درایت شهید خرازی در غافلگیری بعثی ها در عملیات طریق القدس
سایر منابع:
سایر خبرها
شرط خائنانه منافقین برای آزادی اسرای ایرانی
.... گفتند: از ما چه می خواهید؟ گفتم: چیزی نمی خواهیم، فقط به مجلس و آقایان بگویید که ما حضرت امام (ره) را می خواهیم. فرمان فرمانده ما را گوش کنید. خود آقا تعجب کرده بود و گفت: یعنی چه؟ عجب آدم هایی هستند. ما واقعاً غذا نداشتیم و کل 2 گردان چندین روز نان و هندوانه می خوردند. به هر حال یک جلسه خیلی معنوی و جالبی بود. ما بعد از آن وسایل مان را جمع کردیم و به تیپ ظفر در سنندج آمدیم؛ البته 2 ...
مسلح تا ورودی بیت امام(ره)
خانه نگه داشتیم و همه را دست خالی برگرداندیم به حسینیه. بعد من با آقای صانعی1 صحبت کردم و گفتم قضیه از این قرار است و تازه در آنجا ماجرا را برای آقای صانعی شکافتم. آقای صانعی گفت: وای! سید چه کار کردی؟ گفتم: حالا دیگر شما جوش نزن. مسئله تمام است و ختم به خیر شد، ولی خطر بزرگی از سرمان گذشت. پرسید حالا چه کار کنیم؟ گفتم من به اینها قول داده ام. خیلی ناراحتند و مسائل شان توی شمال به هم پیچیده. امام ...
طلائیه حاج همت را پیر کرده بود!
، تقریباً با 24 ساعت تأخیر به مجنون رسیدم. وقتی وارد جزیره شدم، از بچه ها سراغ حاج همت را گرفتم، یک اتاقکی را نشانم دادند و گفتند که حاج همت و بیسیمچی اش آنجا هستند. وقتی وارد اتاقک شدم، موقع نماز صبح بود، حاجی داشت نمازش را می خواند. من هم نمازم را خواندم و بعد از نماز که با ایشان روبوسی کردم، تازه آنجا فهمیدم طلائیه چه برسر حاج همت آورده است! فولاد جبهه ها خم شده بود، طلائیه واقعا حاج همت را پیر ...
مرد میدان و سردار خستگی ناپذیر
...: حاج مرتضی می خواهد امروز بیاید. میدان مین و شهادت برادرم دو روز قبل از شهادتش در روز 21 بهمن سال 63 با حضرت آیت الله خامنه ای (مدظله العالی)که آن زمان حضرت آقا رئیس جمهور بودند، برای جلسه ای به سمنان رفت و یک روز بعد از جلسه برگشت و 22بهمن خود را به سردشت رساند با اینکه هوا خیلی خراب بود برف و کولاک در کردستان بود، ولی رفت فکر و ذکرش بچه های رزمندگان بود، می گفت: اگر ...
فرمانده یعنی جلوتر از سرباز!
خاکریز آمد پایین. دوربین را پرت کرد توی سنگر. گفت: دیدم شون. می دونم باهاشون چی کار کنم. یکی از بچه ها که شانزده هفده ساله بود، می خواست بنشیند پشت بلدوزر. گفتم: می تونی؟ خیلی خطرناکه ها. جوان گفت: واسه همین کارها اومدیم! اما یک دفعه دیدیم بلدوزر به حرکت درآمد. بعد هم حاج حسین از روی خاکریز پرید آن طرف. داد زد: بچه ها بدوین. دویدیم دنبالش، بدون اسلحه. همان زمان که مشغول حرف زدن بودیم، خودش نشسته بود ...
بعدا گفتند او فرمانده بود...
درست انجام داده ایم. وقتی دوباره بالای سرش رفتم، نخستین چیزی که پرسید، این بود: بچه هایم کجا هستند؟ فکر می کرد بعضی نیروهایش محاصره یا شهید شده اند. اصرار داشت برگردد خط مقدم که من مخالفت کردم و گفتم: با این شرایط به هیچ وجه امکان پذیر نیست. بچه هایت همه خوب اند. اتفاقا خیلی هایشان اینجا هستند. می روی بیمارستان، کمی که بهتر شدی، برگرد به خط. همان موقع، گفتم آمبولانس آماده کردند. او را سوار آمبولانس کردند و به عقب بردند. بعدا گفتند او حسین خرازی، فرمانده لشکر 14امام حسین(ع) بوده است. ...
جوانی که قبل از شهادت شهید شد!
.... حسین کریمی، پدر شهید: بنده هم خدمت شما سلام عرض می کنم. بعد از شهادت سعید مردم خیلی به ما لطف داشتند، از جاهای مختلف می آمدند و التماس دعا داشتند و خیلی ها به ما می گفتند دعا کنید ما هم مثل پسر شما عاقبت به خیر و شهید بشویم، خب مردم شهدا را خیلی دوست دارند. ما هم واقعا دلتنگ سعید هستیم ولی الحمدلله از شهادتش ناراحت نیستیم چون سعید باعث افتخار ما شد. یادم است که چند روز پیش که ...
روایت پزشک جراح از جراحی نفسگیر قطع دست شهید خرازی
برگردد خط مقدم که من مخالفت کردم و گفتم: با این شرایط به هیچ وجه امکان پذیر نیست. بچه هایت همه خوب اند. اتفاقاً خیلی هایشان این جا هستند. می روی بیمارستان، کمی که بهتر شدی، برگرد به خط. همان موقع، گفتم آمبولانس آماده کردند. او را سوار آمبولانس کردند و به عقب بردند. بعداً گفتند او حسین خرازی، فرمانده لشکر 14 امام حسین (ع) بوده است. ...
راز آرامش شهید در این عکس ماندگار | شهید معروف با سربند یاحسین کیست؟
.... عکس دلاوری که ترکش خمپاره جانش را نشانه گرفته بود. سیمای امیر اگرچه قبل از شهادت هم زیبا بود اما حالا انگار آن زیبایی بیشتر به چشم می آمد. امیر حاج امینی بی سیم چی گردان انصار چه عاشقانه پر کشید. شرح آن روز را از زبان خود عکاس بخوانید؛ با انفجار خمپاره 82 کنار بچه ها یک مرتبه همه جا زیرورو شد، آن لحظه دنیا جلوی چشم ام تاریک شد. همه جا را سیاه می دیدم؛ سعید جان بزرگی یکی از همراهانم با نگرانی ...
کوتاه درباره شهید امیر حاج امینی، بی سیمچی گردان نصر لشکر 27 محمد رسول الله (ص)
به گزارش شهرآرانیوز آن عکس ماندگار شهید امیر حاج امینی که بعد ها به نماد شهادت تبدیل شد، در بیستمین روز عملیات کربلای 5 ثبت شد. همان جایی که لشکر سوم نیروی زمینی عراق با موجی از تجهیزات نظامی و تسلیحات سنگین شامل تانک، توپخانه و بالگرد های توپ دار، از سمت غرب، دریاچه های پرورش ماهی را هدف حملات خود قرار می داد. امیر حاج امینی هم آن روز ها در یکی از کانال های پرورش ماهی شلمچه پناه گرفته ...
تک تیراندازی که صدام را کلافه کرده بود
به گزارش ایسنا، همشهری آنلاین نوشت: گردان تک نفره صدایش می کردند. این لقب را فرمانده اش شهید خرازی به او داده بود و همیشه می گفت بعد از توکل به خدا و اهل بیت (ع)، امیدم به دستان عبدالرسول است. شهید عبدالرسول زرین اعجوبه بود برای خودش تا جائیکه برای پیدا کردن او بهترین تک تیراندازهای دنیا را اجیر کرده بود و میان بعثی ها به صیاد خمینی معروف شده بود. زرین در مدت حدود 4 سال حضورش در جبهه ها بیش از 3 ...
ویژه برنامه ایستگاه خیابانی و شور آفرینی انتخابات
همپوشان گردان نمودند. وی افزود: از دیگر برنامه های جانبی این مراسم اجرای گروه سرود زنده بچه های انقلاب، پخش صوت متناسب با ایام، توزیع پذیرایی و دعوت چهره به چهره مردم به حضور در انتخابات بود. شایان ذکر است این برنامه با استقبال پرشور مردم ولایت مدار محل همراه بود از بعد از ظهر تا پاسی از شب ادامه داشت. ...
همه اسرا هندوانه رنده شده خوردند، این نوجوان گل هندوانه را خورد!
حداقل سهم دو نفر است. طوری که بهش برنخورد دستش را پس زدم و گفتم: دست شما درد نکنه. نمی خوام. رضا و بچه هایی که آنجا بودند، کوتاه نمی آمدند و اصرار می کردند که هندوانه را بگیرم. می گفتند: مطمئن باش همه راضی هستن. اگه نگیری ناراحت می شیم. این دفعه اولی نبود که بچه ها اصرار می کردند که سهمشان را به من ببخشند. تا آن موقع چند بار پیش آمده بود که بعضی ها از خیر سهمشان در نان و خوراکی ها می گذشتند و آن را برای من می آوردند. 219219 منبع: khabaronline-1878282 ...
قاضی قاضی است و بازجو بازجو
دریاچۀ نمک. چند سال بعد که 750 هزار تومن ساواک برایش جایزه گذاشته بود، فکر می کردم کاش آن روز آزادش نمی کردم. یکهو اسمش افتاده بود سر زبان تمام کردها. کُردها خیلی شاعرهایشان را دوست دارند. مجلس های شعرخوانی به پا می کنند و حالا نوارهای او به زبان کردی، کردستان را تکان داده بود. ریختیم خانۀ مادرزنش. شش تا بچۀ قد و نیم قد داشت. به مادرزنش گفتم: - نوارهای ذبیح اللّه را ...
روایتی از غربت رزمندگان 4 گردان هنگام درگیری با ارتش بعثی عراق در عملیات خیبر
لشکر 31 عاشورا گردان امام حسین (ع) به فرماندهی محمد باقر مشهدی عبادی و گردان علی اکبر (ع) به فرماندهی بایرام علی ورمزیاری، برای اجرای این ماموریت انتخاب شدند. ستون نیرو ها در پایین ترین نقطه از مسیر حرکت، چند دقیقه بعد از ساعت 11 شب، به جاده نشوه طلاییه رسیده و به سمت مرز بین المللی و پل طلاییه ادامه راه دادند. در این جاده گردان مرتضی بختیاری در سمت راست و نجفیان به همراه دومین گردان ...
وحید کاظمی در گفتگو با طرفداری: همسرم می گوید زندگی با تو سخت است؛ با افتخار در یک روستا اطراف ساری ...
همکاری کنند با ما ولی این همکاری را نمی بینیم و کسی ما را درک نمی کند. فکر می کنند داوری کار راحتی است ولی واقعا سخت است. ما هم خانواده داریم، فامیل داریم، بچه داریم، همسر داریم، نیامدیم به داوری که بیشتر به ما فشار وارد شود، مورد هجمه قرار بگیریم. خدا را شکر در فضای جامعه و کوچه خیابان هیچوقت به من بی احترامی نشده است. اما بالاخره نسبت هایی که گاهی اوقات می دهند، تیم هایی که می گویند این داور ...
جواد نوروزبیگی، تهیه کننده فیلم برادران لیلا : همچنان من و سعید روستایی ممنوع الکار هستیم / ما تا آستانه ...
واکنش رسانه های معتبر جهان و هنرمندان بزرگ دنیا نظیر اسکورسیزی همراه بود. بعد از گذشت یک سال، اما سرنوشت فیلم و سازندگان آن همچنان نامعلوم است. تهیه کننده می گوید: 22 بهمن اس ام اس آمد که مورد عفو قرار گرفتیم، اما اخیرا برای تمدید موسسه ام به وزارت ارشاد رفتم به من گفتند شما همچنان ممنوع الکار هستید و ما هیچ اقدام قانونی نمی توانیم برای شما انجام دهیم، به آن ها گفتم ما که پرونده مان تمام شده ...
سروش صحت: مدیری گفت ادای مرغ دربیار + فیلم
من گرفت که هر دو تست هم افتضاح بود. من گفتم می دانم که برای بازیگری آدم نامناسبی هستم. گفت نه اتفاقا بد نیستی فقط نیاز به تمرین داری. گفت جلوی آینه ادای مرغ و خروس را درار من هم همین کار را کردم. وارد کار که شدیم گفتم آقای مدیری من متن ننویسم؟ گفت نه اصلا. ما آن روزها آیتم ضبط می کردیم یک روز از شانس من نویسنده ها نیامده بودند و آقای مدیری گفت چه کاری انجام دهیم، گفتم آقای مدیری من 10 متن آماده دارم. گفت بیار ببینم و 5 عدد از آن نوشته ها را انداخت سطل و گفت 5 نوشته بعدی خوب است و نویسندگی من از آنجا شروع شد. ...
روایتی از ثبت آن عکس ماندگار
برادر بودند؛ در 17 سالگی پدرش را از دست داد؛ برادرش از او چنین می گوید: امیر دانش آموز کوشایی بود، اما ترجیح داد بعد از پایان دوره تحصیل پی کسب وکار برود و به قول معروف روی پای خود بایستد. برای همین در کارخانه باتری سازی نور وابسته به صنایع دفاع مشغول شد. به دلیل دقت نظر و استعداد بالایی که در انجام کارها داشت خیلی زود مورد توجه کارشناسان آلمانی قرار گرفت. برای همین به امیر پیشنهاد دادند که زمینه ...
ابتهاج؛ سیمای یک بوروکرات عمل گرا
آستان قدس رضوی به مشهد فرستادند به شاه گفتم اعلیحضرت می دانید این شخص که به خراسان فرستاده اید نادرست است. شاه جواب داد می دانم، ولی محمود جم مرا مستاصل کرد. گفتم جم چه حقی دارد چنین کسی را به اعلیحضرت تحمیل کند؟ شما با این کار علنا به مردم ایران اعلام فرموده اید که آدم درست و نادرست برایتان تفاوتی ندارد. سال ها بعد، وقتی در سازمان برنامه بودم یک روز به شاه گفتم فلان وزیرتان شخص درستکاری ...
حکایت نیروهایی که به اسارت منافقین درآمدند
در اسلام آباد انداختند. آقای عباس گلزار که قد بلندی داشت و یکی دیگر از بچه های عملیات را به اسارت برده بودند که بعداً آزاد شدند و آمدند. صبح، فرمانده مخابرات مرا بیدار کرد و گفت: حاجی! بچه های شما رفتند جلو. بچه هایی که در گردنه تک و توک پشت سرشان بودند، دیده بودند که تیراندازی شد و آن ها را گرفتند. گفتند: بچه های شما را دستگیر کردند. بلند شدم و گفتم: آقا! چه کسی رفته، چه شد؟ گفتند ...
جباری: با این وضعیت فصل بعد تیم داری نمی کنیم
چند مرتبه با مسئولان باشگاه ذوب آهن صحبت کردم و از آنها خواستم که هرچه زودتر بدهی خود نسبت به وزنه برداران این باشگاه پرداخت کرده و با بچه ها تسویه حساب کنند اما هر بار که به عزیزان مراجعه کردیم، به ما گفتند که حسابمان خالی است و پول نداریم! این در حالی است که کل مبلغ بدهی باشگاه را اگر با هم جمع بزنیم به 3 میلیارد تومان هم نمی رسد! با این وجود اما تا الان که با شما صحبت می کنم، حتی یک فقره از چک ...
خانواده مصدق در سوئیس، صرف خورش با غوره دزدی!
باغ دو سه خوشه بزرگ غوره چیدم و به همان ترتیب از آنجا خارج شدم و همراه احمد به خانه برگشتم. مادرم که تعجب کرده بود پرسید غلام از کجا غوره پیدا کردی؟ حقیقت را گفتم. مادر، من و احمد را به خاطر اینکه بدون اجازه وارد خانه مردم شده ایم و میوه باغشان را چیده ایم، ملامت کرد. گفتم چه اهمیت دارد؟ بچه ها هر روز هنگام عبور از کنار باغچه ها میوه هایی را که زمین ریخته، برمی دارند و گاهی هم از درختان ...
خاطراتی خواندنی از شور و فعالیت شهدا در زمان انتخابات
...> همسر شهید حاج عباس عاصمی نیز، حضور شهید را اینگونه روایت می کند: درست روز انتخابات خواهر ها و برادر ها جمع شده بودیم خانه پدر. چند نفر از اقوام هم آمده بودند. حرف از رای و انتخابات که شد، بحث بالا گرفت. بعضی ها گفتند ما رای نمی دهیم. می شناختمش. آدمی نبود که اینجور وقت ها ساکت بماند. اما راهش را هم خوب بلد بود. از در استدلال و منطق وارد شد و همه سوال هایشان را جواب داد. آخر سر قانع شدند. قرار شد همگی با هم برویم مسجد که حاجی گفت بچه ها رو هم با خودمون ببریم تا از همین الان یاد بگیرن. ...
لباسی به قامت او تا هنگام شهادت پیدا نشد
می روی؟ گفت راستش مادرش سیده، مطمئنم اگر او را واسطه کنم خدا حاجتم را می دهد. گفتم آرزویت چیست؟ گفت فعلاً نمی توانم بگویم، وقتی برگشت خوشحال بود. بعد ها فهمیدم آرزوی شب یلدایش شهادت بود. کلاهی که از سرش برداشتیم! خواهر شهید از شیطنت های دوران گذشته یاد می کند و می گوید: یاد آن روز ها بخیر، در گرمسار بودیم. مجید یک کلاه سفید داشت که همیشه روی ...
گشت و گذار مجازی
جنایات آمریکا علیه بشریت توسط محکوم مورد نظر و انتشار آن در فضای مجازی، نوشت: از قدیم گفتن حرمت امام زاده رو اول متولی اش باید نگه داره. حالا شما اگه این حکم ساختن موسیقی ضد آمریکایی رو هم اگه نمی دادی، احتمالاً این بنده خدا بعدها خودش یه چیز مشابه تولید می کرد. اصلا بر فرض که چنین چیزی هم ساخت و اجرا کرد، چه ارزشی داره کار زوری. کاربری هم قاضی پرونده را مورد خطاب قرار داد و در شبکه اجتماعی ایکس ...
رده های حفاظتی
کوچۀ پایین تر و این آخرین ملاقات آن روز هم بود. خانم حضرت امام آمدند بروند. من سلام کردم و گفتم حاج خانم، این سه تا زن ما را کچل کرده اند. نه رویَم می شود به امام بگویم، نه می دانم به اینها چه جوابی بدهم. خلاصه نمی دانم چه کار کنم؟ ماشین ها معطل اینها هستند و اینها هم حاضر نیستند بروند. ایشان گفتند: بگذارید بروم داخل، به شما خبر می دهم. خانوادۀ امام هم کاملاً مرا می شناختند. نمی خواهم ...
پشت پرده این عکس حیرت انگیز جنگی چیست؟
یکی از ماندگارترین عکس های دفاع مقدس، تصویری است که لنز دوربین کمال الدین شاهرخ در عملیات خیبر شکار کرده است. عکسی که نیاز به شرح ندارد و خودش بی نهایت حرف در دلش دارد. در این عکس جانبازی با پای قطع شده و عصا بر دست در منطقه عملیاتی حرکت می کند، اما لحظاتی بعد به شهادت می رسد. به گزارش همشهری آنلاین، یکی از ماندگارترین عکس های دفاع مقدس، تصویری است که لنز دوربین کمال الدین شاهرخ در ...
من رای می دهم، چون پسرم اتیسم دارد!
در لیست جدید تحریم ها علیه ایران قرار داشت. این دارو برای درمان و کنترل اتیسم به کار می رود... نه صورتم را پوشاندم و نه صدایم را پایین آوردم. اشک شادی که پنهان کردن ندارد. شیرین تر این که تنها بیست روز بعد، همسرم با سه برگه ریسپریدون از داروخانه محله مان به خانه آمد. من رای می دهم چون پسرم اتیسم دارد. چون می دانم اگر با صندوق های خالی، اقتدار و امنیت این مملکت خال بردارد ...
11 اسفند، سالگرد شهادت برترین تک تیرانداز تاریخ جهان+ عکس
دادم و بالاخره با لطف خدا و رهبری امام خمینی(ره) انقلاب پیروز شد. از کردستان تا جنوب با پیروزی انقلاب و آغاز نا آرامی های کردستان همراه شهید حسین خرازی و سردار رحیم صفوی به کردستان رفت. با شروع جنگ تحمیلی مغازه و خانه و فرزند را رها کرد و برای دفاع از مام وطن عازم جبهه ها شد.سنش از شهید حسین خرازی بیشتر بود و به واسطه علاقه ای که به هم داشتند، رابطه شان رابطه پدر و فرزندی بود ...