حکایت نیروهایی که به اسارت منافقین درآمدند
سایر منابع:
سایر خبرها
شرط خائنانه منافقین برای آزادی اسرای ایرانی
! شما می خواستید به اسلام آباد بروید؟ گفتم: آره. اسلام آباد دست منافقین است. ما صدای درگیری ها را در آن جلو می شنیدیم و اگر می رفتیم، اسیر می شدیم. گفتم: آقا! ما این جا پدافند می کنیم و اسلام آباد را دور می زنیم؛ انتهایش یک کارخانه آرد دارد که آن را بررسی می کنیم تا بتوانیم از پشت وارد عمل شویم یا این که اصلاً از این جا برویم و بین اسلام آباد و کرند غربی به این ها بزنیم. آقای ذوالقدر بچه ...
مسلح تا ورودی بیت امام(ره)
همۀ گردان هایی که در آنجا بودند، آماده باش دادم. هم می خواستیم کسی از خانوادۀ حضرت امام از ماجرا خبردار نشود، هم می خواستیم مسئله را حل و فصل کنیم. بچه ها را پشت باغ خسروشاهی و آن طرف کوچه سه راه یاسر و همه جا مستقر کرده و آماده باش داده بودیم تا بالأخره کار خودمان را در حد توان کرده باشیم. به هر حیله و ترفندی که بود، خدا کمک مان کرد و این آقایان را برگرداندیم و اسلحه های شان را در اسلحه ...
فولاد جبهه ها در خیبر خم شده بود/ طلائیه حاج همت را پیر کرد/ ماجرای شنیده نشده سجده همت در مجنون
فرمانده گردان تخریب لشکر 27 بودم. در این لشکر سمت های مختلفی داشتم. یک مدتی هم معاون گردان مالک بودم و نهایتاً سال 64 به یگان ویژه شهادت رفتم که در عملیات برون مرزی فعال بود. برای خود شما به عنوان فرمانده گردان تخریب، خیبر از کجا آغاز شد؟ خیبر یک عملیات بزرگ بود و زمان زیادی هم برای شناسایی منطقه عملیاتی اش صرف شد. از نظر عمق شاید بتوانیم بگوییم که منطقه عملیاتی خیبر در ...
مرد میدان و سردار خستگی ناپذیر
. برادرم صدای زیبایی داشت و اذان های سه وقت نماز را با صدای زیبا و رسایی می گفت. دوران کودکی و نوجوانی بازی هایی که در زمان کودکی با شهید داشتیم بنده یادم نمی آید؛ فقط یادم می آید آن زمان که هنوز تک دختر خانواده بودم و خواهران دیگر به دنیا نیامده بودند، برادرها بچه بودند و در یک باغ کار می کردند. بعد از باغ آلو می آوردند و می فروختند.من هم مدام می گفتم: برای من این را بخرید، آن را ...
امیر حیدری: برای خانه دار شدن کارکنان ارتش با دولت همکاری می کنیم
خطرناک شده است، گفت: کشورهای دنیا امروز به این سمت حرکت می کند که قدرت سرباز را بالا ببرند، البته در نیروی زمینی نیز این کار چند سالی است که در حال انجام است و به دنبال این هستیم که ابرسرباز اسلامی را تربیت کنیم؛ رسیدن به ابرسرباز اسلامی بدست حوزه مهندسی است. سرتیب نعمتی با بیان این که در گذشته یک دست ابزار جدید مهندسی تخریب در نیروی زمینی ارتش وجود نداشت، گفت: امروز هزار و دویست دستگاه ...
روایت پزشک جراح از جراحی نفسگیر قطع دست شهید خرازی
برگردد خط مقدم که من مخالفت کردم و گفتم: با این شرایط به هیچ وجه امکان پذیر نیست. بچه هایت همه خوب اند. اتفاقاً خیلی هایشان این جا هستند. می روی بیمارستان، کمی که بهتر شدی، برگرد به خط. همان موقع، گفتم آمبولانس آماده کردند. او را سوار آمبولانس کردند و به عقب بردند. بعداً گفتند او حسین خرازی، فرمانده لشکر 14 امام حسین (ع) بوده است. ...
فرمانده یعنی جلوتر از سرباز!
مسئولیت بزرگ تر و کار بیشتر بود، به معنای صبر و اندوهی بی اندازه. وقتی ازدواج کرد، حقوقش مثل دستمزد همه بسیجی ها فقط کفاف یک زندگی ساده را می داد؛ 2200تومان در ماه. به تنها چیزی که فکر نمی کرد پاداش های دنیوی بود. هیچ گاه شرایطی بهتر از نیروهایش نداشت. فرمانده یعنی جلوتر از سرباز وسط معبر، کف زمین، سنگر کمین زده بودند؛ نمی دیدم شان. بچه ها تیر می خوردند. می افتادند. حاجی از روی ...
روایتی از غربت رزمندگان 4 گردان هنگام درگیری با ارتش بعثی عراق در عملیات خیبر
اعزامی لشکر 31 در سمت چپ به صورت آرایش دشت بان در عرضی هفتصد متری پیشروی کردند. فضل الله نجفیان می گوید: حدود پانصد متر تا پل فاصله داشتیم که چراغی روی پل روشن و خاموش شد. فهمیدم که برای تانک است. حساس شدم و گفتم گردان همان جا بنشینند. با احمد کاظمی تماس گرفتم و با رمز خبر دادم که ما رسیده ایم به پل، ولی انگار خبری از آن طرف نیست. اول خواست یک منور بزنم تا محل دقیق مان را ببیند و بعد گفت ...
بعدا گفتند او فرمانده بود...
و اضطراب بچه های لشکر 14امام حسین(ع) برای سلامتی فرمانده محبوب شان و متقابلاً نگرانی شهید خرازی برای نیروهایش، حکایتی شنیدنی است. آنچه در ادامه می خوانید گزارش تسنیم درباره این جریان است. فرمانده دارد شهید می شود! همینطور که مشغول کار بودم، 6-5 جوان با حالت گریه و التماس آمدند سراغم و گفتند: فرمانده مان دارد شهید می شود! با این بچه ها رفتیم بالای سر فرمانده مجروح. او را بیرون سوله ...
این تک تیرانداز مشهور ایرانی چگونه صدام را به ستوه آورد؟
گردان تک نفره صدایش می کردند. این لقب را فرمانده اش شهید خرازی به او داده بود و همیشه می گفت بعد از توکل به خدا و اهل بیت(ع)، امیدم به دستان عبدالرسول است. شهید عبدالرسول زرین اعجوبه بود برای خودش تا جائیکه برای پیدا کردن او بهترین تک تیراندازهای دنیا را اجیر کرده بود و میان بعثی ها به صیاد خمینی معروف شده بود. زرین در مدت حدود 4 سال حضورش در جبهه ها بیش از 3 هزار تیر شلیک کرد. معتقد بود تیرها از ...
مردم با رأی خویش، گلوله ها را به سمت دشمن شلیک کردند
. صدای یا حسین و یا مهدی بچه ها که تیر و ترکش می خوردند بلند بود. فرمانده ی دلاور و بی باک جبهه ها سردار شهید جواد نژاد اکبر هدایت گردان صاحب الزمان (عج) را برعهده داشت. نیروها را به خوبی هدایت می کرد. او دنبال تکلیف خود و نیروهایش بود. اگر در عملیات به پیروزی ظاهری هم می رسیدیم، خیلی زیباتر هم می شد؛ اما در آن عملیات ما به ظاهر شکست خوردیم و مجبور به عقب نشینی شدیم. ...
قربانی: بازیکنان ما باید از بازی با پرسپولیس برای آینده خود استفاده کنند
، اما در مورد دیدم به جام حذفی به شما گفتم. شاید از نظر فنی و قدرت فاصله دو تیم زیاد باشد، اما ما هم تیم خوب و باشخصیتی هستیم و امیدوارم بچه های ما شخصثبت خود را در باز فردا نشان بدهند. کادر فنی، بازیکن و مجموعه باشگاه می توانند از این فرصت برای اینکه خود را به فوتبال ایران عرضه کنند، استفاده کنند. او در در پاسخ به این سوال که با ناهنجار ها نمی سازید، به همین دلیل بعد از مدتی از تیم ها ...
کنایه سخنگوی جهاد اسلامی به کشورهای عربی | در مسیر شرافتمندان حرکت کنید
به گزارش همشهری آنلاین ، ابوحمزه سخنگوی گردان های القدس (شاخه نظامی جنبش جهاد اسلامی فلسطین) ضمن انتقاد از بی تحرکی برخی از کشورهای عربی و اسلامی در قبال مسئله فلسطین، خطاب به آنان گفت: هیچ حجتی برای کسانی وجود ندارد که از این جنگ عقب مانده اند؛ جنگی که ما به نیابت از امت اسلام درگیر آن هستیم. آیا زمان آن نرسیده است که توپخانه های خود را با الگوگیری از آزادگان یمن و لبنان، به حرکت درآورید و لباس ...
جوانی که قبل از شهادت شهید شد!
طور حاضر شدید این سختی را به جان بخرید و همراه آقا سعید به سوریه بروید؟ خب راستش، برای رفتن به سوریه خیلی ها مخالفت کردند و من هم مقداری نگران هادی 2ساله مان بودم چون کوچک بود ولی من گفتم چون من همان ابتدا قول دادم که همراه باشم با سعید این جا هم همراهی کنم و چون شهادت برای خانم ها کمی دور است در این جا گفتم شاید در سوریه به فیض شهادت نائل شوم که توفیق نشد. سوریه هم بودیم آقا سعید به ...
کوتاه درباره شهید امیر حاج امینی، بی سیمچی گردان نصر لشکر 27 محمد رسول الله (ص)
.... همان روزی که رزمنده ها، یک به یک جلو می رفتند و رفقای امیر نیز بعد ها راوی اشتیاق بی حد او به نبرد علیه بعثی ها بودند: یک باره دیدیم امیر بلند شد که به طرف خط برود. یکی به او گفت: الان نوبت منه! اما امیر گفت: نه! حرف نباشه! این دفعه من میرم!...؛ و رفت. با همان لبخند شیرین همیشگی و بی سیم روی شانه هایش. امیر حاج امینی پنجمین نفر از تیمی بود که برای بررسی سنگر های هلالی و حفظ آن به ...
اثر مرکب
...، در حوزه میدان های گازی و نفتی. بچه ها، جوان ها و مخاطبان ما باید لمس کنند. از فضای ذهنیت به فضای عینیت بروند. بنابراین یک نکته بسیار مهم این تفکیک است. یعنی واقعا مخاطبان مان در عصر ارتباطات بشدت تحت تاثیر ذهنیت هایی است که رسانه ها شکل می دهند و بر این اساس قضاوت می کنند و نگرش شان شکل می گیرد. نکته دوم این است در ادبیات حکمرانی قائلیم به اینکه تحولات اجتماعی، تحولات اقتصادی ...
فرازی از وصیت نامه معلم شهید فرید ناصری
به گزارش ایثار واحد زنجان، فرید ناصری در شب اول ماه مبارک رمضان سال 1342هجری شمسی موقع مناجات که تقریبا یک ساعت به صبح مانده بود تولد یافت و در موقع تولد نقاب مانندی رویش را پوشانده بود که قابله اش اظهار داشته که این پسر تازه مولود یا مجتهد می شود یا یک فرد نابغه خواهد شد. در دوران بچگی تا اینکه به مدرسه برود بچه ساده و بی الایش و بی اذیت و آزار سر به زیر و متین و کنجکاو و موشکاف و برای هر مسئله ...
خانواده مصدق در سوئیس، صرف خورش با غوره دزدی!
غوره نبود. در همسایگی آپارتمان ما باغچه و موستان بزرگی بود و من ضمن عبور و هنگام بازی با بچه ها، درخت های انگور آنجا را دیده بودم. وقتی مادر گفت دنبال غوره می گردد به فکرم رسید خدمتی بکنم. بدون اینکه به مادر حرفی بزنم تصمیم خود را با احمد که آن روز از پانسیون نزد ما آمده بود در میان گذاشتم و هر دو از خانه بیرون آمدیم. از دیوار باغ همسایه به آسانی بالا رفتیم. احمد در پای دیوار منتظرم بود. در داخل باغ ...
اختتامیه جشنواره کوچه در شب ممنوعیت ورود مردم؛ مگر جنوب چه دارد غیر از درد و رقص؟
های گرفته اگر به آخرین اجرا، اقلا برای دل خودشان ختم نمی شد، انگار همه چیز نیمه کاره مانده بود. گروهی که از همان شب اول و بعد کنسل شدن اجرای حیدو حاضر نشد وارد چالش شود؛ حتی بعد از اتفاقات شب هفتم. آن ها که بنای شان بر اجرا بود و حال خوب؛ که جنوب مگر چه دارد جز اندوه و رقص، از غم زیاد است که می رقصیم. این را احسان عبدی پور در یکی از همین قصه خوانی هایش گفته. اصلا برای همین اندوه و غم بود که در ...
درایت شهید خرازی در غافلگیری بعثی ها در عملیات طریق القدس
گذشت تا چند روز بعد وقتی تنهایی از جاده اهواز- خرمشهر به سمت شهرک می آمدم، ناگهان به طور اتفاقی در راه حسین خرازی را دیدم که با تویوتا از روی پل می آمد. ایشان هم تا مرا دید، چراغ زد که بایست. کنار من ترمز کرد. از ماشین پیاده شدیم و بعد از سلام و علیک و احوال پرسی گفت: آقای عنایتی، آن قضیه حل شد؟ آقای علی محمدی هم که روحانی بودند، همراهشان بود. گفتم: بله انجام شد. طبق دستور شما ...
خودش را فدا کرد تا جان همرزمانش را نجات دهد
ییلاق دوگاهه می رفتند، برادرم هم با خودشان می بردند. مادرم تعریف می کرد من دو سال و نیمه بودم که آن سال مادر بزرگ، مهران را با خودشان به ییلاق برده بود. تنها مانده بودم. ازغصه غذا نمی خوردم. بالای پشت بام می رفتم و داداش را صدا می زدم! بعد ها هر موقع به ییلاق می رفتند دیگر نمی توانستند ما را از هم جدا کنند. وقتی به ییلاق می رفتیم روی پشت بام خانه بازی می کردیم. مسابقه می دادیم که چه کسی زودتر از ...
لباسی به قامت او تا هنگام شهادت پیدا نشد
قبل از عملیات والفجر 8 شب قبل از عملیات والفجر8 از مجید و سایر بچه های گردان فیلم گرفته بودند. بعد از شهادتش آن فیلم به دست مان رسید. همه افراد خانواده دور هم جمع شدیم. فیلم را در دستگاه گذاشتیم و مشغول دیدن آن شدیم. مجید را بین بچه های بسیجی دیدیم. همه دور هم نشسته بودند. فرمانده شان آقای شعبانی هم حضور داشت. یک نفر زیارت عاشورا می خواند و بقیه با او نجوا می کردند. ...
فرهمندپور: تنگ نظری ها در حوزه زنان باید از بین برود
ان را قبول داریم یا نداریم؟ ایشان کسی است که برای ما حجت است و خط مشی معلوم می کند. ایشان همچنین سخنی گفتند که اصلاً باورم نمی شد. سخنشان درباره ورزش کاران زن بود. یکی از کسانی بودم که همیشه نسبت به حضور زنان در میادین ورزشی جهانی واکنش منفی داشتم و فکر می کردم نظام این ماجرا را از سر اجبار و محذوریت می پذیرد. تلقی من این بود که ورزش خانم ها اولاً ورزش عمومی باشد، نه حرفه ای. بعد هم ...
600 سرباز عراقی با سخنان سید علی تسلیم شدند
وصیتنامه اش نوشته بود: ای خدای خالق! دوست دارم در جاییدفن شوم که از همه جا به تو نزدیک تر است. همرزم شهید مدیریت سید علی در خیبر همرزم شهید ابراهیمی نیز در ادامه می گوید: من در بیشتر عملیات ها همراه سردار سید علی بودم و آشنایی ما با هم به سال 1360 و زمان فرماندهی ایشان در سپاه کلات برمی گردد. کمی بعد ایشان در گردان الحدید از تیپ 21 امام رضا (ع) مشغول به کار شد. آن موقع فرمانده ...
شهیدنامه ایرنا استان سمنان؛ جاویدنام شکرالله نادعلی
...> خاطره آخرین دیدار پیش خود گفتم حالا که مرخصی گرفتم و به شهرستان می روم، سری به او بزنم اگر کاری داشته باشد انجام دهم. رفتم در جاده خندق پیدایش کردم. چون ماه محرم بود، بچه های گردان در پشت خط مشغول عزاداری برای امام حسین(ع) بودند. دایی شکرالله هم سرش را گل مالی کرده و با پای برهنه مشغول عزاداری بود. مرا که دید، به طرفم آمد و بعد از احوال پرسی گفتم: می خواهم مرخصی بروم! اگر کاری داری برایت ...
مرد عاشق، شوهر زن فراری را کشت
. او گفت: من اتهام قتل عمدی را قبول ندارم چون قصدم دفاع از خود بود. من قصد داشتم زنم را از سعید پس بگیرم. او عشق من را دزدیده بود. متهم گفت: سال 94 من در افغانستان با ماندانا ازدواج کردم. خیلی او را دوست داشتم و عاشقش بودم. یک روز بعد از عقد بود که خانواده ماندانا گفتند او فرار کرده است. هیچ ردی از ماندانا نبود تا اینکه متوجه شدم او عاشق مردی به نام سعید بوده و آنها به سمت قندهار رفته اند ...
رده های حفاظتی
دوره دیدۀ ارتش که نبود که وظایفش را بداند. فکر می کرد اگر سر پست بنشیند و به رادیو و اخبار جنگ گوش بدهد، اشکال ندارد. بخشی از این موارد ریز را رعایت نمی کردند. من هم از آن طرف چون سربازی رفته و دوره دیده بودم، مخالف این کارها بودم. بنابراین همه بچه هایی که در آن زمان در سپاه بودند و حتی به لشکر و جبهه رفتند، هرجا که ما را می دیدند و می بینند، می گویند شما جور دیگری برخورد می کردی. بچه هایی که بعد ...
من رای می دهم، چون پسرم اتیسم دارد!
ولی من رای میدم. چون پسرم اتیسم داره. همین که جمله ام تمام شد با ترمز محکم و ناگهانیِ راننده، همه هُل خوردیم سمت جلو. نمی دانم خشونت توی ترمزش به خاطر تعجب بود یا از مخالفت صریح و قاطعم با حرف هایش جا خورد. مسافران در حال نچ نچ داشتند خودشان را به عقب بر می گرداندند که راننده پنجره اش را پایین کشید تا صدای گوسفند گفتنش به ماشین جلویی برسد. از پنجره باز شده، سوز هوای بهمن می خورد توی ...