روایت ماموریت دوفروندی اف پنج هایی که از سلیمانیه برنگشتند
سایر منابع:
سایر خبرها
روحیه خدمت به مردم را با ترویج فرهنگ بسیج تقویت کنیم
مردم با سلایق و طیف های مختلف عضو سازمان بزرگ بسیج هستند. وی افزود: برای تقویت روحیه خدمتگزاری در بدنه ادارات، به شدت به ترویج و نهادینه شدن فرهنگ بسیج نیاز داریم چرا که کارمندانی که به آن فرهنگ ناب و اصیل باور دارند، در مواجهه با سوال ها و رفت و آمدهای ارباب رجوع، کم حوصله نمی شوند و حتی در صورت محدودیت قانونی برای انجام درخواست ارباب رجوع، او را با گشاده رویی قانع می کنند. مسئو ...
واقعا این خانم بازیگر معروف مادر فردین است+ عکس
دیگر ترسیدم تئاتر بروم. پرونده های ما هم همان جا سوخت و ما هم از یادها رفتیم. بعد چه شد که دوباره پیشنهاد کار به شما دادند؟ خودم رفتم. آدم باید خودش را وفق بدهد. رفتم، دوباره من را شناختند و باز مشغول شدم. این که می گویید بعد از جنگ است؟ بله. حدود سال 68 بود. آن زمان چقدر می گرفتید؟ 150 تومان فکر کنم. پس هنوز هم درآمدتان ...
نقشه عجیب دختر 15ساله برای اخاذی از پدر
گفت دخترش را گروگان گرفته اند. وی که مضطرب و پریشان بود، گفت: 24ساعت بعد از ناپدید شدن دخترم، پیامکی به دستم رسید با این مضمون که دخترتان گروگان ماست و اگر می خواهید او را زنده ببینید باید یک میلیارد تومان پول تهیه کنید. این مرد ادامه داد: دقایقی بعد نیز فردی ناشناس با موبایل دخترم به من زنگ زد و گفت ملینا را در پارک با تهدید چاقو ربوده و در اتاق متروکه ای زندانی اش کرده است ...
چنگیز حبیبیان: آلبوم همسفر یک میلیون نسخه فروش رفت / با بوکس کاپیتان فوتبال شدم + فیلم
اضافه کنید. اهل فوتبال هستید؟ فوتبال را دوست دارم. زمانی هم فوتبال بازی می کردم. آن زمان هم زمان بوکس هم می رفتم. وقتی در تیم فوتبال بودم، گفتم من باید کاپیتان باشم، گفتند که تو تازه آمده ای چرا باید کاپیتان باشی! از اهرم زور استفاده کردم و بالاخره کاپیتان شدم. همان فصل ما خیلی باخت داشتیم. اواخر فصل بچه ها همه جمع شدند و گفتند که ما می خواهیم شما بروید. گفتم چه کسی طرح موضوع ...
مالدینی: وقتی بایرون مورنو در بازی با کره جنوبی حاضر به دست دادن با ما نشد، فهمیدیم یک جای کار می لنگد
بدهیم اما آنها این پیشنهاد را رد کردند. همان جا متوجه شدیم که یک جای کار می لنگد! تک باشگاهی ماندن امروزه پیدا کردن کسی که کارش را با یک باشگاه شروع کند و به پایان برساند، سخت است اما در دوران من رفتن به خارج واقعاً مد نبود و من به اندازه کافی خوش شانس بودم که رئیسی چون سیلویو برلوسکونی داشتم که اهدافی مشابه من داشت. من زندگی با چندین نسل مختلف از بازیکنان را تجربه کردم. می توانم بگویم که ...
در سال های اخیر شاهد جهش قابل توجهی در صنعت قهوه بودیم
سابقه ام باید بگویم بنده ورزشکار بودم و چندین سال در رشته جودو کار کردم. اردوهای مختلفی از جمله به کشور ترکیه رفتم. حدودا شانزده سال پیش با قهوه آشنا شدم. یک شب قهوهای خوردم که به شکلی باورنکردنی به من انرژی داد و در ذهن من ماندگار شد. این آغازی بود تا وارد این حرفه شوم و سعی کنم بهترین قهوه را در اختیار مردم قرار دهم. در ابتدا علاقمند شدم ببینیم اصلا چگونه قهوه به عمل میآید؟ دانهاش را پیدا کردم و ...
گفتگو با رزمنده ای بسیجی کم سن سال اهل باغملک که 2بار در جبهه جانباز شدند
فراغت چه کار می کردین؟ قبل از اعزام به جبهه دانش آموز بودم و بعد هم به عنوان بسیجی رزمنده به جبهه رفتم و در سال 65 عضو رسمی سپاه شدم اوقات فراغت بیشتر به کارهای کشاورزی و کمک خانواده بودم صحبت شما با کسانی که در آن زمان نبودند چی هست؟ کسانی که در زمان جنگ نبودن و شرایط حضور در جبهه را نداشتند سعی کنند ادامه دهنده راه شهیدان و رزمندگان باشند و با حضور در کارهای فرهنگی و مذهبی قدردان ...
ماجرای دعوای جنجالی دو کشتی گیر ایرانی؛ هر جا نشست ادعای عجیبی در خصوص من و همشهریانم کرد
به گزارش همشهری آنلاین محمد علی تبار درباره رقابت جنجالی با مهدی هاشمی در جریان مبارزه سنگین وزن میان دو تیم بانک شهر و دانشگاه آزاد در بابل، اظهار کرد: من و آقا مهدی سال گذشته در انتخابی جام تختی کشتی گرفتیم که من برنده مبارزه شدم اما پس از آن به علت یکسری دخالت ها، من را بازنده اعلام کردند. وی افزود: بعد از آن در کشتی محلی با هم مبارزه کردیم که من در 15 یا 20 ثانیه او را زمین زدم ...
دختر 20 ساله در دام شیطانی یک شرور سابقه داری که او را وادار به رفتارهای شرم آوری می کرد
همین مهمانی ها با یونس آشنا شدم. رفتارهای او به نظرم جذاب و مردانه بود. خیلی زود عاشق تیپ و قیافه یونس شدم و در یکی از همین شب نشینی ها به خلوتگاه شیطانی او رفتم و در 18 سالگی اولین رفتارهای غیراخلاقی را تجربه کردم ولی او بعد از مدتی که به راحتی از من سوءاستفاده کرد، ناگهان غیب شد و تلاش های من برای یافتنش بی فایده بود. بعد فهمیدم که حتی او نام واقعی خودش را نیز از من پنهان کرده بود و همه این چرب ...
نمی گذارم اعتیاد بر من پیروز شود
خودت را معرفی کن. ساره، 34ساله هستم. اعتیاد داری؟ بله. شیشه مصرف می کنم. اما به قیافه ات نمی خورد. همیشه پولش را داشتم و به اندازه مصرف می کردم. نمی گذاشتم مواد بر من پیروز شود و چهره زیبایم را بگیرد. هفته ای دو سوت شیشه می زنم. سابقه داری؟ بله. دو بار به جرم سرقت و جیب بری دستگیر شدم. چه شد که به اینجا رسیدی؟ همه چیز بعد ...
بیوگرافی کاظم سیاحی از تئاتر تا صداپیشگی و بازیگری با عکس
. شما بیا. گفتم اوکی، من می آیم... رفتیم سه چهار روز سر کار. معمولاً این طوری است که عروسک های جدید دیرتر اضافه می شوند. من می رفتم سر کار و بچه ها می گرفتند، کار می کردند و من هنوز نمی دانستم آیا قرار صدای جیگر را من بگویم- جیگر که اصلاً اسم نداشت آن موقع-. جیگری وجود نداشت. ولی عروسکش آمده بود... بله، عروسکش آمده بود. فکر می کنم بعد از یک هفته بود که گفتند کاظم بیا بشین، عروسک ...
بعد از این فیلم مدت ها دچار افسردگی شدم | این فیلم برای کسانی که تجربه عشق دارند ساخته شده است
.... سکانس هایی را اصلا طراحی می کردند. در نهایت از آن رمان چقدر در فیلم باقی ماند؟ فقط این که دختری عشقش ترکش می کند و او کنج عزلت را انتخاب می کند. من به آقای گلمکانی گفتم اگر بخواهیم برای ساخت فیلم همانطور که در قصه هست، به قبرس برویم، اصلا از نظر مالی امکان پذیر نیست. چون من سال ها در دفاتر تهیه کنندگان مشاور فیلمنامه بودم و می دانستم هیچ تهیه کننده ای چنین هزینه ای نمی کند ...
گفت وگو با جانباز "مهدی بساوند" (بخش دوم) جانبازی که گذشتن از زیبایی ها و زشتی های دنیا را خوب بلد است
.... فاش نیوز: باتوجه به اینکه مجروحیت شما پس از دوران جنگ تحمیلی رقم خورده، قطعا جانبازی برای شما غیرقابل پیش بینی بوده، درسته؟ - بله، همینطورهست. معمولا سربازها با هم شوخی می کردند و داخل پوتین های همدیگر آب می ریختند که موقع راه رفتن "شلپ شلپ" صدا می داد و اذیت می شدیم. یک شب قبل از این اتفاق توی پادگان تابستان هوا گرم بود و با بچه ها زیاد آب پاشی می کردیم. یک سرباز ...
روایت زندگی 3 زنی که در خانه تعرض ، آزار و خشونت دیدند
بیمارستان به او گفتند؛ نیاز به همراه دارم هم نیامد. تمام بدنم سیاه و کبود شده بود، یک روز و یک شب را هم در بیمارستان گذراندم و از آنجا من را به بهزیستی ارجاع دادند و 40 روز در آنجا بودم. بعد به خانه امن معرفی شدم. دو سال به او فرصت دادم اما حتی در جلسه های مشاوره هم فحاشی می کرد. یک بار در موسسه و در مقابل مددکارها من را کتک زد که بابت آن هم در دادگاه پرونده ای دارم. تا همین حالا در تمام دادگاه ...
روزی که فهمیدم ناخواسته باردار شدم
توانستم بخندم. نمی توانستم بنشینم. نمی توانستم بایستم. نمی توانستم چیزی بخورم . بنظرم همه چیز حریص و طماع و متعرضانه می نمود. فقط دو دستی فرمان اعصابم را گرفته بودم تا توی جوب نفرت چپ نکنم. نفرت! نفرت از تو! نمی خواستم بدنم این بار چیزی از تو را ترجمه و منتشر کند. خط دوم که ظاهر شد، اصلا شوخی نداشت. خط بطلان بود بر تمام شک ها و اگرها و امیدها. پررنگ و قوی و پُرخون . زدم زیر گریه ...
سرگذشت تلخ دختر 20 ساله ای که به تله پسران هوسران افتاد
نگرفتم و در فضای مجازی با قادر آشنا شدم. رفتار و گفتار محبت آمیز قادر روح و روانم را تسخیر کرد و این بار با پای خودم به خانه قادر رفتم اما صحنه ای مرا دچار حیرت کرد که خواهر و برادرزن قادر نیز آن جا بودند و کاملا عادی با من برخورد کردند به طوری که حتی پذیرایی هم شدم ولی چند روز بعد چهره دیگر قادر نمایان شد. او جوانی پرخاشگر و عصبی بود و مرا وادار به رفتارهای شرم آوری می کرد که خودم خجالت می کشیدم ...
4 بار تا آستانه تبادل رفتم، اما آزاد نشدم
قدیمی به شمار می رفت. بعد ها بین کمپ 8 و 6 یک اردوگاه دیگر ساختند که نامش بین القفصین (بین اردوگاه ها) شد. بعد از عملیات خیبر، اسرای عموماً نوجوان این عملیات را آنجا آوردند. من به عنوان اسیر موزین، چند بار بین اردوگاه های الرمادی (8 و بین القفصین) و همین طور اردوگاه موصل جا به جا شدم. سال 67 که قرار شد تبادل کلی صورت گیرد، از موصل ما را به بغداد بردند. آنجا 320 نفر آزاد شدند و 80 نفر باقیمانده را ...
فصل بی کتابی مروری کوتاه بر خاطرات نویسنده معاصر؛استاد سید حسن حسینی ارسنجانی
، صحت و سلامتی این هنرمند متعهد را از جانب خداوندگار بزرگ و مهربان مسالت مینمایم.والسلام. سید محی الدین حسینی ارسنجانی. روزنامه نگار و فعال فرهنگ و رسانه ************** فصل بی کتابی! پنچ ساله بودم که پدرم بیمار شد.او را به شیراز بردند و در :بیمارستان صد تخت خوابی" بستری کردند. پس از آن که آخرین فرش زیر پایمان هم به فروش رفت، عمرش را به شما بخشید و بار سنگین زندگی را ...
سرنوشت تلخ جاعل حرفه ای مسیرش را تغییر داد
...> این همه شغل، چرا کار خلاف می کردی؟ همین کار را بلد بودم. زندگی ام هم طوری بود که به سمت خلاف رفتم. از زندگی ات تعریف کن، از پدر و مادرت. خیلی یادم نمی آید. اینطوری برایم تعریف کردند که وقتی خیلی بچه بودم، پدرم عاشق زن دیگری شد و مادرم هم خودسوزی کرد. من هم زیر دست نامادری بودم. کلا همگی زیر دست نامادری بودیم. خواهر و برادر هم داری؟ بله یک برادر ...
اولی زنی هستم که مسئول هیئت والیبال استان کرمان شدم
در ادامه گفتگوی صمیمانه ی کرمان نو، را با این ورزشکار پیشکسوت می خوانید: مهری جهانگرد متولد سال 1322 در محله ی بازار کرمان در خیابان شریعتی کرمان. از بچگی به ورزش علاقه داشتم و والیبال را از سال پنجم دبستان شروع کردم. از همان سال ها با برگزاری مسابقات رسمی در باشگاه ها علاقه من بیشتر شد. در سال آخر دبیرستان والیبال را به طور جدی دنبال کردم و در سال 1342 که دیپلم ...
آخرین دیدار
را زدم ، داداش کوچیک ترم درب را باز کرد بغلش کردم، بوی پدرم را میداد.... وارد خانه شدم کسی نبود ، پرسیدم داداش بابایی ، مامانیی کو؟؟ گفت بابا حالش خوب نبود با مامان و عمو رفتن بیمارستان، کم کم داشتم به تصوارتی که در ذهنم ترسیم کرده بودم میرسیدم. بلافاصله با مادرم تماس گرفتم ، با تعجب جواب داد مگر اهوازی مامان؟ گفتم بله ... بغضش ترکید و گفت خوب شد آمدی پدرت دائم سراغت را میگرفت ...
چگونه با سیاهچال حمام سر کنیم؟!
لباس های خیس را پهن کرده بودم روی رخت آویز توی بالکن و داشتم می رفتم لگن خالی را بگذارم توی حمام. خوشبختانه زهرا بعد از اینکه کار شستن لباس ها را تمام کرده بودم بیدار شده بود و مجبور نشده بودم وسط لباس شستن شصت بار دست های کفی ام را بشویم و بیایم بغلش کنم یا آبش بدهم یا پوشکش را رسیدگی کن نزدیک در حمام شده بودم که زهرا با چشم هایی نگران دوید سمتم، پاچه شلوارم را دودستی چسبید و به جهت ...
همسرم از من سو استفاده کرد و مرا فریب داد. /رابطه نامشروع شوهرم با مربی موسیقی دخترم / صحنه بسیار بدی از ...
بازهم تردید داشت چون سعید پسر جوانی بود و ظاهرش هنوز اعتیاد را نشان نمی داد. خلاصه با اصرار من، مادرم رضایت داد و من و سعید درحالی ازدواج کردیم که در همان هفته اول نامزدی اعتیاد او لو رفت ولی دیگر کاری از دستم ساخته نبود و مجبور شدم به زندگی با او ادامه دهم تا شاید اعتیادش را کنار بگذارد اما با آن که صاحب دختری یک ساله شده بودم، نه تنها سعید اعتیادش را ترک نکرد بلکه روز به روز بیشتر در ...
شب ها در زندان کتاب می نوشتم/ صادقانه می گویم: تغییر کرده ام!
کنید تغییر کردید یا دیگران هم این تغییر را می بینند و تأیید می کنند؟ بهتر است از خودشان بپرسید. شما برادرشان هستید؟ میلاد: بله؛ من میلاد هستم برادر کوچک تر مهدی؛ دیپلم هنر دارم و الان مشغول کنکور تجربی هستم. واقعاً مهدی نسبت به آن سال ها خیلی تغییر کرده است. زندان باعث شد که دیگر سمت دوست و رفیق بازی نرود. قبل از زندان نمی توانست در هنگام عصبانیت خودش ...
بدعت عجیب یک فرماندار دولت رئیسی
شهادت ندهند، چون افراد منصوب خودشان هستند. از پشت میز بلند شد و من را از اتاقی که دو سال فرماندارش بودم، بیرون کرد این در شان یک فرماندار نیست. اگر حرف بدی هم زده باشم که نزدم، وقتی کسی زخم خورده زخم او را ترمیم می کنند، دلداری می دهند. بعد در ادامه گفت شما 8 سال در دولت روحانی مسئول بودید و کشور را به این وضعیت انداختید و می خواهید نماینده بشوید. وقتی کسی این نگاه را به عنوان رئیس هیات ...
پرستو، ساجده، عاطفه؛ ماجرای این سه زن، وحشتناک است
فهرست اخبار زیرنویس1 روایت اول2 روایت دوم3 روایت سوم روزنامه اعتماد در گزارش امروز خود روایتی از زندگی سه زنی که در معرض خشونت خانگی بوده اند را آورده که در ادامه می خوانید ساجده، گیسوهای تاب دار سیاهش، سه بار دور دستان مراد پیچیده شده و از پاهایش، آویزان از سقف مانده. پرستو، مهره پنجم کمرش زیر [... ...
گفتگو با قاتلی که مرد جوان را در جوادیه تهران با ضربات چاقو به قتل رساند/ ویدئو
رضا پیش آنها رفت. من هم که قرص مصرف کرده بودم و در شرایط عادی نبودم داشتم از جگرکی محل خرید میکردم که صدای دعوای آنها بلند شد و من متوجه شدم آنها با رضا شروع به درگیری کرده و با چاقو به سمت او حمله ور شده اند من هم بدون توجه به اطرافم چاقو را از جیبم در آورده و به سمت آنها حمله کردم متوجه نشدم چند ضربه و به چه کسی حمله می کنم فقط صدای رضا در گوشم پیچید که می گفت حامد کشتیش و مرا از کمر ...
روایتی از دوربرگردان هنرمندی که 15 سال کارتن خواب بود
بعد از یکی دو دود از پشت می افتادم و ساعت ها خوابم می برد. از سن 14 سالگی دیگر رسما معتاد شدم و به چیزهای دیگر هم روی آوردم، اما هنر داشتم، استعداد خوبی خدا به من عطا کرده بود، ولی راه را گم کرده بودم. هنرمند بودم؛ دوباره از سوی فنی و حرفه ای و صنایع دستی دعوت به کار شدم در منبت کاری و معرق کاری خیلی قوی بودم. همه چیز دست به دست هم داده بود که من به سمت زندگی هدایت شوم، اما ...
فرماندار پیشین رودبار: فرماندار فعلی این شهرستان قصد داشت با من درگیر شود
هستید؟ من به او گفتم به شما چه ربطی دارد؟ سوال پرسید آیا شما التزام به ولایت فقیه دارید؟ اگر نداشتم که در جایی مشغول به کار نمی شدم. یکی از شروط استخدامی کارمندان دولت این است که به ولایت فقیه التزام داشته باشند. شما در جایی نشسته اید که من چهار سال قبل نشسته بودم مگر می شود التزام نداشته باشم؟ پرسید چرا آمدید در رودبار کاندیدا شده اید؟ گفتم به شما چه ربطی دارد؟ البته این موضوع یعنی احضار کاندیداها ...
گفتگو با قاتلی که مرد جوان را در جوادیه تهران چاقو چاقو کرد + فیلم و عکس
متهم چند سال دارید؟ 62 سال به چه دلیلی با مقتول درگیر شدید؟ او با دوستم رضا درگیر شد رفتم که آنها را از هم جدا کنم اما چون قرص مصرف کرده بودم و در حالت طبییعی نبودم با چاقو به او حمله کردم. مقتول را از قبل می شناختی؟ بله آیا با او اختلاف داشتید؟ بله. او بارها با خواهرم دعوا میکرد و در نیمه های شب شیشه های خانه اش ...