شهیدی که به خاطر بچه شیعه های سوریه پسرش را ندید
سایر منابع:
سایر خبرها
روایتی از فعالیت های قرآنی یک نابغه اطلاعاتی
قدیم این همه وسایل نبود. امروز می بینید بچه های 4 یا 3 ساله در مورد دین صحبت می کنند، حافظ قرآن هستند و مسائل شرعی شان را به راحتی می پرسند. جمهوری اسلامی برکت و نعمتی بود که خداوند به این مردم شیعه و مسلمان ایران ارزانی داشته است. بچه های امروز به لحاظ فضای بازی که در اختیار دارند، آگاه ترند. قدیم این امکان نبود. فقط یک مسجد بود، محرم، صفر و ماه رمضان، واعظ باید حساب شده حرف می زد وگرنه یا ممنوع المنبر می شد یا به ناکجاآباد می رفت. ...
پرواز مطهر دو برادر عاشق
خانم فاطمه ایران نو داشتم، که آمد روبه روی من ایستاد و نگاه می کرد. گفتم: چی شده؟ و به خانه خانم باجی رفتم. دیدم مادرم آن جا نشسته و حال و هوا طور دیگری است. آن روزها هم ما کلاً وقتی کسی را می دیدیم، می ترسیدیم. چون بچه های مان در جبهه بودند، این یکی می آمد، آن یکی می رفت. کلاً آدم لباس سبز و پاسدار که می دیدیم، در دلمان می گفتیم که این خبر شهادت بچه ها را آورده است. خیلی در هول و ولا بودیم. یک ...
چشم به راه
...وقتی یاد نامه های بی جواب می افتادم مطمعن می شدم که او را هرگز نمیبینم... بعد ها که ازدواج کردم و رابطه ی پدر همسرم با بچه هایش را می دیدم یک هو چشم هایم سرخ می شد و گاهی همسرم به شوخی می گفت : یعنی حسودیت میشه! و من میگفتم: نه حسودیم نمیشه اما اگر پدر داشتم من هم چیزهایی داشتم که می خواستم... زینت هستم زینت فرامرزی هستم زاده بوشهر و محله ...
روزهای آخر سال و پوزخند به حکایت ماهی را هر وقت بگیرید تازه است!
افتادم که خودت رو باور کن و اعتماد به نفس داشته باش! پس با اطمینان کامل جواب دادم: ِان شاءالله بعد از همین مصاحبه آماده ام. یکی از آنها گفت: شما پذیرفته شدی! باتعجب گفتم: هنوز که سئوالی نپرسیدید؟! گفت: چون با پرسش که نمی شود مهارت داوطلب را فهمید، گزینش ما عملی بود. با دوربین مداربسته دیدیم، تنها شما بودی که تلاش کردی از در ورودی تا اینجا، نقص ها را اصلاح کنی. در آن لحظه همه چی از ذهنم پاک ...
دوست دارم در جنگ با آمریکا شهید شوم
...> با توجه به آثار شیمیایی که هنوز هم از آن رنج می برم، نظر پزشکان این است که من باید در شهری زندگی کنم که آب و هوای خوبی دارد و ماندن در این شهر به سلامتی ام آسیب می زند. اما چون امکان جابه جایی ندارم، مجبورم همین جا بمانم و با دردهایم بسازم. شغل شما چیست؟ به مردم خدمت می کنم. بیست سال است که معتمد چند روستا در زابل و رئیس شورا هستم. بعد از اتمام جنگ سعی کردم آن ایثار و گذشتی که در جبهه ...
با رئیسم عقد موقت کردم؛ مجرم نیستم
. *قبول داری رابطه داشتی؟ من زن صیغه ای او بودم. چون خانم همیشه خارج از کشور بود، مدیر شرکت هم به من پیشنهاد ازدواج داد. من سال ها تنها زندگی کرده بودم. صیغه او شدم و بعد هم مرد به من دل بست، بیشتر روزها را خانه ما بود. *هنوز هم صیغه هستید؟ نه جدا شدیم. همسرش که فهمید تهدید کرد که بچه ها را با خودش به خارج از کشور می برد، او هم کوتاه آمد و جدا شدیم. ...
روایت خاطرات جزیره مجنون در تئاتر
نویسنده و کارگردان نمایش مجنون با بیان اینکه از سال 91 فعالیت من در تئاتر به عنوان دستیار کارگردانی آغاز شد اما از سال 94 شکل حرفه ای تر تئاتر را دنبال کردم، گفت: در جشنواره های مختلفی چون فتح خرمشهر و فجر شرکت کردم و سال 1400 اولین کارگردانی خودم را در جشنواره بسیج انجام دادم و جوایز بسیاری هم کسب کردیم و همان سال هم کار باوان را به روی صحنه بردیم و در جشنواره سردار شرکت کردیم و داستان خانمی بود که ...
برگزاری مراسم اکران مردمی فیلم پرویزخان در قم
...، زمانی هم که از تئاتر وارد فیلمسازی شدم، از کمک های او بهره مند شدم. ثقفی اضافه کرد: زمانی که فیلم اولم را با هزینه شخصی ساختم، برای تولید فیلم دوم پولی نداشتم و مدام به انجمن های فیلمسازی می رفتم اما استاد فرحناک با هزینه شخصی خود از آن فیلم حمایت کرد و محبت شان را هیچ وقت فراموش نمی کنم؛ امیدوارم هنرجویان استان از بزرگانی مثل ایشان که گوهری در شهر قم هستند، برای پیشرفت خود کمک ...
سرلشکر شهید مهدی زین الدین
. ماه رمضان بود و نزدیک افطار؛ به آقا مهدی گفتم: مهدی جان! نان برای افطار نداریم! مهدی، بلافاصله بازی را ترک کرد و برای تهیه ی نان رفت؛ چون برایش اطاعت از حرف مادر از هر چیز دیگر مهمتر بود. از آن روز، به طور عجیبی مهر او سراسر وجودم را فرا گرفت. مهدی و مجید در شب های احیاء همیشه حضوری فعال در مسجد داشتند. ما هم حتما اصرار داشتیم که بچه ها در میان مردم حضور پیدا کنند بویژه در مکان های مقدس ...
عبدی از زبان قمر
هی بلند می شود از توی کتابخانه یک چیزی برمی دارد و هی می نشیند و همین طور باز بلند می شود و می نشیند. تصویری است که می رود و می آید. عربی چیزهایی زیر لب زمزمه می کند. به قمرخانم می گویم: عجب کیفی می کنند آقای دکتر وقتی عربی حرف می زنند. عظیم لبخند می زند، می گوید: خوب این طوری به پدرمان ادای احترام می شود. می پرسم یعنی چه؟ قمرخانم لبخند زیبایی می زنند و می گویند: نه این نیست. ماجرایی هست اینجا، طولانی است باشد برای بعد. صدای دکتر از آن اتاق به گوش می رسد. اللّهم اجعلنا خیراً مما یقولون و اَغْفر لنا ما لایعملون . ...
نوروزهای رزمندگان و شهدا و خانواده های شهدا
. همسر گرامی شهید نعمایی این دیدار را چنین روایت می کند: در زمان تحویل سال 1398 به همراه بچه ها سر مزار آقامهدی رفته بودیم؛ به آقا مهدی گفتم: زمانی که شما در کنار ما بودید، هر سال یک عیدی خوب به من و بچه ها می دادید؛ عیدی امسال ما فراموش نشود. از ابتدای عید نوروز امسال تا هفت فروردین به مسافرت رفته بودیم و تا آن روز هیچ مهمانی به منزل ما نیامده بود؛ همان شب که به ...
نماز را به وقت به جا آورید
... متن وصیت نامه شهید علی اصغر سمساریانها: بدین وسیله به اطلاع پدر و مادر عزیزم می رسانم: من اگر رفتم و شهید شدم، بدانید که ناآگاهانه نبوده است؛ بلکه به خاطر هدفی شهید شده ام. راضی نیستم در شهادتم کسی گریه کند؛ چون کسی که هدفش الله باشد، گریه ندارد. با منافقین مبارزه کنید؛ زیرا آنان به اسلام ضربه می زنند. نماز را به وقت بجا آورید؛ زیرا پُل بین انسان و خدا نماز است. اگر شهید شدم، برایم خرج نکنید و مبلغ آن را به حساب بنیاد مستضعفین واریز نمایید. در خاتمه من به هیچ دسته و گروهی وابسته نبودم؛ جز الله. ...
طلاق به خاطر سال ها رفتار توهین آمیز شوهر
اول مشکل داشتید؟ بلافاصله بعد از ازدواج باردار شدم. با اینکه می خواستم بچه را سقط کنم اما شوهرم مهرداد مخالفت کرد و من هم بچه را نگه داشتم. چند ماه بعد از ازدواج مان بود که بدرفتاری های مهرداد با من شروع شد و دیگر هم تمام نشد. *مهرداد چه بدرفتاری ای با تو می کند؟ او وقتی عصبانی است اصلاً متوجه حرف زدنش نیست. فحش های رکیک می دهد و به من توهین می کند. من حتی نمی ...
فرمانده ای که 2 ساعت نیروهایش را سرکار گذاشت
دادم و صدای تیراندازی خاموش شد. دقایقی بعد سرباز عراقی در حالی که از سرما می لرزید به داخل سنگر آمد. من برای ارزیابی اوضاع از سنگر خارج شدم و وقتی سربازی را که تیراندازی را شروع کرده بود، پیدا کردم گفت: من شنیدم که گفتید: عراقی، عراقی. شروع به تیراندازی کردم. معلوم شد که فقط به خاطر اسم عراقی، ما بیش از 2 ساعت درگیری بیهوده داشتیم. به قول یکی از بچه ها دشمن خودی بود. از آن روز به بعد اسم عراقی را حتی در لیست نگهبانی عوض کردیم تا دیگر چنین اتفاقی نیفتد. منبع: کتاب میگ و دیگ اثر علیرضا پوربزرگ وافی ...
گفت وگو با بانویی که در زندان صدام اسیر بود | گفتند شوهرت در اسید حل شد
به گزارش شهرآرانیوز، همه چیز از نیمه شب شروع شد. همان زمان که تیر به قفل در اصابت کرد، انگار که ناقوس مرگ به صدا درآمده باشد. از آن روز به بعد، عالیه الحداد تقوی و خانواده اش دیگر روی خوشی را ندیدند. تا از زندان خلاص می شدند، دوباره برای اسارت به پادگان دیگری منتقل می شدند. یک سال و 4 ماه زندگی در اسارت کم نیست، آن هم با چاشنی شکنجه. از متلک و تهدید های کلامی بگیر تا سقط جنین دوماهه اش در روز ...
داستان دختری که دزدیده شد تا مورد تجاوز قرار گیرد
آشنا شدم و قرار بود با هم ازدواج کنیم . نادر هم فرزند طلاق بود و مواد مخدر مصرف می کرد به همین خاطر هم با کمک پدرم او را به مرکز ترک اعتیاد بردیم تا بعد از آن که مواد مخدر را ترک کرد ما به صورت رسمی ازدواج کنیم. نادر در کنار مادر بزرگش زندگی می کرد و او را خیلی دوست داشت ولی در یکی از همین روزها مادر بزرگ نادر هم از دنیا رفت و او از مرکز ترک اعتیاد بیرون آمد تا درتشییع جنازه مادر بزرگش ...
بازیگر سریال پدر سالار: قرار نبود بازیگر شوم
.... بعد از چند روز وقتی در راه بازگشت بودم به یکی از آن پلیس ها برخوردم. آن پلیس محترم گفت عکسمان را نشان خانم ام دادم و خانم ام گفت خانم امیرسلیمانی چون با شما عکس گرفته، حسابی معروف می شود! راز جوانی خانم بازیگر با گشتی در فضای مجازی متوجه می شوید که راز جوان ماندن کمند امیرسلیمانی سوژه کاربران شده، او سبک زندگی سالم را راز جوان ماندن ذهن و جسم انسان می داند و می گوید ...
امام به این دو چهره شاخص بسیار اعتماد داشت /روایتی از زندگی ساده و دور از تجملات پدر همسر سیدحسن خمینی
کردم و گفتم که برخی از علما این کار را برای زنِ شوهردار حرام می دانند. حاج آقا فرمودند که از من درباره این مسئله سؤال شد و برای تحقیق درباره آن به مرکز مربوطه رفتم. رحم اجاره ای برای زوجینی که بچه دار نمی شوند، کار نوین، جدید و بسیار خوبی است، چون رحم مادر ضعیف است و توانایی نگه داری نوزاد را ندارد. وقتی که علم این اندازه پیشرفت کرده است که می تواند این مشکل را حل کند و خانواده هایی که نمی ...
بازخوانی روایت حاج سید احمد خمینی (ره) از زندگی خودش
به گزارش جماران؛ در بخشی از کتاب یاد یادگار امام (صفحات 105-111) از قول مرحوم حجت الاسلام و المسلمین حاج سید احمد خمینی (ره)، آمده است: اولین روزی که به مدرسه ام فرستادند، فرار کردم! بعد با کتک پدرم و معلمم ناچار در کلاس حاضر می شدم تا ششم ابتدایی از خیلی معلمان کتک خوردم. یخ حوض مدرسه ام را می شکستند و دستهایم را شاید نزدیک به نیم ساعت توی آب یخ می گذاشتند و بعد چوب. هر چه فکر می کنم نمی دانم چرا اینقدر مرا می زدند. درست است که خیلی شیطان بودم، ولی این موجب نمی ش ...
بی رغبتی مراکز تاریخ پژوهی در گردآوری اسناد جنگ عجیب بود/ خواستگاری در کردستان درگیر با کومله
خودم گفتم این همه امکانات آماده شده، کار را انجام دهم تا من یک دور در کردستان زدم، یک سال گذشت. - به چه شهرهایی رفتید؟ رفتار مردم با شما چه طور بود؟ همه شهرها را رفتم. ایرانشهر و نقده و... فکر می کنم نقده بود شاید هم پیرانشهر، آقایی بود که گفتند او فرمانده حزب کومله بوده، فرماندهی منطقه ای را داشت. او را گرفته بودند و توبه کرده و آزاد شده بود. برای من جالب بود. بچه ها می گفتند ...
داشتم دیوانه می شدم !
به گزارش زیرنویس، خیرسرم بازنشسته شدم و گفتم آخری عمری نفس راحتی می کشم. ولی انگار نباید روی خوشی و آرامش می دیدم. از دست کارهای پسرم داشتم دیوانه می شدم. انگار این بچه فکر نداشت و نمی دانم چرا این قدر خودش را دست کم می گرفت. شاید محبت های بی حد و اندازه همسرم [...]
شهیدی که به خاطر بچه شیعه های سوریه پسرش را ندید
شهید سجاد طاهرنیا اهل رشت و ساکن قم بود و از او یک پسر و یک دختر به یادگار مانده است. پسر نوزاد شهید طاهرنیا 20 روز قبل از شهادت پدرش به دنیا آمد و اولین و آخرین دیدار این پدر و فرزند در شب وداع این شهید بود. نسیبه علی پرست در یکی از مصاحبه هایش [...]
ویژگی های پدر مسئولیت پذیر و آنچه انجام نمیدهد
فرزندان حق انتخاب و فرصت رشد می دهد. سر دیگر این طیف جایی است که پدر اجازه می دهد بچه ها آزاد باشند هر کاری دوست دارند انجام دهند و آن ها کاملا خود را خراب می کنند. این کاملا غیر مسئولانه است زیرا دنیای بیرون از خانه پر از موانع، محدودیت ها و قوانین است. سهل گیر بودن بدترین راه تربیت بچه است، چون او هرگز نمیتواند کارایی خوبی در جامعه داشته باشد. مردم می گویند بچه را جامعه ...
خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال افعی تهران
دوستاش اومده بود اونجا جذبش شدم چون خیلی خاکی بود با هرچیز کوچیکو ساده ای خوشحال میشد و کیف میکرد شبشم رفتیم باهم شام خوردیم. تا ازدواج کردیم بعدا و فهمیدم که داره برای من خودشو تغییر میده یعنی موزیکی که من گوش میدادم گوش میداد، فیلم هایی که من میدیدم میدید سلیقه شو نزدیک به من میکرد تا وقتی بچه مونو به دنیا آورد یهو تغییر کرد و گفت نمیخوام دیگه واست تغییر کنم و شد همون دختری که قبلا میشناختمش و از ...
یاد آن روز های خوب
بزک کرده کمی دورتر از ما نشسته، زیر لب کلماتی را زمزمه می کرد که برایمان نامفهوم بود. شمع های رنگارنگی که همان روز برایمان خریده بودند، لحظات واپسین حیاتشان را می گذرانیدند. حالت پرشکوهی که آن شب داشت، از آن به بعد کمتر به سراغ مان آمد. صفیر چند گلوله از دوردست ها شنیده شد. مادرم بود که گفت: سال تحویل شد. آن گاه از ما خواست که دست پدر را ببوسیم. پیش از آنکه این دست ...
یادداشت های علم، دوشنبه 2 تیر 1348: چرا جان اف کندی از اردشیر زاهدی خوشش نمی آمد؟
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : سرویس تاریخ انتخاب : اسدالله علم (1 مرداد 1298 بیرجند – 25 فروردین 1357 نیویورک)، یکی از مهم ترین چهره های سیاسی دوران محمدرضا شاه، وزیر دربار از 1345 تا 1356 و نخست وزیر ایران از سال 1341 تا 1342 بود. انتخاب هر شب یادداشت های روزنوشت علم را منتشر می کند. دوشنبه 2 تیر 1348: صبح قبل از شرفیابی با نخست وزیر و عده ای از وزرا در دفتر من کمیسیون مخصوص زلزله زدگان خراسان را داشتیم آقایان میخواستند از . 13000 خانه که به کلی ویران شده، فقط در حدود 3400 خانه خیلی عالی و مدرن بسا ...
خودکشی زن جوان پس از افشای خیانت شوهرش با خانم پرستار خانگی | پشیمانی پس از بی آبرویی + نظر کارشناسی
دیگر از پرستاری مادرم خسته شده بودم با کمال میل قبول کردم و ایشان اسباب و اثاثیه اش را به خانه مادرم آورد و با او زندگی کرد و هم او راضی بود و هم من و هم مادرم . کم کم به خاطر محبت های زیادی که به مادرم می کرد و رضایتی که مادرم از او داشت به او علاقمند شدم و عقد موقت کردیم و چون او نمی خواست دخترش متوجه شود مجبور شدم آپارتمان کوچکی را اجاره کنم . ولی همسرم متوجه شد و به خانه پدرش رفت. البته ...