کوله پشتی اش را انداخت و آماده رفتن شد. یکی از بچه ها از ته کلاس داد زد: خانم، خانم، غلط گیرت دست فهیمه است، خودم دیدم توی دستش گرفته. همان که دیروز گفتی گم شده، اگر کسی دید برایم بیاورد. فهیمه دست پاچه شد، همانجا که بود ایستاد. چشمانش گرد شد ...
سریال حریم سلطان آبروی من را برد/ خانم ها می گویند خوش تیپ هستم!
حرف های علی پروین همواره جذاب است و شنیدنی. سلطان پرسپولیس بهار سال 1392 در مصاحبه ای جذاب با عادل فردوسی پور حرف های بسیار خاصی را بر زبان آورد که خبرورزشی یازدهم اردیبهشت همان سال آن را پوشش داد. با هم چکیده حرف های علی آقا را می خوانیم:
عشق به تدریس که داشته باشی از حق خودت هم می گذری
در آستانه روز معلم خبرنگار پانا به سراغ معلمی رفت که از حق طبیعی خود یعنی مرخصی زایمان چشم پوشی کرد و به تدریس بچه ها ادامه داد. بتول نعمتی، آموزگار دبستان فیض آباد سورمق از توابع شهرستان آباده در گفت وگو با پانا گفت: مدرسه چند پایه ای فیض آباد تا قبل از شروع به کار من، معلم زن نداشت و نیاز دانش آموزان به معلم زن ضروری به نظر می رسید، با حضورم به عنوان معلم، دانش آموزان من را مانن ...
چالهان اوعلو: از هیچ کس الهام نگرفتم؛ پیرلو مانند من دفاع نمی کرد
یا خیر، گفت: نه من فقط از خودم یاد گرفتم. هافبک اینتر ادامه داد: طبیعی است که الگوهایی دارم. بازی بازیکنانی مانند پیرلو را تماشا می کنم اما پیرلو مثل من دفاع نمی کرد. بنابراین شاید برای آن از جرارد، لمپارد یا ژابی آلونسو الهام بگیرم. از هر کسی چیزی دریافت کردم اما من فقط می خواهم خودم باشم. این صحبت های چالهان اوعلو کاملا با گفته های پیشین خودش متفاوت ...
معلمی که کلاس درس را به مسجد بُرد
ریاضی دارم، امسال پس از 8 سال معاونت دوباره به تدریس برگشتم. تدریس ریاضی به دانش آموزان محروم خانم فریدونی زاده درباره آموزشِ دانش آموزان در مسجد محله گفت: در ابتدای سال، وقتی شروع به تدریس ریاضی کردم، متوجه شدم که وضعیت درسی برخی از بچه ها در این درس مطلوب نیست. چون در دوران کرونا کلاس ها مجازی بود و آنها از پایه دارای ضعف بودند. گویا از کلاس سوم ابتدایی پرت شده بودند به ...
ماجرای آن کوچه بن بست
البته دارم زیاده روی می کنم. مقصرش خودم هم بودم. هر بار یک عدد تک می گرفتم، انگار شهرداری دو طرفش را بلوکه گذاشته بود، خانم معتمدی دوتا خط تیره بزرگ هر دو ور آن عدد می گذاشت. معمولا هم -2-می گرفتم. این اولین و آخرین باری بود که این تصمیم به کله کوچکم خطور کرد. نمی دانم شاید در همان هفت سالگی از زندگی خسته شده بودم. شاید راه حل دیگری به ذهن نخودی ام نمی رسید. خانم معتمدی معلم ...
پای درس ایثار | تلاش 33 روزه معلم اصفهانی نقطه عطف مدرسه آزادی
مسئولیت را قبول کرده بودم، می دانستم که باید جهادی عمل کنم. علی رغم این که هیچ بودجه ای برای نوسازی و بهسازی مدرسه درنظر گرفته نشده بود خودم کار را شروع کردم. او ادامه می دهد: پیش از قبول این مسئولیت، استخاره کرده بودم و حالا که خوب آمده بود تصمیم گرفتم با تمام ظرفیت به میدان بیایم. این کار هزینه زیادی می طلبید، اما بودجه ای به آن اختصاص داده نشده بود. بنابراین میثم با هزینه شخصی ...
زن جوان خطاب به قاضی:اول یک روسری در ماشین همسرم پیدا کردم؛بعدا هم دیدم از مهد کودک یک دختر را بغل کرد و ...
داشتم دیوانه می شدم. بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم بروم ببینم موضوع چیست. وقتی زنگ در خانه را زدم همان بچه در را باز کرد و هنوز حرفی نزده بودم که آرمین را پشت سرش دیدم و وقتی دختربچه او را بابا صدا زد از هوش رفتم. چشم باز کردم در بیمارستان بودم بعد هم به خانه پدرم رفتم و همه ماجرا را برایش تعریف کردم. این مرد یک دروغگوی بزرگ است او زن و بچه داشته و موضوع به این مهمی را از من ...
دغدغه مالی خیلی اذیت کننده است / امیدوارم مسابقات جوانان جهان اعزامم کنند
...، لباس، تغذیه و ... داریم که همه را از جیب خودم و پولی که از لیگ ها به دست می آورم می دهم. به عنوان یک ورزشکار حرفه ای دغدغه هزینه های زندگی حرفه ایت و یا حتی هزینه های زندگی سالیانه ات رفع می شود؟ نه واقعا، چون در لیگ هم که قرارداد می بندیم این که چه زمانی پول های مان واریز شود واقعا مشخص نیست و پولی که برای شرکت کردن در لیگ ها دریافت می کنیم پولی هست که تمام سال با ...
موفقیت به لطف حجاب و 3 فرزند
کار و بچه داری و خانه داری مشکل بود بالاخص که محل زندگی و کارم از اقوام و خانواده دور بود و باید یک تنه از عهده این برهه از زندگی برمی آمدم. البته همین شد که انتظار داشتم، بر سختی اداره امور فائق آمدم و دل به ادامه تحصیل دادم، در کنار فرزندان دوقلو، در سال 94 تصمیم گرفتم تحصیلاتم را ادامه دهم. یک دست کتاب و یک دست خانه داری و بچه داری طی طریق کردم و در آزمون تخصصی رشته ...
روایت فداکاری
محمدیان خودش ماجرا را این گونه روایت می کند: تصمیم گرفتم یک کاری بکنم که بچه ها اذیت نشوند. به همین خاطر هم رفتم خانه و ماشین موزنی را برداشتم تا موهایم را بزنم. اول که می خواستم موهایم را بزنم تردید داشتم که این کار درستی است یا نه؟ من 24 دانش آموز دارم که 23 نفر از آنان دوست داشتند آموزگارشان ظاهر آراسته ای داشته باشد اما ماهان هم هست و گناه دارد که اذیت شود و رنج بکشد. در همین گیر و دار بودم که یک ...
بیوگرافی روح الله زمانی از کودک کار تا بازیگری و شهرت با عکس
خورشید را می دیدم با خودم می گفتم اگر چنین چیزی هم در زیرزمین مدرسه ما بود، من حتما می رفتم و زیرزمین را می کندم؛ چون به آن نیاز داشتم و این عین واقعیت زندگی ما بچه های کار بود. به نظرت بزرگ ترین مشکل بچه های کار چیه و به چه چیزی نیاز دارند؟ بچه های کار به پول و خانه و ماشین و اینها نیاز ندارند، آنها فقط به حمایت نیاز دارند که به آرزوهایشان برسند. شما هم موردحمایت ...
زینب موسوی: زندگی روزمره ما آغشته به سیاست است
نمی بیند. وظیفه تربیت بچه افتاده گردن همه به جز پدر و مادر. که این هم کار نمی کند و جواب نمی دهد. معلوم است که جواب نمی دهد. چون چطور می شود برای چند میلیون بچه نسخه واحدی بپیچید و انتظار داشته باشید روی همه یک سان جواب مثبت بگیرید. خیلی وقت ها برای من کامنت می گذارند کاش جوری بود که بچه من هم می توانست ببیند. می گویم بچه تو اصلا نباید اینستاگرام داشته باشد! الان ...