بازیگر نون خ : چند بار تا مرز خفگی رفتم/ روناک در فصل 5 لطیف تر بود
سایر منابع:
سایر خبرها
بهترین واکنش ها به شنیدن جمله چقدر زشتی
حتی به ما بگوید که چقدر زشتی . صهبا شرافتی بازیگر نقش روناک در سریال نون خ در مصاحبه جدیدش، بحث متفاوت و تلخی را باز کرد که بسیار در فضای مجازی دیده شد. او گفت: با شنیدن آن جمله عجیب درباره ظاهرم از طرف یک دوست، خیلی دلم شکست. دوستم گفت که من خیلی زشتم . اما در این مواقع که دیگران درباره ظاهرمان نظر نامناسبی می دهند، باید چه واکنشی داشته باشیم؟ مدام با خودم می گفتم نکند من خیلی زشتم! ...
راز جنایت در اسکلت داخل باغچه
. بعد هم ارتباطم با محمود شکل گرفت و دوست شدیم.روز حادثه خواهرم تماس گرفت و گفت محمود می خواهد زنش را با چاقو بکشد. من سریع به خانه آنها رفتم. محمود عصبانی بود و چاقو در دست قصد حمله به لیلا را داشت. من هم به دفاع از او پرداختم که یکباره مرد جوان با چاقو به سمتم حمله کرد . من از آشپزخانه آنها چاقو برداشته بودم و در دفاع از خودم چند ضربه به مقتول زدم که خونین روی زمین افتاد.وقتی به خودم آمدم متوجه ...
روایت تلخ یک افغان از یک روز زندگی در ایران/ چون یک مهاجر افغانی ام باید تحقیر شوم؟
یا حقوقم به آن واریز می شود، برای دوست ایرانی ام است. هفته قبل وقتی وارد متروی ایستگاه میرزای شیرازی شدم و خواستم بلیتم را شارژ کنم، متوجه شدم تاریخ انقضای کارتم روز قبل بوده است. در این شرایط تنها چاره ای که داشتم این بود که با پول نقد بلیت تهیه کنم. فردی که آن طرف باجه بود، گفت فقط با کارت بانکی باید بلیت تهیه کنم. همان موقع مسافری در حال کارت کشیدن بود، خود کارمند مترو گفت برای ایشان هم کارت می ...
از قهرمانی کشتی تا سرقت
شده ام. ورزش را کنار گذاشتم و به کف خیابان رفتم. بعد چه شد؟ اول کارگر یک باشگاه ورزشی شدم ولی مواد پول بیشتری می خواست . برای همین به پیشنهاد دوستم فکر کردم و قبول کردم همدست او شوم. پیشنهاد دوستت چه بود؟ او پیشنهاد داد وقتی به سرقت خودرو و لوازم داخل آن می رود من همراهش بروم و به نوعی راننده اش باشم. پس سارقی؟ نه. من همدست بودم و بیشتر نقش راننده ...
گفتند سازش نه؛ گفتم بخاطر پرسپولیس حاضرم شلاق بخورم | به خاطر یک کلمه دادگاهی شدم
گپ و گفتی کردیم که در ادامه ماحصل آن را می خوانید. ابتدا در مورد شکایت مدیر باشگاه پرسپولیس از شما بپرسیم. این شکایت به کجا رسید؟ من رفتم با آقای بازپرس هم حرف زدم. ببینید شما باید به قانون و شخص احترام بگذارید. شخصی که احضار می کنید اما خودتان حضور ندارید، چقدر این کار زشت است! بازپرس دید من چقدر ناراحت بودم که اینها از من شکایت کردند و برای اولین بار در زندگی ام رفتم آنجا ...
این دختر صیغه فوری بود ! / شماره اش از 15 سالگی دست همه بود !
با یک اشتباه بزرگ هیجانی در دوران نوجوانی و هوس هایی که نام عشق را یدک می کشید، همه زندگی و آینده ام را در حالی تباه کردم که برای ادامه تحصیل از خانواده ام جدا شدم و تصمیم های نابه جا و اشتباه را تا جایی ادامه دادم که اکنون حتی بیان سرگذشتم برای عبرت دیگران نیز وحشتناک است... دختر 22 ساله که مدعی بود دیگران حق و حقوق او را تضییع کرده اند، درباره سرگذشت تاسف بار خود گفت: در خانواده ای ...
عدم صدور ویزا همچنان مشکل جدی ماست
بندی دارم و اگر بتوانم در مسابقاتی که گفتم شرکت کنم می شود گفت که موفق شدم مجوز شرکت در المپیک را برای خودم قطعی شده بدانم. البته که شرایط در مجموع سخت است و همه احتمالات را هم باید در نظر داشت اما هدف من حضور در المپیک پاریس است و دوست دارم قبل از این بازی ها نیز بار دیگر رکورد ایران را که در حال حاضر هم دست خودم است بشکنم. رکورددار دوی 100 متر ایران در پایان در پاسخ به این پرسش که ...
خصلت هایی که پل رسیدن عباس نورایی به شهادت شد
به جبهه می رفتند. خیلی دلم سوخت و با خودم گفتم این بچه ها می روند جبهه که بعضی ها چنین چیزی بنویسند. برگشتم جبهه و چند روز بعدش از رادیو صدای امام را شنیدم که در جمع خانواده شهدا می گفت تو چه می فهمی که شهید در لحظه شهادت چه می بیند، شهید نظر می کند به چهره خدا به حدی خوشحال شدم انگار می خواستم بال دراورم، احتمال دادم امام کتاب را خوانده و جواب کتاب را با این یک جمله داده. انتهای پیام/ 141 ...
درآمد 50 میلیونی با موتور دزدی
خودت را معرفی کن. میلاد 20 ساله هستم. چقدر درس خواندی؟ تا کلاس هفتم. چرا بیشتر نخواندی؟ مغزم کشش درس نداشت. بعد از ترک تحصیل رفتم سر کار تا کمک خرج خانواده باشم. من بلند پروازم و دوست دارم زود به همه چیز برسم. به خاطر همین بلند پروازی الان دستبند پلیس روی دستت است؟ حقوق کارگری خوب نبود. یک روز در قهوه خانه دوستم پیشنهاد داد موتور سرقت کنیم ...
ماجرای تحریم آب و کتک خوردن بازیگر شمر در خیابان
... اینجا با خودم کلنجار رفتم که چرا این نه از دهانم بیرون آمد. یا دیالوگ دیگری که گفتم چند بار هم مرا بکشند و زنده شوند دوباره با حسین بن علی مقابله می کنم. در این سکانس به هم ریختم و یک طوری شد که نمی توانستم این دیالوگ ها را ادا کنم. داود میرباقری متوجه این ماجرا شد و لحظاتی کار را متوقف کرد و به عوامل اعلام کرد یک چایی و آبی بخورید. بعد پیش من آمد و گفت چه شده و چرا ناراحت شدی؟ گفتم چیزی ...
عشق، مسیر پرغوغای معلمی را برایم بسیار سهل و لذت بخش کرده است
، شغل معلمی شیرین تر از عسل خواهد بود . در سال های اول تدریسم در یکی از مدارس تهران افتخار خدمت داشتم و با دانش آموزانی آشنا شدم به زلالی آب و زیبایی گل های بوستان علم. رحیمی مدیر مدرسه، رحیمی نام داشت که مدیری بسیار فعال بود و چند کلاس در پایه های مختلف هفتم، هشتم و نهم را برای تدریس ادبیات به من واگذار کرد . در اولین روز مدرسه به کلاس هفتم وارد شدم و با لبخندی حاکی از عشق به ...
سلاخی دختر به دست پدر/ دخترم بعد از طلاق می خواست مستقل زندگی کند
گفت که می خواهد تنها زندگی کند و راحت باشد. خیلی ناراحت شدم و به او گفتم باید به خانه ما برگردی اما او مقاومت کرد و در مقابلم ایستاد تا جایی که کارمان به بحث و جدل کشید و از عصبانیت به یکباره کنترلم را از دست دادم و با چاقو به جانش افتادم و چند ضربه زدم که روی زمین افتاد. خودم هم آن قدر حال بدی داشتم که بی اختیار زانوانم سست شد و روی زمین افتادم. وقتی دخترم را در آن حال دیدم، تمام بدنم ...
فرزندانم عامل انگیزه بخش برای ادامه تحصیلم بودند/ شیرینی های باسواد شدن به مراتب خیلی خیلی بیش تر از ...
را می دیدم که روی آن نوشته شده بود که ایران را مدرسه کنیم ، در خیابان هم که می رفتم می دیدم سر درب مدارس، مساجد و خیابان ها، تابلوهای سبز نهضت نصب شده، خیلی خوشحال شدم و با خودم گفتم ممکن است نهضت سوادآموزی اینجا هم تشکیل شود؟ هرچند خجالت می کشیدم که به آنجا مراجعه کنم تا این که یک روز عزمم را جزم کرده و تصمیم گرفته و از 118 شماره نهضت سمنان را گرفتم و تماس گرفتم. بعد از شنیدن چند بوق، آقای شرفیه ...
دشمن برای تسلط بر قله بازی دراز سرمایه گذاری زیادی کرد
. آقای حاج علیانی نارنجک را انداخت؛ اما نارنجک توی چاله نرفت و به سمت خودش برگشت. سریع از دهانه غار پایین پریدم و گفتم: عبدالرضا بشین! او هم زود متوجه شد و نشست. نارنجک درست لبه غار منفجر شد و دود غلیظی همه جا را پر کرد. فکر کردم شهید شده است. با خودم گفتم: خدایا! حالا چطور با این شرایط جسمانی ضعیف (تصادف کرده بودم) جنازه ی حاج علیانی رو پایین ببرم. با نا ...
رفتند در مسیر حاج قاسمی شدن
و گفت ما پل را رد کرده و در پارک هستیم. اینجا مراسم است. خواهرم نجمه گفت نه من نمی توانم بیایم. شما بروید بعد با هم هماهنگ می شویم. من از آن ها جدا شدم و رفتم. چند دقیقه بعد با فائزه تماس گرفتم. فائزه گفت شما بروید خاله! ما هنوز اینجا نشسته ایم. 20 دقیقه ای گذشت. ناگهان صدای وحشتناکی به گوش مان رسید. زمین زیر پایمان تکان خورد. مردم این طرف و آن طرف می دویدند. برخی زخمی شده بودند. هر چه ...
هیچ عکسی نادیده نمی ماند
چند رویکرد همراه است. یکی از رویکرد ها جنبه اقتصادی دارد و با عنوان طلای کثیف از آن یاد می کنند. برخورد عمومی هم معمولا ناخوشایند است، اما رویکرد اصلی این نمایشگاه نگاه متفاوت و زیبایی شناسانه به آشغال است. آیا نگاه شما در ادامه همین رویکرد ها بوده است؟ می خواستید روی مخاطب چه تاثیری بگذارید؟ این نمایشگاه هم در ادامه همان نگاه همیشگی خودم بوده است که به دنبال فرم و نگاه زیبایی شناسانه ...
حتما باید ظرف آب مان کریستال باشد؟!
درباره این سیروسلوک عارفانه، درباره این انتخاب معنوی و زندگی اش می نویسد: از اینکه آمریکا را ترک گفتم، از اینکه دنیای لذات و راحت طلبی را پشت سر گذاشتم، از اینکه دنیای علم را فراموش کردم، از اینکه از همه زیبایی ها و خاطره زن عزیز و فرزندان دلبندم گذشته ام، متأسف نیستم... از آن دنیای مادی و راحت طلبی گذشتم و به دنیای درد، محرومیت، رنج، شکست، اتهام، فقر و تنهایی قدم گذاشتم. با محرومیت همنشین شدم. با ...
شمسایی: وزیر ورزش نشان داد کنار هم بودن یعنی قهرمانی
قهرمان شدم و امسال به عنوان سرمربی این جام را گرفتم. حس بازی مقابل تماشاگر را دوست دارم. در بازی فینال 15 هزار نفر در ورزشگاه بودند که این مساله را دوست دارم و بچه های تیم هم خوب کار کردند. سرمربی تیم ملی فوتسال در مورد ادامه همکاری خود توضیح داد: باید با فدراسیون صحبت کنیم. قبل از عید با من در خصوص قرارداد صحبت کردند. گفتم اگر قهرمان شدیم خیلی شیک درباره قرارداد صحبت می کنم. در غیر این ...
درخواست پدرزن برای قصاص دامادش
همسرم گفت دوباره به سفر برویم که من مخالفت کردم و گفتم خسته هستم و دیگر نمی خواهم جایی بروم. سر همین موضوع بحث مان شد. من داشتم سالاد درست می کردم که عصبانی شدم و می خواستم با همان چاقویی که دستم بود خودم را بزنم اما مریم جلوی من را گرفت و چاقو ناخواسته به او خورد بعد هم از شدت عصبانیت دو ضربه دیگر هم زدم و از خانه خارج شدم. 20 روز از ماجرا گذشته بود و عذاب وجدان رهایم نمی کرد به همین خاطر تصمیم ...
مدیری بازیگرانش را بدعادت می کند
سکانس من را از فیلم بیرون بیاورد. در این موارد خیلی حرفه ای کار می کند. الان هم که سر سریال با او هستید. بله. سریال گردن زنی که یک داستان خیلی عجیب وغریب و معمایی دارد، با حرکت های فراوان. به نظرم کارگردانی این کار خیلی سخت است؛ ولی سامان از پس آن برآمده است. من که خیلی از بودن در این سریال خوشحالم. برای نخستین بار نقشی دارم که کمی شبیه خودم است. مکث من از اول هم ...
وام بسیج سازندگی مرا به درآمد رساند
نمایش می گذاشتند و از تجربیات همدیگر می گفتند. زمانی تصریح کرد: بعد از پایان مراسم با دوستم گپ و گفتی دوستانه داشتیم و از علاقه ام برای راه اندازی کار در خانه گفتم. این کارآفرین با اشاره به اینکه به کلاس های خیاطی و طراحی دوستم به صورت افتخاری دعوت شدم، گفت: 6 ماه دوره دیدم و بعد از آن دوستم به من طرح می داد و من کار برش و دوخت را در خانه انجام می دادم. وی ادامه داد ...
فروشنده بودم که با آرمان آشنا شدم! / وقتی زنش شدم مرا به آغوش هیولا انداخت
مقطع راهنمایی ترک تحصیل کردم. با آن که در سن نوجوانی قرار داشتم و در رویاها و آرزوهای خودم به سر می بردم راهی بازار کار شدم تا حداقل مخارج خودم را تامین کنم. این گونه بود که در یک لباس فروشی در اطراف میدان 17 شهریور مشهد، کاری پیدا کردم و به عنوان فروشنده مشغول کار شدم. هنوز دو ماه بیشتر از آغاز به کارم نمی گذشت که با آرمان آشنا شدم . وقتی دیدم پسری نسبت به من مهر می ورزد و ...
ماجرای مردی که همسرش را خفه کرد
ام را در حالت ضبط صوت گذاشتم تا تمام صدا های خانه را ضبط کند. آنجا بود که دنیا روی سرم خراب شد و فهمیدم همسرم با برادر بزرگ ترم ارتباط نامشروع دارند. بعد با خودم گفتم رحمان بمیری برایت بهتر است. موضوع را اول به پدرم گفتم و یک سی دی و فلش مموری هم از آن فایل دستش سپردم. بعد هم موضوع را با برادرهمسرم و پدرش در میان گذاشتم که پدرزنم گفت خانه تان را بیاورید مشهد. بعد از مدتی به مشهد آمدیم و در مهدی ...
راز جدایی بهاره رهنما از حاجی برملا شد / همه در شوک ! + عکس و بیوگرافی
پر بود از “از دست دادن های سخت” :عاطفی، مالی، کاری و ... اما به حسب تربیت مادری سخت کوش و پدری مهربان باز هم یا علی گفتم و بلند شدم و با تکیه به خدای بقول مادرم خوبی ها و با باور اینکه پدر هنوز هم مرا میبیند و بعشق مادر بودنم، دست بر زانوی خودم برای ادامه زندگی بلند شده ام! و با همه وجودم “طلب خیر” برای همه دوستان و حتی قضاوتگرانم دارم. زندگی خصوصی بهاره رهنما ...
رفیعی: بابت این اتفاق عذرخواهی می کنم/ امیدوارم این اشتباه را از ذهن هواداران پرسپولیس پاک کنم
داشته باشیم. می توانستیم به گل های دوم و سوم هم برسیم که متاسفانه نشد. در نیمه دوم در یک صحنه که برای من کمتر پیش آمده، اشتباهی کردم و سعی کردم خودم را نگهدارم ولی خب برخورد داشتم . او در مورد داوری گفت: درمورد کارت ها فقط می توانم به نظر آقای بنیادی فر احترام بگذارم. نکته ای که برایم مهم است این است که اول از رفقا و کادرفنی مان که می دانم در آن چند دقیقه تحت فشار رفتند، عذرخواهی می کنم ...
بیماری سید اسماعیل نصرالهی چه بود
به گزارش خبرنگار آموزش ایونا به نقل از روزنامه خراسان: چند روز بعد از جشن تولد 18 سالگی اش، خبر موفقیت خیره کننده اش در آزمون سراسری مثل توپ صدا کرد. سیداسماعیل نصرالهی هرچند با کم توانی شدید جسمی و حرکتی دست و پنجه نرم می کرد، اما کاری کرد کارستان و رتبه 25 کنکور سراسری رشته علوم انسانی را کسب کرد. اتفاقی که شاید باورش سخت باشد، آن هم توسط دانش آموزی که کارهای شخصی خودش را نمی تواند به تنهایی ...
گزارش میدانی اعتماد از اکران فیلم مست عشق
جمعیت نشسته است. از مسوول سالن تشکر کردم و از سالن خارج شدم. به گیشه مراجعه کردم و از متصدی فروش بلیت، درباره استقبال مخاطبان پرسیدم او گفت تا الان فیلم مست عشق پرفروش شده و مردم از آن استقبال می کنند. 13 اردیبهشت، پردیس سینمایی کوروش ساعت 2 روز پنجشنبه به پردیس سینمایی کوروش رفتم، نگاهی به سانس های فیلم ها انداختم، مست عشق هر یک ساعت و نیم، سانس داشت، با جوان هایی که برای خرید ...
تا پای جان برای دختر ایران
و تا الان ادامه داده ام. از ماجرای یسنا در فضای مجازی باخبر شدم. کسی به من نگفت برو، خودم تصمیم گرفتم بروم و تلاشی برای یافتن این بچه کنم. در واقع چهارشنبه ظهر در یک پیج دیدم که روحانی اهل ترکمن صحرا اعلام کرده هنوز یسنا پیدا نشده است و از مردم کمک خواسته بود. همان لحظه با خودم گفتم حالا که لوازم و امکاناتش را دارم، چرا نروم. وسایلم را برداشتم و راهی محل شدم. پایان یک ماموریت شیرین ...