سایر منابع:
سایر خبرها
یا سرم می رود یا سر صدام را می آورم!
.... همسر شهید از خبر شهادت شهیدمیرحاج می گوید: ساعت از نیمه شب گذشته بود. خواب به چشمانم نمی آمد. دلم شور می زد و منتظر بودم. حدود ساعت چهار صبح با شنیدن صدای زنگ تلفن از جا پریدم. خواستم گوشی را بردارم، اما خواهرم مانع شد. با اشاره او شوهرخواهرم سراغ تلفن رفت. پرسیدم: از کجا زنگ زدند؟ گفت: از سپاه به خواهرم گفتم: به دلم افتاده که غلامعلی شهید شده. گفت: بد به دلت راه نده! ان شاءالله که خیراست ...
تعرض کارگردان سینما به دختران نوجوان با ادعای پاک کردن روح ؛ جزییات تازه از محاکمه کارگردان
قرار گرفتم و به او اعتماد کردم و خواستم من را به آن کارگردان معرفی کند. وی ادامه داد: 2 روز بعد با من تماس گرفت و گفت به سختی توانستم برایت وقت ملاقات بگیرم و باید به خانه آقای کارگردان در شمال تهران برویم. من هم روز قرار با ذوق و شوق به خانه ویلایی کارگردان 45 ساله رفتم. خانم مربی هم آنجا بود. کارگردان مورد نظر از همان ابتدا با دیدن من حرف های عجیبی زد. از خودش تعریف کرد که ارتباطات ...
به ما می گویند مرغ عشق
جلسه خواستگاری ختم نشده بود که جواب رد دادند. می گفتند: همه راضی ایم جز مادرمان... یادم هست جواب رد آن ها را که شنیدم، بیشتر از همیشه دلم شکست. انگار یک جورِ دیگری روی آن ماجرا حساب باز کرده بودم. یادم هست رفتم توی اتاق و با همین خرده ایمانی که دارم، رو کردم به امام رضا(ع). گفتم: یا امام رضا(ع)! قبلی ها هیچ، این رو چرا جواب کردی برای من؟ مادرم، خدابیامرز خیلی غصه من را می خورد. بهش گفتم ...
تعرض کارگردان سینما به دختران نوجوان با ادعای پاک کردن روح ؛ جزییات تازه از محاکمه کارگردان
قرار گرفتم و به او اعتماد کردم و خواستم من را به آن کارگردان معرفی کند. وی ادامه داد: 2 روز بعد با من تماس گرفت و گفت به سختی توانستم برایت وقت ملاقات بگیرم و باید به خانه آقای کارگردان در شمال تهران برویم. من هم روز قرار با ذوق و شوق به خانه ویلایی کارگردان 45 ساله رفتم. خانم مربی هم آنجا بود. کارگردان مورد نظر از همان ابتدا با دیدن من حرف های عجیبی زد. از خودش تعریف کرد که ارتباطات ...
مخفی کردن جسد مادر زیر تخت فرزند
با همسرم در خانه تنها بودیم. او شروع به اعتراض کرد که چرا در میهمانی دیشب همه نوشیدنی خورده اند به غیر از او. می گفت باید به من هم تعارف می کردی تا من هم بخورم، با این کار مرا جلوی دیگران تحقیر کردی. به ملیکا گفتم من دلم نمی خواهد همسرم چنین نوشیدنی هایی بخورد. سر همین موارد دعوایمان شد و کم کم جر و بحث بالا گرفت و من که بشدت عصبانی بودم، ناگهان بند بادکنکی را که برای جشن تولد خریداری کرده بودم ...
جسد مادر زیر تخت فرزند پیدا شد
تنها بودیم. او شروع به اعتراض کرد که چرا در میهمانی دیشب همه نوشیدنی خورده اند به غیر از او. می گفت باید به من هم تعارف می کردی تا من هم بخورم، با این کار مرا جلوی دیگران تحقیر کردی. به ملیکا گفتم من دلم نمی خواهد همسرم چنین نوشیدنی هایی بخورد. سر همین موارد دعوایمان شد و کم کم جر و بحث بالا گرفت و من که بشدت عصبانی بودم، ناگهان بند بادکنکی را که برای جشن تولد خریداری کرده بودم، دور ...
ثواب کردن هم به ما نیامده!
.... یک شب تصمیم گرفتم بیدار شوم و در ثواب کار آن ها شریک شوم. وقتی سراغ پوتین ها رفتم، دیدم همه واکس زده و مرتب کنار هم چیده شده اند. به این نتیجه رسیدم که عده ای زودتر از من بلند شده و ثواب ها را تقسیم کرده اند. چون به زور خودم را از خواب جاکن کرده بودم، نمی خواستم ثواب نکرده بروم بخوابم. ناگهان چند نفر از نیروها از خط مقدم برگشتند. لباس هایشان را در آوردند و رفتند خوابیدند. از بس خسته بودند ...
حکم اعدام کارگردان شیطان صفت شکسته شد / 4 دختر با نقشه خانم مربی به دام سیاه کاگردان افتادند + عکس و ...
که مدعی است با اهورا مزدا در ارتباط است .او می تواند رذایل اخلاقی و شیاطین را از انسان ها دور و روح را پاک کند. من که تحت تاثیر حرف های خانم مربی قرار گرفته بودم خواستم تا با کارگردان سرشناس ملاقات کنم .من برای ملاقات به خانه وی در شمال تهران رفتم . نقشه شیطانی دختر نوجوان ادامه داد: کارگردان سرشناس که حدود 50 سال سن داشت حرف های عجیبی می زد .او می گفت چون تازه به سن نوجوانی ...
قناعت؛ واژه کم رنگ این روزها
. تلخ بود؛ آن قدر تلخ که آن خاطره لعنتی را دوباره یادم بیندازد. جشن تکلیف سوم ابتدایی بود. تقریبا همه بچه های کلاس رفتند مغازه آقای تقیان و آن تاج توری خیلی قشنگ را خریدند به قیمت صد تومان؛ اما برای ما صدتومان کم نبود. این شد که آن تاج صدتومانی ماند یک وَرِ دلم؛ درست مثل کلاس کنکور چهل هزارتومانی که حالا این وَر دلم سنگینی می کرد. شده بود یک بغض ته گلو. به هیچ کس نگفته بودم که ناراحتم؛ چه برسد به ...
مادر شهید اقتدار: عملیات وعده صادق دلم را آرام کرد
...، اسلام و رهبرم هر کاری می کنم نه برای این حرف ها. مادر شهید رنجبر با اشاره به حادثه انفجار در شهرستان ملارد که منجر به شهادت فرزندش شد، بیان داشت: ما در فردیس زندگی می کنیم. آن روز من نمازم را خوانده و سر سجاده بودم. با شنیدن صدا سریع رفتم کنار پنجره صلوت فرستادم و با خودم گفتم: خدایا یعنی رعد و برق بود؟ دوباره نشستم و تلویزیون را روشن کردم. دیدم دارد می گوید پادگان سپاه انفجار ...
قاتل: زنم را کشتم چون فهمیدم او ...!
پیگیر شدم بازهم همسرم بهانه آورد و گفت شاید اشتباه واریز کرده است. حتی این موضوع را به خانواده اش هم گفتم اما فایده ای نداشت و همسرم زیر بار نمی رفت. *روز حادثه چه اتفاقی افتاد؟ شب قبل دوباره باهم دعوایمان شده بود و صبح حدود ساعت 7 بود که به اتاق رفتم و در اتاق را از داخل قفل کردم. سر همین مسأله با همسرم درگیر شدم و او را با ضربات متعدد چاقو زدم. بعد بچه ام را که در اتاق دیگر ...
شروع طرح نور ؛ برزخ دانشجویان هنگام ورود به دانشگاه ها
.... من لباس آن روز را تغییر دادم و دیگر نپوشیدم. یک مانتوی بلندتر انتخاب کردم و کاملا مطمئن بودم دیگر مورد بررسی این افراد قرار نمی گیرم همین اتفاق هم افتاد، آن روز تذکری به من داده نشد و من با خودم گفتم، بسیار خوب همین را می پوشم و تمام! مدام این را تکرار می کردم که اصلا حوصله اعصاب خردی را ندارم، اما روز بعد مجدد برای همین پوشش با من برخورد شد و این بار دیگر جواب دادم: این!، الان دقیقا چه ...
اعترافات هولناک یک مرد بعد از به قتل رساندن همسرش
خانه بیرون ببرد. همان موقع صدایی از داخل سرویس بهداشتی شنیدم و فهمیدم کسی داخل آنجاست، به باجناقم زنگ زدم و خواستم به خانه ما بیاید او هم 5 دقیقه ای خودش را رساند. بعد به سرعت به آشپزخانه رفتم و چاقویی را برداشتم و به سمت سرویس بهداشتی دویدم که مریم سعی داشت مانع ورودم شود و در نهایت با زور در را باز کردم و مرد غریبه ای را دیدم و چند ضربه چاقو به او زدم. بعد هم سراغ مریم رفتم و به او هم چاقو زدم و با ...
زن فوق زیبا و قدبلند بهرام افشاری دو متری / کم از شوهرش ندارد ! + عکس های خانوادگی و بیوگرافی
بودم از این رفتار دوگانه! بعدا متوجه شدم آنها دو خواهر دوقلو هستند! مدتی گذشت؛ یک روز سرویس ما خراب شد و قرار شد دخترها و پسرهای هنرستان با هم در یک سرویس به جایی بروند. من از فرصت استفاده کردم و بلافاصله سوار سرویس شدم و در بهترین جای ممکن که نزدیک آن دختر خانم باشم ، نشستم. یهو خواهرش رو به راننده کرد و گفت : آقای راننده این پسره مزاحم ما شده! خلاصه راننده درها را بست و من نه راه پس داشتم و نه پیش ...
با نوای نینوا
از نماز، نادر چکمه هایش را پوشید و باز دو رکعت نماز خواند. حواسم به او بود و نماز باحالی خواند. از همدیگر خداحافظی کردیم و دلم گواهی میداد دیگر اورا نمی بینم. گردان ما به محور دیگری رفت و گردان امام سجاد (ع) هم جایش را تغییر یافت. چند وقت بعد زخمی شده و به عقب برگشته بودم. در بیمارستان شنیدم جمیل عطایی و نادر دیرین شهید شده اند. با خودم گفتم: مرید و مراد به آرزویشان رسیدند. انتهای پیام/ ...
داستان غسل دادن شهیدی که چیزی به عنوان کاسه سر برایش نمانده بود
کفن کردن بلد نیستم، گفت: خودم یادت می دم. تو دلم گفتم عجب این دست بردار نیست. حالا چه کار کنم. دوباره گفتم اینها که غسل دادن نمی خوان. اینا شهیدن. چرا این قدر سخت می گیرید، همان طور که مشغول آماده کردن جسد دختربچه برای شستن بود، گفت: تا وقتی آب هست و کفن داریم باید غسل و کفن شان بکنیم. همان موقع جسد دیگری را جلوی در گذاشتند. بدنش تکه تکه شده جمجمه اش از پشت مورد اصابت قرار گرفته، جز ...
بهترین خواب
...> همه چیز سفید بود، انگار روی ابرها حرکت می کردم! پیش خودم گفتم: خدایا من کجا هستم؟ اینجا کجاست؟ اسب یکهو ایستاد و از آن پایین پریدم. ناگهان نوری به طرفم آمد. نمی توانستم تشخیص بدهم که نورِ چیست؟ وقتی نزدیک تر شد دیدم پدرم است که لباسی سفید و زیبا به تن دارد. خودم را در آغوشش انداختم و گفتم: دلم خیلی براتون تنگ شده. شما کجا هستین؟ پدرم گفت: من همیشه با شما هستم. ...
جواد خیابانی زیر قول بازنشستگی زد؛ رفتم و برگشتم؟ نرفتم که برگردم!
طرفداری | جواد خیابانی در مقطع کنونی قصد بازنشستگی ندارد. جواد خیابانی که مدتی پیش تاکید کرده بود قصد دارد بازنشسته شود، در جدیدترین مصاحبه خود این موضوع را تکذیب کرد و گفت: خیلی ها برایشان سوال پیش آمده که چرا من رفتم و برگشتم. من اصلا نرفتم که برگردم؛ من گفتم که در حال فکر کردن به بازنشستگی هستم! بازنشستگی حق هر کارمندی است و همه می خواهند بازنشسته شوند. مجری ...
قتل عام خانوادگی در غرب تهران
با چوب چند ضربه هم به سر پسرم کوبیدم. وی ادامه داد: در آن لحظه تصمیم گرفته بودم هر طور شده دخترم را هم بکشم. به همین دلیل با موبایل او تماس گرفتم و از او خواستم تا فوری از دانشگاه به خانه بیاید. خودم به پشت بام رفتم و منتظر پریسا ماندم. به او گفتم قبل از این که وارد خانه شود به پشت بام بیاید و به من کمک کند. وقتی دخترم به پشت بام آمد با یک طناب او را هم خفه کردم و جنازه اش را به داخل ...
گفتگوی اختصاصی با موسی یاراحمدی کسی که امیرمحمد را پیدا کرد
گفتگو با ما اظهار داشت: حدود ساعت 8 شب جمعه بود که از موضوع باخبر و همراه با بیش از یکصد نفر از مردمی که برای کمک می رفتند، راهی شدم. تا ساعت سه نیمه شب، هم هر چه گشتم، بچه را پیدا نکردم. بعد به سمت پایین و طرف خانه خودشان در جنگل رفتم، آتشی روشن کردم و نشستم. آفتاب می خواست طلوع کند که باز هم به ارتفاعات رفتم. مردم گفتند پمپرس و شلوار بچه هر کدام سمتی افتاده است. همین طور همراه مردم در مسیر حرکت ...
جواد خیابانی: نه قهر کردم و نه از تلویزیون می روم (فیلم)
خیلی ها برایشان سوال پیش آمده که چرا من رفتم و برگشتم. من اصلا نرفتم که برگردم. من گفتم که در حال فکر کردن به بازنشستگی هستم! بازنشستگی حق هر کارمندی است و همه می خواهند بازنشسته شوند. به هرحال حرف ها و گلایه هایی وجود داشت که بیان کردم. سازمان خانه من است و من این را قبلا هم گفته ام؛ حتی نمی خواهم بگویم اینجا خانه دوم من است، بلکه حکم خانه واقعی من را دارد. من دلم نمی خواست ...
موهایم را برای شوهر بی غیرتم فروختم / عشق خیابانی مرا به کیسه بوکس شدن شوهرم رساند
به گزارش رکنا، نازنین با آرامش در اتاق مشاوره را باز کرد و آرام سلام کرد وبر روی صندلی نشست چشم دوخت به گل های پوستر اتاق مشاوره. بعد از مکثی کوتاه شروع به تعریف کرد 16 سالم بود که عاشق همسرم شدم جوان 22 ساله بود و با وعده های زیبایی که می داد هر روز مرا بیشتر طالب خود می کرد پدر و مادر پولداری داشت و از نظر مالی مشکل نداشت 4 سال با هم دوست بودیم در این 4 سال مدام قهرمیکرد و پرخاشگری ...
یک شهر شبیه حاج قاسم شده بود!
صورتم خونی بود و طا ها از دیدنم وحشت زده شده و جیغ می زد. بدنم می سوخت و تمام ماشین آن مرد مهربان پر شده بود از خون. هرکس بود خدا خیرش بدهد به بیمارستان که رسیدیم خودم مشخصات مان را گفتم و بعد هم از حال رفتم. دخترم پیکر شهیدان سعیده و زهرا را که همراه هم بودند را دیده بود. می گفت؛ سعیده و زهرا انگار خواب بودند. آرامش عجیبی بر چهره داشتند. سردار دلیر ایرانی، سلیمانی مادر در ادامه ...
خانه دنیا یا خانه آخرت؟!
دوستان شهیدم آمده و دست مرا گرفته که با خودش ببرد. من همه اش به تو نگاه می کردم، به بچه ها. شماها گریه می کردید و من نمی توانستم بروم. خانم، شما باید راضی باشید که من شهید بشوم. انگار داشتند جانم را از توی بدنم می کشیدند بیرون. مستأصل نگاهش کردم. گفت: خانم! شما را به خدا رضایت بدهید. ساکت بودم. گفت: خانم شما را به فاطمه زهرا(س) قسم، بگویید که راضی هستید. ساکت بودم. اشک تا پشت پلک هایم آمده بود، اما نمی ریخت. گفت: عفت؟ یک دفعه قلبم آرام شد. گفتم: باشد من راضی ام. یک هفته بعد علی شهید شد. خودم رضایت داده بودم که شهید بشود، ولی اصلاً فکر نمی کردم اینطور با نامردی او را بزنند. ...
راز قتل پسر گمشده/ گفتم مزاحم دختر مورد علاقه ام نشود!
زندگی ما بیرون برود. آن روز با دختر مورد علاقه ام سوار بر خودروی پرایدم بودم که او به مقتول زنگ زد و قرار گذاشت. وقتی مقتول سوار ماشینم شد به سمت جاده ساوه حرکت و در یک جای خلوت توقف کردم. به او گفتم که دیگر مزاحم دختر مورد علاقه ام نشود، حتی تهدیدش کردم، اما حرف های او مرا عصبانی کرد و با هم درگیر شدیم. سپس از ماشین پیاده شدیم، در حالی که دختر مورد علاقه ام داخل ماشین بود. درگیری ما به زد و خورد ...
افسر ارتشی که با تانک هلی کوپتر می زد
به مهمات کردم و شب به شهید سرلشگر مخبری که فرماندهم بود زنگ زدم و خودم را معرفی کردم و درخواست مهمات کردم، فرمانده برگشت با حالت عصبانیت برگشت و گفت که پسر خوب در استفاده از مهمات دقت کنید! گلوله تانک مهمات نایابی است نباید بی خود به هدر داد شود. ادامه دادم من به عنوان سرباز شما وظیفه داشتم این کمبود را خدمت شما اعلام کنم تا در جریان باشید، سرلشگر مخبری که در طول دوران دفاع مقدس فرمانده تیپ ...
ماجرای کنار کشیدن عمو قناد از برنامه فیتیله ای ها چه بود؟ + فیلم
سوال که علاوه بر فیتیله ای ها با قلقلی هم به مشکل خوردید؟ چرا قلقلی لال آفریده شد؟ گفت: نه! البته قلقلی برای برنامه لال آفریده شد. من سال 1362 برحسب تصادف به شهربازی رفته بودم. دوست هنرمندم قلقلی را دیدم، که چقدر زیبا پانتومیم اجرا می کرد. بلافاصله چهره های مردم را دیدم، تا بازخورد کار را ببینم. دیدم مردم با ذوق کار های او را دنبال می کنند. پیش قلقلی رفتم و گفتم دلت می خواهد به تلویزیون بیای؟ ایشان ...