پاسخ به خیانت احتمالی همسر با چاقوی خشم
سایر منابع:
سایر خبرها
مواجهه همسر مدافع حرم با تکه های جگر شوهر! + عکس
و روزهای قبل که به ملاقات محمدآقا می رفتیم، به آن خانم که پدرشان بستری بود و مدام گریه می کرد، دلداری می دادم. ساعت ملاقات که دوستان حاج محمد می آمدند، ما از اتاق بیرون می آمدیم که اتاق خیلی شلوغ نباشد. یکی دو روز من پیش آن خانم که مدام گریه می کرد می رفتم تا آرامَش کنم. می گفتم که همه چیز را به خدا بسپار و برایش دعا کن. خیلی جالب بود که آن خانم آن روز آمده بود پیش من و گریه نمی کرد و می خواست من ...
فرمان زندگی را دست گرفتم / روایتی از یک مادر تاکسیران
سپرده بودم اگر کسی جایی می خواست برود و ماشین می خواهد به من بگوید. از هر جا کسی ماشین می خواست می رفتم و بعضاً تا ساعت 12 شب کار می کردم. توانستم تمام مبلغ ماشین را به مادر و خواهرم برگردانم. پیشنهاد کارمند شدن در یکی از دانشگاه ها را هم مدتی پذیرفتم. حقوقم خوب بود. کارم خوب بود. اما بعد از یکی دو ماه با خودم گفتم شاید اینکه خانه بمانم و زندگی ام را حفظ کنم برایم بهتر باشد. شاید حضور من ...
رفقای استقلالی خوبی دارم اما عاشق فوتبال علی کریمی هستم
دیگر برای این بازی انتخاب شده از شدت ناراحتی تا مرز سکته رفتم. جریان دیدار شما با محمود فکری، سرمربی وقت استقلال قبل از دیدار دربی 94 چه بود؟ چند روز قبل از بازی دربی محمود فکری برای تماشای دیدار پیشکسوتان استقلال به محل مسابقه می رفت که او را در اتوبان آزادگان دیدم و از آنجا که رنگ ماشین او خاص و تابلوست زمانی که داشتم از کنار او رد می شدم، همدیگر را دیدیم و شناختیم و بعد از ...
قتل مرد فلج توسط پرستار زن خانگی/ قاتل:او به من تجاوز کرد!
کیفرخواست از سوی نماینده دادستان با اتهام تسبیب [سبب سازی]در قتل عمد، متهم برای دفاع از خودش به جایگاه رفت و با طرح ادعای تازه ای گفت: من اتهام قتل عمد را قبول ندارم و تنها می خواستم او را مسموم کنم چرا که 3 روز قبل از فوت، سجاد به من تعرض کرده بود. سجاد مدام بددهنی می کرد و به من می گفت که از همسرت جدا شو و با من ازدواج کن. من هم به خاطر اینکه به آن کار نیاز داشتم و از او عصبانی بودم، 3 قرص را پودر کردم ...
سرنوشت شوم زن جوان/ شهلا او را به خانه فساد کشاند!
مدتی قبل زن جوانی با مراجعه به پلیس در حالی که از همسر سابقش به اتهام آدم ربایی شکایت می کرد، گفت: من دو بار ازدواج کردم اما هر دوبار هم مجبور به طلاق شدم. او ادامه داد:بار اول خیلی کم سن و سال بودم که ازدواج کردم و خیلی زود هم طلاق گرفتم. مدتی بعد به خاطر اینکه شرایط زندگی در خانه پدرم مناسب نبود تصمیم گرفتم دوباره ازدواج کنم. این بار به عقد یکی از اقوام درآمدم فکر می کردم او می تواند ...
نقشه های پلید پسردانشجو برای دختر جوان/ تجاوز وحشیانه در هتل آپارتمان!
...! او با زور و تهدید نه تنها به خواسته شومش رسید بلکه از صحنه های آزار شیطانی هم فیلم گرفت و سپس قرصی را به من خوراند که بعد از آن چیزی نفهمیدم! وقتی از خواب سنگین بیدار شدم درون اتاق تنها بودم و از کوروش هم خبری نبود! اضطراب و نگرانی دیوانه ام می کرد و وضعیت روحی بدی داشتم . اشک ریزان به خانه رفتم اما از این ماجرا به کسی چیزی نگفتم! تا این که چند روز بعد هنگامی که در گروه همکلاسی ...
روشی عجیب برای پرداخت نکردن مهریه
با مواد مخدر با تیزهوشی و بررسی محل جاسازی مواد مخدر متوجه شدند که من نقشی در این باره ندارم و احتمالا قربانی کینه یا اختلاف بین دیگران شده ام. همسرم نیز با سوء استفاده از مخمصه ای که در آن گرفتار شده بودم مرا طلاق داد و حضانت دخترم را گرفت. بعد از این ماجرا زندگی ام از هم پاشید درحالی که خودم می دانستم هیچ کار خلافی انجام نداده ام. هنوز جلسات دادگاه برگزار نشده بود و ماموران ستاد ...
سفر مخفیانه به نجف برای ادامه تحصیل
می کرد و به درس خارج یکی از مراجع بزرگ می رفت ! روزی به او گفتم : چرا شما به ایران نمی روید تا خدمتی بکنید، لااقل می توانید برای مردم یک روستا مسئله بگویید، تا کی می خواهید درس بخوانید؟! او در پاسخ گفت : من علم را فی نفسه دوست دارم و اما مسئله گفتن برای مردم ، هرکس سؤالی دارد بیاید در خانه ام بپرسد! البته پس از حدود دو ماه او عذر مرا خواست ، و من به حجره آقای متقی که در طبقه فوقانی آن مدرسه بود، منتقل شدم . ...
من به مهمانی جنجالی پرسپولیسی ها نرفتم/ به من گفتند کی این همه پول به تو داده است!
راه آهن قرارداد ببندم ولی به امیدهای پرسپولیس رفتم. چند بازی گذشت و یک بازی آقای پروین به شیرودی آمدند و بازی را دیدند و به چند نفر گفتند به تمرین بزرگسالان بیایید. من چند جلسه با بزرگسالان تمرین کردم و گفتند با من قرارداد ببندند. در مشهد یک بازی داشتیم و رضا عنایتی روبه روی ما بود. بعد از بازی آقای پروین گفتند خدمت این بازیکن را بخرید و قراردادش را با بزرگسال ببندید. رفتیم و قرارداد جدید بستیم و ...
طلاق به خاطر عطر قلابی!
. حتی چند بار خود طا ها به من گفت اگر تا این اندازه آن را دوست داری برو و عطر را بخر. ولی باز منصرف می شدم. چون باید پول زیادی می پرداختیم. چند شب قبل طا ها به خانه آمد و یک هدیه به من داد. وقتی کادو را باز کردم شوکه شدم، او عطر گران قیمت و مورد علاقه ام را برایم خریده بود. از خوشحالی نمی دانستم باید چه بگویم. تا چند روز دلم نمی آمد از آن استفاده کنم. چند شب قبل به یک مهمانی ...
عکس کژدم حیله گر در مشهد! / 7 بیوه زن در دام سیاه مرد تبریزی
ری مانند اجاره دهندگان سوئیت ها را نیز به کار گرفتند. چند روز بعد زنگ یک تلفن محرمانه، کارآگاهان اداره عملیات ویژه پلیس آگاهی را به تکاپو انداخت و آن ها بلافاصله سلاح های سازمانی را برداشتند و با خودروهای پوششی به طرف مرکز شهر حرکت کردند در جایی که متهم سوئیتی را در آن با مشخصات سجلی جعلی اجاره کرده بود. کارآگاهان با رعایت اصل غافلگیری و با دستور قاضی کیانی (بازپرس پرونده) وارد عملیات شدن ...
آیدا و دیده ی بهنگامِ حیرت
شیمی خوانده بودم و روی سکوهای نفتی در دریا کار می کردم. دو هفته آن جا دو هفته این جا؛ لابه لای لوله های نفت و زیر صدای گوشخراشِ مشعلی که گاز می سوزاند، بهترین جا بود که متن های نمایشی را با صدای بلند فریاد زد و نگران مزاحمت صدا برای کسی نبود. هرچند همکاران که از دور مرا لابلای لوله ها می دیدند فکر می کردند با خودم حرف می زنم و قاط زده ام! آن سال ها شعرهای شاملو، شب و روز وِرد زبانم بود. شاگرد زنده ...
افشاگری مجری زن مشهور در مورد ارتباطش با رونالدو
.... او در این ویدیوی کوتاه در مورد رابطه اش با کریس می گوید: من میزبان مراسم کریستیانو رونالدو برای عطر جدیدش بودم. سپس در مهمانی با هم آشنا شدیم و کریستیانو من را به خانه اش دعوت کرد. من به او گفتم نه، به هیچ وجه، زیرا باید روز بعد کار کنم. اکمن سپس گفت: دوستم که با من بود گفت: الی تو نباید نه بگویی، خواهش می کنم. بعد من پذیرفتم و به کریستیانو گفتم باید برایم راننده بگیری تا ...
جگرگوشه کشی
کرد و اعصابم را به هم می ریخت. یک روز با او درگیر شدم و لگدی را به سمت پسر چهار ساله ام پرتاب کردم که او با دیوار برخورد کرد. چند دقیقه بعد وقتی سراغش رفتم متوجه شدم او هم جانش را از دست داده است. برای دفن پسرم از دوستم سعید کمک گرفتم و با هم جسد پسرم را کنار جسد خواهرش دفن کردیم. با این اعترافات هولناک تیمی از کارآگاهان به همراه متهم به مشهد رفته و توانستند بعد از جست وجو جسد دو کودک را از زیر ...
افشای جعل وصیت شاه در خاطرات زاهدی
مجبور شدم تهدید کنم، هم به ایشان گفتم هم به ولیعهد گفتم مبادا این حرف ها را گوش کنید چون این بعد از لحاظ تاریخی اشکال بزرگی خواهد بود. چنانکه زاهدی روایت کرده، او در نهایت موفق شده که نظر فرح و رضا پهلوی را برای انصراف از اعلام متن تهیه شده به عنوان وصیت نامه شاه جلب کند: بعد قرار بر این شد که بعد از یک روز و در روز تقریبا چهل و... ساعت صحبت کردن و من دیگر گفتم اصلا من توی این چیز شرکت ...
خدا مرادی: پاسپورتم در باشگاه استقلال گم شد
به ترکیه بروم. باشگاه استقلال کاری کرد که از آنجا رانده و از اینجا مانده شوم و خودم اختصاصی با برنامه ای که آقای رحیم پور مربی بدنساز هوادار داده؛ تمرینات را پیگیری می کنم. وی در خصوص گلی که فصل پیش به پرسپولیس زد و همه او را با این گل در خاطر دارند عنوان کرد: آخرین سال امید ها در پایه بود. بازی خیلی مهمی بین استقلال و پرسپولیس بود و دوست داشتم آن حس را داشته باشم که در دربی گل بزنم و این م ...
راز سرقت عتیقه های میلیاردی از مخزن میراث فرهنگی همدان
میراث فرهنگی فیلم مستند می ساختم اما پولش را ندادند. من حتی طلاهای همسرم را برای این کار فروختم اما پولی را که خرج کرده بودم به من ندادند. 300 میلیون تومان در سال 94 از آنها طلب داشتم آخر سر هم گفتند چون کارمند اینجا هستی پول به تو نمی دهیم. همکار من امین اموال بود و در موزه کار می کرد. البته جایی که من به آن دستبرد زدم، مخزن میراث فرهنگی بود. خودم نگهبان موزه بودم که یک روز برای سرکشی به اتاقی ...
حمله کُوِه
سریع خودم را رساندم دم اتاق سلطان. سلطان با دست راست، نی رنگارنگ و مهره دوزی شده و با دست چپ هم، کمر خمره تمپه قلیون را مثل نگار نازنینی محکم گرفته بود و با صدای دلنواز قرقرش غرق در افکار و خیالاتش بود. کمی این پا و آن پا کردم، ولی بالاخره دل را به دریا زدم و گفتم: بوا: مار مار ؛ و همزمان آماده فرار بودم که مبادا سر قلیون وا تش سیم بیا ! آخه سلطان محمود معتقد بود بچه را باید به دل عزیز و به چشم ...
از قتل تا تجاوز؛ دام سیاه خواستگاران قلابی برای دختران
وقتی صداقت مرا دید اعتراضی نکرد. در نهایت هم او را به خاطر بدهی اش به قتل رساندم. چون اقامت قانونی ندارم نمی توانستم حساب بانکی داشته باشم. به همین دلیل هرچه درآمد داشتم به حساب مونا واریز می کردم. در مدت هفت ماهی که با مونا ارتباط داشتم، حدود 100 میلیون تومان به او داده بودم، اما او حاضر نمی شد پولم را پس بدهد تا اینکه روز حادثه به من گفت هیچ پولی به او نداده ام و با شنیدن این حرف عصبانی شدم و با ...
از دوستی تا تجاوز به مرد جوان | دوستم به من تجاوز کرد، او را کشتم
آبرویم را می برد. من هم برای دفاع از خودم میله ای را که روی زمین بود برداشتم و 6 ضربه به سر او زدم. وقتی امین روی زمین افتاد بلافاصله وسایلم را جمع کردم و فرار کردم. نمی دانستم کجا بروم. می خواستم به شهرستان برگردم، اما خجالت می کشیدم واقعیت را به خانواده ام بگویم. به همین خاطر ترسیدم و به شهرستان نرفتم. به پارکی در همان حوالی رفته بودم که از سوی ماموران پلیس بازداشت شدم. باور کنید من ...
نقشه ای حرفه ای برای سرقت دو کیلو طلا طراحی کردم
تعقیب پلیس یکی از شهرستان های جنوب کشور هستی؟ بله، به دلیل درگیری، اسمم در لیست پلیس آن شهرستان قرار گرفت. وقتی دیدم پلیس دنبالم است، با خودم گفتم ماندن در اینجا فایده ای ندارد. هر جا می رفتم از سایه خودم هم می ترسیدم، چون دیر یا زود توسط پلیس شناسایی و دستگیر می شدم. به همین دلیل راهی تهران شدم، هم شهر بزرگ تر است و هم این که مردم همدیگر را نمی شناسند. از کنارشان هم رد شوی آن قدر در دغدغه ...
جزییات سرقت مسلحانه طلافروشی غرب تهران / دستگیری سارقان مسلح قبل از سرقت در قم + فیلم
زدم اما او مرا شناخت و شروع به داد و فریاد کرد و از مردم کمک خواست. مرد طلافروش چطور تو را شناخت؟ مدتی قبل با او طرح دوستی ریختم و معامله ای هم انجام دادم. در این معامله بود که متوجه شدم دو برادر وضع مالی خوبی دارند و می توان از آنها پول خوبی به دست آورد. همین مسأله باعث شد تا نقشه سرقت به ذهنم خطور کند. اگر شگردم می گرفت، می توانستم دو کیلو طلا سرقت کنم و باقی اش را خودتان ...
جزئیات نحوه دزدی از مخزن اشیاء تاریخی همدان
این نگهبان 40 ساله که صبح چهارشنبه از سوی پلیس آگاهی تهران در پارک مهدیه در حوالی میدان آزادی دستگیر شد در خصوص نحوه سرقت هایی که از انبار سازمان میراث فرهنگی انجام داده بود می گوید: همکار من امین اموال بود و در موزه کار می کرد. البته جایی که من به آن دستبرد زدم، مخزن میراث فرهنگی بود. خودم نگهبان بودم که یک روز برای سرکشی به اتاقی رفتم که عتیقه ها در آن نگهداری می شد. همکارم که عنوان امین اموال ...
چادر سیاهم کفنت شد، حلالم کن!
بودم که یوسفم رفت و چشمم به در ماند؛ میدانی یک روز بیدار شوی و بچه ات مثل هر روز خانه نباشد یعنی چه؟ دوستانش خبر آوردند آنقدر که مغز ریاضی ست شده مسئول قبضه 106 لشکر عاشورا؛ اسم عاشورا که آمد ناخودآگاه چندبار یا حسین گفتم و سپردمش به خودش. او آن سر ایران و من این سرش؛ بین من و یوسف چند هزار کیلومتر فاصله افتاد، آنقدر فاصله که حتی وقتی زخمی شد هم نخواست من بدانم و به زحمت بیفتم! دلیر بود هان؛ فکر ...
بلایی که سر دختر 17 ساله به خاطر اعتیاد آمد ؛ به هر پیشنهاد رابطه ای تن می دادم
شفای مشهد گفت: بعد از آن که پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند من و برادر بزرگ ترم نزد مادرم ماندیم چرا که آن زمان من دختری خردسال بودم و نمی توانستم دوری مادرم را تحمل کنم . آن روزها من هم مانند بسیاری از فرزندان طلاق از این که پدری بالای سرم نبود خیلی خجالت می کشیدم معنای مهر پدری برای من به دیدارهای چند ساعته آخر هفته آن هم دیدار در کلانتری خلاصه می شد. انگار پدرم می خواست با خرید ...
اظهارات عجیب نگهبانی که سارق موزه شد
بود و وقتی به تهران آمده که آنها را بفروشد دستگیر شده بود. مرد جوان معتاد به شیشه و گل است و در گفت وگو با همشهری حرف های عجیبی می زند. می گوید لیسانس مکانیک دارد و مستند ساز است و برای فروش عتیقه های سرقتی مشتری اروپایی داشته است. چطور یک نگهبان توانست از موزه سرقت کند؟ موزه ای که من به آن دستبرد زدم، مخزن میراث فرهنگی بود. خودم نگهبان بودم و یک روز برای سرکشی به اتاقی رفتم که ...
یک اتفاق مرا از فوتبال دور کرد
مراتب به طور کامل رعایت می شد؟ بله، من هم جزو بازیکنانی بودم که این سلسله مراتب را رعایت کردم. بعد از بازی در محلات و حضور در مسابقات آموزشگاه ها به تیم برق تهران رفتم که نزدیک خانه مان و پشت میدان ژاله بود. وقتی در مسابقات آموزشگاه ها بازی می کردم آقای محسن حاج نصرالله، مربی وقت برق تهران و ناصر ابراهیمی مرا دیدند و به باشگاه برق دعوت کردند. فوتبال باشگاهی من از همانجا شروع شد و 4سال برای این ...
این ها به من می گویند مجاهد هستی؟!
...، متوجه شدم جوانی ژولیده با لباس نظامی خاک آلود به سمتم آمد. اسلحه کلاشم را جا گذاشته بودم؛ به سرعت دستم را به طرف کمرم بردم و کلتم را بیرون آوردم و مقابلش گرفتم و گفتم: تو کی هستی؟ ، به زبان لری گفت: این ها به من می گویند مجاهدی؟! ، اسلحه را زیر شقیقه اش گذاشتم و با تحکم گفتم: بیا ببینم چه کاره ای؟ از کجا آمده ای؟ اهل کجایی؟ ، گفت: از بچه های بسیجی لشکر 57 ابوالفضل (ع) هستم. این ها به من می ...
اجاره آدم ربا برای اخاذی از مرد تاجر
اینکه صبح روز حادثه سوار بر خودروی مدل بالایم از خانه خارج شدم تا به محل کارم بروم. در حال عبور از خیابان بودم که ناگهان یک خودروی 206 با سه سرنشین جلوی خودروام پیچید و با ماشین من تصادف کرد. از طرز حرکت راننده خودروی 206 و نحوه برخوردی که با ماشینم داشت، متوجه شدم که تصادف ساختگی است. تصور کردم شاید قصد اخاذی دارند به همین دلیل از ماشین پیاده نشده و وقتی یکی از سرنشینان از من ...