لباسی به قامت او تا هنگام شهادت پیدا نشد
سایر منابع:
سایر خبرها
مرد میدان و سردار خستگی ناپذیر
...: حاج مرتضی می خواهد امروز بیاید. میدان مین و شهادت برادرم دو روز قبل از شهادتش در روز 21 بهمن سال 63 با حضرت آیت الله خامنه ای (مدظله العالی)که آن زمان حضرت آقا رئیس جمهور بودند، برای جلسه ای به سمنان رفت و یک روز بعد از جلسه برگشت و 22بهمن خود را به سردشت رساند با اینکه هوا خیلی خراب بود برف و کولاک در کردستان بود، ولی رفت فکر و ذکرش بچه های رزمندگان بود، می گفت: اگر ...
سوءظن نامادری به بچه های شوهر پیرش
در خانه پدرمان زندگی کند. برادرم مجرد بود و به مواد مخدر صنعتی اعتیاد داشت و نمی توانست کار کند. بتول هم شرایط ما را پذیرفت و ما او را به عقد پدرمان درآوردیم اما چند سال بعد از این ماجرا او با برادرم لج کرد و دیگر عیسی را به خانه راه نداد. به همین دلیل او سرگردان شده بود و هر چند روز را در خانه یکی از برادران و خواهران سپری می کرد. بالاخره حدود یک ماه قبل برادرم با مصرف زیاد مواد مخدر ...
می ترسم!
مریم عرفانیان آخرین مرتبه ای که حسین می خواست برود جبهه، عکسی از جیب درآورد و به من داد. در عکس به دیوار تکیه زده بودم و بچه ها اطرافم نشسته بودند؛ گفتم: چرا این رو بهم می دی؟ عکس را طرفش گرفتم و ادامه دادم: بگیر و... کمی مکث کردم، آهسته تر از قبل گفتم: هر وقت دلتنگمون شدی، نگاهش کن. با دست عکس را کنار زد. نه! می ترسم... می ترسم که ...
40 اعتراف متفاوت خانم حسابدار در قتل دختر کوچولوی همسایه / فاطمه زهرا قربانی حسادت شد + فیلم و عکس
به گزارش اختصاصی رکنا، پدر درحالی که بغض در صورتش موج میزد و اشک در چشمانش جمع شده بود واز فراغ دختر 7 ساله اش غمگین بود در کنار همسر سیاه پوش و ماتم زده اش ایستاده بود ،در گفتگو با خبرنگار رکنا میگوید: من فروشنده لباس در بازار تهران هستم. صبح چهارشنبه که دخترم ناگهان ناپدید شد، عازم تهران بودم. دخترم هر روز با سرویس به مدرسه می رفت و صبح روز حادثه هم مادرش او را آماده کرده و می خواست پایین برود ...
این زن فرزند یک تجاوز است ! / محکومیت پدر بعد 58 سال به عذرخواهی از دخترش !
دادند . پدر و مادرم مرا نمی پذیرفتند و در زمان تولدم مرا در سطل زباله گذاشتند تا طعمه سگ های ولگرد شوم، زن و مرد کارگری مرا به فرزندی قبول کردند که خدا به آنها بچه نمی داد و به خاطر حضور من در خانه شان از سوی اقوام طرد شده و با آنها رفت و آمد نمی کردند، مدیر مدرسه مرا پیش روی همه دانش آموزان مورد تمسخر قرار می داد و آن زمان به خاطر فرار یک طوطی پاهایم را شکستند ! ته مانده غذاها را به من می دادند ...
روایتی مادرانه از شهید، ولی الله چراغچی که آسمانی شد
...! لااقل این را بگذار تا کمی گرم شود. می گفت مادر! ما باید به شرایط سخت عادت کنیم تا بدن هایمان قوی و مقاوم شود. از دانشگاه بیرجند به دانشگاه جنگ مادر، گریزی هم به دوران تحصیل و درس و مدرسه فرزندش می زند و از آن روز ها می گوید: وضعیت غیراسلامی مدارس آن دوران سبب شد که پدر بچه ها، مدارس مرحوم عابدزاده را -که آن روز ها جزو مدارس مذهبی به شمار می رفتند- برای علم آموزی پسر ها ...
قربانی: بازیکنان ما باید از بازی با پرسپولیس برای آینده خود استفاده کنند
، اما در مورد دیدم به جام حذفی به شما گفتم. شاید از نظر فنی و قدرت فاصله دو تیم زیاد باشد، اما ما هم تیم خوب و باشخصیتی هستیم و امیدوارم بچه های ما شخصثبت خود را در باز فردا نشان بدهند. کادر فنی، بازیکن و مجموعه باشگاه می توانند از این فرصت برای اینکه خود را به فوتبال ایران عرضه کنند، استفاده کنند. او در در پاسخ به این سوال که با ناهنجار ها نمی سازید، به همین دلیل بعد از مدتی از تیم ها ...
ماجرای قتل پسر ورزشکار در یک شوخی کودکانه
توسط 3 نفر از دوستانش به بیمارستان منتقل شده اما به علت شدت جراحت جان باخته است. یکی از دوستان او در تحقیقات به مأموران گفت: چند روز قبل محسن با یکی از بچه محل هایمان به نام کریم شوخی های لفظی داشتند تا اینکه به یکباره کارشان به درگیری کشید و کریم او را هول داد و محسن ناگهان به عقب پرت شد و سرش به سپر یک خودرو نیسان آبی که کنار خیابان پارک شده بود برخورد کرد بعد هم به داخل جوی آب افتاد و ...
کتابی به شیرینی آب نبات
، برای هر فصل بنا به محتوا و موضوعش نامی برگزیده است. فصل ابتدایی کتاب راز نام دارد. محمد برادر بزرگ راوی که عضو فعال بسیج است، تصمیم گرفته به جبهه برود؛ این در حالی است که خانواده برای او دنبال دختری مناسب برای ازدواج می گردند. در بخش های بعدی ما در جریان خواستگاری و ازدواج او قرار می گیریم. تلاش تازه داماد برای جلب رضایت و رفتن به جنگ، با موافقیت عملی می شود اما کار شخصیت شیرین و بازیگوش ...
پیام شهدا| از فتنه و نفاق بین مردم دوری کنید
خداوند نصرت و بیداری مؤمنین را بر خود واجب کرده است (وکان حققاً علینا نصرالمومنین). این وصیت را به خواهر و برادرم می کنم که درس خویش را خوب بخوانند که مدرسه سنگر است که خوب درس خواندن تیری شهاب گونه است به سنگر همه اهریمن صفتان و مزدوران تمام قدرت های جهانی. برادرمم! ای عزیز من! ای نوازش دهنده نغمه اخوت و دوست داشتن! امیدوارم وقتی که نهال قامتت به شکوفایی رسید، راه مرا ادامه دهی ...
بدجنسی در کودکان چه علتی دارد و چه کار باید کرد ؟
آنها کمک می کند که این وظیفه والدین است. به وضوح برای فرزندتان به تصویر بکشید که بچه ی دیگر ممکن است چه حسی داشته باشد مثلا به او بگویید که" اون بچه تازه وارد مدرسه شده، حتما باید از اینکه بین این همه بچه جدید باشه، ترسیده" یا اینکه "اگر من جای اون بودم حتما از اینکه می دیدم همه به من نگاه می کنند و می خندند، ناراحت می شدم". در بعضی شرایط لازم است که شما شرایط کودک دیگری را به ...
ببینید برای چه زنده اید!
. از همه فامیل ها که اینجا نمی توانم نامشان را بیاورم، از همه، از جمله برادرم احمد و همسرش و خانواده همسرش حلالیت می طلبم. روی کفنم که شاید لباس من باشد آیت الکرسی و نام چهل مومن را بنویسید مادر عزیز نکند خدای نکرده کاری کنی که دشمنان شاد شوند. در آخر تمام کارهای خود را به همسرم می سپارم، برای من دو ماه نماز بخوانید و دو ماه روزه بگیرید. برای من از خدا طلب مغفرت کنید و مرا ...
شهیدنامه ایرنا استان سمنان؛ جاویدنام تقی جعفری
به گزارش خبرنگار ایرنا ، شهید تقی جعفری فرزند رمضان در بیست و سوم خرداد بهمن سال 1341 در گرمسار در خانواده ای مذهبی چشم به جهان گشود. پدر شهید جعفری بنّا بود و او نیز در کار بنایی به پدرش کمک می کرد. پدرش در یکی از خاطرات درباره پسرش می گوید: تقی از سر کار آمد، لباس هایش از عرق خیس بود. به او گفتم: من هم مثل تو کار می کنم، چرا این قدر خودت را خسته می کنی؟ چیزی نگفت. بعد از شهادتش ...
کودکانی که در دنیای شغل های بزرگ قد می کشند
مشغول کارند. محمد نفسش را حبس می کند و می نشیند روی صندلی. وقتی می خواهد خودش را معرفی کند، با صدای بلند می گوید: به نام خدا، محمد اشرفی، در مرغ فروشی کار می کنم. محمد و پنج بچه دیگر خانواده با مادرشان زندگی می کنند. به قول خودش پدر در شهری دیگر که محمد نمی داند کجاست کار می کند. محمد شده نان آور خانواده که با برادر بزرگ ترش می شوند دونفر که نان یک خانوار را با حقوقشان درمی آورند ...
محرومیت های نم گرفته
...> روستا، لوله کشی دارد اما بعد از سیل لوله های آب بند آمده و حالا خانوارهایش محتاج جوب های هستند که از باقیمانده باران این چند روز جریان پیدا کرده است. طولی نمی کشد که تعداد زیادی از زنان و بچه های روستا جمع می شوند. هر کدام دعوت می کنند تا از شرایط خانه آنها تصویربرداری شود. یکی می گوید: سیل خانه مان را تا کمر گرفته بود. همین دیروز توانستیم آب را خالی کنیم. آن یکی می گوید: مگر زندگی ما ...
مرگ در راه خدا عزتی برای مؤمنین است
کشته شدم و از شما می خواهم که در مرگ من گریه نکنید که باعث شادی دشمن می شود. بعد از شهادت من به فرزندان اینجانب رسیدگی و آن ها را تربیت اسلامی نمایید تا روحم شاد باشد. در خاتمه یاور امام و دعاگوی این عزیز رهبر باشید و همیشه امام را دعا کنید و امام عزیز را یاری نمایید تا اسلام در سراسر عالم صادر و حاکم شود. انتهای پیام/ ...
قاضی قاضی است و بازجو بازجو
دریاچۀ نمک. چند سال بعد که 750 هزار تومن ساواک برایش جایزه گذاشته بود، فکر می کردم کاش آن روز آزادش نمی کردم. یکهو اسمش افتاده بود سر زبان تمام کردها. کُردها خیلی شاعرهایشان را دوست دارند. مجلس های شعرخوانی به پا می کنند و حالا نوارهای او به زبان کردی، کردستان را تکان داده بود. ریختیم خانۀ مادرزنش. شش تا بچۀ قد و نیم قد داشت. به مادرزنش گفتم: - نوارهای ذبیح اللّه را ...
پیروز قربانی: از استقلال جدا شدم تا شان مربی ایرانی حفظ شود
می شوند. حالا در دسته مربیانی که انتخاب می کنند هم باز دو دسته داریم. یک دسته که از نظر فنی اینقدر قوی هستند که خودشان انتخاب می کنند. در این دسته 3-2 نفر در ایران هستند. یک دسته هم انتخاب می کنند، چون روابط زیادی دارند. او سپس با ذکر کردن یک خاطره از دوران کودکی حرف هایش را از سر گرفت: یادم است با پدر و برادرم قدیم به استادیوم می رفتیم. برای کسی کار پیش می آمد می گفت جای من را نگه دار و ...
تک تیراندازی که صدام را کلافه کرده بود
گیری اش خوب بود. گاهی در کوچه با ما و دیگر بچه های محل فوتبال بازی می کرد. وقتی از جبهه می آمد به مدرسه مان سری می زد تا از وضعیت درسی مان باخبر شود . عبدالرسول پشت چهره جدی اش بسیار دلرحم و مهربان بود؛ به گونه ای که اغلب فامیل دوست داشتند مهمان خانه اش باشند. شب یلدا همه فامیل را دور هم جمع کرده و با شوخی هایش سعی می کرد همه را خوشحال کند. گاهی نی می زد و فضای شادی را به وجود می آورد. دست ...
جلال آل احمد به قلم خودش: نزول اجلالم به باغ وحش این عالم 1302بود/ کودکی ام در نوعی رفاه اشرافی روحانیت ...
رفتم اما درالفنون هم کلاس های شبانه باز کرده بود که پنهان از پدر اسم نوشتم. روزها کار ساعت سازی، بعد سیم کشی برق، بعد چرم فروشی و از این قبیل... و شب ها درس. و با درآمد یک سال کار مرتب، الباقی دبیرستان را تمام کردم. بعد هم گاه گداری سیم کشی های متفرق، بردست جواد یکی دیگر از شوهرخواهرهام که این کاره بود. همین جوری ها دبیرستان تمام شد. و توشیح دیپلمه آمد زیر برگه ی وجودم – در سال 1322 – یعنی که زمان ...
فرازی از وصیت نامه معلم شهید فرید ناصری
به گزارش ایثار واحد زنجان، فرید ناصری در شب اول ماه مبارک رمضان سال 1342هجری شمسی موقع مناجات که تقریبا یک ساعت به صبح مانده بود تولد یافت و در موقع تولد نقاب مانندی رویش را پوشانده بود که قابله اش اظهار داشته که این پسر تازه مولود یا مجتهد می شود یا یک فرد نابغه خواهد شد. در دوران بچگی تا اینکه به مدرسه برود بچه ساده و بی الایش و بی اذیت و آزار سر به زیر و متین و کنجکاو و موشکاف و برای هر مسئله ...
خودش را فدا کرد تا جان همرزمانش را نجات دهد
مسیر زندگی و انتخاب راه و تربیت دینی مهران بسیار مؤثر بود. برادرم در همه کار ها و انتخاب هایش با دایی مشورت می کرد. اولین اعزام مهران به جبهه، زمستان سال 1360 بود که وقتی برای رفتن به جبهه از پدر و مادر رضایتنامه خواست، مادرمان گفت تو الان دانش آموز سوم تجربی هستی و امتحانات ثلث دوم نزدیک است، بمان درست را بخوان. برادرم گفته بود بقیه هم درس و کار دارند پس چه کسی به جبهه برود! مادر قبول ...
درایت شهید خرازی در غافلگیری بعثی ها در عملیات طریق القدس
ششم اسفند بود که به اصفهان برگشتم. یکی دو روز استراحت کردم. نهم اسفند از خانه بیرون آمدم تا سری به بچه های محل بزنم و احوال پرسی کنم. یکی از بچه های محل به نام مهدی علیزاده را دیدم که بسیجی و از بچه های جبهه بود. جلوی در مسجد ایستاده بود. تا مرا دید، به من گفت: اکبر، خبرداری که حاج حسین خرازی شهید شده؟! ما آن زمان تلفن نداشتیم که سریعاً همه چیز را خبردار شویم. ولی آن ها در خ ...
فرهمندپور: تنگ نظری ها در حوزه زنان باید از بین برود
...، انتظار داریم نسل عاشورایی تربیت کند! آخر این زنی که همه اش احساس است و احساسش مانع تصمیم و انتخاب عاقلانه بهنگام است، چطور نسل عاشورایی تربیت کند؟ موقعی که این زن قرار است بچه اش را قربانی باورهایش کند، نمی گویند عاطفه اش مانع می شود. آنجا عاطفه ندارد که می گذارد بچه اش برود جبهه و کشته شود؟ من اگر پسر داشته باشم، او را به جبهه می فرستم و پای کشته شدنش هم می ایستم، ولی معتقدم مادری هستم که عق ...
600 سرباز عراقی با سخنان سید علی تسلیم شدند
چتربازی را گذراند و سپس مسئول آموزش جوانان بسیجی شدند. مدتی بعد به عنوان اولین فرماندهی سپاه کلات نادر به آن منطقه رفت. بعد از مدتی هم فرمانده سپاه ناحیه یک مشهد شد. همسرم بعد از ورود به تیپ 21 امام رضا (ع) و گرفتن مسئولیت در طرح و عملیات این تیپ، بار ها در جبهه های جنگ مجروح شد و نهایتاً در عملیات کربلای 5 به شهادت رسید. آخرین مرخصی او 10 روز بیشتر نبود. با وجود مجروحیتی که داشت، به محض آنکه ...
خاطراتی خواندنی از شور و فعالیت شهدا در زمان انتخابات
...> همسر شهید حاج عباس عاصمی نیز، حضور شهید را اینگونه روایت می کند: درست روز انتخابات خواهر ها و برادر ها جمع شده بودیم خانه پدر. چند نفر از اقوام هم آمده بودند. حرف از رای و انتخابات که شد، بحث بالا گرفت. بعضی ها گفتند ما رای نمی دهیم. می شناختمش. آدمی نبود که اینجور وقت ها ساکت بماند. اما راهش را هم خوب بلد بود. از در استدلال و منطق وارد شد و همه سوال هایشان را جواب داد. آخر سر قانع شدند. قرار شد همگی با هم برویم مسجد که حاجی گفت بچه ها رو هم با خودمون ببریم تا از همین الان یاد بگیرن. ...
پشت پرده زندگی کودکان رها شده و تحت سرپرستی
...: به سرپرستی گرفتن کودکان از سال ها پیش، زمانی که درمانی برای نازایی وجود نداشت، تا امروز که بعضی زوجین با وجود امکان بچه دار شدن ترجیح می دهند زندگی کودک دیگری را تغییر دهند ، همیشه مورد توجه جامعه بوده است. اما شاید کمتر کسی به احوالات کودک به سرپرستی گرفته شده و مواجه اش با واقعیت پنهان زندگی اش فکر کند. کسی نمی داند احساس آن کودک زمانی که بالغ خواهد شد، به پدر و مادر بیولوژیک و کسانی که او را بزرگ کردند، چه خواهد بود. ازدواج اجباری، انتقام و انتقام سارا 26 ساله است؛ یک بار ازدواج کرده، دو بچه دارد و به علت اعتیاد شوهرش از او جدا شده است. او می گوید: از اول خانواده ام می دانستند همسرم معتاد است و با علم به اینکه اعتیاد دارد، من را به او دادند تا کمتر به خاطر فرزند خواندگی ام سرکوفت بخورم که البته نتیجه بخش نبود. از یک جایی به بعد به دل ...
شهیدنامه ایرنا استان سمنان؛ جاویدنام شکرالله نادعلی
...> خاطره آخرین دیدار پیش خود گفتم حالا که مرخصی گرفتم و به شهرستان می روم، سری به او بزنم اگر کاری داشته باشد انجام دهم. رفتم در جاده خندق پیدایش کردم. چون ماه محرم بود، بچه های گردان در پشت خط مشغول عزاداری برای امام حسین(ع) بودند. دایی شکرالله هم سرش را گل مالی کرده و با پای برهنه مشغول عزاداری بود. مرا که دید، به طرفم آمد و بعد از احوال پرسی گفتم: می خواهم مرخصی بروم! اگر کاری داری برایت ...
پشت پرده این عکس حیرت انگیز جنگی چیست؟
محال برایمان بود. دامادی که به جبهه رفت بعد از شهادت ابراهیم، این عکس تنها دلخوشی مادر شده بود و سال ها حسرت دیدار با عکاس این عکس را داشت. اما اجل مهلت نداد و این حسرت در دلش ماند. پسرش معاون فرمانده گردان مقداد از لشکر 27 محمدرسول الله (ص) بود. در سال 1360 در منطقه گیلانغرب پای راست او با برخورد ترکش خمپاره متلاشی و منجر به قطع کامل پای او از زیر لگن شد. جوری که حتی امکان ...